جستجوگر در این تارنما

Sunday 31 March 2013

قدیمی‌ترین اسبهایِ رام شده جهان


باستان شناسان و پژوهشگران تا کنون گمان میکردند که رام کردن ‌اسب حدودِ ۶۰۰۰ سالِ پیش در ناحیه قزاقستان ِ امروزی صورت گرفته است.
بنا به گزارش نشریه هفتگی اشپیگل چاپِ آلمان بتازگی یافته‌های نوی باستانی درعربستان پیدا شده اند که قدمتشان به ۹۰۰۰ سالِ پیش می‌رسد. این یافته‌ها که در دل‌ و ژرفایِ صحاریِ عربستان  قرار دارند، از تمدنی میگویند که تا کنون ناشناخته بود.
در کنارِ ابزارِ سنگی‌ پیدا شده از آن دوران، تندیس‌های شماری از حیوانات از جمله بز، گوسپند، شترمرغ و نیز چندین ‌اسب نیز بدست آمدند.
بزرگترین تندیسِ ‌اسب ۱۳۵ کیلو وزن داشت و بر گرده برخی‌ از این ‌اسب‌ها تسمه‌ای نیز قرار داشت. آیا این نشانِ لگام زدنِ بر ‌اسب بوده است؟ باستان شناسان هنوز در حالِ بررسیِ این موضوع میباشند.
در ۹۰۰۰ سالِ پیش آب و هوایِ شبه جزیره‌ عربستان بصورتِ خشکِ امروزی نبود و رودهایی با کرانه‌هایِ سبز در آن جاری بودند.


Monday 25 March 2013

نگفتمت؟ مولوی بلخی


نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم؟
در این سراب فنا چشمه حیات منم

وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی؟
که نقش بند سراپرده رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی؟
مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو؟
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند؟
که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند؟
که گم کنی که سرچشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم؟

اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم


Tuesday 19 March 2013

نوروزتان پیروز


نوروز بمانید که ایام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید

آن صبح نخستین بهاری که زشادی 
 می آورد از چلچله پیغام ، شمایید

آن دشت طراوت زده ، آن جنگل هوشیار
آن گنبد گردنده ی آرام شمایید

خورشید  گر از بام فلک عشق فشاند
خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید

نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید

عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید

هم آیینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق
هم صاعقه ی خشم به هنگام شمایید

امروز اگر می چمد ابلیس غمی نیست
در فن کمین حو صله ی دام شمایید

گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچه ی خاموش زمان گام شمایید

ایام زدیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایام شمایید
"پیرایه یغمایی"


Monday 18 March 2013

جشن نوروز به تعبیر مهدی اخوان ثالث


عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را زدر خانه براندیم

هر جا گذری غلغله ی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم
و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر
سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند
ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم

ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت
بستیم و جز افسانه ی بیهوده نخواندیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان
مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر "امید" که صد بار
عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم ,, 



Saturday 16 March 2013

مژده


رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند


Friday 15 March 2013

پاسدارانِ سوئیسی


این هفته پاپ جدید، رهبر مذهبی کاتولیکهای جهان از سوی کاردینالها انتخاب گردید. در طی مراسمی که بهمین مناسبت از رسانه های جهان پخش گردید، در گوشه و کنار پاسداران محافظ پاپ و واتیکان نیز نشان داده میشدند. در این نوشته میخواهم بگونه بسیار مختصر مطالبی را  در مورد تاریخچه و چگونگی پدید آمدن ایشان  بنویسم.
تنها یگانِ مسلحِ باقیمانده برایِ حفاظتِ شخصی‌ پاپ، رهبرِ کاتولیک‌هایِ جهان، پاسدارانِ سوئیسی او هستند. زبانِ رسمی‌ِ افرادِ این یگان ایتالیایی و آلمانیست. این یگان در سالِ ۱۵۰۶ میلادی توسطِ پاپ ژولیوس دوم   که او را پاپ مخوف یا پاپ جنگجو نیز مینامیدند،  ایجاد گردید.
در سال ۱۵۰۵ پاپ ژولیوسِ دوم در یک گردِ هم آیی‌ عمومیِ نمایندگانِ کلیساها یه کاتولیکِ کشور‌هایِ مختلف از همپیمانانِ سوئیسی پرسید که آیا حاضرند یگانی از مزدورانِ سوئیسی را برایِ حفظ و حراستِ واتیکان در اختیار قرار دهند، که پاسخِ ایشان آری بود. هزینه استقرار و تنخواه و مواجب این مزدوران را برادرانِ فوگر یعنی  ژاکوب فوگر  و  اولریش فوگر  که از خانواده‌ ای آگسبورگی در آلمان بودند، متقبل گشتند. فوگر‌ها از بانکداران و بازرگانانِ بسیار معتبر بودند. ژاکوب فوگر را ژاکوبِ پولدار مینامیدند.
فوگرها جهتِ آسان سازی و قانونی سازی کارهایِ تجاری خود، رابطه بسیار خوبی را با کلیسایِ کاتولیک حفظ میکردند، از جمله با پتر فون هرتنشتاین Peter von Hertenstein  که از اشراف و همزمان از اقوامِ یکی‌ از اسقف‌هایِ اعظمِ کلیسا بود.  پتر فون هرتنشتاین بود که راه‌هایِ دیپلماتیک را برایِ استخدام گشتنِ مزدورانِ سوئیسی فراهم آورد. چیزی که موردِ مسرتِ هر دو طرفِ قضیه گردید.
مزدورانِ سوئیسی در آنزمان از آوازهٔ خوبی برخوردار بودند، آنها با وجودیکه مزدور بودند اما برخلافِ دیگر مزدوران به عهدی که می‌بستند بیشتر پایدار میماندند و دلیر و جنگی نیز بودند، از اینرو برایِ پاپ و واتیکان وزنه خوبی به حساب می‌رفتند. در سال ۱۵۰۶ میلادی ۱۵۰ مزدورِ سوئیسی، به فرماندهی سروان کاسپار فون سیلنن (از بستگان پتر فون هرتنشتاین که ایشان را همراهی می‌نمود) واردِ روم شدند.
این وفاداری مزدورانِ سوئیسی دو دهه بعد به سختی محک خورد و ایشان از این آزمایش سربلند بیرون آمدند. در ششمِ ماهِ مایِ سالِ ۱۵۲۷، زمانیکه  پاپ کلمنس هفتم   پس جنگِ با کارلِ پنجم پادشاهِ آلمانی که سودایِ پادشاهی جهانی‌ در سر میپروراند، شکست خرد و در حالِ پس نشینی بود، سه‌ چهارمِ پاسدارانِ سوئیسی او به همراهیِ فرمانده‌شان کشته شدند. کلمنسِ هفتم توانست که از این معرکه جانِ سالم بدر برد اما اندکی بعد دستگیر شد و پاپ را مجبور کردند که بجایِ پاسدارانِ سوئیسی، یگانِ ۲۰۰ نفریِ پاسدارانِ آلمانی برگزیند.
ده سال بعد شرایط و اوضاع سیاسی برای  پاپ پل سوم  بگونه ای فراهم گشت که او بتواند دوباره پاسدارانِ سوئیسی را برگرداند. مشابهِ این امر یکبارِ دیگر در سالِ ۱۷۹۸ اتفاق افتاد. در ۱۶ فوریه آنسال یگانهایی از ارتش فرانسه واتیکان را به اشغال در آورد و پاپ پیوسِ ششم مجبور به استعفا گردید.
یگانه پاسداران سوئیسی را منحل و خلع سلاح کردند و ایشان مجبور به بازگشت به وطنِ خود گردیدند اما در سال ۱۸۰۰  پاپ پیوسِ هفتم یگانِ پاسدارانِ سوئیسی را دوباره احیا نمود که تا به امروز نیز ایشان وظیفه حفاظت از پاپ و واتیکان را رسماً بعهده دارند. 
از آنجا که از سال ۱۸۴۸ برای شهروندان سویسی خدمت در ارتش کشور بیگانه رسما ممنوع اعلام گردیده، در سویس یگان پاسداران سویسی را نوعی پلیس قلمداد میکنند تا ایشان بتوانند بدون دعوای حقوقی به کار خودشان ادامه دهند.


Wednesday 13 March 2013

قدیمی‌ترین اسبهایِ رام شده جهان


باستان شناسان و پژوهشگران تا کنون گمان میکردند که رام کردن ‌اسب حدودِ ۶۰۰۰ سالِ پیش در ناحیه قزاقستان ِ امروزی صورت گرفته است.
بنا به گزارش نشریه هفتگی اشپیگل چاپِ آلمان بتازگی یافته‌های نوی باستانی درعربستان پیدا شده اند که قدمتشان به ۹۰۰۰ سالِ پیش می‌رسد. این یافته‌ها که در دل‌ و ژرفایِ صحاریِ عربستان  قرار دارند، از تمدنی میگویند که تا کنون ناشناخته بود.
در کنارِ ابزارِ سنگی‌ پیدا شده از آن دوران، تندیس‌های شماری از حیوانات از جمله بز، گوسپند، شترمرغ و نیز چندین ‌اسب نیز بدست آمدند.
بزرگترین تندیسِ ‌اسب ۱۳۵ کیلو وزن داشت و بر گرده برخی‌ از این ‌اسب‌ها تسمه‌ای نیز قرار داشت. آیا این نشانِ لگام زدنِ بر ‌اسب بوده است؟ باستان شناسان هنوز در حالِ بررسیِ این موضوع میباشند.
در ۹۰۰۰ سالِ پیش آب و هوایِ شبه جزیره‌ عربستان بصورتِ خشکِ امروزی نبود و رودهایی با کرانه‌هایِ سبز در آن جاری بودند.




Tuesday 12 March 2013

سروده برگزیده از حافظ برای ماه مارس


کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست؟

چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست

روی تو مگر آینه لطف الهیست
حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

نرگس طلبد شیوه چشم تو زهی چشم
مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست

از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست

بازآی که بی روی تو ای شمع دل افروز
در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست؟

دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت؟
با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست

در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست

ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ
فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست؟


Saturday 9 March 2013

سنگ کلسیت بجایِ قطب نما


سالیانِ درازی برایِ پژوهشگران این پرسش مطرح بود که چگونه وایکینگ‌ها میتوانستند در آن زمان چنین با مهارت بر رویِ دریاهایِ باز و ناشناخته کشتیهایِ خود را هدایت کنند؟ در گزارش‌ها آمده بود که آنها از شیئیٔ بنامِ سنگِ خورشید استفاده میکردند که سمت یابی‌ را برایِ وایکینگها آسان می‌نمود اما در موردِ وجودِ چنین سنگی‌ توافقِ نظر وجود نداشت.
اکنون به نظر می‌رسد که پژوهشگران و باستان شناسان بریتانیایی و فرانسوی چنین سنگی را بر رویِ بازمانده عرشه یک کشتی انگلیسی‌ از سده شانزدهم بدست آورده باشند. سنگ یافته شده حدودا ۵ سانتیمتر میباشد. تا به امروز  مدرکی‌ که دال بر وجود این سنگِ افسانه ای وایکینگها باشد، وجود نداشت.
پژوهشگران پی‌ بردند که جنسِ این سنگِ افسانه ای از ماده مدنی کلسیت که سنگی‌ شفاف است،  میباشد.
ده‌ها سال است که در موردِ این سنگِ افسانه ای که میسر کرده بود تا وایکینگها هزاران کیلومتر را با کشتی پشتِ سر گذاشته و خود را به ایسلند و گروئلند و حتی آمریکا برسانند، گفتگو بود. این سنگ میتوانست حتی زمانی‌ که آسمان ابر بود و مدتی‌ پس از غروبِ آفتاب، موقعیتِ خورشید را که بعنوانِ مرجع برایِ دریانوردان بکار میرف، محاسبه نماید.
کلسیت سنگیست که در کشورهایِ اسکاندیناوی فروانتر از دیگر جایها یافت میشود و این بلورِ شفاف قادر است که پرتو خورشید را پس از برخورد به یکسویِ بدنه سنگ از سمت دیگر بگونه مشتق شده در دو پرتو باز دهد. با استفاده از این خاصیتِ سنگ، دریانوردانِ اسکاندیناوی میتوانستند که موقعیتِ خورشید را با دقتِ نسبتاً بالایی‌ مشخص نموده و مسیرِ خود را بیابند.  آنها سنگ را میچرخاندند تا وقتیکه از هر دو سویِ سنگ تنها یک پرتو به چشم میخورد، یعنی پرتویِ خورشید در سمتِ دیگر مشتق نمی‌شد. در این زمان، آنها میتوانستند مکانِ خورشید در بروج را مشخص نمایند. اینکار را حتی تا ۴۰ دقیقه پس از غروبِ خورشید میشد که انجام داد.
اینکه سنگِ یافته شده بر عرشه کشتی متعلق به سده شانزده، یعنی سده‌ها پس از اختراع قطب نما، پیدا شده دو چیز را نشان میدهد.
یکی‌ اینکه کاربردِ قطب نما هنوز برایِ همه دریانوردان شناخته شده نبود.
دوم اعتمادِ دریانوردان، حتی دریانوردانِ بیگانه به این وسیله و پدیده اسکاندیناوی.
               
   گروهی از پژوهشگران جوان در حال آزمایش تجربه سنگ کلسیت بر روی یک کشتی به اسلوب وایکینگها ساخته شده

Friday 1 March 2013

چند گفته زیبا از بزرگان جهان - مارچ 2013

خاموشی سئوالی مطرح نمیکند اما میتواند در مواقعی برای همه پرسشهای ما پاسخی بیابد.

ارنست فرستل، دبیر و نویسنده اتریشی.

از کسی که مایل به شنیدن حقیقت است باید پیش از آن پرسید که آیا تحمل شنیدن آنرا هم دارد؟
ارنست ر. هوشکا سراینده شعرغنایی و متفکر چک.

به کسی  نمیتوان چیزی یاد داد، تنها میتوان کمکش کرد که آموختنی ها و میل به آموزش را در خود کشف کند.
گالیله.