جستجوگر در این تارنما

Sunday 29 September 2013

مونسانتو

هنگامیکه یک جریانِ  جهانی‌ اتفاق بیفتد، همه رسانه‌ها خود را بر روی آن متمرکز میکنند و گزارش پشتِ  گزارش، همه را در جریانِ  امر قرار میدهد.
کسانی هم هستند که بلافاصله از این جریانها استفاده اقتصادی کرده و در این زمینه با تبلیغاتِ  خود باعثِ بازار گرمی‌ میشوند. نمونه برای این امر ، فوتبالِ جامِ  جهانی‌ یا بازیهایِ  المپیک یا مراسمِ  اهدایِ  جوایزِ  اسکار و و و.. در همه این موارد انسانها در امری شرکتِ  فعال و غیرِ  فعال میکنند که برایِ  سلامتیشان بطورِ  مستقیم سود و زیانی ندارد. فوتبال در سطوح بالا به ظاهر ورزش است ولی‌ تماشاچیِ فوتبال را فقط برایِ احتمال خرج کردنهایش به استادیومها میکشانند.
چند هفته پیش در ۲۵۰ شهرِ  معتبرِ  جهان بطورِ نیمه خود جوش و بدون تبلیغ با مقاصد بردن منافع اقتصادی، جنبشی راه افتاد که یادِ  چندانی از آن نگردید.
در یک روزِ  شنبه شهروندانِ  ۲۵۰ شهرِ  بزرگ مانند، لندن، واشنگتن، پاریس، برلین، بوینوس آیرس، ملبورن، دوربان، استکهلم، لاس آنجلس، شیکاگو، کلن، بروکسل، رم، آمستردام، استراسبورگ، مونیخ، بارسلون، کپنهاگ، گوتبورگ و خیلی‌ شهرهایِ  دیگر شهروندان در دسته‌هایِ  ۲۰۰ تا ۵۰۰۰ نفری بر ضدِّ  مونسانتو به تظاهرات پرداختند.
مونسانتو monsanto  چیست؟ مونسانتو شرکتی چند ملیتیست که در صنایعِ  بیوتکنولوژی و کشاورزی فعالیت می‌کند و مرکزش در میسوریِ  آمریکاست. این شرکت در نخستین سال سده بیستم توسط جان فرانسیس کوینی John_Francis_Queeny با سرمایه اولیه پنج هزار دلار بنیاد شد که شرکت را بنام نام خانوادگی همسرش نامگذاری کرده بود. کوینی این شرکت را در کنار کاری که میکرد ایجاد نمود و ابتدا نیز از کار خود استعفا نکرد. تنها همکار دائمی کوینی در شرکتش یک شیمیدان سویسی بود که پیشتر از آن نزد شرکت داروسازی ساندوز Sandoz  کار میکرد. در آنزمان مونسانتو شکرمصنوعی Saccharin تولید میکرد. سه سال بعد مونسانتو با به استخدام درآوردن دو شیمیدان دیگر سویسی محصولات خود را با تولید کافئین و وانیلین گسترش داد.  این شرکت بیست و شش سال پس از بنیاد آن به بورس های آمریکا پا گشود. مونسانتو هم اکنون در شصت ویک کشور جهان نمایندگی دارد و یا شرکتهایی را در این کشورها خریداری کرده است. شرکتهایی که کوچک هم نیستند.

در سال ۱۹۶۱ بخش مربوط به صنایع کشاورزی این شرکت گشایش یافت که در آن کودهای شیمیایی و سموم ضد آفات تولید میگشتند. میان سالهای  ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰  شرکت مونسانتو یکی از فراهم کنندگان عمده مواد شیمیایی بود که آفات کرمی درختان جنگلی را نابود میکرد. بعدها به اثبات رسید که استفاده از این سموم و کودهای شیمیایی برای محیط زیست بسیار مضر بوده و محصولات بعمل آمده در چنین کشتزارهایی باعث بروز بیماریهای جدی و خطرناکی در انسانها گشتند. در این سالها شرکت مونسانتو یکی از تولیدکنندگان عمده مواد شیمیایی بود که توسط آنها بمبهای شیمیایی و فسفری بکار گرفته شده در جنگ ویتنام ساخته میشدند.
سال ۱۹۶۸ ویلیام نولس William_S._Knowles  در آزمایشگاههای این شرکت دست به سری آزمایشهایی زد که در سال  ۲۰۰۱ برایش جایزه شیمی نوبل را به ارمغان آوردند.

این شرکت با تولیدِ  بذرهایی که کاملاً زیرِ  علامتِ  سال قرار دارند و مؤظف کردنِ  کشاورزان و برزگران به خرید و استفاده از آنها و همچنین با خریدنِ  شرکتهایِ  بین المللیِ  تولیداتِ  موادِ  غذایی و نیز وادار کردنِ  آنها به استفاده از محصولاتِ  وابسته به مونسانتو جهت بکارگیری در فراورده‌هایِ  خویش، در این اواخر شدیداً کیفیتِ  محصولاتِ  کشاورزی و موادِ  غذایی را زیرِ  کنترلِ  خویش در آورده و همه را وابسته بخود نموده است.
اینکار چنان پنهان و در عینِ  حال با صورت انجام گرفته، که امروزه در اروپا اگر کشاورزی بخواهد محصولاتِ  ارگانیک و طبیعی‌ تولید کند برایِ تهیه بذرِ  مناسب بدون دانه دستکاری شده ژنتیکی  با مشکلِ جدی مواجه میشود و حتی پس از یافتن و کشت و برداشت محصول برای یافتن بازار با سختی های فراوان روبرو خواهد بود.

در ششم ژانویه سال  ۲۰۰۵ دادگاههای آمریکا بنا به شکایتی که بر ضد مونسانتو شده بود، این شرکت را محکوم اعلام کردند زیرا شرکت مونسانتو برای دستیابی به کشتزارها و منسوجات پنبه  و بازار کشور اندونزی، به صد و چهل کارمند بلند رتبه و دون پایه اندونزی رشوه پرداخته بود و پرداخت این رشوه ها در دادگاه به اثبات رسیدند.
مونسانتو نیز بنوبه خود برزگران و وابستگان اقتصادی به خود را که از فرامین شرکت سرپیچی کنند به دادگاه کشیده و اینان را شدیدا زیر فشار قرار میدهد.


اینجا تنها خواستم از این شهروندانِ  کشورهایِ  گوناگون یادی کرده باشم و در آینده کوشش می‌کنم در موردِ  مونسانتو بیشتر بنویسم و اینکه سیاست و قدرتِ  مخفی‌ِ  مونسانتو چطور مدتهاست که مرزهایِ  کشورهایِ   خاور زمین  را  هم بدون هیچگونه مقاومتی در نوردیده است.

Friday 27 September 2013

بمناسبت روز درگذشت وحشی بافقی

شمس الدين محمد وحشي بافقي يكي از شاعران زبر دست ايران در سده دهم است كه آوازه اش در گاه  زندگاني خود او در ايران و هند بلند شده و سروده هایش دست به دست گشته است .
سروده دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیندش را کمتر کسی از اهل ادب فارسیست، نشنیده یا نخوانده باشد.

وي از خانداني نه چندان دارا در شهر بافق برخاسته است . برادر بزرگ او مرادي بافقي نيز از سرایندگان روزگار خود و در آشنايي وحشي به محفل هاي ادبي بسيار موثر بود ولي پيش از آنكه وحشي در شاعري به شهرت برسد بدرود حيات گفت و در برخي اشعار وحشي نام او يافت مي شود .
وحشي پس از آموختن مقدمات ادبي از بافق به يزد و از آنجا به كاشان رفت و چندي در آن شهر سرگرم مكتب داري بود و پس از روزگاري به يزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعري سرگرم بود از اینرو گاهی هم او را وحشی یزدی یا وحشی کاشانی میخواندند.

وحشي مردي پاكباز ، وارسته ، حساس ، بلند همت و گوشه گير بود . با آنكه سنت شاعران عهد وي ، سفر و مهاجرت به هند و بهره مندي از نعمت هاي دربار گوركاني هند و اميران و سرداران و بزرگان آن دولت بود ، او نیز همانند حافظ از ايران پاي بيرون ننهاد و در ایران نیز تنها چند گاهي به كاشان و باقي عمر را به يزد رفت و همانجا ماند .
اشعار وحشي را مي توان از بهترين نمونه هاي اشعار عاشقانه در شعر پارسي دانست . زيرا نهايت قدرت شاعر در بيان دلباختگي و حالات دلدادگي خود و نيز توضيح ماجرايي كه ميان او و معشوق بوده به كار رفته است و همين طرز زيباي وقوع را هم شاعر در غزلهاي خود با چيره دستي تمام به كار برده است .

در شعر وحشي تا آنجا كه ممكن است از واژه هاي دشوار و تركيبات عربي ناهموار خبري نيست و به جاي لغات و كلمات مشكل و دشوار از واژه ها و تركيبات متداول و سهل و ساده زمان ، چنانكه رسم اغلب شعراي آن دوران بوده ، استفاده كرده است و به همين جهت است كه اشعار وحشي به دل عموم افراد مي نشيند .

در تاريخ درگذشت وحشي اختلاف بسيار است. در دایره المعارف شعر و شاعران پارسی ازچنین روزی در سال 991 هجری قمری، بعنوان روز مرگ این سراینده بزرگ نام برده شده است.

نمونه ای از غزلیات وحشی بافقی :

آه تا کی ز سفر باز نیایی؟ بازآ                  
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی؟ بازآ

شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد
گر همان بر سر خون‌ریزی مایی، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آن است که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی‌تو به جان
جان من این‌همه بی رحم چرایی؟ بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صدگونه جفایی، بازآ


Monday 23 September 2013

تبعات داشتن غم توشه

بتازگی الدار شافیر shafir  از روانشناسانِ  دانشگاهِ  پرینستون در مقاله که در نشریه ساینس  منتشر شده، ادعا کرده که غمِ  بی‌ پولی  فعالیتهای مغز را تا حدی جامد میسازد.
شافیر که به همراه گروهی از دانشمندان این پدیده را مطالعه میکردند، به این نتیجه رسیدند که ترسِ  بقا چنان اندیشه انسانی‌ را به خود مشغول میسازد که فرصتِ  چندانی برایِ  دیگر مسائل باقی‌ نمیماند.
پیشینیانِ  ما  هم در همین زمینه ضرب المثلِ  بسیار کوتاه، گویا و زیبایی‌ داشتند که میگفت : انقدر دارم غمِ  توشه که عاشقی فراموشه.
رسیدن به این مطلب، ثابت میسازد که تنگدستان نسبت به دیگران دشواریِ زیادتری دارند تا از چاله مشکلات خود را بیرون بکشند.
مطالعاتِ  پیشینِ  این گروه از دانشمندان نشان داده بودند که کسانی‌ که ندارتر هستند، بیشتر به کارهایی دست میزنند که به ضررشان تمام میشود، برایِ  نمونه، بطورِ  متوسط دیرتر به سرِ  قرارهایی که گذاشته اند میرسند، کمتر مفید کار میکنند، دستوراتِ  پزشکانِ  خود را کمتر رعایت میکنند و پول خرج کردنشان هم  چندان درست نیست.
من به شخصه بر این گمانم که برخی‌ از ایراداتِ  بالا خود میتوانند علتِ تنگدستی باشند و نه‌ نتیجهِ  آن‌. برایِ  نمونه از دیر به سرِ  قرار حاضر شدن گفته شده، کسانی که با جوامع غربی آشنایی دارند، میدانند که دیر به سرِ  قرار آمدن و یا کمتر کارِ  مفید کردن به اخراجِ  از کار منتهی‌ میگردند. کار از دست دادن هم نیز خود یکی‌ از دلایل تنگدستیست.
باری بازگردیم به ادامه گزارش، شافیر و همکارانش به همراه دو گروهِ دیگر از دانشگاه‌هایِ  هاروارد و بریتیش کلمبیا برایِ  رسیدن به این مطلب بر رویِ  یک گروهِ  چند صد نفری که درآمد‌هایِ  سالانه گوناگونی  داشتند آزمایش‌ها و مطالعاتِ  خود را انجام دادند.
میانگین درآمد آزمایش شوندگان ۷۰ هزار دلار در سال و کمترین درآمد میانِ آنها ۲۰ هزار دلار در سال بود.
پس از آن‌ آزمایش شوندگان را به دو گروه بخش نمودند و به همه آنها مسئله‌ای مالی‌ مانند به تعمیر بردن خودرویی فرضی‌ که خراب شده بود، دادند. افرادِ  این دو گروه میبایستی چنان رفتار کنند که گویی این
خودرویِ  فرضی‌ واقعا از خودِ  آنهاست و نیاز به تعمیر شدن دارد و اینکار را نیز میبایستی که با توجه به توان مالی واقعی خویش انجام میدادند.
پیش از انجامِ  این آزمون، آزمایش‌هایِ  هوشِ  دیگری جداگانه بر رویِ آنها انجام گردید.
نتیجه آزمایش اصلی‌ و آزمایش‌هایِ  جانبی بسیار شگفت انگیز بودند. در حالی‌ که میانگینِ  آزمایشِ  هوشِ  انجام شده دو گروه، تفاوتِ  چندانی را نشان نمی‌داد، تعمیرِ  خودرویِ  فرضی‌ِ  پولدارها بسیار کمتر خرج برداشت تا بی‌ پولها.
این را نبایستی به نادانی‌ِ بی پولها و یا کم پولها تعبیر نمود بلکه این آزمایش نمایانگر این بود که افرادی که غمِ  معاش داشتند در برابرِ  مشکلاتِ  مطرح شده‌ای که می‌بایست حل گردند، بطورِ  موقت فکرشان زودتر جامد میشد.
کسانیکه کم پولتر بودند، بیشتر بدنبالِ  راهِ  حلهایی بودند که ارزانتر می‌بودند ولی‌ کمتر هم دوام میداشتند و به مشکل و خرج کردنِ  دیگری مینجامیدند.
اینرا هم به این گزارش اضافه کنم، که اساسِ  دنیایِ  مصرفی امروز بر همین نیز استوار میباشد و گروهی با استفاده از این ضعفِ  انسانها در موردِ  میل و یا اجبارشان برایِ  یافتنِ  راهِ  حلهایِ  کوتاه و  ارزان که نتایجِ  ناخوشِ  زیادی دارند، کالاها و خدمات را بصورتِ  مضاعف برای فروش عرضه میکنند.
مشابهِ  این آزمایش‌ها همچنین بر رویِ  ۴۶۰ کشاورزِ  کوچک و بزرگ انجام گردید و مشخص شد که  کشاورزان نیز در مواقعی مانندِ  زمانِ  پیش از برداشت در زمینه‌های مشابه بیشتر مشکلاتِ  فکری دارند تا  زمانِ  پس از برداشت که وضعِ  مالیشان بهتر شده است.

اینها سبب گردیدند که پژوهشگران را به این باور برسانند که  داشتنِ مشکلِ  مالی‌ موقتا انسان‌ها را کوتاه اندیش و نادان میسازد.


Saturday 21 September 2013

همکاران

این یک داستانِ کوتاه ولی واقعی هست که از رفتارِ چهار همکار تعریف می‌کند. هرگونه تشابه نامی با هر کسی اتفاقی بوده و از نظر قانونی قابل پیگرد نمیباشد.
نامهایِ  این همکاران به اینصورت بودند : همه، یکنفر، یک بابایی و هیچ کس.  نامهایِ  عجیبی‌ هستند، خودم هم میدانم.
یک روز یک کارِ  خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ مهم پیش آمد.
همه مطمئن بود که یکنفر انجامش میده، دستکم یک بابایی بالاخره میتوانست که انجامش بده، ولی‌ در پایان این هیچ کس بود که انجامش داد ( ترجمه عقلانیش میشه، یعنی‌ کار هیچ انجام نگرفت).
یکنفر دیگه خیلی‌ ناراحت شد و رگ ‌هایِ  گردن و پیشانیش از فرطِ  خشم بیرون زدند چونکه این کار، کارِ  همه بود. از طرفِ  دیگر همه فکر میکرد که  یک بابایی حتماً انجامش میده به خاطرِ  همین هم به طرفش اصلا نرفت و به روی خودش نیاورد ولی‌ هیچ کس می‌دانست که حتی یکنفر هم حاضر نیست که بهش دست بزنه.

آخرش چی شد؟ آخرش هم، همه ، یکنفر را محکوم کرد زیرا هیچ کس کاری را کرده بود که در واقع یک بابایی باید انجامش میداد و نداد.


Thursday 19 September 2013

پیشنهاد افزایش بهایِ بنزین برای کامیاب گشتن خودروهایِ برقی‌

هفته پیش به هنگام گشایشِ  سالانه نمایشگاه خودرو در شهر فرانکفورتِ آلمان، خانمِ  مرکل صدرِ  اعظم آلمان نیز حضور داشت و در آنجا دوباره از اهدافِ  آلمان برایِ  داشتنِ  یک میلیون خودرویِ  برقی‌ در کشورِ آلمان سخن گفت.
با در نظر گرفتنِ  رکودِ  حاضر در ساخت خودرو در اروپا بخصوص خودروهای برقی از یک سو و عدمِ  پذیرشِ و پیشواز گسترده خودروهایِ  برقی‌ توسطِ  خریداران از سویِ  دیگر، این گفته خانم مرکل غیرعالمانه به نظر میرسد.

نخبگان این رشته و این صنعت اما بر این باورند که توسطِ  افزایشِ  مالیاتِ  بر موادِ  سوختی و بدینگونه بالا بردنِ  بهایِ  بنزین از سوی دولت، خریداران به سمتِ  خریدِ  خودرویِ  برقی‌ هل داده میشوند و برخی‌ دیگر نیز خوشنود  که با این روش میتوان به امرِ  پشتیبانی از محیطِ  زیست کمکِ فراوانی کرد زیرا از تعداد فروش خودروهایی که با سوخت فسیلی کار میکنند، کاسته میگردد.

اینها ولی‌ از یاد میبرند که خودروهایِ  برقی‌ نیز در واقع چندان بهتر از خودروهایِ  با سوخت فسیلی نیستند، زیرا در این میا‌ن مساله چگونگیِ  تولیدِ  برق، ذخیره برق، انتقال برق به خازنها و باطریها، خودِ  مساله تولیدِ  خازنها  و باطریها و چگونگیِ  بازیافت آنها پس از کهنه شدن و صد‌ها چیزِ  دیگر افزون بر آنها که هر کدام بنوبه خود باری بر شانه‌‌هایِ  زیرِ فشار خم شده طبیعت میباشند، همه و همه به دستِ  فراموشی سپرده میشوند (ن. ک. به  آیا خودروهای برقی کاملا پاک هستند؟ ).


Tuesday 17 September 2013

آفتاب گیرِ مولدِ برق

طراحانی از کالیفرنیا سازه خورشیدیِ  نوی برای خودروها ساخته اند که نیرویِ  خورشیدی را به برق تبدیل  کرده و بدینوسیله خودروهایِ  هایبرید و الکتریکی‌ را پر میسازد.
این سازه را میتوان جمع کرده و در صندوقِ  پشتِ  خودرو حمل نمود.
دفترِ  مهندسی‌ (صدا) که این سازه پلی‌ استری را بر اساسِ  شکوفه اورکیده طراحی‌ کرده میگوید که سلولهایِ  فوتوولتیک را در آن به کار برده و بدینوسیله میتوان از این سازه به مثابه پر کننده خازنِ  خودرو استفاده نمود.
متاسفانه به دلیلِ  کمبودِ  بودجه، تعدادِ  سلولهایِ  فوتوولتیکِ  بکار گرفته شده در این سازه زیاد نمیباشند و به همین دلیل نیز میزانِ  برقی‌ که از این سازه میتوان گرفت در روز برابرِ  با ۱،۵ تا ۲ کیلو وات ساعت
در روز میباشد. این در حالیست که خودروهایِ  برقی‌ بطورِ  متوسط برای پیمودنِ  مسافتِ  ۱۰۰ کیلومتر به ۱۵،۱ کیلووات ساعت نیاز دارند.

اما با سرمایه گذاریِ  بیشتر، طراحی‌ِ  سازه‌هایِ  مناسبتر و مقرون به صرفه تر نیز امکان پذیر میباشد. مبلغی که برایِ  طراحی‌ این سازه مصرف شده تا کنون برابرِ  با ۶۰ هزار یورو میباشد.


Sunday 15 September 2013

آرزویِ برزگر

روزی روزگاری در سرزمینِ  چین کشاورزی تنگدست زندگی‌ میکرد که با وجود پشتکارِ  فراوانی که داشت در زندگی‌ به پیش نمیرفت.
در روزگاران پیش در چین بهنگامیکه ماه کامل میشد و هوا نیز طوری صاف بود که ماه به خوبی دیده میشد، خرگوشی که از ملازمانِ  الهه ماه بود و برایِ  او در هاونی اکسیرِ  جاودانی بودن درست میکرد، برایِ یک ‌شب اجازه داشت تا بانویِ  خویش را تنها گذاشته و از ماه به زمین آید ولی‌ پیش از برآمدنِ  آفتاب دوباره باید باز می‌گشت. در این مدت اگر خرگوشِ  ماه کسی‌ رامیدید، نزدش میرفت و جویایِ  حالش میشد.
هر کودکی میداند که خرگوشِ  ماه قادر است تا آرزوهایِ  انسان را برآورده کند.

شبی‌ مهتابی هنگامیکه برزگر از کشتزارش به خانه بازمیگشت خرگوشِ  ماه او را دید.
خرگوش گفت من :  اینجا آمدم تا بتو کمک کنم. با من به کوهِ  آرزوها بیا، جایی‌ که میتوانی هر چه را که دلت میخواهد بیابی“.
پیش از اینکه دهقان بخود آید آنها بر رویِ  کوه در برابرِ  دروازه‌ای بزرگ قرار داشتند. بر سرِ  دروازه با خطی‌ خوانا و درشت نوشته شده بود : اینجا هر آرزویی به حقیقت میپیوندد.
دهقان در حالیکه دستهایش را به هم میمالید، با خود اندیشید که به به، زندگی‌ِ تنگدستانه من سرانجام به پایان رسید.

پر از امید و آرزو از دروازه گذر نمود. آنسویِ  دروازه پیرمردِ  سپیدمویی را ایستاده دید که به او خوش آمد  گفت و افزود „ هرچیزی را که آرزو کنی‌ برآورده خواهیم کرد ولی‌ نخست باید بدانی‌ که ما چه امکاناتی داریم  و چه چیزهایی‌ را میتوانیم برآورده کنیم. برایِ  اینکه در جریان قرار بگیری، بدنبالم بیا تا من همه چیز‌ها را  بتو بنمایانم.
پیرمردِ  دانا برزگر را به تالارهایِ  گوناگونی برد و آنها را به او شناساند، هر یکی‌ زیباتر از دیگری. پیرمرد گفت، اینجا در تالارِ  نخست تو شمشیرِ  آوازه و نام را میبینی‌. کسی‌ که آنرا آرزو کند، سپهبدِ
بزرگی‌ خواهد شد که یک پیروزی پس از دیگری نصیبش میشود و نامش را تا پایان جهان کسی‌ فراموش نخواهد کرد. اینرا میخواهی؟
بد هم نمیشود ها، برزگر پیشِ  خود اندیشید. نامی‌ شدن  چیزِ  قشنگیست و به غیر از آن‌ خیلی‌ دلم میخواهد که چهره دیگران را در روستا ببینم، هنگامیکه که میشنوند من سپهبدِ  نام آوری شده ام. ولی‌ میخواهم که کمی‌
در موردش فکر کنم. بهتر است که برویم و دیگر تالارها را هم ببینیم.
پیرمردِ  دانا لبخنند زنان گفت، برویم.
در تالارِ  دوم اوو به برزگر کتابِ  دانایی‌ را نشان داد. „ هر کس که اینرا آرزو کند، همگی‌ِ  اسرارِ  کائنات و ستارگان بر او آشکار میگردد“.
کشاورز گفت : من همیشه میخواستم که زیاد بدانم. این شاید آرزویِ  درست برایِ  من باشد ولی‌ بگذار که فکرهایم را بکنم.
در تالارِ  سوم صندوقی از زرِ  ناب قرار داشت،   این گنجینهٔ داراییست. هر که آنرا آرزو کند، سیم و زر بسویش سرازیر خواهد شد، فرقی‌ هم نمیکند که او برایش کار بکند یا نه‌“.
برزگر خندید و گفت این یکی‌ دیگر براستی درست میباشد. شخص پولدار خوشبخت‌ترین است. ولی‌ یک کم صبر کن.... خوشبختی و پولداری دو چیزِ گوناگون هستند که!!؟؟. حقیقتاً من نمیدانم که آیا این گزینه درست خواهد بود یا نه‌؟ بگذار باز هم پیشتر برویم.
بدینگونه برزگر و پیرمردِ  دانا تالارها را یکی‌ پس از دیگری دور زده و بازدید  کردند بدونِ  اینکه برزگر چیزی را انتخاب کرده باشد.
چون آخرین تالار نیز دیده شد، پیرمردِ  دانا به برزگر گفت، حالا انتخابت را بکن، هرچیزی که تو آرزو کنی‌ برایت میسر خواهیم کرد.
برزگر هنوز اندیشناک گفت، تو باید به من کمی‌ زمان دهی‌ تا تصمیمِ  درست بگیرم.
به محضِ  اینکه این جمله از دهانِ  برزگر برآمد، دروازه پشتِ  سرش بسته شد و او دوباره خود را روی زمین در برابرِ  خانه اش یافت. خرگوشِ  ماه جلویِ  پایش نشسته بود و به او مینگریست.
خرگوشک گفت : مردِ  بیچاره، بیشترِ  مردمان چونان تو هستند. آنها نمیداند که چه چیزی را باید آرزو کنند. آنها همه چیزی آرزو میکنند و چیزی بدست نمیاورند.

خدایان آرزو و خواسته انسانها را برآورده میکنند، تنها مشکلی‌ که وجود  دارد اینستکه اننسانها باید بدانند که چه میخواهند.



Saturday 14 September 2013

برای مصلحت - سعدی

نکویی گرچه با ناکس نشاید
برای مصلحت گه گه بباید

سگ درنده چون دندان کند تیز
تو در حال استخوانی پیش او ریز

به عرف اندر جهان از سگ بتر نیست
نکویی با وی از حکمت به در نیست

که گر سنگش زنی جنگ آزماید
ورش تیمار داری گله پاید


Friday 13 September 2013

حساسیت یا آلرژی چگونه بوجود میاید؟

حساسیت‌ها از رابطه پیچیده میا‌نِ عناصر وعوامل پدید میایند. بتازگی  برای پژوهشگرن میسر گشت که کشفِ  نوینی انجام دهند : اگر حتی یکی‌ از ژنهایِ بدنِ  انسان درست فعالیت نکند، آن شخص در برابرِ  عواملِ  محیطی‌ِ اطرافِ  خویش حساسیتِ  بسیار بیشتری نشان میدهد.
دانشمندانِ  دانشگاهِ  جانز هاپکینز در طی‌ِ  پژوهش‌ها و مطالعاتِ  خویش به نوعی از خرابی ژن برخوردند که در بوجود آمدنِ  بسیاری از بیماریهایِ حساسیتی، نقشِ  بزرگی‌ را میتواند بازی کند.  در یک پروژه تحقیقاتی‌ با کودکان و جوانان مشخص گشت که این خسرانِ  ژنتیک احتمالا پیشرویِ  خیلی‌ از بیماریهایِ  حساسیتی را آسان میسازد. تاکنون تصور میشد که  این خسرانِ  ژنتیک به صورتِ  مادرزاد میباشد.
این پژوهش بر رویِ  ۵۸ بیمار از هفت تا بیست ساله انجام گرفت. همه این ۵۸ نفر از بیماریِ   LDS   رنج می‌بردند.
بانو پاملا فریشمایر-‌گریو از مرکزِ  کودکانِ  جانز هاپکینز میگوید :خسرانِ  ژنتیک میتواند همچنین در ابتدایِ  زنجیره‌‌ای از یکسری از واکنش‌هایِ  جسمی‌ باشد که به بیماریهایی نظیرِ  آسم، حساسیتِ  به موادِ غذایی و اکزمهایِ  پوستی منجر میگردد.

از آنجا که هنوز در دنیایِ آلرگولوژ‌ها و دانشِ  پزشکی‌ بوجود آمدنِ آلرژی را ناشی‌ از سری کنشها و واکنشهایِ  پیچیده میا‌نِ  ژنها و عواملِ محیطی‌ میدانند، اینکه تنها یک ژ‌ن به تنهایی‌ هم میتواند عامل گردد، بسیار شگفت انگیز و پذیرش آن دشوار بود.


Wednesday 11 September 2013

عدد ۱۰ ۳ ۳ چیست؟

در آستانه گشایش نمایشگاه خودرویِ  شهرِ  فرانکفورتِ  آلمان، آقایِ  ژو هوآ رونگ منشی‌ِ  حزبِ  کمونیستِ  جمهوریِ  خلقِ  چین و مدیرِ  کّلِ شرکتِ  خودرو سازی چانگان در حالیکه در پشتِ  میکروفون ایستاده بود و مدلِ  جدیدی از محصولاتِ  چانگان را معرفی‌ میکرد به دو مطلبِ  اشاره نمود.

یکی‌ اینکه شرکتِ  چانگان موتورز با تولیدِ  سالانه ۷،۱ میلیون خودرو، بزرگترین شرکتِ  خودرو سازیِ  چین است و این اشاره‌ای مستقیم برایِ  آمادگیِ همکاری با دیگر خودروسازان بین المللی است. چانگان موتورز میخواهد تا سالِ ۲۰۲۰میزانِ  تولیدِ  خودروهایِ  خود را به ۵ میلیون در سال برساند.
دوم اشاره به عددِ  ۳۳۱۰ که پیوسته نیز بر رویِ  دیوار نمایان و پنهان میشد. رمزِ  پنهان این عدد را باید چنین تفسیر نمود:
نخستین ۳ برایِ  سه منطقه ایست که بازارشان بایستی‌ تسخیر شود و آنها آمریکا، اروپا و هند میباشند.
دوّمین ۳ برایِ  سه شعبه‌ای هستند که چانگان تصمیم به گشایششان دارد در کشورهایِ  برزیل، روسیه و ایران.
و ۱۰ اشاره به کشورهایِ  دیگری می‌کند که بازارشان را باید بتدریج بدست آورد و اینان کشورهایی هستند مانندِ  الجزیره، شیلی، پرو، کلمبیا و یا اوکرایین.

زمانیکه این پرسش مطرح شد که چانگان با چه چیزی میخواهد این کارها را انجام دهد،  ژو هوا آنگ و دو تنِ  دیگر از همکارانش پرده سپیدی را به کنار زدند و خودرویی با نامه سی اس۷۵  CS 75  آشکار گردید که از منظرِ  ظاهری مخلوطی ا‌ز نیسان، میتسوبیشی و تویوتا به نظر میرسد.

طراحِ  این خودرو آقایِ  آندریاس زاپاتیناس میباشد که سالها برای شرکتهای خودروسازی فیات و ب. ا‌م. و. کار می‌کرده و سرپرستِ  گروهِ  طراحانِ  آلفا رومئو هم گردید، جائیکه او آلفا ۱۴۷ را طراحی‌ کرد.

هر چند که سی اس۷۵ خودرویِ  زیبایی‌ میباشد ولی‌ خبرگان این صنعت شانسِ زیادی را برایش در کشورهایِ  غربی پیشبینی‌ نمیکنند زیرا طراحی‌ِ  این خودرو چیزِ  نو و هیجان انگیزی را برایِ  خریدارانِ  غربی که به دیدنِ پیوسته چیز‌هایِ  نو خو گرفته اند، عرضه نمیدارد.

Monday 9 September 2013

یک قلبِ زیبا و کامل

مردی جوان در میدانِ  مرکزی شهری ایستاد و با صدایِ  بلند برایِ کسانی‌ که آنجا بودند و همچنین رهگذران گفت که او دارایِ  زیباترین و کاملترین قلبهاست.
مردم به دورِ  او گرد آمدند و قلبش را که از سینه بیرون زده بود، تماشا میکردند.  قلبی یکدست و صاف بدون هیچگونه عیبی که خیلی‌ هم منظم میزد.
همگی‌ این ادعایِ  مردِ  جوان را تائید کردند و او نیز با غرورِ تمام و خیلی‌ مطمئنتر از پیش با صدایِ  بلندتری شروع کرد از قلبِ  خود تعریف کردن.
ناگاه از میآنِ  جمعیت مردی پیر بیرون آمد و گفت : جوان، میدانی‌؟ قلبت زیباست ولی‌ نه‌ به زیبایی‌ِ  قلبِ  من.
جمعیت و همچنین مردِ  جوان به قلبِ  مردِ  پیر نگریستند. قلب مرتب و قوی میزد ولی‌ سطحِ  آن پر بود از زخمها. در برخی‌ از جایها تکه‌ای از قلب را برداشته  و در عوضِ  آن تکهِ  دیگری گذشته بودند. اما این وصله‌ها کاملاً به اندازه هم نبوده و درست به هم نمیخوردند بطوریکه لبه‌هایِ  آنها نتوانسته بودند درست به هم جوش بخورند.
دقیقتر بگوییم در برخی‌ جایها گودالهایی بوجود آمده بودند که در آنها جایِ  خالی‌ِ  بخشی از قلب به چشم میخورد.همگی‌ مات  و مبهوت به او خیره شده بودند و پیشِ  خود میپرسیدند چگونه او میتواند ادعا بکند که قلبش زیباتر است؟
در این میان مردِ  جوان به قلبِ  او نگاه کرد و وضعیتِ  قلب را که دید، بلند خندیده و گفت : حتماً شوخیت گرفته که قلبت را با قلبِ  من مقایسه میکنی‌. قلبِ  من زیبا و یکدست و قلبِ  تو پر از زخمها و چاله ها.
مردِ  پیر در جواب گفت : بله، قلبِ  تو بسیار زیبا بنظر میرسد اما من هیچگاه حاضر نیستم که قلبم را با قلبِ  تو عوض کنم.
هر گاه که در زندگی خواستم به کسی‌ مهرم و عشقم را بدهم تکه‌ای از قلبم را کندم و به او هدیه کردم. بیشترِ  اوقات تکه‌ای از قلب آنها را در عوض دریافت میکردم که بلافاصله به جایِ  بخشِ  کنده شده از قلبم می نشاندم. از آنجا که تکه‌هایِ  مبادله شده با هم برابر نبودند، جایِ  وصله‌ها بسادگی به چشم میخورندبه برخی‌ نیز که بخشی از قلبم را دادم، چیزی پس نفرستادند و بدینصورت چاله های ِ  رویِ  قلبم پدید آمدند. شق ورزیدن به معنای خطر و ریسک کردن نیز هست. این چاله‌ها گرچه جایِ  خالی‌ِ  چیزی را نشان میدهند اما به من نبز یادآوری میکنند که روزی کسی‌ را دوست میداشتم. هنوز چونان همیشه امیدوارم که روزی آن شخص تکه‌ای از قلبش را برایم بفرستد تا این گودی را با آن پر کنمحالا میفهمی که  زیبایی‌ حقیقی‌ چیست؟
مردِ  جوان لحظه‌ی آرام ایستاد و در حالیکه اشکی بر گونه اش جاری شده بود او را نگریست.
به آرامی به سویِ  مردِ  پیر رفت و دست به سویِ  قلبِ  صاف و زیبایِ خود برد و تکه‌ای از آن کند و با دستانی لرزان به مردِ  پیر هدیه داد.
مردِ  پیر آنرا پذیرفت و در گوشه‌ای از قلبِ  خود نشاندش سپس او نیز بخشی از قلبِ  خود را کند و به مردِ  جوان هدیه داد. جوان هم آن تکه را گرفت و در جایِ  سوراخ شده قلبِ  خویش قرارش داد.
کاملاً به اندازه اش نبود ولی‌ سوراخ را تا حد زیادی پر میکرد.
مردِ  جوان به قلبِ  خود نگریست، دیگر به صافیِ  پیش نبود ولی‌ او حالا میتوانست که محبت را قلبا حس نماید.

جمعیت پراکنده شد و همگی‌ اندیشناک به راهِ  خود رفتند.

Friday 6 September 2013

خودروهایِ هایبریدِ تویوتا

بزودی درهایِ  نمایشگاهِ  خودروِ  شهرِ  فرانکفورت در آلمان به رویِ دوستداران گشوده خواهند شد.
از میآنِ  شرکت کنندگان در این نمایشگاه، شرکتِ  خودروسازیِ  تویوتا دست‌کم از یک نظر بسیار موردِ  توجه است. در حالیکه خودروسازانِ  اروپایی  پس از یک مقاومتِ  اولیه آهسته آهسته به خودروهایِ  مدلِ  هایبرید رویِ خوش نشان دادند، تویوتا و شرکتِ  خودروسازیِ  لکسوس که آنهم به تویوتا تعلق دارد، ۱۶ سال است که در این زمینه فعال هستند و بیش از ۵،۵ میلیون خودرویِ  هایبرید در قالبِ  ۲۳ مدلِ  گوناگون ساخته و بفروش رسانده اند.
اینها در صددند که تا آخرِ  سالِ  ۲۰۱۵ میلادی ۱۵ مدلِ  نو و به روز شده را به این تعداد اضافه نمایند.
برایِ  حفظِ  فاصله‌ای که میآن او و دیگر خودروسازان در این زمینه وجود دارد، تویوتا میخواهد در نمایشگاه امسالِ  فرانکفورت مدل جدیدی را بنمایش بگذارد ؛ هایبریدی با پیلِ  سوختی (Fuel Cell) سخنگویِ  تویوتا تنها به این بسنده کرده که بگوید، خودرویِ  آینده لیموزینی ۴ دربی میباشد که تا کنون از آن‌ یک سریِ  چند هزار تایی‌ ساخته شده و آماده فروش میباشند.

در اصل کارِ  آسانی انجام شده است. در خودروهایِ  هایبریدِ  معمولی‌ از یک موتورِ  سوختی (بنزین، دیزل و یا گاز) و یک موتورِ  برقی‌ استفاده میشد، در هایبریدِ  جدیدِ  تویوتا یک موتورِ  برقی‌ و یک موتورِ  پیل سوختی بکار گرفته میشود.
چیزِ  کاملاً جدید در خودروهایِ  پیل سوختی و هایبریدِ  جدیدِ  تویوتا همانا باکِ  سوختِ  آنها میباشد که در آن هیدروژن با فشاری برابر با ۷۰۰ بار ذخیره شده و با وجودِ  آن سبکتر میباشد.
شرکتهایِ  خودروسازی هیوندای نیز بزودی چیزِ  مشابهی‌ به بازار عرضه خواهد کرد و کارخانجاتِ  مرسدس (تا اواسط یا اواخر سالِ  ۲۰۱۵)، نیسان و فورد (تا اواسط یا اواخر سالِ  ۲۰۱۷) نیز در حال تدارک هستند.
سخنگویِ  تویوتا میگوید که با باکِ  جدید، خودروهایِ  تویوتا میتوانند بدونِ  وقفه مسافتِ  ۵۰۰ کیلومتری را طی‌ کنند و با اینوجود شرکتش توانسته بهایِ  این نوع از خودرو را بصورتِ  بسیار خوبی کاهش دهد و با اینوجود، خودروهای از این دست تویوتا قیمتی میان ۷۰ تا ۸۰ هزار یورو خواهند داشت.