روز بیستم مهر روز بزرگداشت حافظ بود. با وجودیکه چند روزی از بزرگداشت او گذشته اما بیاد حافظ این شعر او را در اینجا میآورم.
بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
ا ز بهر بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همی ستاند و آنم نمیدهد
مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کان جا مجال باد وزانم نمیدهد
چندان که بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه ره به میانم نمیدهد
شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بد عهدی زمانه زمانم نمیدهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد
درود
ReplyDeleteسپاس از این که این روز را یادآوری کردید
آقای صفایی عزیز،
ReplyDeleteمیدانم که ممکن است از تضادی که در جمله بعدی خود خواهم آورد شگفت زده شوید اما باز به نوشتنش میپیردازم.
این یادآوری کوچک در حال حاضر کمترین و درعین حال بیشترین کاری بود که میتوانستم بیاد حافظ در این تارنگار انجام دهم.
سپاس از شما که توجه کردید.
موفق و پیروز باشید.
نه فرهاد جان
ReplyDeleteزیاد هم شگفت زده نشدم
یزدان