آزمون و خطا اصطلاحی
است که بسیار دستخوش بدفهمی شده و برداشت اجتماعی - سیاسی - اخلاقی از این دو ترکیب
واژگانی که کمابیش همگان با آن آشنا هستند، بار معنایی آن را دگرگون کرده است. اما
پرسش این است که آیا معنای آنرا به درستی می شناسند.
برداشت عمومی
از این اصطلاح بگونه کوتاه و خلاصه شده اینست: بدون برنامه ریزی و مطالعه و پژوهش
و پیش آمادگی دست به کاری زدن. اگر نتیجه درست شد که خوب، اگر نشد از آن یاد می گیریم.
اما دو چیز این
برداشت عمومی را قاطعانه رد میکنند.
نخست
خود واژگان "آزمون" و "خطا".
نه درون واژه آزمون
نفس یادگیری نهفته است و نه در واژه خطا.
درست برعکس.
بیازما و خطا
کن و دوباره بیازما و دوباره خطا کن و سه باره بیازما و سه باره خطا کن و باز
بیازما و باز خطا کن. آنقدر بیازما و به همان اندازه خطا کن تا اینکه یکبار آزمایش
درست از آب دربیاید. آنگاه غریو شادی برآر و یافتم یافتم کنان به عالم فخر بفروش.
فراگیری در
هیچ جای این کار یافت نمیشود بلکه جریانات بیشتر به اتفاقات و امیدوار بودن به
کسب نتیجه بهینه واگذار میشوند.
این شیوه
بیشتر مورد پسند کسانی است که نمی خواهند قبول مسئولیت کنند. آنها نمی خواهند
بپرسند سبب به درازا کشیده شدن جریانات و پیامد آن که همانا افزایش هزینه هاست، چیست.
این روش همچنین مورد پسند کسانی است که از
پذیریش هرگونه مسئولیت و پاسخگویی سر باز می زنند.
نکته دومی که
فرض فراگیری را در این اصطلاح عامیانه رد میکند، همانا تجربه های منفی (در زمینه های تاریخی / سیاسی /
اجتماعی / اقتصادی) است که ما ایرانیها از برداشت نادرست از اصطلاح آزمون و خطا و
عادی پنداشتن آنها کسب کرده ایم.
ما هنوز هم با
سر هم کردن دلایل غیرموجه از به چالش کشیدن برداشت هایمان از این اصطلاح پرهیز
کرده و همان خطاهای پیشین را ادامه می دهیم و هنوز هم با آزمون های نو میخواهیم
به نتیجه بهتری برسیم ولی به هیچ نتیجه ای نمی رسیم. حاصل آن تنها تاخیرهای
نابخشودنی در پیشرفت است.