چندی پیش از دوستی در ایران پیامی دریافت کردم که دو هنرمند دوست داشتنی یعنی
همایون شجریان و انوشیروان روحانی در کلن برنامه خواهند داشت و برنامه در شهری
مجاور شهر کلن می باشد. بی درنگ به اینترنت مراجعه کردم و برایم مسلم بود که می
خواهم برنامه این دو هنرمند را ببینم و بنابراین در صدد تهیه بلیط برآمدم ولی با
شگفتی مشاهده کردم که با وجود اینکه تا زمان اجرای برنامه هنوز یک ماه باقی مانده
است ولی صندلی های کمی آزاد باقی مانده بودند و من موفق به تهیه بلیط شدم و
بیصبرانه به انتظار نشستم. پدر را از نزدیک دیده بودم و این نخستین بار میبود اگر
موفق به دیدن پسر می شدم.
زندگی می گذشت و انتظار بیشتر می شد تا اینکه خبردیگری رسید. خبر خوب نبود.
جنگ هیچگاه خوب نیست و جنگ خوب وجود نداشته و وجود ندارد. در اینجا وارد این موضوع
نمی خواهم بشوم و سکوتی میکنم که بسیاری می توانند آنرا بشنوند.
برایم شگفت انگیز نمیبود اگر سری کنسرتهای همایون شجریان و انوشیروان روحانی
کنسل می شدند. بر سر کنسرت کپنهاگ نیز همین آمد و این دو از اجرای برنامه سر باز
زدند.
برایم شگفت انگیز نیز نمی بود اگر شجریان و روحانی کنسرت خود را برگزار می
کردند و احساسات خود را در قبال این مصیبت بیان می کردند. شجریان ها در فاجعه بم
نیز خاموش نماندند و ایرانیها هنوز هم با دیدن صحنه هایی از کنسرت بم حالشان
دگرگون می شودن و به آنها درود می
فرستند.
سلاح هنرمند، هنر اوست.
همینطور هم شد. خبر رسید که کنسرت هانوفر برگزار شد و در آن همایون شجریان با
سخنانی که پیش از اجرای برنامه به زبان آورد کولاک کرد.
من اینجا گفته های او را در این کنسرت می آورم:
پیش از آنکه نوای موسیقی آغاز بشود، بگذارید با دلهایتان بگویم که این روزها
زمین و آسمان سرزمینمان زخمیست. دلها نگرانند. دل مادران پیش از طلوع صبح هزار بار
می لرزد، صدای آژیر خواب را از کودکان می رباید، صدای انفجار جای آواز را گرفته
است.
ما فرزندان آوازیم با زخمه ای بر دل و امیدی پنهان در گلو.
امشب هر نتی از این ساز و آواز شاید مرهمی باشد بر دل مادری یا آهی خاموش در
دل پدری خسته.
ما امشب گرد هم هستیم نه فقط برای موسیقی بلکه برای یاد آوری آنکه صدا اگر از
مهر برخیزد قوی تر از جنگ است. با امید اینکه در دل تاریکیها مشعل کوچکی باشد از
امیدواری.
امشب ما تنها یک صدا هستیم. صدایی که می خواهد در میان اینهمه هیاهو یک آرامش
باشد. شاید به یاد بیاوریم که هیچ خاکی بر خون گل نمی دهد و هیچ سلاحی عشق نمی
کارد.
به امید روزی که آوازها بلندتر از گلوله ها شنیده شوند.
با آرزوی صلح و آرامش برای همه مردم جهان کنسرت امشب را بنام ایران با قطعه
دیار عاشقی آغاز می کنم.
او سپس این قطعه را بسیار زیبا اجرا کرد.
به نام نامی ایران
به نام نامی انسان
به آیین وفاداران
به راه و رسم بیداران
دلی دارم پر از خورشید
نگاهی روشن از باران
نگاهی روشن از باران
جز دوست نمیخوانم؛
جز مهر نمیدانم؛
جز عشق نمیخواهم؛
من زادهی ایرانم، جز مهر نمیدانم ...
هر چند او در شهر کلن با سخنرانی آغاز نکرد ولی در آنجا هم با همین قطعه برنامه
اش را شروع کرد و دلهای باشندگان سالن را لرزاند و گریاند و آنها را به هیجان
آورد. سخنرانی او در هانوفر را ولی خیلی ها دیده یا شنیده بودند.
پیش از آنکه به خود برنامه بپردازم، دوست دارم در مورد حال و هوای آن شب
بگویم. همانگونه که پیشتر هم نوشتم افراد بسیاری آمده بودند که عمدتا نیز از شهر
کلن نبودند. شهر کلن گرچه پرجمعیت ترین شهر استان نورد راین وستفالن است و
ایرانیان زیادی را در دل خود جای داده است ولی آنشب بنظر من میهماندار خوبی نبود. نخست
آنکه نتوانسته بود سالن مناسب تری که در خور هنرمندان شایسته ای چون شجریان و
روحانی باشد فراهم کند و دوم اینکه من شخصا توقع داشتم که ساکنین بیشتری از شهر
کلن در آنجا باشند، هرچند که کم کلنی هم آنجا نبودند. از جمله نکات مثبت آن شب که
مرا مسرور ساخت یکی حضور باشندگان افغانی در میان حاضرین بود و دیگر حضور پرشور
نسل جوان یعنی جوانها در برنامه بیشتر حضور داشتند تا بزرگترها هر چند که تعداد کسانی
که بزرگتر بودند هم کم نبود.
برنامه آن شب در شهر کلن در دو بخش سنتی و مدرن اجرا شد که در بخش نخست
انوشیروان روحانی حضور نداشت و همایون شجریان بهمراه هنرمندان دیگر از گروه سیاوش قطعات بسیار
زیبایی را اجرا کردند. دو قطعه نیز بدون همراهی همایون شجریان اجرا شد که یکی از
آن ها با سازهای کوبه ای بود و در آن بخصوص هنرمند نوازنده دف چنان زیبا و محکم
برنامه اش را اجرا کرد که هم همایون شجریان با تکان دادن سر گروه نوازندگان سازهای
کوبه ای را همراهی می کرد و هم باشندگان با زدن کف. هرچند که کف زدنها چندان با تن
دف همگامی نداشتند ولی در مجموع حسین رضایی نیا دف نواز، همایون نصیری نوازنده
تنبک و کاخن نواز که آئین مشکاتیان پسر پرویز مشکاتیان بود چنان بر کار خود مسلط
بودند که قطعه بسیار محکم و زیبا اجرا شد و به پایان رسید.
با پایان یافتن این قطعه که با کف زدنهای بسیار تماشاگران همراه بود، همایون
شجریان با قطعه ای دیگر از سیمین بهبانی آغاز
کرد تا با شیوه خواندنش و صدایش که در آن شب بسیار پرصلابت تر می نمود تحسین همگان
را برانگیزد. نه بسته به کس دل نام قطعه بود. او چنان جذاب می خواند که در میانه
آوازش گروهی به سوی هم خوانی با او کشیده شدند. هر چند که این امری نامعقول می
باشد و من نیز نمی پسندم ولی تقصیر را اینجا به گردن استاد همایون شجریان می
اندازم. نمی باید اینقدر جذاب می خواند. از آنجا که انتقاد از خود نیز بد نمی
باشد، به باشندگان برنامه های بعدی استاد نیز پیشنهاد می کنم که کل صحنه را در
اختیار خود استاد شجریان بگذارند تا اوج تکامل صدا را بصورت زنده دریابند.
استاد شجریان بزرگ پسری پرورد که اگر در مواردی از او بیشتر نباشد از او کمتر
هم نیست. استادان بزرگ زمانی که افراد با استعداد ببینند، شاگردان بزرگ تر می
پرورند.
استاد همایون شجریان به پای حرفش ایستاده بود. در میان اینهمه هیاهو که در
روزهای گذشته داشتیم صدای او آرامشی و پیوندی به همه از هر قومیتی داده بود.
در بخش دوم که با همراهی استاد انوشیروان روحانی و استاد همایون شجریان و
همنوازان سازهای کوبه ای بود روح و حال دیگری داشت.
تشویق تماشاگران با ورود استاد انوشیروان روحانی و لبخند زیبای همیشگی اش به روی صحنه سالن را به لرزه
انداخت. او نخست به زبان آلمانی به تماشاگران شب بخیر گفت و تحسین همگان، از جمله
استاد شجریان را برانگیخت، سپس به زبان انگلیسی و در پایان به فارسی شب بخیر گفت و
برای تماشاگران از گذشته های موسیقی سخن گفت.
او پیش از شروع هر قطعه ای چگونگی پیدایش آن قطعه را با تماشاچیان در میان می
گذاشت چیزی که همه تماشاگران خیلی دوست داشتند. استاد روحانی تنها نمی نواخت، بلکه
سراپا هوشیار بود و اوج تجربه را به نمایش می گذاشت. پس از اجرای یکی دو قطعه، از
تماشاگران خواست به استاد شجریان فرصتی کوتاه برای استراحت در پشت صحنه دهند. به
راستی نیز حال و هوای همایون شجریان همچون همیشه نبود. او می بایست در شرایطی
برنامه هایش را در شهرهای گوناگون و در فواصل کوتاه اجرا کند و پیام صلح خود را به
نام نامی ایران، به نام نامی انسان به همه برساند که میهنش روزهای جهنمی را سپری
می کرد.
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
ولی انوشیروان روحانی ماند تا نگذارد دلی ناآرامی و بیقراری کند. همچنان باشرحی
کوتاه در مورد چگونگی پیدایش قطعات تماشاگران را مجذوب خود می کرد.
یکبار نیز از تماشاگران خواست که در صورت تمایل با آهنگهای آشنای ساخته او هنگام
نواختن همراهی کنند و تماشاگران در سالن، به خصوص نسل جوانتر با استقبال از این
خواسته و همراهی با آهنگ های قدیمی خاطره انگیز، حال و هوای اجرا را صد چندان
زیباتر کردند.
با بازگشت استاد همایون شجریان به روی صحنه باز فضا جانی تازه گرفت.
استاد روحانی پیش از پرداختن به قطعه پایانی، داستان چگونگی ساخت آن را که حاصل نخستین همکاری
مشترک او و استاد شجریان بود نقل کرد و افزود که این برنامه پنجاه و چهارمین اجرای مشترک آنهاست.
قطعه پایانی، سرنوشت بود. نمی دانم حال و هوای من تغییر کرده بود یا شجریان و
روحانی آن را به گونه دیگری اجرا کردند. بسیار دلنشین تر و گیراتر شده بود.
به راستی که طنین صدای پسر دل انگیزتر از صدای زنده یاد پدر به گوش می رسید.
امیدوارم فرصتی دوباره دست دهد تا اجراهای زیبا و دلنشین این عزیزان را در وضعیت بهتری
از شرایط کنونی ایران ببینیم. و البته در محلی که درخور حضور این بزرگواران باشد.
نوشته ام را با واپسین جمله ای که استاد روحانی، به نیابت از گروه هنرمندان برای خداحافظی به زبان آورد، به پایان می رسانم.
استاد انوشیروان روحانی در پایان گفت: دنیا امروز نه دنیای تقدیر بلکه دنیای تغییر است.