جستجوگر در این تارنما

Friday 11 October 2024

زمان طولانی برای ساخت یک شاهکار

 

پل کانال سارت در بلژیک یک شاهکار مهندسی مدرن است که در سال 2002 تکمیل شد و بخشی از Canal du Center   یا کانال مرکزی در این کشور را تشکیل داده و به کشتی‌ها اجازه می‌دهد از دره Thiriau du Sart  گذشته و از کنار جاده‌های مهم عبور کنند. این پل 498 متر طول، 46 متر عرض و حدود 4 متر عمق آب دارد و رفت و آمد کشتی ها را بدون وقفه میسر می سازد.  این بنا از بتن پیش تنیده ساخته شده و بر روی 28 ستون به قطر 3 متر که 36 متر از یکدیگر فاصله دارند، استوار است. این پل کانال منحصربفرد، تردد بین حوضه های رودخانه  Meuse    Scheldt و  را تسهیل  و به توسعه حمل و نقل تجاری و توریستی در منطقه کمک می کند. هزینه این زیرساخت چشمگیر حدود 248 میلیون یورو بوده است. به لطف طراحی نوآورانه و روش ساخت تدریجی، حتی جوایز بین المللی را برای کیفیت سازه ای برجسته دریافت کرد.

نکته جالب در مورد این کانال یا گذرگاه این است که ایده نخستین آن در اواخر سده هژدهم مطرح و نخستین مرحله آن نیز در سال 1817 افتتاح شد. در زمان لئوپولد دوم پادشاه بلژیک که از سال 1865 تا 1909 پادشاه بود، نخستین مرحله آن آسانسور کشتی ها افتتاح شد که امروزه نیز به گونه نگاره زیر وجود دارد.

باید در نظر داشت که از اواخر سده هژدهم تا کنون کشور بلژیک از گذرهای تاریخی سخت و صعب ملی و بین المللی  چونان جنگهای ناپلئونی و جنگهای جهانی نخست و دوم رد شده و با وجود این بلژیکیها مقاصد سازه ای خود را نه تنها فراموش نکردند بلکه آنرا ادامه داده و گسترده اند.  

بخشی از کانال


بخش دیگری از کانال در ناحیه وردن که در گذر زمان جنگهای مهیبی را پشت سر گذاشته




Thursday 10 October 2024

آرایی چند از دیگران در مورد جنگ

 

هیچکسی که کمی خرد و اندیشمندی داشته باشد صلح را بر جنگ هایی که در آنها پدران پسران را خاک می کنند و یا پسران پدران را در گور می گذارند، ترجیح نمی دهد.

هرودوت تاریخ نگار و جغرافی دان یونانی  سده پنجم پیش از میلاد

 

من پیوسته به صلح دعوت می کنم، زیرا بر این باورم که ناعادلانه ترین صلح همیشه بهتر از عادلانه ترین جنگ است.

سیسرو سیاستمدار و فیلسوف رومی سده نخست پیش از میلاد

 

صلح شاهکار خرد است.

امانوئل کانت فیلسوف آلمانی سده هفدهم



Sunday 6 October 2024

کاوشگران به آثاری ۲۷۰۰ ساله در خرابه های یک دژ اورارتویی دست یافتند

 

باستان شناسان آلمانی به یافته های قابل توجهی در ترکیه دست یافتند: آنها مجموعه ای از سپرها و کلاه خودی 2700 ساله را در ویرانه های یک دژ باستانی کشف کردند. قدمت این یافته‌ها به پادشاهی اورارتو برمی‌گردد، تمدن قدرتمندی که میان سده های 9 و 6 پیش از زایش مسیح در آن دیار وجود داشت و گستره بزرگی را که بخش‌های وسیعی از شرق آناتولی، ارمنستان و ایران را می پوشاند، در بر می گرفت.

اورارتو دقیقا در خاور آسیای کوچک قرار داشت و بخش‌هایی از ماوراءالنهر را نیز در بر می‌گرفت و مرز خاوری آن دریاچه ارومیه بود. مرز جنوبی آنرا حوضه آبریز میان زاب کوچک و دریاچه ارومیه در غرب مهاباد و میاندوآب تشکیل می داد جایی که سنگ نبشته تشتپه یافت شده است. اوراتو از جانب باختر به دیارارزنجان در ترکیه امروزی می رسید. سنگ نبشته یافته شده در سیلیک نقده  واقع در آذربایجان غربی که امروزه در موزه بریتانیاست و همچنین یافته های تپه حسنلو در آذربایجان غربی از دوران اوراتو می باشند.

آذربایجان غربی نقده – تپه حسنلو

بازمانده دلدادگان باستانی اورارتویی در تپه حسنلو

در کرانه های خاوری دریاچه وان نیز باشندگان اورارتویی دژی ساخته بودند که آیانیس نامیده می شود. در این دژ بقایای کوزه های بیست متری یافته شدند که برای ذخیره کردن به کار گرفته می شدند.

بتازگی نیز آثاری در یک مجموعه عبادتی در دژ آیانیس Ayanis در نزدیکی دریاچه وان در خاور ترکیه یافته شدند. این دژ بوسیله باشندگان تمدن اورارتویی که به عنوان پادشاهی وان نیز شناخته می شود ساخته شده بود.  اوج شکوفایی باشندگان سلسله اورارتویی سده های میان نهم و ششم پیش از زایش مسیح بود و خدای اصلی آنان خالدی یا هالدی نام داشت که این مجموعه عبادتی یافته شده را به او تقدیم کرده بودند.

همانگونه که مهمت ارسوی، وزیر فرهنگ و گردشگری ترکیه به نقل از مجله علمی لایف ساینس در پست‌های اینستاگرام و ایکس گذاشته، مجموعه ای از سپرها و یک کلاه خود هدیه‌هایی هستند که باشندگان اورارتوی برای خدای خود هالدی ساخته بودند.




Wednesday 2 October 2024

نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش بیست وهشتم

 

داستان رزم کاموس کشانی که پهلوانی بسیار قوی بود با بازگشتن سپاه شکست خورده ایران به میهن آغاز می شود ولی پیش از آغاز داستان، فردوسی نخست با گفتار نیکو و زیبای خود به نیایش پرودگار پرداخته و سپس از صفات رزمی و انسانی پهلوان خویش رستم می گوید و پس از آن داستان را ادامه می دهد. این بخش از داستان را چون زیباست، بصورت کوتاه نشده میآورم:

به نام خداوند خورشید و ماه                که دل را به نامش خرد داد راه

خداوند هستی و هم راستی                 نخواهد ز تو کژی و کاستی

خداوند بهرام و کیوان و شید               از اویم نوید و بدویم امید

ستودن مر او را ندانم همی                 از اندیشه جان برفشانم همی

از او گشت پیدا مکان و زمان              پی مور بر هستی او نشان

ز گردنده خورشید تا تیره خاک            دگر باد و آتش، همان آب پاک

به هستی یزدان گواهی دهند                روان ترا آشنایی دهند

ز هرچ آفریدست او بی‌نیاز                تو در پادشاهیش گردن فراز

ز دستور و گنجور و از تاج و تخت      ز کمی و بیشی و از ناز و بخت

همه بی‌نیازست و ما بنده‌ایم                به فرمان و رایش سر افگنده‌ایم

شب و روز و گردان سپهر آفرید          خور و خواب و تندی و مهر آفرید

جز او را مدان کردگار بلند                کز او شادمانی و ز او مستمند

شگفتی به گیتی ز رستم بس است         کزو داستان بر دل هرکس است

سر مایهٔ مردی و جنگ از اوست         خردمندی و دانش و سنگ از اوست

به خشکی چو پیل و به دریا نهنگ        خردمند و بینادل و مرد سنگ

کنون رزم کاموس پیش آوریم             ز دفتر به گفتار خویش آوریم

فرزانه طوس با بردن نام یزدان و نیایش به درگاه او و ستودن صفات نیک پهلوان خود رستم که تنها شاخصه های جنگی نیستند بلکه بینادلی و مردسنگ (مرد دادگر، مقصود از سنگ اینجا سنگ ترازو و میزان است که نماد دادگری است) و خردمندی هم جزو آنها هستند، آغاز می کند.  سپس از چگونگی حال سپاه شکست خورده ایران که در حال بازگشت بود و به نزد کیخسرو می رفت، می نویسد و هم چنین از حال کیخسرو که چگونه خشمگین و غمگین شده بود.

شرح حالی که استاد طوس از ماجرا داده چنان زیبا و گیراست که نمی توان از آن گذشت. بنابراین بدون دادن هیچگونه تفسیری بر آن در اینجا می آورمش. ابیات خود بسیار ساده و زیبا و گویا هستند:

چو لشکر بیامد به راه چرم                 کلات از بر و زیر آب میم

همی یاد کردند رزم فرود                   پشیمانی و درد و تیمار بود

همه دل پر از درد و از بیم شاه            دو دیده پر از خون و تن پر گناه

چنان شرمگین نزد شاه آمدند               جگر خسته و پر گناه آمدند

برادرش را کشته بر بی‌گناه                به دشمن سپرده نگین و کلاه

همه یکسره دست کرده به کش             برفتند پیشش پرستار فش

بدیشان نگه کرد خسرو به خشم            دلش پر ز درد و پر از خون دو چشم

به یزدان چنین گفت کای دادگر            تو دادی مرا هوش و رای و هنر

همی شرم دارم من از تو کنون            تو آگه ‌تری بی‌شک از چند و چون

وگرنه بفرمودمی تا هزار                   زدندی به میدان پیکار دار

تن طوس را دار بودی نشست             هرآنکس که با او میان را ببست

ز کین پدر بودم اندر خروش               دلی داشتم پر غم و درد و جوش

کنون کینه نو شد ز کین فرود              سر طوس نوذر بباید درود

بگفتم که سوی کلات و چرم               مرو  گر فشانند بر سر درم

کزآن ره فرودست و با مادرست           سپهبد نژادست و کندآور است

دمان طوس نامرد ناهوشیار                چرا برد لشکر به سوی حصار؟

کنون لاجرم کردگار سپهر                 ز طوس و ز لشکر ببرید مهر

بد آمد به گودرزیان بر ز طوس           که نفرین بر او باد و بر پیل و کوس

همی خلعت و پندها دادمش                 به جنگ برادر فرستادمش

جهانگیر چون طوس نوذر مباد            چنو پهلوان پیش لشکر مباد

دریغ آن فرود سیاوش دریغ                که با زور و دل بود و با گرز و تیغ

به سان پدر کشته شد بی‌گناه                به دست سپهدار من با سپاه

به گیتی نباشد کم از طوس کس            که او از در بند چاهست و بس

نه در سرش مغز و نه در تنش رگ      چه طوس فرومایه پیشم  چه سگ

ز خون برادر به کین پدر                   همی گشت پیچان و خسته جگر

سپه را همه خوار کرد و براند             ز مژگان همی خون به رخ برفشاند

در بار دادن بر ایشان ببست                روانش به مرگ برادر بخست

بزرگان ایران به ماتم شدند                 دلیران به درگاه رستم شدند

پهلوانان ایران به رستم گفتند کسی در اصل قصد نبرد با فرود و کشتن او را نداشت ولی هنگامیکه پسر طوس سپهسالار ایران در جنگ با فرود کشته شد، خون سپهبدان ایرانی به جوش آمد. دلیلی از این سست تر برای دفاع کردن از کار خویش نیافتند. باز هم این رستم بینادل و خردمند و مردسنگ است که بایستی بیاید و گره از کار ایرانیان بگشاید.

او نخست به دربار شاه که در را بر روی دیگران بسته بود رفت و زمین ادب ببوسید و سپس با سخنان خویش کوشش کرد که کیخسرو را آرام کردن و میان او و سپاه و بخصوص طوس میانجیگری کند:

تهمتن بیامد به نزدیک شاه                  ببوسید خاک از در پیشگاه

چنین گفت مر شاه را پیلتن                 که بادا سرت برتر از انجمن

به خواهشگری آمدم نزد شاه               همان از پی طوس و بهر سپاه

چنان دان که کس بی‌بهانه نمرد            از این در سخنها بباید شمرد

و دیگر کزان بدگمان بد سپاه               که فرخ برادر نبد نزد شاه

همان طوس تندست و هشیار نیست       و دیگر که جان پسر خوار نیست

چو در پیش او کشته شد ریونیز           زرسپ آن جوان سرافراز نیز

گر او برفروزد نباشد شگفت               جهانجوی را کین نباید گرفت

بدو گفت خسرو که ای پهلوان             دلم پر ز تیمار شد زان جوان

کنون پند تو داروی جان بود               وگرچه دل از درد پیچان بود

به پوزش بیامد سپهدار طوس              به پیش سپهبد زمین داد بوس

رستم به کیخسرو گفت که طوس فرزندش را در این جنگی که پیش آمد از دست داد (که خود او با بیخردیش بانی آن بود) و برآشفت و بدنبال آن تیره بختی به بار آمد. طوس نیز به درگاه آمد و پوزش خواست. کیخسرو نیز آرام شد و او را بخشید.

تهمتن در اینجا با میانجیگیری خود میان پهلوانان خطا کار و شاه کم تجربه کار بسیار بزرگی کرد تا شیرازه کشور از هم پاشیده نشود. او برای پیش بردن کار خود در امر میانجیگری نخست به سخن پهلوانان که هرآنچه را که گذشته بود به راستی به او گفتند گوش فرا داد و سپس در مورد سبب دلزدگی کیخسرو به کنکاش پرداخت و پس از آن همانند یک وکیل مدافع حقوقی بسیار دانا و آگاه عمل کرد. استدلالی که او ماهرانه و دلسوزانه بر مبنای آنچه از سپهبدان ایران شنیده بود و برای آرام کردن کیخسرو بکار گرفت گرچه کارگشا و موثر و آرام کننده بود و برای دربار و سپاهیان ایران آشتی بهمراه آورد ولی در درست بودن اصول استدلال رستم می توان کمی تامل نمود و بسادگی خوشنود از آن نگذشت و کارهای آنها را با اعمال دیگران مقایسه کرد.

پیران ویسه فرمانده سپاه توران دختر و نوه خود را از دست داده بود ولی نه خودش برآشفت و نه گذاشت که سردارانش دچار احساسات خانوادگی او شوند. پیشتر در شاهنامه خواندیم که پیران چون خبر زائیده شدن فرود را شنید، درنگ نکرده و همان شبانه از ختن به سوی دختر و نوه خویش شتافت، پس می توان تصور کرد که از دست دادن دختر و نوه اش چه ضربه ای برای او بوده است. در پاس داری و ارج گذاشتن به پیوندهای خانوادگی او هم بهیچ وجه نمی توان شک کرد. او این سرشت را تا پایان زندگی خویش بهمراه داشت و حتی روزی که پایان کار خود را نزدیک می دید به برادرانش سفارش پاسداری از خویشاوندان و هم تباران را می کرد. فرود برای او نه تنها نوه بود بلکه پیران دورنمای آرزوهای سیاسی و کشورداری خویش را هم در او که می توانست پس از سیاوش در کنار کیخسرو یکی از دو نقش حلقه اصلی وصل میان دو کشور را بازی کند و همزمان پیوندهایش با ختن را فراموش نکند، برایش متصور می شد.

با کشته شدن فرود برایش نه آرزویی ماند و نه نوه ای که بتواند روزی نقشی که فرود می توانست در آن خطه ایفا نماید و به آرزوی پیران جامه عمل بپوشاند.

پیران داغدار در زمان برتری نظامی تورانیان با فریبرز از بپایان رساندن جنگ و بازگشتن لشکرها سخن می گفت که این پیشنهادها در نزد عموی شاه ایران گوش شنوا پیدا نکرد. پیران در جای دیگر این داستان و پس از نخستین کوشش نافرجام با فریبرز برای به پایان رساندن جنگ، خواست از موقعیتی که بهرام برای خود درست کرده بود و در آن قرار داشت، استفاده کند و به جای جنگ میان دوسپاه، پیوند بوجود آورد تا شاید برای مدتی سایه مرگ آور جنگ از سر دو کشور دور بماند ولی با دست رد زدن بهرام به سینه او، پیران باز ناکام ماند و آرزوی دیرینه اش که همانا آوردن دوستی میان کشورها از راه پیوندهای خانوادگی بود، عملی نشد. پیران سرداری وطندوست بود و در این نیز نمی توان تردید داشت.

باری طوس پس از آنکه به در گاه کیخسرو شرفیاب شد از کشته شدن فرود و زرسپ و ریونیز و بهرام بسیار ابراز ناراحتی و پشیمانی کرد و گفت جان او در برابر جانی که اینها از دست داده اند بسیار ناچیز است. اکنون اگر کیخسرو اجازه دهد، او می رود و کین این جنگ را باز گرفته و سر به زیر افتاده لشکریان ایران را دوباره به اهتزاز در می آورد:

به پوزش بیامد سپهدار طوس              به پیش سپهبد زمین داد بوس

همی آفرین کرد بر شهریار                که نوشه بدی تا بود روزگار

زمین بندهٔ تاج و تخت تو باد               فلک مایهٔ فر و بخت تو باد

منم دل پر از غم ز کردار خویش         به غم بسته جان را ز تیمار خویش

همان نیز جانم پر از شرم شاه              زبان پر ز پوزش روان پر گناه

ز پاکیزه جان فرود و زرسپ              همی برفروزم چو آذرگشسپ

اگر من گنهکارم از انجمن                 همی پیچم از کردهٔ خویشتن

به ویژه ز بهرام و از ریونیز              همی جان خویشم نیاید به چیز

اگر شاه خشنود گردد ز من                 وزین نامور بی‌گناه انجمن

شوم کین این ننگ بازآورم                 سر شیب را برفراز آورم

همه رنج لشکر به تن برنهم                اگر جان ستانم، اگر جان دهم

از این پس به تخت و کله ننگرم           جز از ترگ رومی نبیند سرم

پس از این پا در میانی رستم جهان پهلوان، کیخسرو سرانجام راضی شد که طوس را ببخشد. فردای آن روز طوس با دیگر پهلوانان ایران به دربار شاه رفتند و کیخسرو به ایشان گفت از زمانی که بر این تخت شاهان نشسته اند چنین لکه ننگی بر دامان شاه و سپاه ایران نیفتاده بود و سپاه و دربار ایران این چنین بی اعتبار نشده بود. اکنون دشت پر از کشته های ماست و ما بسیار غمگینیم و تورانیان بسیار شادمان. شما نیز همگی راحت و بی خیال و کسی از شما نیست که کین کشته شدگان را بخواهد. بزرگان چون این را بشنیدند همگی در پیش روی او بر خاک افتادند و از سرزنش کیخسرو شرمنده شدند و به او گفتند اگر تو فرمان دهی ما جان می دهیم. کیخسرو گیو را پیش خواند و درفش کاویانی را به او داد و به او نیز گفت که یاور طوس باشد تا در کارهای بزرگ خردی نکند.

فردای آن روز لشکریان انبوه ایرانی در برابر شاه صف کشیدند و از برابر او گذشتند. کیخسرو نیز نخست سپاه را سان دید و سپس آنها را دوباره روانه میدان جنگ با تورانیان کرد. طوس هم که دیگر بار سپهسالار لشکر ایران شده بود، با سواران نوذری خویش نخست به پیشگاه شاه رسید و ادای احترام نمود و پس از آن در پی لشکر روان شد تا به سپاهیان ایران بپیوندد و در جنگ با تورانی ها شرکت کند.

طوس و سپاه ایران به رودخانه شهد که مکان دقیق آن معلوم نیست و تنها اینقدر هست که بدانیم جائی میان کشمیر و ختن بوده است، رسیدند و لشکریان بدستور طوس بر کناره رود اردو زدند و او سواری را بنزد پیران فرستاد تا به او بگوید طوس برای جنگ کردن آمده است.

بودن دریای شهد یا رودخانه شهد که در کنار کوه شهد و در حوالی کشمیر است، باز هم پرسش کلات کجاست را مطرح می کند.

ادامه دارد

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش بیست وهفتم (farhangi-sanati.blogspot.com)

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش بیست وششم (farhangi-sanati.blogspot.com)

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش بیست وپنجم (farhangi-sanati.blogspot.com)

فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی: نگرشی دیگر به شخصیت پیران در شاهنامه – بخش بیست وچهارم (farhangi-sanati.blogspot.com)



Wednesday 25 September 2024

پژواک

این جهان کوه است و فعل ما ندا

سوی ما آید نداها را صدا




Wednesday 11 September 2024

سخنی از والدو امرسون

 

در جهانی که پیوسته کوشش می شود تا شما به چیز دیگری تبدیل شوید، خود بودن بزرگترین دستاورد می باشد.

رالف والدو امرسون

نویسنده و فیلسوف سده نوزدهم آمریکایی