نتایج یکردیف از پژوهشها اخیرا نمایان ساختند که مصرف کنندگان کولا و لیموناد و دیگر نوشابه های گازدار بیشتر از دیگران در معرض خطر ابتلای به بیماری سرطان لوزالمعده قرار میگیرند.
باوجود اینکه روشهای انجام شده برای انجام این تحقیقات کامل نبودند اما متخصصین نتایج پژوهشها را متقاعد کننده میخوانند.
پیشتر از این هم در مورد مضر بودن نوشابه های گازدار از سوی متخصصین امور تغذیه اظهار نظرهایی گشته بود ولی پژوهشگران پس از منتشر گشتن نتایج تحقیقات اخیر، مصرف اینگونه نوشابه ها را کاملا مشکوک اعلام کردند و اینکه مصرف اینگونه نوشابه ها خطر ابتلا به نوعی از سرطان حاد را افزایش میدهند.
روش تحقیق بدینصورت بود که آقای مارک پرایر از دانشگاه مینه سوتا نوع تغذیه و نوشیدنی 60524 نفر زن و مرد از سنگاپور را ثبت و دگرگونیهای تندرستی را در آنها بمدت 14 سال پیگیری کرد.
140 نفر از ایشان در اینمدت به سرطان لوزالمعده مبتلا گردیدند.
آقای پریرا در نشریه مرکز پژوهشهای سرطانی آمریکا بر اساس نتایج حاصله از این تحقیقات گزارش داد که کسانیکه بطور متوسط دو تا سه مرتبه از این نوشیدنیها را در طول هفته و برای مدتی طولانی مصرف میکنند 87 درصد بیشتر در معرض ابتلا به بیماری سرطان لوزالمعده قرار دارند تا کسانیکه این نوع نوشیدنیها را مصرف نمیکنند.
محققین اذعان میکنند که در این پژوهشها تاثیر عوامل دیگر مانند سیگار کشیدن، اضافه وزن، مصرف مشروبات الکلی و گوشت قرمز را در بوجود آمدن این بیماری در نظر نگرفته بودند و نتایج منتشر شده تنها به اثرات نوشابه های گازدار ربط داده شده.
بنابر اظهارات آقای هاینر بوئینگ از انستیتوی تحقیقات مواد غذائی آلمان در پتسدام و رئیس موسسه تحقیقاتی امور تغذیه و سرطان براندنبورگ آلمان، واضح گشته که رابطه مستقیمی میان نوشابه های گازدار و سرطان لوزالمعده وجود دارد که متاثر از مصرف طولانی مدت این نوشیدنیهاست.
اما آقای بوئینگ همزمان با این مطلب اظهار داشت که در تعبیر جملات او بایستی که نهایت احتیاط را کرد زیرا هنوز مدارک و اطلاعات کافی برای اظهار نظر قطعی در اینمورد گردآوری نشده است.
از آن گذشته او این مطلب را باعث تاسف خواند که اطلاعات مربوط به امور تغذیه و عادات این گروه از داوطلبین آزمایش که پژوهشها بر روی آنها انجام گرفته فقط یکبار و آنهم چهارده سال پیش گردآوری و ثبت گردیده است و پس از آن اطلاعات جدید در رابطه به نوع و عادات تغذیه ای از این گروه دیگر به آن اضافه نگردیده است.
اینکه این پژوهش تنها موضوع ابتلا به یک نوع بیماری را مد نظر قرار داده بود و از آن گذشته هر گونه مقایسه ای را با نوشیدنیهائی که مربوط به افرادی که رژیم میگیرند را در خود نداشته نیز از کمبودهای این سری از پژوهشها خواند.
با وجود این برای متخصصینی مانند آقای بوئینگ اطلاعات گردآمده حائز اهمیت فراوان هستند زیرا با نتایج آزمایشات مشابهی که تا آنزمان انجام گرفته بودند کاملا متفاوت بودند. برای مثال یک پژوهش بزرگ آمریکائی که در آن پانصد هزار نفر شرکت داشتند، میگوید که نوشابه های گازدار هیچگونه خطری را متوجه انسان نمیسازند.
لوزالمعده تولید کننده هورمون انسولین است که برای سوخت و ساز شکر در بدن نهایت اهمیت را دارد.
اما آقای بوئینگ میگوید ترس از سرطان لوزالمعده گرفتن به تنهایی کافی نیست تا نوشیدنیهایی مانند کولا و امثالهم را ار لیست غذایی خویش حذف نماییم. نود و پنج درصد کسانیکه این سرطان در آنها تشخیص داده میشود بیشتر از پنج سال دیگر برایشان وقتی باقی نمیماند. اما با وجود این در مقایسه با بیماریهای دیگری که میتوانند براثر مصرف نوشابه های گازدار بوجود آیند مانند بالا رفتن قند خون از نوع دوم، چاقی و سکته قلبی، احتمال ابتلا به سرطان لوزالمعده کمتر میباشد.
فاصله سه هزار و هفتصد کیلومتری میان جزیره باربادوس در جزایر کارائیب و دماغه وردی را یک آمریکائی بنام تد کیامیلو در مدت پنجاه روز توسط زیردریایی که خودش ساخته و گرافیک آنرا در این عکس شما مشاهده میکنید، طی میکند.
این زیردریایی که پنج متر طول دارد توسط باله ای که در انتهای آن قرار دارد و از روی دم دلفین تقلید گشته است، بطرف جلو بحرکت در میآید.
حرکت زیردریایی به اینصورت است که باله پشتی را رکابهایی با تکانهای پا و دست راننده بطرف بالا و پایین بحرکت در می آورند و بدینوسیله حرکتی مشابه حرکت دم دلفین ایجاد میگردد که باعث به پیش راندن این زیردریایی میگردد.
برآورد میشود که این زیردریایی با تکنیک دلفینی خویش بتواند روزانه 75 کیلومتر را در عمق دو متری پشت سرگذارده و توسط دوربینهای دقیق همراه خویش در مسیر حرکتی خود، توسط عکسها و فیلمهایی از محیط دریا و اقیانوس، گزارشی تهیه نماید که تا کنون برای انسان پوشیده بوده است.
سرعت این زیردریایی میتواند تا سیزده کیلومتر درساعت برسد و این دو برابر سرعت شناگر آمریکایی برنده هفت مدال طلای المپیک مایکل فلپس میباشد که رکورد دار شنای سرعت در چندین رشته است.
خانم سیندی وان دوور که پژوهشگر زنده جانان دریایی ( مارین بیولوژی ) است در این سفر تد را با کشتی کوچکی که زیردریایی را ملازمت مینماید، همراهی میکند. او معتقد است که نتایج حاصله از فیلمها میتوانند تصورات ما را در مورد محیط و سطح اقیانوس ها کاملا دگرگون و متحول نمایند.
در دوران کورش بزرگ نیز خشس پاوان (پ1) وجود داشته و آنها زمینداران بزرگی بودند که بر سرزمینهای پهناوری دسترسی داشتند. داریوش بخش بندی نوینی را بمورد اجرا درآورد که به موجب آن سرزمینهای بزرگ خشس پاوانیهای پیشین کوچکتر گشتند و بگونه ای بنیادین در یک پایه قرار داده شدند. همگی خشس پاوانها موظف به پرداخت خراج سالانه بدربار شاه بزرگ بودند : بدون پرداخت خراج در خاور زمین باستان نمیتوانست که جکومت نمود و داریوش در اینجا دنباله روشی را پیش گرفت که پیشتر از او در دوران آشوریها هم مورد استفاده قرار گرفته بود.
هم اکنون ما فهرست خشس پاوانیهای داریوش را بر میشمریم، باید یادآور گردیم که به گاه پادشاهی وی دگرگونیهائی پدید آمدند که هرکدام بتنهائی به سختی خود را به رشته نگارش در میآورند. بنا به سنگ نبشته بیستون که کهن ترین سنگ نبشته های شاهی میباشد، خشس پاوانیهای زیر وجود داشتند : (نامهای بیرون کمان، نامهای پارسی باستان سرزمینها میباشد. برگرداننده)
1- پارس (پ2) 2- هوزا (ایلام) (پ3)
3- بابیروش (بابل) 4- آثورا (آشور)
5- اربایه( شمال عربستان) 6- مودرایه (مصر)
7- خشس پاوانیهای کنار دریا ( جنوب آسیای کوچک)
8- لیدیه 9- یئونا ( ایونی، بخشی از یونان امروزی) (پ4)
----------------------------
پ1- خشتر پاوان واژه مادی میباشد و پارسی باستان آن خشس پاوان است. ساتراپ یونانی شده آن است زیرا که حرف «ش» در زبان یونان وجود نداشت. همچنین ن. ک . به پانویسهای پیشین برگرداننده در صفحات قبل.
پ2- پارسچنانچه پیشتر هم گفتیم، معنای سرزمین کناری را میدهد. پارسیان نخستین بار بهمراه مادیها از نواحی جنوب دریاچه ارومیه بموازات کوههای اسپروچ (زاگرس) راهی نواحی جنوبی ایران امروزی گردیدند و در پارس امروزی مستقر گشتند. اینان بگونه دامداران و دامپروران بی آزاری رو به مناطق مذکور نهادند و غالبا به واسطه داشتن اسپان خوب و گردونه های جنگی به خدمت بومیان درآمده و در مقابل آن از ایشان مرتع و جای اسکان دریافت مینمودند. دستجات پارسیان بهر جا که میرفتند نام سرزمین خویش را بگونه ای پارسه، پارسواش یا پارسوماش مینهادند. پارسواش نخستین بار در 835 پ.م. بعنوان همسایه مانئا (کردستان جنوبی) در گزارشات آشوری یاد گشته و به عنوان سرزمین همجوار میسی (در خاور) و آلابریا (در جنوب) از آن نام به میان آمده است. بنظر میرسد که در اوائل سده هفتم پ.م. پارسواش خود را تا راه بین همدان – بغداد گسترش داده باشد. پس از آن زمانی از پارسواش نامی برده نمیشود تا پسان بگونه پارسوماش (مسجد سلیمان امروزی) در کوههای بختیاری نمایان گردد. پارسیها در پارسوماش زمانی را بخاموشی گذراندند تا اینکه سرانجام پس از برقراری پادشاهی مادها بعنوان یکی از استانهای ماد درسرزمین پارس امروزه و بطور مشخصتر در شهر انشان یا انزان رشد خود را آغاز نماید. پارسها خود از ده یا بعبارتی دیگر از دوازده قبیله که با هم متحد گردیده بودند (شش قبیله از آنها بصورت ساکن و بقیه بحالت کوچی)، تشکیل شده بودند. بعدها نام پارسها را برای کل سرزمینهای ایرانی استفاده کردند و این امر در تاریخ باستان و حال امری بیسابقه و غیرعادی بشمار نمیرفته و هنوز هم نمیرود چنانکه از نام فرانکها هنوز هم برای نامیدن کشور فرانسه و از نام قبیله آله مان برای نامیدن کشور آلمان استفاده میشود. نام کشور انگلستان برگرفنه شده از تیره آنگلوساکسون میباشد همچنان که نام مجارستان از قبیله ماجیر یا مجیر ماخوذ گشته است.
پ3- خوزستان جنوبی. گمان میرود که واژه خوزستان نیز به گونه ای از واژه هوز پارسی باستان سرچشمه گرفته شده باشد . هوز را اگر برابر ایلام یا بخش بزرگی از ایلام بدانیم، بایستی فرهنگی بیش از 2500 سال پیش از هخامنشیان را برایش ملحوظ بداریم. احتمالا هوز تنها بخشی از ایلام بود. ایلام تمامی خوزستان، شمال باختری و باختر استان فارس امروزی تا بوشهر، منطقه بختیاری، استان ایلام امروزی، باختر استان اصفهان تا حدود کرمانشاه را در بر میگرفت و شهرهای تاریخی و بسیار مهم شوش و انشان را در میان داشت که چه پیش از هخامنشیان و چه در زمان ایشان و پس از آن نیز از اهمیتشان کاسته نشد. انشان که پسان پایگاه پارسها گردید شهری کاملا ایلامی بود که حدود چهار دهه پیش (1351) موقعیت جغرافیایی آن در نزدیکی روستای بیضا در استان فارس مشخص گشت. بخاطر ابعاد وسیع شهر، کاوشهای باستانی بطور کامل در این شهرباستانی هیچوقت انجام نگردید.
پ4- در متن Yauna و مردمانشان یکی از سه تیره اصلی آریائیها بودند که به یونان وارد گشته و پسان نیز سکنه اصلی یونان را تشکیل دادند. ایونی ها در اواخر هزاره دوم پ.م. بتدریج به نواحی باختری و جنوب باختری آسیای کوچک مهاجرت کردند و با بنا نهادن شهرها و جوامع مستقل و نیمه مستقلی مانند میلت، فوکیه، اوبویا و ........ دست به تشکیل اتحادیه دوازده گانه ای زدند که تا حدی منافع ایشان را از لحاظ اقتصادی، ارضی و نظامی حفاظت میکرد. شهرهای ایونی با برخورداری از موقعیت ممتاز جغرافیائی خود که از طرفی با خاور زمین در تماس مستقیم بود و از طرف دیگر با خاک اصلی یونان در رابطه، مقام ویژه ای را در زمینه واسطه میان شرق و غرب زمان خویش و حتی تا مدتها پس از آن حائز گردیدند. ایرانیان تمامی سرزمین هلاس را بنام این تیره میخواندند و هنوز نیز میخوانند.
28
10- ماد (پ1) 11- ارمنیه (ارمنستان)
12- کاپادوکیه (پ2) 13- پارت (پارثه)
14- زرنگ(درانگیان)(پ3) 15- هرایوآ (آرئیا) (پ4)
16- هوارزمیا (خوارزم) (پ5) 17- باکتریا (پ6)
18- سگدیانا (پ7) 19-گاندهارا (پ8)
20- سکه یا سکا (سرزمین اسکیتها) 21- تاتاگوس(ساتاگید) (پ9)
22- هراهواتی (آراخوزیا) (پ10) 23- مکا (شناسائی محل مورد تردید است) (پ11)
بایستیکه به این کشورهای دوران نخستین پادشاهی داریوش چندسرزمین دیگررا نیز افزود، پیش از همه پوتیا (لیبی)،
---------------------------------------------
پ1- مادبه زبان پارسی باستان به معنای سرزمین میانه، بزبان آشوری به معنای سرزمین ناآشنا و آن کشور تیره ای از آریائیهائی بود که از هزاره دوم پ.م. بتدریج و بهآرامی به ایران مهاجرت کرده با بومیان این سرزمینها ادغام گشته و جایگزین ایشان گشتند. سرزمین ماد که از دو جزء ماد بزرگ و ماد خرد تشکیل میشد، مناطق مرکزی، غربی و شمال غربی ایران امروزی بعلاوه بخشهائی از آناتولی و عراق را در بر میگرفت. ماد خرد یا بنا به گزارشهای مورخین رومی ماد آتروپات، بخشی از مازندران و تمامی آذربایجان تا رود ارس را در برگرفته و اصولا نام آذربایجان معرب آتروپاتکان میباشد که خود از سه جزء آتور یا آتر بمعنای آتش + پات = پاد = باد بمعنای پاینده و نگاهبان و پسوند مکانی گان یا کان تشکیل میگردید و کلا معنای سرزمین نگاهبان آتش را میدهد و این بخاطر ارزش والای آتشکده آذرگشسب نزد ایرانیان باستان بوده است که در این سرزمین وجود داشت. این آتشکده نه تنها نیایشگاه بود بلکه گنج نبشت (کتابخانه) بزرگی را نیز شامل میگشت و از آن گذشته محل گردآوری نذورات و هدایای مردمان و شاهان بود و از این جهت گنجینه بزرگ و مهمی را دارا بود. اسکندر مقدونی پس از تصرف ایران کلیه دفاتر گنج نبشت آذر گشسب را جهت برگرداندن به زبان یونانی، به یونان فرستاد و گنج نبشت تخت جمشید را به تلافی سوزاندن اکروپولیس در آتن بدست ایرانیها، به آتش کشید. ایندو مکان با موازین امروزی مراکز اسناد و بایگانی مدارک و بمنزله شناسنامه ملی ایرانیان باستان بودند که توسط یونانیها یکی سوزانده و دیگری بتاراج رفته شد.
پ2- به پارسی باستان کته پتو که و آن ناحیه بین ارمنستان، کیلیکیه، فریگیه و دریای سیاه میباشد که در مرکز ترکیه امروزی واقع است و معنی لغوی آن به اوستائی سرزمین اسبهای زیبا میباشد و این لقب را ایرانیان به سرزمین همکیشان و همنژادهای خویش در آسیای صغیر داده بودند.
پ3- زرنگ یا درانگیا یا زرنگستان که پسان بواسطه ورود سکاها ,سکستان و سپس سیستان نامیده شد از نواحی بسیار حاصلخیز و دلاور پرور ایران بود. از پربرکتی و حاصلخیزی گفتن این ناحیه همین بس که پس از حمله اعراب، سیستان دومین خراجگزار بزرگ ایران پس از خراسان بود. مغولها در حمله به سیستان و با علم از دلیرپروری این ناحیه، کشتزارها و باغات و اکوسیستم بسیار حساس و آسیب پذیر آن را ویران کردند، بیشتر چشمه های آنرا خشکاندند. قناتها و کاریزها توسط مغولها عمدا ویران گردیدند تا بر اثر خشکی و طبیعتا ویرانی کشت، مردم در مضیقه و غم توشه افتند و بر اثر اجبار در تحمل سختی ها در گذران زندگی روزمره، دلمشغول باشند و دیگر خطری از ناحیه ایشان مغولان را تهدید نکند. سیستان از نظر آبادانی پس از آن دیگر کمر راست نکرد و هر سال بر مساحت شنزارهایش افزوده گشت و از سطح آبادش کم. اینگونه سیاست بعدها هم در ایران بکار گرفته و پیاده شد. بهر حال، درانگها که نام خویش را به درنگ یا زرنگستان داده بودند یکی از ده قبیله اتحادیه پارسی بودند.
پ4-Haraiwa (Areia) این نام در اوستا بگونه نخست یعنی هرایوا و در پارسی باستان به هر دو گونه آمده که آن ناحیه بخش هرات و خاور خراسان بزرگ و بخش باختری کوههای هندوکش میباشد و هخامنشیان آنرا آرتاکوآنا مینامیدند. در اوستا بعنوان یکی از 16 سرزمین آریائیهای نخستین.
پ5- Huwarazmiaخوارزم و مراد از آن جلگه های پائین آمودریا هستند. واژه خوارزم از دو جز خور بمعنای خورشید و زم بمعنای زمین تشکیل گردید و رویهمرفته معنای مکانی که خورشید از زمین سر بر میآورد را میدهد.
پ6-باکتریاسرزمین واقع در خاور هرایوا یعنی بخش شمالی کوههای هندوکش تا آمودریا. از 16 سرزمین آریائی.
پ7- سغدیان و آن ناحیه میان سیردریا و آمودریا میباشد. یکی از 16 سرزمین آریائی
پ8-قندهار در جنوب افغانستان امروز و حدودش تا کابل در افغانستان بعلاوه شمال پاکستان تا حد پیشاور امروزی میباشد که امروزه محل سکونت اقوام آریائی نژاد پشتون است. پشتونها خود یکی از اقوام دلیر و جنگی آریائی هستند و از نامهای مروج میان ایشان یکی نیز توران میباشد.
پ9- به پارسی باستان ثث گوش و به معنای سه گاو میباشد. هرتسفلد معتقد است که این منطقه همان هفت آب یا پنجاب امروزی واقع در شمال غربی هند میباشد. فرهنگ ایرانی هنوز در این منطقه وجود دارد ولی در حال زوال میباشد.
پ10- Harahuwatiآراخوزیا این منطقه نیز در اوستا بعنوان یکی از 16 سرزمین آریائیهای نخستین یاد شده و ناحیه افغانستان جنوب شرقی و شرقی را در بر میگیرد. یونانیان به آن آرکوزیا و اعراب به آن رخج میگفتند.
پ11- احتمالا مراد از ناحیه مکران (کارمانیا (؟) = کرمان) واقع در باختر و تا حدی جنوب سیستان و بلوچستان امروزی است که دارای فرهنگی بسیار کهن و با سابقه میباشد (بیش از 7000 سال). مکرانیان نیز یکی از ده قبیله اتحادیه پارسی را تشکیل میدادند. که بتدریج و به آرامی وارد این منطقه گشته و پس از امتزاج با بومیان آنجا و نیز تداوم مهاجرتهایشان بتدریج جایگزین ایشان گردیده و خود در آنجا مستقر گشتند.
29
کوسیا(نوبیه) و همچنین پس از لشگرکشی داریوش بر ضد اسکیتها، سرزمین اسکودرا (تراکیه)(پ1). از میان خراجها تنها خراج استانهای ثروتمند، بابیروش (بابل) و مودرایه (مصر) بر شمرده شده اند. بابیروش که به گفته هرودوت حاصلخیزترین سرزمین کشور میبود، میبایستی که خراجی برابر با هزار تالان (پ2) پرداخت کند. پیشکش های بابیروش (بابل) به گونه ظروف نقره و زر، پارچه های زربفت و گاومیش که در این سامان بفراوانی یافت میشد و به مصرف دربار و ارتش میرسید، بودند. میزان خراج مودرایه (مصر) از سوی هرودوت رویهم هفتصد تالان نقره برآورد شده است. سرزمین نیل موءظف به گسیل غله و دام میبود. اینکه آیا عوارض ماهیگیری دریاچه موریس (پ3) هم جزو همین هفتصد تالان بوده یا نه، مورد اختلاف است.
------------------------
پ1-تراکیه ناحیه ای از سه طرف محصور در میان دریای سیاه، دریای تراکیه و دریای اژه واقع در خاور شبه جزیره بالکان میباشد و بگاه باستان شمال شرق یونان امروزی، شمال غرب ترکیه، جنوب و مرکز بلغارستان و شرق یوگوسلاوی تا سرحد دانوب را تشکیل میداد. امروزه 78 درصد تراکیه (برابر با 110912 کیلومتر مربع) در بلغارستان، 16 درصد ( 23348 کیلومتر مربع) در ترکیه و 6 درصد آن (8586 کیلومتر مربع) در یونان واقع شده است. کرانه های جنوبی تراکیه از سده هشتم پ.م. توسط مهاجرین ایونی که از میلت بدانجا رهسپار شده بودند، مسکونی شد. پیش از آن مهاجران آریایی از اوایل هزاره دو پ.م. به تراکیه کوچیده و در آنجا سکنی گزیده بودند. تراکیه ایها خود از اسکیتها یعنی از اقوام هند و اروپائی بوده و زبانی را صحبت میکردند که امروزه از آن بجز چند نام و چند واژه چیزی باقی نمانده است . اینان حدود هزاره دوم پیش از میلاد به سرزمین تراکیه آمده و در آنجا ماوا گزیده بودند. مذهب یونان باستان شدیدا متاثر از باورهای تراکی بود. تراکیها در نزد یونانیان باستان بعنوان سوارکارانی خشن شناخته میشدند. به نقشه موقعیت تراکیه در صفحه بعد توجه نمائید. نام ایزد تراکیه سالموکسیس بود که به زبان سکائی پادشاه سرزمین چرم معنی میداد و این بخاطر چرمها و تسمه های مرغوب ساخت این منطقه بوده است. بیشتر آثار و گنجهای یافته شده از تراکیها در بلغارستان امروز بوده است.
پ2- تالان واحد اندازه گیری وزن در یونان باستان و برابر با شصت مین یا شش هزار درهم میبود. وزن تالان 26،2 کیلو گرم، و معنای لغوی آن "وزن شده" میبود.
پ3-دریاچه موریس واقع در صد کیلومتری جنوب شهر ممفیس که خود در سمت چپ رودخانه نیل و به فاصله 20 کیلومتری از شهر قاهر امروزی قرار داشت و از دید ماهیگیری و کشاورزی حائز اهمیت بود. شهر ممفیس از گاه نخستین سلسله فراعنه، پایتخت مودرایه (مصر) باستان بود و در کنار جنبه سیاسی از نظر مذهبی نیز اهمیت بسزائی داشت. این شهر که بزرگترین و مهمترین مرکز پرستش گاو آپیس بشمار میرفت تا گاه هیکسوس از سلسله چهاردم فراعنه، مرکزیت خویش را حفظ کرد و از این زمان به بعد تنها دارای جنبه مذهبی بود. گاو آپیس در الفبای هیروگلیف مصر باستان نشان باروری بود و بعدها این نشان به هیبت واقعی گاو آپیس درآمد که در زمان حیات مظهر قدرت و باروری و خلاقیت بشمار میرفت و پس از مرگش نیز جسدش پس از مراسم عزای عمومی مومیائی گشته و نگاهداری میگردید و پرستشگاهی بزرگ با کاهنینی پرنفوذ در ممفیس داشت که از آنجا این دین را در سر تا سر مودرایه پراگندند و بدینگونه گاو آپیس را مبدل به یکی از بزرگترین خدایان و پیشگویان سرزمین فراعنه نمودند. این جریان ادامه داشت تا اینکه آمون خدای شهر تب جای او را گرفت. خشایارشا پس از گشودن مودرایه با کشتن گاو آپیس (امری که تا کنون هنوز مسلم نشده و بیشتر به تبلیغات سیاسی اجتماعی برای پیشبرد اهداف طبقه بخصوصی میماند و به این مطلب نیز در بخش شانزدهم این کتاب اشاره شده است) خشم کاهنین و مردم مودرایه (مصر) را برانگیخت بگونه ای که او را نفرین کردند. پس از مرگ خشایارشا، مردم مودرایه خشم خدایان را سبب مرگ وی میدانستند و گروه کاهنین نیز در این زمینه تبلیغات زیادی مینمودند. این امر سبب گردید که اقامت ایرانیان در مصر بگونه ای جبارانه متجلی گردد و مردم مصر این امر را هیچگاه فراموش ننمودند.
مصریها با وجودیکه در زمان بطالمه (جانشینان اسکندر) و پس از آن بگاه رومیان در شرایط سیاسی بدتری زندگی میکردند، ولی راضیتر بنظر میرسیدند و این خود نمایانگر : یکی قدرت و نفوذ کاهنین معبد آپیس و دین ایشان بوده و اینکه خشایارشا منافع چه گروهی را بخطر انداخته بود و دوم بهبود اوضاع اقتصادی مردمان بمناسبت توانایی داد وستد با دیگر کشورهای حوزه دریای میانه (مدیترانه) بود که بگاه رومیان و یونانیان برقرار گشته بود ولی در عهد هخامنشیان بسبب تنشها و کششهای میان ایران و حوزه های یونانی نشین میسر نمیبود .
گاو آپیس برای مصریها مظهر جسمانی خدای پتا و نماد باروری و برکت بر روی زمین بود. کاهنین ممفیس سالانه گاو سرخ موئی را بدین صورت که در آب نیل غرقش میکردند، برای او قربانی مینمودند. با مرگ آپیس عزای عمومی اعلام میشد و تا زمانیکه گاو دیگری بعنوان گاو آپیس از سوی کاهنان برای پرستش انتخاب گردد این سوگواری و اهدای نذورات بدرگاه خدایان ادامه میافت که البته کاهنین معابد متولیان صاحبان اصلی این نذورات میبودند و به میل و روش و اشاره ایشان بود که نذورات میان مردم بخش میگردید.
چندی پیش ایمیلی
بدستم رسید که در آن ضمن نشان دادن نگاره یک ماهی قرمز کوچک، نوشته شده بود که این
ماهی در اصل به مراسم باستانی سفره هفت سین نوروز تعلق ندارد.
خوب، از آنجا که
این روزها همه در تلاش هستند در پی یافتن اصالت ریشه ها، ناخالصی ها را از فرهنگ
ایران جدا نمایند و برای پیشبرد زودتر این امر، آگاهی دادن و مطلع کردن یکدیگر از
ملزومات است، پس من هم سوار بر موج احساسات این ایمیل رسیده را پس از خواندن برای
چند نفر دیگر نیز روان کردم.
پس از گذشت یکی
دو روز، یکی از این آشنایانی که برایش ایمیل را روان کرده بودم پاسخی پس فرستاد که
او همیشه سفره هفت سین را با ماهی قرمز کوچولویی همراه دیده است. چون نیک نگریستم،
پی بردم که این گفته در مورد خود من نیز صادق است. تا آنجائیکه من شخصا می توانم
به گذشته مراجعت خاطری کنم، منهم عید نوروز بدون ماهی قرمز را بیاد نمی آورم و تا
آنجائیکه خاطره یاری می دهد از تعاریف پدر و مادر نیز جز این چیزی درنیافتم.
پس اگر قرار است
که ماهی را بصورت مصنوعی به تزئینات سفره نوروز وارد کرده باشند پس باید این اتفاق
بیشتر از هفتاد هشتاد سال قبل افتاده باشد زیرا حداقل دو نسل بر وجود ماهی شهادت
می دهند.
اما این به
کنار، بازهم تا آنجائیکه دستکم من بیاد دارم ماهی قرمز را معمولا از حوض خانه
بصورت موقت می گرفتند و در ظرفی بلورین می انداختند و پس از پایان مراسم در روز
سوم و چهارم فروردین ماهی را به حوض خانه باز می گرداندند تا به زندگی نسبتا
معمولی خویش در حوض خانه و در کنار دیگر ماهیها ادامه دهد.
برای کسانیکه
شاید فراموش کرده باشند و یا جوانتر از نسل ما باشند و ندیده باشند یا نشنیده
باشند و غیره بایستی اضافه نمایم که خانه ها معمولا بزرگتر از خانه های حالا بودند
و در برخی از آنها که تعدادشان کم هم نبود دو، سه یا حتی چهارنسل هم در کنار
یکدیگر زندگی می کردند و در زمان برگزاری اینگونه مراسم با یکدیگر همکاری و عمل
میکردند، یعنی سفره هفت سین مشترکی پهن می کردند و در آن وجود یک یا دو ماهی قرمز
هم بالطبع بیشتر لازم نبود.
امروزه بیشتر
مردم در آپارتمانها زندگی می کنند و یا اگر مالک خانه ای هستند این خانه یا حوض
ندارد و یا اگر دارد حوضش معمولا پر نیست، امری که کاملا قابل فهم و منطقی هم هست.
مجسم کنید در این دوران بی آبی و کم آبی و تحولات جوی در سراسر کره زمین حالا اگر
قرار می بود همه ما که نسبت به سابق تعدادمان زیادتر هم شده حوضی می داشتیم و حوض
را پر می کردیم و یکماه بعد دوباره خالیش کرده و باز از نو همان چرخه را تکرار می کردیم،
دیگر چه می شد؟
بهرحال شرایط
جاری مسئله ماهی قرمز را هم کمی بغرنجتر کرده و از آن امری کاملا تجاری ساخته است
است به این معنا که گروهی با دانستن از علاقه مردم به داشتن ماهی قرمز کوچک بر سر
سفره هفت سین به تولید فراوان اما بدون نظارت بهداشتی کار تولید و فروش دست زده
اند. دیگران نیز با خرید این ماهیها که معمولا پس از گذشتن مراسم نوروز و
نگاهداشتن طولانی مدت در ظروف شیشه ای جان به جان آفرین تسلیم کرده و سر از سطل
زباله در می آورند، ناخودآگاه از این کار پشتیبانی می کنند.
سوای آن بر اثر
تولید و نگاهداری غیرمسئولانه تا مرحله فروش این ماهیها گویا که سال های گذشته
بیماریهای پوستی رواج پیدا کرده بودند و گروهی را به دردسرهای جدی انداختند
(فراموش نکنید که این بخش از نوشتار من ذهنی است و نه عینی زیرا که من در ایران
زندگی نمی کنم) بنابراین مبنای این بخش از نوشته بر شنیدارهای من استوار است.
با وجود این اگر
این امر درست باشد، پس باید بگوئیم که بیچاره ماهی قرمز حتی اگر بخشی از فرهنگ ما
هم باشد دیگر آن نقش سنتی خود را که حیاتش را نیز بخطر نمی افکند، از دست داده و
از سوی ما به او هرساله اجحاف روا می گردد. گذشته از آن ماهی بیچاره در ابتدا کمی
شادی و زیبائی با خودش بر سر سفره می آورد ولی خارشهای دست و پوست این شادی را نیز
نمی گذارند که دوامی داشته باشد.
باید فکری هم
برای حیات ماهی قرمز و هم فرهنگ خودمان بکنیم. فکری که در آن نه سیخ بسوزد و نه
کباب.
داریوش پسر ویشتاسپ (پ1) خشس پاوان پارت (پ2) و برخاسته از یکی از خانواده های بزرگ هخامنشی با شش نژاده (پ3)دیگر پارسی همداستان گردید و هدف این همدستی یعنی نابودی گئوماته را در عرض چند هفته عملی کرد. گئوماته در دژی نزدیک هگمتانه (همدان) بوسیله داریوش کشته شد (او تنها دو ماه کارها را در دست داشت). تاجگذاری داریوش در پاسارگاد و ازدواج وی با آتوسا دختر کورش بزرگ روزگاران سختی را بدنبال داشتند.
پایه های شاهنشاهی بر اثر شورشهای خطرناکی که ابتدا خود را در ایلام و بابیروش (بابل) نشان دادند و بزودی به سرتاسر بخش مرکزی فلات ایران گسترش پیدا کردند، میلرزیدند.
در ماد فرورتیش زیر نام خشتریته کوشش میکرد که پادشاهی ماد را دوباره احیا سازد. سرزمینهای پارت و هیرکانه (پ4) هم بدو پیوستند. ارمنستان نیز خود را از داریوش جدا نمود.
داریوش در سنگ نبشته کوه بیستون گزارش مفصلی درباره جنگها و پیروزیهایش در برابر سرکشان که شمار زیادی از مخالفین نیرومند وی بودند که بعضا نیز توسط مردمان سرزمینهای خویش پشتیبانی میگردیدند، داده است.
تا به امروز نیز به معجزه شبیه تر مینماید که داریوش در مدت کوتاه یکسال و چند هفته ( در این مدت زمانی مورد ادعای او جای هیچگونه تردیدی نمیباشد) بر اوضاع مسلط گشت.
----------------------
پ1-از گزارشات ایرانی و یونانی چنین بر میآید که ویشتاسپ پسر لهراسپ و برادر زردیاس، به گاه کورش فرمانروائی نواحی ماد خرد و گرگان را داشت ولی بهنگام شورشهای آغاز پادشاهی پسرش داریوش، به پارت که جایگاه نیاکانش بود بازگشته و از آنجا بسود پور خویش، بر ضد فرورتیش که خود را خشتریته دوم از خاندان هوخشتره مادی مینامید، میجنگید.
جریان بقدرت رسیدن داریوش بزرگ که از همراهان کمبوجیه در مودرایه (مصر) بود بدینگونه بود که چون مرگ کمبوجیه پیش آمد، داریوش بزرگ ابتدا سوی ماد شتافت و با شش همدست خود گئوماته را بکشت. پس از مرگ وی روسای برخی ایالات بزرگ و با اهمیت که همگی نیز ایرانی بودند در سرزمینهای خویش پرچم شورش برافراشتند به گونه ای که به هنگامیکه داریوش در بابیروش (بابل) به جنگ بود، چهار شورش همزمان در ماد و پارس و مره غیانه (مرو) و ارمنستان بترتیب از سوی فرورتیش، وهیزداته، فرادا و مردم ارمنستان صورت گرفت.
پ2- پارت یا پارثه به پارسی باستان سرزمین کناری را معنی میدهد و آن ناحیه خراسان و بخشهای بزرگی از افغانستان و ترکمنستانرا شامل میگشت. پارتیها از مبتکران شیوه جنگی بخصوصی بودند که از آن پس بنام ایشان جنگهای پارتیزانی خوانده شدند. پارتهانخستین دودمانیبودند که با سیستم شورائی در ایران حکومت میکردند. چیزی شبیه لویه جرگه در زمان شاهی افعانستان. پارتها خود یکی از دهقبیله اتحادیه قبایل پارسی بودند.
پ3- نامهای این شش نژاده به قرار زیر هستند :
هوتنه [بمعنای خوش تن] (Otanes) پسر سوخرا ،ویندفرنه (Intaphernes) پسر وایسپار، گئوبرو (Gobrias) پسر مردونیه، بگه بوخشه (Megabyze) پسر داتو وهیه،وهیدرانه (Hidranes) پسر بغا بیغ نهو سرانجام اردومنیشپسر وهئوکه، هرودت اردومنیش را اسپاتینس نامیده است.
داریوش در سنگ نبشته ای سپارش اینان و بازماندگانشان را به شاهان پس از خود نموده است . وهیدرانه ، ویندفرنه و گئوبرو سرداران لشکریان داریوش برای نشاندن شورشها در سالهای اول شاهی وی بودند و هوتنه فرمانده ارتشی بود که جزیره ساموس را گشود. داریوش سپاسگزاری خویش را با دادن برتری به ایشان و خاندانهایشان نشان داد. کلا در ایران باستان شش خانواده برتر بهمراه خانواده شاهیجزو نژادگان قرار داشتند.
پ4- هیرکانه بزبان پارسی باستان و پهلوی، وهرکانه یا وورکان نامیده میشد که معنای سرزمین گرگهای وحشی را میدهد و پهناوریش استانهای گلستان، بخشی از کشور ترکمنستان، گیلان و بخشی از مازندران را فرا میگرفتبا مردمانی بس دلاور و گرد.
هیرکانیان ( بطور دقیقتر گیلانیها ) که سپرهای فراخ و بزرگی داشتند به گاه جنگ این سپرها را رنگ نموده و بهشکل محیطدر میآوردند و از اینرو استاد فن استتار بودند. در منظومه ویس و رامین که مجموعه ای عاشقانه و اصلااز دوران ساسانیان است، گیلانیان را به گاه جنگ چنین نمایش داده است :
سپر دارند پهناور گه جنگ -چو دیواری نگاریده به صد رنگ.
به گاه ساسانیان، فرماندهان لشگر ایران گیله خوانده میشدند که صفتیل بمعنای پهلوان از آن مشتق میگردد. اواخر گاه ساسانیان از این منطقه به عنوان تپورستان ( معرب آن طبرستان) یاد گردید. بنا به اظهار مورخان، جابجایی اقوام آریایی از حدود چهار هزار سال پیش به سمت فلات ایران، و ترکیب و درآمیختن آنان با بومیان این سرزمین، موجب به وجود آمدن فرهنگ و تمدن جدیدی به نام ایران و جوامع بزرگ ایرانی گردید و منطقه گرگان که پیش از ورود آریاییها دارای تمدن و فرهنگ خاص بوده از اولین سرزمینهایی بود که پذیرای این مهاجرشد.
در مجموع با توجه به کاوشهای متعدد باستانشناسان و کشفیات آنان، گرگان مرکز و محل تمدن پیشرفته پیش از آریاییها در سواحل شرقی دریای کاسپین بودهاست.استرآبادیا به فارسی باستان زدرکاته همچنین یکی از مراکزمهمپارتها بود. یکی از همسرانداریوش بزرگ نیز از ناحیه می آمد.
26
.
.
در پایان سال 521 پ.م. پس از سرکوبی اراخشه (پ1) آخرین عصیانگر (داریوش ایشان را شاهان دروغین مینامد) در بابیروش(بابل) جنگها به پایان رسیدند و شاهنشاهی پهناور هخامنشی کاملا به زیر فرمان داریوش درآمد.
در باره سازمان اداری و دیوانی داریوش بسیار نبشته شده است.از هنگامیکه ادوارد مایر (پ2)شاهنشاهی هخامنشی را بعنوان کشوری فرهنگی در عالیترین مدارج توصیف نمود، کاوشها در مورد توش و کارآئیهخامنشیان نخستین بطور مثبت و فزاینده ای به نتیجه رسیده اند. این کاردانی و کارآئی زمانی کاربرد شگرف خویش را نمایان میسازند که به مسافتهای دور و دراز در این کشور پهناور که برای هر سازمان اداری، بزرگترین دشواریها را فراهم میآورد، توجه نمائیم.
بازسازی اداری داریوش بایستی که در بین سالهای518- 514 پ.م. به پایان رسیده باشد. این مسلما نتیجه ابتکار شخصی داریوش بعنوان شاه بزرگ میباشد که آنرا طراحی و با کمک همکاران و معتمدین خویش نکته به نکته به مرحله اجرا درآورده است.
قوانین کشوری در مجموع خود را در قالب یک نزدیکی انعطاف پذیر میان آرمانهای دولت فئودالی و مرکزی عرضه کرده و پایه های آن بر روی وفاداری شخص شاه بزرگ در برابر زیر دستانش که نسبت به او احساس فرمانبرداری و اطاعت بی چون و چرا را میکردند، بنا بود. نقش عمده در این کشور به پارسیان واگذار شده بود که فرمانده هان لشگری و کشوری را تشکیل میدادند و دیگر کشورها به استثناء مادها بایستی که خود را با مقامات رده های پائینتر اقناع میکردند (پ3).
چیزهائی که ما از سنگ نبشته های شاهی بیستون، نقش رستم، پارسه شهر(تخت جمشید) و شوش از یکطرفو از طرف دیگر توانستیم که از متون و منابع یونانی و در راس آنها بیشتر از همه از هرودوت (دفتر سوم صفحه 89 و صفحات بعد) بدست آوریم، ما را بدین نتیجه میرساند که : داریوش آشکارا تقسیم بندی نوینی را برای کشور پهناورش در نظر گرفته بود، بصورتیکه او تمامی کشور را به خشس پاوانیها (در سنگ نبشته ها «سرزمینها» نامیده شده اند) تقسیم نمود. بر این سرزمینها فرماندارانی گمارده شدند که برای آنها رسما نام خشس پاوان استعمال میگردیدند. ساتراپ یا به پارسی باستان خشتر پاوان به معنای نگاهبان سلطنت میباشد. این واژه احتمالا از دوران مادها متداول بوده است.
---------------------------
پ1-در متن آلمانی Aracha.
پ2-Eduard Meyrادوار میر متولد 25 ژانویه سال 1855 و درگذشته در 31 آگوست سال 1930 در برلین ، نگارنده پنج جلد تاریخ باستان.نامبرده که در هامبورگ از هنریته و دکتر ادوارد میر پدر متولد شده بود، با هدایتها و پشتیبانیهای پدرش که خود فیلولوژ و تاریخدان بود، بزودی به علاقه خویش در خصوص تاریخ باستان پی برد. ادوارد مایر دوران دبستانی و سپس دبیرستانی خویش را در دبیرستان یوهانیوم از معروفترین و خوش سابقه ترین دیرستانهای هامبورگ که سطح تدریسی بالایی داشت سپری کرد.
مایر در دوران تحصیل در دانشگاههای بن و لایپزیگکنار زبانهای لاتین، عبری و عربی که در دبیرستان آموخته بود، زبانهای ترکی، آشوری، قبطی، فارسی و سانسکریت را نیز بخوبی فرا گرفت. پس از پایان تحصیلات در رشته تاریخ باستان،مایر جوان فرصت اینرا یافت تا بمدت دو سال بعنوان معلم خصوصی فرزندان سر فیلیپ فرانسیس سرکنسول بریتانیا در کنستانتینوپل (استانبول) بکار مشغول گردد و بدین وسیله از نزدیک با شرق آشنا گردد.
با مرگ سر فرانسیس، مایر خانواده او را تا بریتانیا مشایعت کرد و از این رهگذر توانست که موزه بریتانیا را ببیند.پس از پایان خدمت سربازی در سال 1879 مایر بمدت پنج سال بعنوان استاد شخصی دانشگاه لایپزیگ به تدریس و تدوین کتاب مشغول بود او سپس استادی دانشگاه برسلاو را بعهده گرفت و از سال 1902 استاد تاریخ باستان دانشگاه فریدریش ویلهلم برلین گردید.
مایر در سال 1904 بمدت چند سال در ایالات متحده بتدریس مشغول گردید و دکترای افتخاری دانشگاههایی نظیر آکسفورد و هاروارد را بدست آورد. وی پس از پایان جنگ جهانی اول در سالهای 1919 و 1920 که آلمان شرایط بسیار سخت سیاسی و اقتصادی خود را تجربه میکرد،در دانشگاه مشغول کار بود.
او اندکی پس از پایان جنگ جهانی اول بعنوان اعتراض به سیاست متفقین و تحقیر نمودن بیحد آلمانیها از سوی ایشان توسط رفتار و اعمال زور برای امضای قراردادهایی که کاملا ماهیت سرکوبگرانه داشتند، تمامی دکتراهای افتخاری خویش را برای دانشگاههای انگلیسی و آمریکایی پس فرستاد و از سال 1919 رئیس دانشگاه برلین گردید. مایر در عصر خویش تاثیر گذاری بزرگبر افکار تاریخدانان بود.
پ3- نقشی را که شاهان هخامنشی عمدتا برای زمامداراناقوام مغلوب در نظر میگرفتند را بالاتر از چیزی میابیم که از نبشتجات این کتاببر می آید. شاهان مغلوب در دوران هخامنشیان اگر مورد تایید مردم کشور خویش میبودند،دلداری گشتهو بعضا حتی در مقام خویش ابقا میگردیدند.
تا زمانیکه اینها بر علیه دولت مرکزی ایران شورشو یا اقدام نامناسبی نمیکردند ویا با دشمنان ایران پیوند برقرار نکردهوبا اقدامات ضد ایرانی ایشان همراهی نمیکردند، کاری نیز بر علیه آنها انجام نمیگرفت و یا اینکه با رعایت احتراماتبه مکان دیگری منتقل میگردیدند تا ادعای دوباره بازپس گرفتن پادشاهی را نتوانند.
بدیهی است که ناظرین پارسی کردار، رفتار و نحوه برخورد شاهانابقا شدهرا با زیر دستان و نیز در برابر شاه بزرگ مورد مراقبت قرار میدادند ولی این بدان معنا نبود که نامبردگان سوای رعایت قوانین پارسی در سیاست خارجی، از آزادی عمل داخلی تا حدود زیادی برخوردار نمیبودند.
در امور لشگری نیز بارها شاهد آن هستیم که فرمانده هان غیر پارسی و غیر مادی در راس بخشهای مهمی از ارتش ایران قرار گرفته و برای شاه بزرگ شمشیر زدند، کشتند و کشته شدند. نویسنده خود در مورد پسامتیخاینرا گفته و بدان اشاره خواهد کرد.
این امر به دو علت میتواند باشد : یکی اینکه اداره سرزمینی به این پهنا از نظر لجستیکی و تعداد نفرات از عهده ایرانیان به تنهایی بر نمی آمد و دوم اینکه همزمان برای رفع این کمبود ایرانیان حاضر نبودند که به سرکوب و تجاوز به صورت گسترده و بشیوه های متداول زمان خویش دست یازند، پس ضمن احترام گذاشتن به آداب و رسوم و حتی دین دیگران با اتخاذ سیاستی (فراموش نکنیم که ما از بیست و شش سده پیش گفتگو میکنیم، پس شرایط زمانی را نیز بایستی درنظر بگیریم) کوشش در حفظ این مناطق داشتند.
مسئله جانشین گشتن اتوموبیلهای بنزینی و گازوئیلی توسطسری جدیدیاز خودروها که وابستگی کمتری به مواد سوخت فسیلی داشته باشند و یا اینکه اصلا به آنها وابستگی نداشته باشند اینروزها خیلی بالا گرفته است.
علی الخصوس از زمانیکه بالاخره آمریکائیها هم درک کردند که راندن بشیوه کابوی ها دیگر نه تنها متمدنانه نیست بلکه بقیه جهان به آنها بچشم پولدارهای غرب وحشی مینگرند، و نیز این مسئله که منابع انرژی فسیلی بزودی به پایان میرسند و تنها کشورهایی که میتوانند بیش از زمان متوسط به این منابع دسترسی داشته باشند عربستان سعودی و روسیه هستند، ایشان را نیز وادار کرده که به منابع دیگر روی آورند.
نمونه آن سرمایه گذاریهای هنگفتی است که شرکتهای بسیار بزرگ بین المللی شبیه شل و اکسون موبیل بصورت میلیاردی در قسمت تحقیقات انرژی انجام میدهند.
در جوامع علمی، صنعتی، زیست محیطی و اقتصادی از اتوموبیل بعنوان یکی از مصرف کنندگان عمده انرژی (فسیلی و یا غیره) نام برده میشود. در کنار راه حلهای گوناگونی که عرضه شده اند و هنوز عرضه میشوند از خودروهای برقی بعنوان یکی از جانشینان عمده خودروهای معمولی یاد میگردد.
اما نیاز خودروهای برقی برای پرکردن باطریها (اگر صحبت از تعویض باطری که خود یک گزینه مهم میباشد، بمیان نیاوریم) با توجه به انواع موجوده باطری در بازار بسیار زیاد است و باطریهای این اتوموبیلها را بایستی زود بزود پر نمود. پرکردن باطری نیز بهمین آسانی نبوده و زمانبر میباشد. زمان متوسطی که برای پر کردن باطری در نظر گرفته شده بیش از سه ساعت میباشد و از آنگذشته همه جا این کار را نمیتوان انجام داد.
اخیرا شرکت میتسوبیشی موتورز کورپوریشن (ام. ام. سی) و شرکت پست ژاپن (جی. دی. سی) یکدستگاه پرکننده (شارژکن) را طراحی نموده اند که در گاراژ ساختمانها و ادارات قابل نصب میباشند. عملکرد این دستگاه عرضه کننده برق، چیزی میان کنتور معمولی و دستگاههای خودپرداز است. به این صورت که دارنده خودروکارتی خواهد داشت با مشخصات بخصوص شبیه کارتهای خودپرداز بانکها. پس از وصل کردن خودرو به پمپ برقی، بایستی این کارت را که ( i CHARGER ) نام دارد را به سیستم پمپ برقی عرضه نمود و شماره رمز مخصوص خود را وارد کرد. پس از پایان کار، پمپ برقی بصورت خودکار میزان برق عرضه شده را اندازه گرفته، قیمتش را محاسبه کرده و بصورت خودکار از حساب بانکی دارنده کم میکند.
در حال حاضر ایندستگاه را برای آپارتمانهای با گاراژ و احتمالا اداراتی که محوطه پارکینگ دارند در نظر گرفته شده اما این سیستم قابلیت نصب در مکانهای دیگری مانند استادیومهای ورزشی، تئاتر و سینما، فرودگاهها را نیز دارد. این سیستم که اکنون در ژاپن قابل عرضه میباشد، میتواند سهولت فروش خودروهای برقی را تسریع بخشد. قرار است که در ماه اکتبر سال جاری 1400 عدد از این دستگاه که از سوی خودروهای برقی میتسوبیشی بنام (i-MiEV ) براحتی میتوانند مورد استفاده قرار گیرند نیز به بازارهای اروپا عرضه گردد.
مصریها موفق نگشتند که مقاومتی جدی از خود نشان دهند و آخرین فرعون بومی پسامتیخ سوم (پ1) در ابتدا بعنوان پادشاه دست نشانده در مقام خویش ابقا گردید اما سرانجام پس از بروز یک قیام نافرجام کشته گردید. تلاس کمبوجیه برای فرمانبردار کردن سیره نایکا (پ2) بهمان اندازه ناکام ماند که لشگرکشی به نوبیه (پ3). در گزارشات باستانی سیمای کمبوجیه با خطوط کدر ترسیم گشته است. او نه تنها بعنوان بانی قتل برادر جوانترش بردیه معرفی میگردد، بلکه بگونه عصیانگری بی شکیب در برابر خدایان سرزمین مصر ظاهر میشود.
------------------------------------
پ1-Psametich III پسر آماسیس و ملکه تاخه تا، در زمان حیات پدرش فرماندهی ناوگان مصر را بعهده داشت. پس از مرگ پدر، سلطنت را بعهده گرفت ولی در این مقام بیش از شش ماه باقی نماند زیرا که لشکریانش در برابر ارتش ایران شکست خوردند. این شکست را بیشتر ثمره خیانت فرمانده مزدوران یونانی لشکر مصر در شهر هالیکارناسوس میدانند. اتکا به نیروهای خارجی همیشه عواقب دراز مدت شومی را در تاریخ برای همه کشورها به ارمغان داشته است.
پ2-Cyrenaika واقع در بین مصر و کشور لیبی امروز و در کنار دریای میانه که امروزه برقه نامیده میشود. سیره نیکا بهمراه فسان و تریپولیتانی سه استانی بودند که لیبی باستان را تشکیل میدادند. مرکز منطقه سیره نیکا امروزه شهر بنغازی نام دارد. به گاه باستان میان این سه استان و کشور مصر جنگهای پی درپی و مکرری رخ دادند. از دید یونانیها و رومیها آفریقا ابتدا از غرب سیرخ نایکا شروع میشد.
پ3- نوبیه که به پارسی باستان کوسیا نامیده میشد و آن محلی است میان اسوان در مصر و کریمه در سودان. بزبان قبطی یا مصرباستان نوبیه معنای طلا را میداد و به گاه باستان برای زر، عاج، برده و چوبهای خوشبویش مشهور بود.
24
بهر جهت هنگامیکه کمبوجیه پس از سه سال درنگ در مودرایه (مصر) و در پی دریافت خبر شورش بردیه دروغین (گئوماته) رو به پارس نهاده بود، مرگ او را دریافت و آنهم مرگی طبیعی و نه خودکشی، بگونه ای که پیش از این گمان کرده میشد. سرکشی گئوماته کشور پهناور ایران را به درهم ریختگی کشانید. گئوماته مغ (پ1) در این سرکشی بیش از هرچیز روی پشتیبانی طبقه مقتدر روحانیون حساب میکرد که از طریق وی تلاش در بدست آوردن قدرت مینمود. یک ردیف از اقدامات مردم دوستانه و از جمله بخشودگی سه ساله باژها (مالیاتها) سبب گردیدند تا توده های مردمی رو به سوی او آوردند و این در حالی بود که نفوذ نژادگان و اشراف بگونه های گوناگون محدود میگشت. این وقایع و معنا و تاثیر آنها را برای بافت داخلی شاهنشاهی ایران به سختی میتوان ارزشیابی نمود، اما اینها بیشک به مفهوم بازگشتن جدی از آداب و سنن محکم و منسجمی بودند که به گاه کورش بزرگ تدوین، پرورش و ستوده شده بودند.سرکشی گئوماته (پ2) بزودی نیروهای مخالف را به صحنه مبارزه کشید.
------------------------
پ1-Magier در متن آلمانی که بمعنای ساحر میباشد. مغ رابط میان انسان و خدا (بغ) بوده و روحانیان ادیان هند و اروپائی (شاخه شرقی آن) را میگفتند. بنا به هرودوت، یکی از قبایل ماد نیز بنام مگوس خوانده میشد که در خطه آذربایجان و اران میزیست و وظایف روحانی بعهده میداشت. او تنها شخصی است که از وجود چنین قبیله ای خبر داده است و نوشته های دیگران به استناد به نوشته اوست. مغ به زبانهای کهنه اروپائی مانند یونانی (ماگئیا Mageia) و لاتین (ماگیا) وارد شده و برای آنها معنای پیشگو، ستاره شناس و ساحر را داشت. از این رهگذر واژه مغ با همان معانی گرفته شده از زبان یونانی وارد دیگر زبانهای جدید اروپائی نیز گردید. هیئت اوستائی این واژه مغو (Moghu) و شکل پارسی باستان آن مگوش (Magush همانطور که در سنگ نبشته بیستون به جا مانده است) به معنای کلی دانای کار بود. برخی از مغان فلاسفه بزرگی نیز بودند و همچنین نیز مفسرین قوانین اوستا ایشان میبودند . تاثیر اندیشه های مغان که همانند زرتشت از روحانیان عالیرتبه بودند بر اندیشه و فلسفه یونان را مدتها دست کم و نادیده میگرفتند. نمیتوان تصور کرد که این مغان که متولی آتشکده های بزرگی همچون آذرگشسب یا آذربرزین مهر بودند، از خود آثاری منظوم نداشتند. این آتشکده ها خود گنج نبشتهایی را دارا بودند. ما میدانیم که حتی خود زرتشت سرودهای (گاثه ها) را دارا میبود. بنابراین تنها میتوان دریغ خورد که این آثار بدست ما نرسیدند. مغان زرتشتی نخستین و همچنین موبدان پیش زرتشتی حتی المقدور مسلط به دانشهای پیشرفته زمان خویش و دارای افکار فلسفی خود بودند. همچنین برای آگاهی بیشتر ن.ک. به راهنمای زبانهای فارسی باستان دکتر چنگیز مولایی و نیز فرهنگ فارسی به پهلوی فره وشی.
پ2- گئوماته در متن Gaumataکه از نظر معنای نام احتمالا برابر گئوتمه یاد گشته در دین بودائی میباشد. این نام از دو جزء گئو Gao که برابر است با رمه و دام [امروزه هنوز هم در بسیاری از نقاط جنوبی و شرقی ایران و در کشورهای افغانستان و تاجیکستان به جای واژه گاو از گئو یا گو G(a)o استفاده میکنند و اصل آن گئوش Gao sha بوده است. واژه امروزی گوسپند را نیز بایستی شکل دیگری از ترکیب همین عبارت و سپنتو دانست که رویهمرفته به شکل گئو سپنتو Gao sepantu به معنای دام یا رمه نیک استفاده میشد] و تمه برابر با دانای کار و یا تیمارگر، تشکیل شده و کلا تیمارگر رمه را معنی میدهد. این واژه را میتوان در حالت خاصی به چوپان و شبان (گئو)ش و بان = پان = نگاهدارنده و راهنمای دام و گله نیز اطلاق نمود. جالب اینجاست که در دین مسیحی هم از خدا با صفت شبان (انسانها) که ایشان را به راه راست راهنمائی کرده و همچنین تیمارگر ایشان و یاور نامبردگان یاد گردیده است. گئوماته درپارسی باستان و گئوتمه در سانسکریت نامهای منحصر بفردی نبودند.
بهر حال گئوماته که در دژ سیکا او واتیش در نزدیکی هگمتانه توسط داریوش و دستیارانش کشته شد، بنا به شواهد و مدارک تاریخی، بنظر میرسد که روحانی موءمن و اصلاح گری اجتماعی از پارس(؟) بوده باشد که بر اثر بخشیدن مالیاتهای دو ساله مردمان و معاف کردن روحانیان و معابد از پرداخت مالیات مورد قبول توده مردم نیز قرار گرفته بود. من بر این باورم که کورش برای پیشرفت کارهای خویش از عامل دین نهایت استفاده را نمود و با موبدان رابطه بسیار خوبی داشت. موبدان نیز در میان مردم خوشنام بوده و از سوی ایشان کاملا پذیرفته و گرامی داشته میشدند. پس از کشتن گئوماتا میبینیم که تنها سرزمینهای آریائی ایران هستند که قیام میکنند و داریوش را به چالش میکشند. داریوش نیز پس از پیروزی نظامی بر سرکشان کتیبه بیستون را بنا به سنن باستانی شرقی که پیش از او نیز وجود داشتند، بر سر راه میانرودان به خراسان بنا میکند و مکرر در آن از پادشاهان دروغین که بدنبال مغی دروغگو افتاده بودند سخن بمیان میآورد و در پایان نیز از اهورامزدا درخواست میکند که کشورش را از شر خشکسالی و دروغ حفظ نماید. هرودوت مینویسد، کمبوجیه پیش از لشکرکشی به مصر و برای از میان بردن احتمال کودتا از سوی برادر خویش بردیا، وی را کشت ولی جریان را بخوبی پنهان نگاهداشت. گئوماته (گتوماتا) مغ که از این ماجرا آگاهی یافته بود در دژ محل سکونتش از آن استفاده کرده و با بخشیدن مالیات رعایا و جلب ایشان بسوی خویش سر به شورش بر ضد کمبوجیه پرداخت و در این داستان خود را بردیا وانمود کرد تا ادعایش در مورد پادشاهی در دید مردم حقانیت قانونی لازم را بیابد و با مخالفت درباریان و لشکریان کمتر مواجه شود. بنا بر هرودوت، همه کس در آسیا دریغ گئوماته بخوردند چونکه او مردمان را از پرداخت باژ و دادن سرباز معاف کرده بود. این روایت بهمراه روایتی که داریوش بزرگ از ماجرا کرده است، هر دو اغراق آمیز و غیر حقیقی جلوه کرده و متقاعد کننده نمیباشند.