ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمدهايم
از بد حادثه اين جا به
پناه آمدهايم
رهرو منزل
عشقيم و ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه
راه آمدهايم
سبزهء خط
تو ديديم و ز بستان بهشت
به طلبكاري اين مهر گياه
آمدهايم
با چنين گنج
كه شد خازن او روح امين
به گدائي به
در خانهء شاه آمدهايم
لنگر حلم تو
اي كشتي توفيق كجاست
كه درين بحر كرم غرق گناه
آمدهايم
آبرو ميرود
اي ابر خطاپوش ببار
كه به ديوان عمل نامه سياه
آمدهايم
از پي قافله با آتش آه
آمدهايم
تابلوی مهاجر از ایمان ملکی