جستجوگر در این تارنما

Thursday, 29 June 2017

یک مثنوی از سعدی

خری از روستائیی بگریخت
جل بیفکند و پاردم بگسیخت
در بیابان چو گور خر می‌تاخت
بانگ می‌کرد و جفته می‌انداخت
که به جان آمده ز محنت و بند
داغ و بیطار و بار و پشماگند
شادمانا و خرما که منم
که ازین پس به کام خویشتنم
روستایی چو خر برفت از دست
گفت ای نابکار صبرم هست
پس بخواهی به وقت جو گفتن
که خری بد ز پایگه رفتن
به مزاحت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جد ازو بردار
همچنین مرد جاهل سرمست
روز درماندگی بخاید دست
ندهند آنچه قیمتش ندهی
نشود کاسهٔ پر ز دیگ تهی



Monday, 5 June 2017

برگزیده برای خرداد ۹۶

زیرکترین، بزرگترین، مکارترین، بیمارترین، غیر قابل اعتماد ترین، بیچاره ترین، خطرناکترین و همزمان قابل ترحم ترین دروغگوها آنست که نه تنها از دیگران توقع داشته باشد که دروغهایش را باور نمایند بلکه پس از اندی خود نیز دروغهای خود را راست پندارد.