همه جا دکان
رنگ است همه رنگ می فروشد
دل من به شیشه سوزد، همه سنگ می
فروشد
به کرشمه نگاهش دل ساده لوح ما را
چه به ناز می رباید، چه قشنگ می
فروشد
شرری بگیر و آتش به جهان بزن تو ای آه
ز شراره یی که هر شب دل تنگ می
فروشد
به دکان بخت مردم که نشسته است یارب؟
گل خنده می ستاند، غم جنگ می فروشد
دل کس به کس نسوزد به محیط ما به
حدی
که غزال چوچه اش را به پلنگ می
فروشد
مدتیست کس ندیده گهری به قلزم ما
که صدف هر آنچه دارد به نهنگ می
فروشد
ز تنور طبع فانی تو مجو سرود آرام
مطلب گل از دکانی که تفنگ می فروشد
چوچه = بچه، فرزند
No comments:
Post a Comment