در نیمهِٔ نخست
سالِ ۱۹۱۴ به برخی از یگانهایِ ارتشِ آلمان دستور داده شد تا سواره
نظامِ سلطنتی را همراهی کرده و از شهرِ کلن و پلِ رودخانه راین گذشته، به سمتِ
باختر پیشروی نمایند. سپس در نقطه مشخصی که مواضع سربازانِ ارتشِ فرانسه بود، در
برابرِ ایشان مستقر گردند. آنها نیز چنین کردند از کلن به لیژ رفتند، بلژیک هیچ
گمان نمیکرد که با وجودِ اعلامِ بیطرفی موردِ یورش آلمانیها قرار گیرد، آلمان اما
مجبور بود برایِ دور زدنِ قوایِ فرانسه از بلژیک گذر کند و بیطرف بودن یا با طرف
بودن بلژیک هم برایش مهم نبود.
اینکه کشوری بیطرف باشد یا نباشد
در موارد لزوم مورد حمله قرار میگیرد را اگر ایران در زمانهای پیش و اثنای جنگ
جهانی دوم از یاد نبرده بود، اینقدر از هجوم قوای متفقین به ایران شگفت زده نمیشد.
آغازِ جنگِ جهانیِ نخست را میتوان
آغازِ استفاده منظم و سیستماتیک از مطبوعات و جراید جهت بهره برداری تبلیغاتی برای مقاصدِ جنگی، تضعیفِ روحیه دشمن و تقویتِ روحیه (در
بسیاری موارد همچنین تحمیقِ ) طرفِ خودی دانست.
تفسیرهای جنگی از اینجا به بعد دیگر از حالتِ تبلیغات سنتی خود بیرون آمده و ابعاد و ماهیتِ تبلیغات مطبوعاتی و تکنیکی به خود گرفتند.
در جنگهایِ سنتی هر چند که ذاتِ
جنگ در درونِ خود احمقانه هست، ولی با وجودِ این اینجا و آنجا تا حدی پایبندیها و کدکسهایِ
مردانگی نیز دیده میشدند.
در جنگهایِ نوین این وظیفه کلاً
به تکنیک واگذاشته شد (اوجِ آنرا در جنگهایِ پهبادی و موشکی اخیر میتوان مشاهده
نمود، کشتن بدونِ ابا و دیدنِ این کشتارها بر رویِ صفخاتِ تلویزیون بدون متاثر شدنِ
واقعی).
بهر رو، اولِ ماهِ آگوستِ همان سال
جبهههایِ جنگ از سویِ هر دو طرف گشوده شدند. این آغاز جنگِ جهانیِ نخست در جبههِ
فرانسه - آلمان بود.
در موردِ چرا و چگونگیِ آغازِ جنگِ
جهانیِ نخست زیاد و مفصل نوشته شده و هدفِ من در اینجا نیز پرداختنِ به آنها نیست.
در روزِ نخستِ جنگ میانِ ایندو
کشور نزدیک به ۳۰ هزار نفر از هر دو طرف به خاک و خون غلتیدند. تا
پایانِ جنگ در این جبهه بیش از نیم میلیون از هر دو طرف کشته شدند. در مجموع هفده
میلیون نفر قربانی غرور بیجای و زیاده طلبی های طبقات بالای جوامع کشورهای اروپایی
گردیدند.
این نخستین جنگ میانِ دو کشور آلمان و فرانسه نبود. اگر به تاریخِ ایندو کشور مراجعه
کنیم، در میابیم که جدال میانِ آلمان و فرانسه سابقهِ باستانی دارد که گاهی
اینها و گاهی آنها پیروزِ جنگ میشدند، ولی فرقی نمیکرد که کدام طرف ببرد و
کدام طرف ببازد، بازنده اصلی در این میان ملتها بودند.
جنگِ جهانیِ نخست را، جنگِ جهانیِ
دیگری به فاصله سی و اندی سال در همان جبهههایِ شناخته شده دنبال نمود. خسارات
و خرابیها و نامردمیها و در کّل تاثیراتِ این جنگ و اینکه هر کشور شرکت کننده در
جنگ تا چه اندازه در انجام یافتن آن و ادامه اش مقصر مستقیم و غیرمستقیم بود،
امروزه دیگر بر کمتر کسی پوشیده است. امروزه همه میدانند که یکی از بزرگترین مسببهای آغاز جنگ جهانی دوم و بقدرت رسیدن حزب نازی با نامردمیهایش چگونگی برخورد با شکست خوردگان جنگ جهانی نخست در ورسای بود.
همین نیز سبب گردید تا اندیشمندانی
به فکر بیفتند که آیا ادامه روشها و نگرشهای پیشین بر جریانات و امور درست است؟
جنگها و ابزارِ جنگی هر روز
ویرانگرتر میشوند و تلفات سهمگینتر. اینکه اینطرف و یا طرف مقصر و یا پیروز باشد،
رهگشایِ آینده همگانی میباشد؟ پاسخِ منطقی، نه بود. اما بارِ روانیِ آنچه نیز
گذشته بود را نمیشد به سادگی از رویِ دوشِ اندیشه مردمانی که در این جنگها تلفات
شخصی داده بودند و بعضا فقدانهای خانوادگی و اقتصادی بسیار بزرگی را متحمل شده
بودند، برداشت. سوای اینکه در رئوس بالای ارتش، پیروزمندان میخواستند خودی نشان
دهند و افتخارات نظامی خود را به رخ دیگران کشیده و از اینراه در میان جامعه برای
خود اعتباری بهم زنند.
ولی مردمان و سردمداران هر دو کشور
دریافتند که این بارِ تاریخی سنگین، درخت آن ریشه دار و زخمهایِ ناشی از آنها نیز ژرف میباشند
امّا دیگر آنها را بهانه قرار ندادند تا همان داستانهایِ گذشته را تکرار کنند. آنها دگرگونی واقعی در این زمینه میخواستند.
جمعه گذشته در نخستین روزِ ماهِ
آگوستِ ۲۰۱۴ یعنی پس از صد سال درست در همان منطقهٔ و بلندیهایی که جنگ
صد سال پیش از آن آغاز گشته بود، افسران و سربازانِ بازنشسته و شاغلِ دو کشور گرد
آمدند و به تعمیر باقیمانده بناها و سنگرهایِ جنگیِ آنزمان پرداختند و دلاوری
ارتشی طرفِ مقابل را ستوده و پس از آن به صرفِ شام با یکدیگر پرداختند.
پیش از آن اما سیاستمداران دو کشور
طی ملاقاتها و مذاکرات طولانی که دهه ها بطول انجامیدند، پیوسته کوشش کردند تا دو
کشور را به یکدیگر نزدیکتر گردانند و زمینه های همکاریهای اقتصادی مشترک را برای
دو کشور فراهم آورند. برای آنها دیگر فرقی نمیکرد که کدام حزب و دسته در کشورشان
در راس باشد. سیاستهای صلح و همکاری میان دو کشور میبایستی که ادامه پیدا میکردند.
آنها در کوشش و تلاششان کامیاب شدند بطوریکه امروزه اتحادیه اروپا عملا یعنی آلمان و فرانسه. دیگران نیز هرچند که حق رای و نظر دارند ولی وزنه ای که ایندو برای اتحادیه اروپا میتوانند داشته باشند، را ندارند.
آنها در کوشش و تلاششان کامیاب شدند بطوریکه امروزه اتحادیه اروپا عملا یعنی آلمان و فرانسه. دیگران نیز هرچند که حق رای و نظر دارند ولی وزنه ای که ایندو برای اتحادیه اروپا میتوانند داشته باشند، را ندارند.
آنها امیدوار بودند که همین الگویی
گردد برایِ نسلهایِ آینده کشورهایشان تا بتوانند کدورتهایِ پیشین را فراموش کنند
و به ساختِ آیندهِ مشترک بپردازند.
No comments:
Post a Comment