جستجوگر در این تارنما

Monday, 24 November 2014

جهانِ زیرزمینیِ تئوتی هواکان

مکزیک : پژوهشگران دروازه ورودی به جهانِ زیرزمینیِ تئوتی هواکان Teotihuacan  را یافتند.
باستان شناسان بر این گمانند که با یافتنِ تونلی به درازایِ ۱۳۸ متر در ژرفایِ ۱۸ متری دروازه ورودی به جهانِ مرموزِ معبدِ کهنِ فرهنگِ  تئوتی هواکان را یافته اند. در این تونل که میا‌‌نِ هرمِ خورشید و معبدِ مارِ پر دار واقع شده، حدودِ ۵۰ هزار قربانی و پیشکش پیدا شدند که در میا‌‌نِ آنها تندیس ها، جامِهای روغن‌هایِ خوشبو و گونه‌های صدف نیز قرار داشتند. اینرا سرجیو گومز Sergio Gómez   سخنگویِ گروهِ پژوهش گران بیان کرد.
این راهِ زیرزمینی برایِ مردمِ تئوتی هواکان نمادِ  ورودِ به جهان زیرزمینیِ مردگان بود.
گومز میگوید احتمالا آنها بزرگان و فرمانروایانِ خویش را نیز همانجا به خاک میسپردند. اینرا میتوان از چیز‌های که از ۱۸۰۰ سال پیش تا زمانِ ورودِ اسپانیایها در این محل انبار شده، دریافت.
یازده سالِ تمام باستان شناسان در این جای که در شمالِ شرقی‌ شهر مکزیکو سیتی قرار دارد به کار مشغول و درحال کاوش و ارزیابیِ یافته‌ها بودند.
چیزِ دیگری که برایِ باستان شناسان خیلی‌ جالب بود، ورودیِ به این تونل بود که دیوارها و برجستگیهایِ رویِ دیوارهایش بگونه‌ای پودرِ فلزات آغشته شده بودند و کسانیکه با فانوس و یا مشعل به درونِ آن‌ می‌رفتند خود را در میا‌‌نِ ستارگانِ درخشانی با رنگ‌هایِ گوناگون حس میکردند.
از رویِ یافته‌ها میتوان به این مطلب پی‌ برد که تئوتی هواکان دورانِ شکوفاییِ خود را در سده‌هایِ ۵ و ۶ تجربه کرده ولی‌ پس از آن‌ این شکوفایی بتدریج کمتر و کمتر گردیده تا جائیکه در سده ۱۴ که آزتک‌ها به آنجا رسیدند، شهری متروک را در برابرِ خویش یافتند.
اینکه چه چیزی سببِ افت و نابودی این فرهنگ گشته را تا کنون پیدا نکرده اند.
در سالِ ۱۹۸۷ این مجتمع از سویِ یونسکو به عنوان میراثِ فرهنگی‌ بشری به رسمیت شناخته شد و از آن به بعد موردِ پشتیبانی این سازمان قرار گرفت.

در حالِ حاضر این مجموعه یکی‌ از مهمترین جاذبه‌هایِ گردشگریِ کشورِ مکزیک و منبع درآمدِ خوبی برایِ آن‌ میباشد.



Saturday, 22 November 2014

سماوات بگیرید - مولوی

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
 در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
 بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
 چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
 بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
 بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید


غریبانه – هوشنگ ابتهاج

بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید 
درین خانه غریبند ، غریبانه بگردید 
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود 
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید 
نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید 
نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید 
سرشکی که بر آن خاک فشاندیم بن تاک
در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید
چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟
پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید
بر آن عشق بخندید که عشقش نپسندید
در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید
درین کنج غم آباد نشانش نتوان دید
اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید
کلید در امید اگر هست شمایید
درین قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید
رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟
به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید



Tuesday, 18 November 2014

این چه حالتست؟


همه میدانیم که پرنده سمت چپ در قفس و بدینوسیله زندانی است.
پرنده سمت راست چیست؟
بندی آزاد است؟ آزاد بندیست؟ متعهد و از اینرو پایبند است؟ رهاست؟ پرنده سمت چپی  خود مسئول خود میباشد بنابراین سمت راستی بیخیال و از اینرو بیغم و فارغ است؟
از خود میپرسم  اگر جای او میبودم کدام حالت را میداشم؟

Saturday, 15 November 2014

خیرخواه خلق - سعدی

ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
اختیار آنست کو قسمت کند درویش را
آنکه مکنت بیش از آن خواهد که قسمت کرده‌اند
گو طمع کم کن که زحمت بیش باشد بیش را
خمر دنیا با خمار و گل به خار آمیختست
نوش می‌خواهی هلا! گر پای داری نیش را
ای که خواب آلوده واپس مانده‌ای از کاروان
جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را
در تو آن مردی نمی‌بینم که کافر بشکنی
بشکن ار مردی هوای نفس کافرکیش را
آنکه از خواب اندر آید مردم نادان که مرد
چون شبان آنگه که گرگ افکنده باشد میش را
خویشتن را خیرخواهی خیرخواه خلق باش
زانکه هرگز بد نباشد نفس نیک‌اندیش را
آدمیت رحم بر بیچارگان آوردنست
کادمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را
راستی کردند و فرمودند مردان خدای
ای فقیه اول نصیحت گوی نفس خویش را
آنچه نفس خویش را خواهی حرامت سعدیا
گر نخواهی همچنان بیگانه را و خویش را


Tuesday, 11 November 2014

میکروپلاستیک ها در آب، مایه دردسرجدی

امروزه در همه جای پلاستیک و موادِ پلاستیکی موجود میباشند : بطریها، کیسه‌هایِ خرید، لیوانها و ظروفِ یکبار مصرف، ظروفِ لبنیات و فرآورده‌هایِ شیری، و و و… تا دلتان بخواهد موادِ پلاستیکی در زندگی‌ِ روزمره ما حضورِ فعالانه دارد. هنگامیکه از زباله‌هایِ پلاستیکی گفته می‌شود، کمتر کسی‌ به زباله‌هایِ پلاستیکی در آبها  نیز می‌اندیشد. در حالیکه زباله‌هایِ مایع نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
به تازگی در پژوهشی که از سویِ انستیتو آلفرد وگنر بر رویِ تصفیه خانه‌ها انجام گرفت، مشخص گردید که این تصفیه خانه‌ها مملو از میکروپلاستیک‌ها میباشند.
میکروپلاستیک ها، ذراتِ کوچکِ پلاستیکی هستند که بزرگیشان از ۵ میکرومتر فراتر نمیرود.
بسیاری از این میکروپلاستیک‌ها مستقیماً از موادِ نرم کننده لباس شویی، خمیر دندانها، شامپوها و ژلِ حمام سرچشمه میگیرند و از آنجا به دستگاه‌هایِ تصفیه آب میرسند. برای نمونه یک لوله خمیردندان پنجاه میلی لیتری چیزی در حدود پنج تا هفت و نیم گرم پلاستیک در خود دارد که از طریق دهان میتواند جذب بدن گردد.
میزانِ مجازِ میکروپلاستیک‌ها ۲،۵ میلی‌گرم در هر مترِ مکعب میباشد ولی‌ این تصفیه خانه‌ها آبهایی در خود داشتند که حاویِ ۸۶ تا ۷۱۴ میلی ‌گرم میکروپلاستیک بودند.
متناسب با بزرگی‌ِ دستگاهِ تصفیه آب، سالانه میان ۹۳ میلیون تا ۸،۲ میلیارد ذره پلاستیک از هریک از این دستگاه‌ها گذر کرده و واردِ سیستم‌هایِ آبی‌ می‌شوند.
این پایانِ ماجرا نیست. در هر کیلو کفِ خشک شده در این دستگاه‌ها دست ‌کم ۲۴۰۰۰ ذره میکروپلاستیک موجود است.
غالباً این کفهایِ خشک شده را بر رویِ کشتزارها پخش میکنند و بدینوسیله میکروپلاستیک‌ها سر از دیگر موادِ غذایی نیز در میاورند و یا مستقیماً در طبیعت پخش میگردند. اینگونه افزون بر خودِ آب که با ذراتِ میکروپلاستیک آلووده است، بابتِ هر دستگاهِ تصفیهِ آب میا‌‌نِ ۱،۲ تا ۵،۷ میلیارد ذره میکروپلاستیک  به گردشِ طبیعت وارد میگردند.
این پژوهش در نوع خود منحصر بفرد است زیرا با کمکِ اسپکتروسکوپ نه‌ تنها میزانِ میکروپلاستیکِ وارد شده به گردشِ طبیعت تخمین زده شد بلکه گونه‌های آن‌ نیز که آیا پلی آمید، پلی اتیلین یا پلی استیریل هستند نیز مشخص گردید.
دانشگاه سنت پترزبورگِ روسیه نیز پیشتر از این پژوهشِ مشابهی‌ انجام داده بود.
انستیتو وگنر معتقد است از آنجاییکه این میکروپلاستیک‌ها به رودخانه‌ها راه پیدا کرده اند و در آنها جریان دارند، پس به دریاها و اقیانوس‌ها نیز راه یافته اند و از اینرو منطقی‌ می‌باشد که پژوهش‌هایِ دقیق و مشابهی‌ نیز بر رویِ رسوبات دریایی انجام گردند.
انستیتو وگنر پژوهش‌هایِ نخستینی را در این زمینه انجام داده و وجودِ این میکروپلاستیک‌ها را در رسوباتِ دریایی به اثبات رسانده، اما بنا به آزمایشاتِ  تا کنون انجام شده این مقدار میکروپلاستیک در آبهای باز هنوز در حدِ زیاد بالایی‌ قرار ندارد.
ذراتِ میکروپلاستیکِ موجود در آبها توسطِ پرتویِ خورشید تجزیه شده و به سیستمهایِ حیاتی‌ وارد میگردند.

هنوز بدرستی پژوهشی در باره اینکه  میزانِ تاثیراتِ منفی‌ِ آنها بر روی این سیستمهایِ حیاتی‌ تا چه اندازه هست، انجام نگرفته و از اینرو مشخص نمیباشد.


Monday, 3 November 2014

رمزگشایی واژه های ناشناخته روی گلدانها

بر رویِ بسیاری از ظروفِ سفالینِ کهنِ یونانی میتوان حروفی یافت که به هیچ روی یونانی نیستند. دهه‌ها و سده‌هایِ زیادی خبرگان کوشیدند تا این حروفِ معما گونه را کشفِ رمز نمایند ولی‌ کامیاب نمیشدند.
هم اکنون بانویی تاریخدان توانست که دست‌کم برخی‌ از این حروف را خوانده و مهر از سرِ رازِ آنها بردارد.
برایِ نمونه گلدانهای آتی یونانی  که متعلق به سالهای ۵۵۰ تا ۴۵۰ پیش از زایشِ مسیح میباشند. بر رویِ این گلدانها تنها پیکره‌ها نقاشی نشده اند بلکه نامِ پیکره‌ها و گاهی‌ نیز نامِ سازنده و یا رسام بر رویِ آنها نیز حک گردیده اند. حدودِ ۱۵۰۰ از این گلدانها موجود هستند که هنرمند بر رویِ آنها در کنارِ رسامی هایش حروفِ گنگی نیز نقش نموده.
مدت‌ها گمان برده میشد که این حروف شوخیهای هنرمندی بیسواد و نا آگاه به نوشتن است که بر ظروف نقش انداخته شدند.
امّا بانو آدریان مایور Adrienne_Mayor از دانشگاهِ استانفورد و نویسنده کتابهایی چون زندگی‌ و اسطوره زنانِ آمازون در جهانِ باستان و رمز گشایی از بکارگیری سلاح‌هایِ بیوشیمیایی در جهانِ باستان، نمیتوانست این توضیح را بپذیرد و بنابراین در صدد برآمد تا بر رویِ این موضوع بیشتر پژوهش کند.
چهار سالِ پیش که بانو مایور در مرکزِ هنریِ گتی برایِ نوشتنِ کتابِ جدیدش در موردِ آمازونها پژوهش میکرد متوجه گلدانی شد که دو آمازون را با یک سگ نشان میداد. بالایِ سرِ این دو آمازون با حروفِ یونانی چیزی نوشته شده بود که به زبانِ یونانی هیچ معنایی نداشتند.
او میگوید، گرچه که من کارشناسِ سفالهایِ کهن نیستم ولی‌ به نظرم آمد که این کوششی بوده تا گفتگوهایِ این دو آمازون را با حروف یونانی بازگو نمایند. چیزی شبیهِ آنچه ما امروزه فنگلیش مینامیم.
پرسشی که اینجا برایِ این بانو مطرح شد اینبود که این چه زبانی‌ میتوانسته بوده  باشد؟
نام‌هایِ آمازون و اسکیت‌ها برایِ یونانی‌ها واژه‌هایِ شناخته شده‌ای بودند ولی‌ در حقیقت آنها این دو نام را برایِ همگی‌ِ اقوامِ  ریشه ایرانیِ ساکن میا‌‌ن دریایِ سیاه و دریایِ کاسپین بکار می‌بردند. بنابراین بلافاصله این پرسش مطرح شد که این نوشته‌ها به زبانِ گویشی از خانواده زبانهای ایرانیِ باستان هست؟ شاید ابخازی باستان بوده، یا ارمنی باستان  یا چرکسی باستان یا گرجی باستان؟
این بانو بزودی دریافت که به کمکِ زبان شناسی‌ چون پروفسور جان کولاروسو  که متخصص در زبانهایِ باستانیِ قفقاز شمالیست  نیاز دارد.
مایور نوشته‌هایِ چند گلدان را که بر رویِ آنها آمازونها یا اسکیت‌ها نقش شده بودند بدونِ نگاره برایِ کولاروسو فرستاد. از این نظر بدون نگاره‌ها تا پژوهش‌هایِ  جان کولاروسو را تحتِ تاثیرِ نقش‌هایِ نشان داده شده بر رویِ گلدانها  قرار ندهد.
نزدِ اقوامِ سکایی که آمازون‌ها هم از آنها بودند همچنین مرسوم بود که نام‌ها را مصور و در رابطه با چیزی نیز بدهند، برایِ نمونه „کسیکه ارزشِ سلاح‌هایی را‌ که با خود حمل می‌کند، دارد“ نامِ یک شخص بود. نامی‌ که خصوصیاتِ او را نیز توصیف میکرد.
نظیرِ اینگونه نامگذاریها را نزدِ سرخپوستانِ آمریکا و دیگر اقوامِ نزدیک به طبیعیت  نیز میتوان مشاهده کرد.
برمی‌گردیم به گلدانی که بانو مایور را بر آن داشت که همه این گام‌ها  را بردارد.
نوشته‌هایِ رویِ این گلدان حقیقتاً گونه‌ای از زبانِ ابخازیِ باستان که از شاخه گویش‌هایِ ایرانی هست، بود.
بر رویِ این گلدان نامی‌ نوشته نشده بود بلکه بخشی از گفتگویی میا‌‌نِ دو زنِ آمازون بازگو شده بود.
این برایِ کولاروسو وظیفه بسیار مشکلی بود زیرا واژه‌هایی‌ از زبانِ ابخازیِ باستان را کوشش کرده بودند به زبان و حروفِ یونانی بنویسند. به یاد بیاوریم که در زبان یونانِ باستان حرفِ „ش“ و یا „خ“ وجود نداشته، به همین سبب نیز برای نمونه نامهایی چون رخشانه را رکسانا میخواندند. با وجودِ این کولاروسو موفق شد که ۱۲ واژه را رمز گشایی کند.
کولاروسو پس از یافتن و بازگردانیِ نوشته‌ها آنها را برایِ بانو مایور فرستاد.او نیز با قرار دادن برگردانها زیرِ هر نگاره، دریافت که این برگردانی تا حدِ بسیار زیادی درست بوده است.
برگردانِ نوشته بالایِ سر دو زنِ آمازون چنین شده بود :
زنِ آمازونِ نخست  : او آنجا بود. ما به یکدیگر کمک می‌کنیم
زنِ آمازونِ دوم : سگ را برایِ جستجو رها کن.
تنها به این روش بود که میشد به برگردانِ واژه‌ها و حروف اعتماد نمود که زیرِ تاثیرِ نمایشِ نگاره‌ها و برداشتِ مترجم از آنها  برگردانده نشده اند.
اینگونه بود که بر رویِ جمعی در کنارِ پیکره‌هایِ هرکول و هرمس نام‌هایِ ایشان نیز نوشته شده بودند. با قرار دادنِ این نامها بر زیرِ نامایِ پیکره که وازها هرکول و هرمس را نشان میدادند، این اطمینان به وجود آمد که کارِ برگرداندن واژه ها درست انجام شده.
نزدِ اقوامِ سکایی که آمازون‌ها هم از آنها بودند همچنین مرسوم بود که نام‌ها را مصور و در رابطه با چیزی نیز بدهند، برایِ نمونه  „کسیکه ارزشِ سلاح‌هایی‌ که با خود حمل می‌کند را دارد“  نامِ یک شخص بود. نامی‌ که خصوصیاتِ او را نیز توصیف میکرد.
نظیرِ اینگونه نامگذاریها را نزدِ سرخپوستانِ آمریکا و دیگر اقوامِ نزدیک به طبیعت را  نیز میشد مشاهده کرد.
برمی‌گردیم به گلدانی که بانو مایور را بر آن داشت که همه این گام‌های را بردارد.
نوشته‌هایِ رویِ این گلدان حقیقتاً گونه‌ای از زبانِ آبخازیِ باستان که از شاخه گویش‌هایِ ایرانی هست، بود.

بر رویِ این گلدان نامی‌ نوشته نشده بود بلکه بخشی از گفتگوی میا‌‌نِ دو زنِ آمازون در آن بازگو شده بود.