بر رویِ بسیاری از ظروفِ سفالینِ
کهنِ یونانی میتوان حروفی یافت که به هیچ روی یونانی نیستند. دههها و سدههایِ
زیادی خبرگان کوشیدند تا این حروفِ معما گونه را کشفِ رمز نمایند ولی کامیاب
نمیشدند.
هم اکنون بانویی تاریخدان توانست
که دستکم برخی از این حروف را خوانده و مهر از سرِ رازِ آنها بردارد.
برایِ نمونه گلدانهای
آتی یونانی که
متعلق به سالهای ۵۵۰ تا ۴۵۰ پیش از زایشِ مسیح میباشند. بر رویِ این
گلدانها تنها پیکرهها نقاشی نشده اند بلکه نامِ پیکرهها و گاهی نیز نامِ سازنده
و یا رسام بر رویِ آنها نیز حک گردیده اند. حدودِ ۱۵۰۰ از این گلدانها موجود هستند که هنرمند بر رویِ آنها
در کنارِ رسامی هایش حروفِ گنگی نیز نقش نموده.
مدتها گمان برده میشد که این حروف
شوخیهای هنرمندی بیسواد و نا آگاه به نوشتن است که بر ظروف نقش انداخته شدند.
امّا بانو آدریان مایور Adrienne_Mayor از دانشگاهِ استانفورد و نویسنده کتابهایی چون زندگی و اسطوره زنانِ
آمازون در جهانِ باستان و رمز گشایی از بکارگیری سلاحهایِ بیوشیمیایی در جهانِ
باستان، نمیتوانست این توضیح را بپذیرد و بنابراین در صدد برآمد تا بر رویِ این
موضوع بیشتر پژوهش کند.
چهار سالِ پیش که بانو مایور در
مرکزِ هنریِ گتی برایِ نوشتنِ کتابِ جدیدش در موردِ آمازونها پژوهش میکرد متوجه
گلدانی شد که دو آمازون را با یک سگ نشان میداد. بالایِ سرِ این دو آمازون با
حروفِ یونانی چیزی نوشته شده بود که به زبانِ یونانی هیچ معنایی نداشتند.
او میگوید، گرچه که من کارشناسِ
سفالهایِ کهن نیستم ولی به نظرم آمد که این کوششی بوده تا گفتگوهایِ این دو
آمازون را با حروف یونانی بازگو نمایند. چیزی شبیهِ آنچه ما امروزه فنگلیش
مینامیم.
پرسشی که اینجا برایِ این بانو
مطرح شد اینبود که این چه زبانی میتوانسته بوده باشد؟
نامهایِ آمازون و اسکیتها برایِ
یونانیها واژههایِ شناخته شدهای بودند ولی در حقیقت آنها این دو نام را برایِ
همگیِ اقوامِ ریشه ایرانیِ ساکن میان
دریایِ سیاه و دریایِ کاسپین بکار میبردند. بنابراین بلافاصله این پرسش مطرح شد
که این نوشتهها به زبانِ گویشی از خانواده زبانهای ایرانیِ باستان هست؟ شاید ابخازی
باستان بوده، یا ارمنی باستان یا چرکسی
باستان یا گرجی باستان؟
این بانو بزودی دریافت که به کمکِ زبان
شناسی چون پروفسور جان کولاروسو که متخصص در زبانهایِ باستانیِ
قفقاز شمالیست نیاز دارد.
مایور نوشتههایِ چند گلدان را که
بر رویِ آنها آمازونها یا اسکیتها نقش شده بودند بدونِ نگاره برایِ کولاروسو
فرستاد. از این نظر بدون نگارهها تا پژوهشهایِ جان کولاروسو را تحتِ تاثیرِ نقشهایِ نشان داده
شده بر رویِ گلدانها قرار ندهد.
نزدِ اقوامِ سکایی که آمازونها هم
از آنها بودند همچنین مرسوم بود که نامها را مصور و در رابطه با چیزی نیز بدهند،
برایِ نمونه „کسیکه ارزشِ سلاحهایی را که با خود حمل میکند، دارد“ نامِ یک شخص
بود. نامی که خصوصیاتِ او را نیز توصیف میکرد.
نظیرِ اینگونه نامگذاریها را نزدِ
سرخپوستانِ آمریکا و دیگر اقوامِ نزدیک به طبیعیت نیز میتوان مشاهده کرد.
برمیگردیم به گلدانی که بانو
مایور را بر آن داشت که همه این گامها را
بردارد.
نوشتههایِ رویِ این گلدان حقیقتاً
گونهای از زبانِ ابخازیِ باستان که از شاخه گویشهایِ ایرانی هست، بود.
بر رویِ این گلدان نامی نوشته
نشده بود بلکه بخشی از گفتگویی میانِ دو زنِ آمازون بازگو شده بود.
این برایِ کولاروسو وظیفه بسیار
مشکلی بود زیرا واژههایی از زبانِ ابخازیِ باستان را کوشش کرده بودند به زبان و
حروفِ یونانی بنویسند. به یاد بیاوریم که در زبان یونانِ باستان حرفِ „ش“ و یا „خ“
وجود نداشته، به همین سبب نیز برای نمونه نامهایی چون رخشانه را رکسانا میخواندند.
با وجودِ این کولاروسو موفق شد که ۱۲ واژه
را رمز گشایی کند.
کولاروسو پس از یافتن و بازگردانیِ
نوشتهها آنها را برایِ بانو مایور فرستاد.او نیز با قرار دادن برگردانها زیرِ هر
نگاره، دریافت که این برگردانی تا حدِ بسیار زیادی درست بوده است.
برگردانِ نوشته بالایِ سر دو زنِ
آمازون چنین شده بود :
زنِ آمازونِ نخست : او
آنجا بود. ما به یکدیگر کمک میکنیم
زنِ آمازونِ دوم : سگ را برایِ
جستجو رها کن.
تنها به این روش بود که میشد به
برگردانِ واژهها و حروف اعتماد نمود که زیرِ تاثیرِ نمایشِ نگارهها و برداشتِ
مترجم از آنها برگردانده نشده اند.
اینگونه بود که بر رویِ جمعی در
کنارِ پیکرههایِ هرکول و هرمس نامهایِ ایشان نیز نوشته شده بودند. با قرار دادنِ
این نامها بر زیرِ نامایِ پیکره که وازها هرکول و هرمس را نشان میدادند، این
اطمینان به وجود آمد که کارِ برگرداندن واژه ها درست انجام شده.
نزدِ اقوامِ سکایی که آمازونها هم
از آنها بودند همچنین مرسوم بود که نامها را مصور و در رابطه با چیزی نیز بدهند،
برایِ نمونه „کسیکه ارزشِ سلاحهایی
که با خود حمل میکند را دارد“ نامِ
یک شخص بود. نامی که خصوصیاتِ او را نیز توصیف میکرد.
نظیرِ اینگونه نامگذاریها را نزدِ
سرخپوستانِ آمریکا و دیگر اقوامِ نزدیک به طبیعت را نیز میشد مشاهده کرد.
برمیگردیم به گلدانی که بانو
مایور را بر آن داشت که همه این گامهای را بردارد.
نوشتههایِ رویِ این گلدان حقیقتاً
گونهای از زبانِ آبخازیِ باستان که از شاخه گویشهایِ ایرانی هست، بود.
بر رویِ این گلدان نامی نوشته
نشده بود بلکه بخشی از گفتگوی میانِ دو زنِ آمازون در آن بازگو شده بود.