سوار بر موجِ شکوفاییِ اقتصادی، پیشه وران و سازندگان جواهرآلاتِ روسیه در اواخرِ سده نوزدهم و آغازِ سده بیستم
رونقی در بازارِ خود احساس میکردند که تا آنزمان برایشان ناشناخته بود.
سبب آن نیز به وجود آمدنِ قشری
مرفه در صدرِ جامعهِ روسیه بود که خواهانِ آن بود تا رفاه و ثروتِ خویش را به
نمایش بگذارد. اصلِ نا نوشتهِ دیدن و دیده شدنِ خصلتِ انسان. اینکه این حالت با آن
شرایط نمیتوانست دیر بپاید نه مدِ نظرِ آنها بود و نه موضوعِ این نبشته.
چیزیکه میخواهم اینجا به آن
بپردازم اشاره به این مطلب است که بر اثرِ افزایشِ تعدادِ متقاضی برایِ خریدِ فرآوردههایِ
با ارزش و منحصر به فرد رقابت و کوششِ زیادی نیز میان عرضه کنندگانِ اینگونه
کالاها در گرفته بود و هر کس کوشش مینمود تا شیِ زیباتر و گراببهاتری که یگانه
نیز میباشد به خریدارنِ پولدار عرضه نماید.
اما از میانِ اینهمه جواهرسازِ
با پشتکار آنزمان تنها یک نام هنوز هم
باقیمانده و سبک و روشِ کارهایش نه تنها در آنزمان پر آوازه آش کردند بلکه تاه
به امروز هم از او به عنوانِ جواهر سازی صاحبِ سبک و ابتکاری خارق العاده یاد
میشود.
کارل پتر فابرژه.
فابرژه جواهرسازِ هنرمندی بود که
برایِ عرضه نمودنِ جواهراتِ هنرمندانه ساخته شده اش شرکتی تأسیس کرده بود و
پیوسته در دربارِ شاهانِ کشورهایِ اسکاندیناوی، انگلیس، یونان، بلغارستان و دربارِ
تزارِ روس به عنوانِ کارشناسِ جواهر و بزرگترین مقاطعه کار جواهراتِ سلطنتی همه اعصار
رفت و آمد داشت.
او نشانها و مدالهایِ فراوانی از
دربارها و شاهزادگان دریافت کرد و شهرِ سنت پترزبورگ را به پایتختِ هنرِ جواهرات
و زیورآلات زمان خویش مبدل نمود.
کارل پتر فابرژ عضوِ یک خانواده
هوگنوت یا یوگنوت از ناحیه پیکاردی فرانسه بود که در سالِ ۱۶۸۵ پس از لغوِ فرمانِ
نانت توسطِ لویی چهاردهم از فرانسه به شرقِ آلمان کوچ کردند.
فرمانِ نانت در سالِ ۱۵۹۸ توسطِ
هانریِ چهارم در شهرِ نانتِ فرانسه تصویب و توشیه گردید.
در آن زمانِ فرانسه کاتولیک، به
موجبِ این فرمان به مسیحیانِ پروتستانِ یوگنوت اجازه داده میشد که فرایضِ دینیِ
خود را بنا به مذهبِ خود به جا آورند. لویی
چهاردهم این فرمان را لغو کرد و در نتیجه آن حدودِ ۵۰۰ هزار نفر در فرانسه مجبور
به جلایِ وطن گردیدند.
نیاکانِ فابرژه از جمله این
فراریان بودند که برایِ ۱۱۵ سال به شهرِ شودت واقع در شمالِ شرقِ برلین رفتند.در
سالِ ۱۸۰۰ پدربزرگِ کارل پتر به ناحیه پرناو در بالتیک رفت که آنزمان استانی از
روسیه بود. در سالِ ۱۸۱۴ پدرِ کارل پتر در آنجا بدنیا آمد و پس از بزرگ شدن به سن
پترزبورگ مهاجرت کرد و در آنجا نزدِ آندره اس فردیناند اشپیگل و پسان نیز نزدِ یوهان ویلهلم
کایبل که طلا و جواهر سازی داشت به شاگردی پرداخت.
در سالِ ۱۸۴۲ گوستاو فابرژه خودش
دکانِ طلاسازی و جواهر فروشی باز کرد و مشغولِ به کار گردید.
گوستاو فابرژه در سالِ ۱۸۴۶ با
شارلوته یونگستد دخترِ یک نقاشِ دانمارکی ازدواج کرد و حاصلِ این پیوند دو پسر
بودند به نامهایِ کارل پتر ( ۳۰ مای ۱۸۴۶ تا ۲۴ سپتامبر ۱۹۲۰) و آگاتون ( ۱۸۶۲ تا
۱۸۹۵).
۱۸۶۰ گوستاو فابرژه دکانِ طلا سازی و
طلا فروشیِ خود را به دست دوست و همکارش سپرد و به همراهِ خانواده آش راهیِ
شهرِ درسدن گردید. کارل در سالِ ۱۸۶۱ در شهرِ درسدن غسلِ تعمید داده
شد.
کارل پتر که نخست در سنت پترزبورگ
به دبستانِ آلمانی زبانِ سنت آنه میرفت در درسدن در دبیرستانِ بازرگانیِ آن
شهر به تحصیل ادامه داد.
پس از آن کارل پتر به فرانکفورت
رفت و به کارآموزی نزدِ جواهرسازی بنامِ فریدمن رفت. کارآموزی در آلمان تا به امروز
نیز از دو بخشِ آموزشی و عملی تشکیل شده. کارل پتر بخشِ آموزشیِ دوران کارآموزیِ
خود را در مکتبِ طلاسازی شهر هاناو که خوشنام و پر سابقه بود به پایان رسانید و
سپس به ایدار اوبرشتاین که آنزمان یکی از مراکزِ مهمِ الماس تراشانِ اروپا بود
رفت و استادِ جوان به اینهم بسانده نکرد و سفرهایِ گوناگونی به فرانسه، ایتالیا و
انگلیس کرد تا با هنر و سبکهایِ نوین و قدیمِ جواهرسازانِ این کشورها آشنا شود.
در سالِ ۱۸۷۰ کارل پتر به سن
پترزبورگ بازگشت و نخست در کارگاهِ پدر به کار پرداخت. پس از دو سال مدیریتِ
کارگاه را به عهده گرفت و در همان سال نیز با آگوستا ژاکوب که دخترِ یک مبل ساز
بود پیوندِ زناشویی بست. حاصلِ این پیوند چهار پسر بودند که همگی پسان در همین
کارگاهِ پدر و پدر بزرگ کار میکردند.
نخستینِ موفقیتِ بزرگِ کاری کارل
پتر زمانی رخ داد که او برایِ نمایشگاهِ جواهراتِ تاریخیِ اسکیتها که با
ابتکار و پشتیبانیِ تزار الکساندرِ سوم در مسکو برپا شده بود، ماموریت یافت تا
کپیِ برخی از قطعاتِ اسکیتها را تهیه کند. اسکیتها از اقوامِ ایرانی بودند که
در فنِّ طلا و جواهرسازی بسیار ماهر و کار کشته بودند ( ن. ک. به پاورقی پنجم ایرانیها و یونانیها بخش هفدهم ) از اینرو کپی
ها نیز میبایستی همان جلا و جلوه را میداشتند و اینکار را به هرکسی نمیشد سپرد.
قطعاتِ ساخته شده توسطِ او بسیار
موردِ توجه قرار گرفتند و کارل پتر فابرژه یک نشانِ طلا از تزار دریافت نمود. از
آن گذشته همسرِ تزار ماریا فیودوروونا نیز تکمه سر دستهایی که به شکلِ
حشرات بودند به او سپارش داد.
اندکی بعد برادرش آگاتون که استاد
و طراحِ کم نظیری بود به آنها پیوست و طرحهایِ او پایه و مبنایِ بسیاری از
جواهراتی شدند که مشتریانِ فراوانی یافتند بطوریکه کارگاهِ ایشان در سالِ ۱۸۸۱
گسترش پیدا کرد و به یک ساختمانِ بزرگتر نقلِ مکان نمود. اینگونه فرآوردههایِ کارخانه فابرژه بسیار متنوع تر شدند و
افزایش یافتند.
در سالِ ۱۸۸۵ کارل پتر فابرژه
رسماً لقبِ جواهر سازِ سلطنتیِ دربارِ تزار را دریافت نمود و در سالِ ۱۸۹۰ رسماً
از سویِ کابینه روسیه به عنوانِ کارشناسِ آمورِ جواهراتِ دولت اعلام گردید.
۷ سال بعد یعنی در سالِ ۱۸۹۷ پس از شرکت در یک نمایشگاه در استکهلم از سویِ
پادشاهِ سوئد نیز به عنوانِ جواهرسازِ سلطنتیِ سوئد انتخاب گردید.
زیادیِ متقاضیان سبب گردید که کارل
پتر فابرژه شعباتی نیز در شهرهایِ مسکو، اوده سا، کیف و لندن باز نماید
سالِ ۱۹۱۱ شعبه لندن به نیو باند
استریت شماره ۱۷۳ منتقل گشت، تا در کنارِ رقیبِ اصلیِ خویش در اروپا و روسیه یعنی کارتیه قرار داشته باشد. در شعبه لندن بیش
از ۵۰۰ نفر نیرویِ متخصص کار میکردند. افزون بر آن کارگاهیِ طلا سازی و جواهر
سازیِ دیگری نیز در خدمتِ شعبه لندنِ مؤسسهِ فابرژه بودند. تنها یک کارگاه با ۲۰
کارگر از چوبِ درختِ آفرا برایِ فراوردههایِ آنها جعبههایِ زیبا تولید میکرد که
محصولاتِ جواهرفروشی رای در آن نهاده و بسته بندی شده به مشتری میرساندند.
در سالِ ۱۹۱۳ که سیصدمین سالِ
پادشاهی سلسلهِ تزاری جشن گرفته میشد، فابرژه بیش از ۲۰۰۰ سفارش دریافت نمود.
جنگِ جهانیِ نخست در آغاز برایِ
کارل فابرژه خسارت به بار آورد ولی پس از یکسال کارل فابرژه تولیداتِ کارخانجات و
کارگاههایِ خود را مبدل نمود و به تولیدِ سفارشاتِ نظامی مانندِ توپ و ظروفِ مسی
برایِ سربازان در جبهه پرداخت. محصولاتِ
فابرژه حتی در صفوفِ مقدمِ جبهه هم از دیگر محصولاتِ مشابه با کیفیت تر بودند.
سالِ ۱۹۱۷ پس از آنکه سلسله
رامانوف توسطِ بلشویکها ساقط گردید کارل فابرژه نیز روسیه را ترک نمود و از راهِ
ریگا به برلین و از آنجا به ویسبادن رفت و تا سالِ ۱۹۲۰ در آنجا سکونت داشت. در
اینسال برایِ دیدنِ پسرش به شهرِ لوزانِ فرانسه رفت ولی آنجا بیمار گشت و همانجا
نیز درگذشت. ۹ سال بعد آن بازماننده پیکرِ وی را به همراهِ پیکرِ همسرش که در سال
۱۹۲۵ درگذشته بود در شهرِ کان به خاک سپردند.
مشهورترین آثارِ کارل پتر فابرژه
تخمِ مرغهایِ فابرژه بودند که در نوشتاری بعدا کوتاه به آن میپردازم.