می جویمت، می جویمت، با آن که پیدا نیستی
بازآ که فرمان می برم، عشق تو با جان می خرم
این سر که نشان
سرپرستیست
امروز رها زقید
هستیست
با دیده عبرتش
ببینید
کاین عاقبت وطن
پرستیست
ابیات بالا را عارف قزوینی در رثای کلنل محمد تقی خان پسیان سرود که بر سنگ گور او که در کنار گور نادر شاه در قوچان قرار دارد، حک شده است.
محمد تقی خان
پسیان در سال 1270 در محله سرخاب تبریز دیده به جهان گشود. پدربزرگ و پدرش که از
ارتشیان بودند روابط بسیار نزدیکی با بزرگان عهد قاجار منجمله با حسنعلی خان
امیرنظام و میرزا تقی خان امیرکبیر داشتند. نیای پسیان بنام رستم بیگ که از مردم
کرد زبان ناحیه قفقاز بود که پس از عقد معاهده ترکمنچای و بهنگام سلطه روسها بر
منطقه قفقاز و ورای ارس، تابعیت اینان را برنتابید و با خانواده خویش به
ایران مهاجرت کردند.
دو عموی کلنل
محمد تقی خان پسیان بنامهای یاور علیقلی خان پسیان و سلطان غلامرضاخان پسیان در
شیراز بهمراهی دیگران در جنگ با انگلیسها کشته شدند.
محمد تقی جوان
در کودکی به مدرسه لقمانیه که توسط نوگرای تبریزی لقمان الملک تاسیس شده بود رفت و
بحبوحه پیروزی انقلاب مشروطیت به تهران رفت تا در مدرسه نظام آنجا به تحصیل
پردازد. در تهران نخست در خانه تیمسار حمزه خان پسیان که از آجودانهای مظفرالدین
شاه بود سکونت نمود.
پس از پنجسال
تعلیم دیدن در مدرسه نظام، محمد تقی خان با درجه نایب دومی (ستوان دومی) بخدمت
نیروهای ژاندارمری که توسط مستشاران سوئدی بوجود آمده بودند، شد.
نیروی تازه
تاسیس ژاندارمری محل تجمع جوانان مشروطه خواه ارتش شده بود و در اینجا بود که محمد
تقی خان پس از دو سال بدرجه سروانی رسید و از سوی افسران سوئدی به سمت مترجمی
همراه فوج به همدان اعزام گردید تا به نا آرامیهای آنجا پایان دهد. همزمان با
انتصاب او به فرماندهی گردان در همدان جنگ جهانی نخست نیز آغاز گردید.
در همدان
محمدتقی خان جوان نبوغ نظامی و رشادت خود را در جنگ با متفقین به نمایش گذاشت. با
آنکه از پشتیبانی توپخانه برخوردار نبود و تعداد نفرات و سلاحهایش بمراتب کمتر از
متفقین بود، توانست که نیروهای متفقین را شکست داده و بعقب نشینی وادارد. اگر از
او پشتیبانی میشد و سلاح و آذوقه برایش میفرستادند او میتوانست این پیروزی را حفظ
نماید اما چنین نشد و محمدتقی خان پس از پیروزی مجبور به عقب نشینی گردید.
اما این پایان کار محمدتقی خان در صفحات غرب کشور نبود. در راه بازگشت به
تهران در کرمانشاه با وجود نداشتن نیروی کافی به صف قوای قزاق روس حمله برد و
ایشان را بفرار واداشت. رضاخان میرپنج نیز در صف قزاقها قرار داشت. نیروهای آلمانی
و متحدین آنها عثمانیها این موضوعها را بدقت دنبال کرده و زیر نظر داشتند.
محمد تقی خان به
تهران اعزام گردید و به او نشان مدال طلای ارتش را دادند. بعدها نیز محمدتقی خان
از سوی آلمانها نشان صلیب آهنی را که یکی از نشانهای برتر ارتش آلمان میباشد،
دریافت نمود.
پس از به روی
کار آمدن دولت موقت و پیشروی متفقین بسوی تهران و پراگنده
شدن اعضای دولت موقت، محمدتقی خان نیز به بهانه مداوای بیماری ورم کبد
به کشور آلمان رفت.در آلمان بواسطه داشتن سابقه نظامیگری در صفوف ارتش منظم آلمان
پذیرفته شد و در آنجا نیز به ادامه فراگیری فنون نوین رزمی پرداخت. او نخستین
ایرانی بود که پرواز با هواپیماهای جنگی را فرا گرفت. او حتی در ارتش آلمان
فرماندهی فوجی از لشکر که در برابر لهستانیها جنگ میکرد بعهده گرفت و به موفقیت در
انجام ماموریتهای محوله نیز دست یافت. پس از آن در اشتوتگارت در بیمارستانی بستری
شد و آنجا حتی از سوی فرزند کایزر ویلهلم پادشاه آلمان مورد عیادت قرار
گرفت.
اینست سرنوشت
بزرگان ایران. سالها هم خودش و هم خانواده اش در ایران در سخت ترین شرایط
پیروزمندانه برای وطنشان میجنگند و یوغ بیگانه را بر گردن نهادن تحمل و قبول
نمیکنند و کسی اعتنایی نمی کند. اما چندی که در کشور بیگانه برای ارتش آن کشور می جنگد
و در بیمارستان بستری میشود، از سوی فرزند پادشاه وقت مورد عیادت قرار میگیرد.
پس از پایان جنگ
جهانی نخست محمدتقی خان دوباره به ایران بازگشت و در زمان مشیرالدوله به فرماندهی
ژاندارمری خراسان منصوب گردید جائیکه اختلافات جدیش با قوام السلطنه بزودی آشکار
گردید. در مورد این مسئله و شرایط آندوران و پس از آن زیاد نوشته اند و من
در این یادنامه کوتاه به آن نمی پردازم زیرا دانستن درست آنها مستلزم نوشتن مقالات
و معرفی کتب فراوان است که در حوصله این مقاله نیست.
در مورد پایان
کار او تنها می نویسم که وزیر جنگ وقت نخست سه گردان را از مرکز بمقابله با او فرستاد.
این سه گردان بمحض ورود بمنطقه قوچان خود را تسلیم محمدتقی خان که اکنون دیگر
مدتها بود کلنل شده بود، کردند.
کلنل پسیان چنانکه
رسم جوانمردیش بود فرماندهان ایشان را آزاد گذاشت که بازگردند. قوام السلطنه به
قبایل کرد قوچان و امیر شوکت (پدر امیر اسدالله علم وزیر دربار محمدرضا شاه پهلوی)
متوسل گردید تا قیام کلنل محمدتقی خان پسیان را که چندی پیش از آن در
برابر بزرگان خراسان به سخنرانی مهیجی درباره درخطر بودن میهن دست زده بود، سرکوب
کند. اینها حتی از سوی قزاقها پشتیبانی میشدند. کلنل پسیان که از کمبود اسلحه و آذوقه در عذاب
بود نتوانست در برابر قوا و خوی جنگی کردها مقابله نماید و کشته شد. سرش را بریدند
و به مرکز فرستادند. بزرگان خراسان و مردم محلی جسد وی را در قوچان در کنار گور
نادرشاه به خاک سپردند و احترام زیاد کردند.
بهنگام
خاکسپاری عارف قزوینی به اصرار کمیته ملی و چند نفر دیگر، رباعی بالا را سرود و
بر روی پارچه سفیدی به خط درشت نوشت و بالای توپ الصاق گردید.