استادِ سالخورده و پر تجربهای
در کلاس دانشگاه در برابر دانشجویانش ایستاده بود و همگی منتظر بودند که او شروع
به تدریس کند اما استاد امروز چونان دگر روزها نمینمود و میاندیشید. سر انجام
نیز او از دانشجویانش عذر خواهی کرد و از ایشان تقاضا نمود که آنروز تدریس نکند و
قول داد که بارِ دیگر با وسایلِ
تدریس نو به کلاسِ دانشگاه خواهد آمد.
دانشجویان شگفت زده، به خصوص از موضوعِ
وسایلِ تدریس نو به او نگریستند ولی چیزی نگفتند و درخواستِ
استاد را پذیرفتند.
روزِ دیگر که دانشجویان به
دانشگاه آمدند، استاد را لبخند زنان پیش از خود در آنجا منتظرِ خویش یافتند.
همه که آمدند، استاد در پشتِ
میزِ خود، ایستاده در برابرِ آنها قرار گرفت و جلویِ
چشمانِ شگفت زده و کنجکاو شده دانشجویانش کوزه نسبتاً بزرگی را که دهانه بسیار گشادی داشت بر رویِ میز قرار داد و سپس ۱۰ – ۱۲ قلوه سنگِ
بزرگ را بر رویِ میز در کنارِ کوزه گذاشت و آهسته آهسته قلوه سنگها
را در کوزه قرار داد.
پس از اینکه همه قلوه سنگها در
کوزه نهاده شدند، استاد از دانشجویان پرسید که آیا کوزه پر شده؟ همگی پاسخ دادند،
بلی.
مطمئنید؟
و سپس استاد به آرامی از زیرِ
میز مشتی خرده سنگ در آورد و در کوزه ریخت و آن را کمی تکان داد تا خرده
سنگها به پایین لغزیدند و در فضای میانِ قلوه سنگها قرار گرفتند. پس از
اینکه اینکار تمام شد استاد
از دانشجویان پرسید که آیا کوزه حالا پر شده است؟
از دانشجویان پرسید که آیا کوزه حالا پر شده است؟
اینبار دانشجویان کمی محتاط تر
شده بودند و یکی از آنها پاسخ داد، احتمالا، نه.
استاد لبخندی زد و گفت پاسخِ
خوبی بود و اینبار از زیرِ میز مقداری شن بیرون آورد و در درونِ
کوزه ریخت. او اینکار را با حوصله انجام میداد تا اینکه سطح شن به لبه دهانه
کوزه رسید.
استاد باز پرسید، کوزه حالا پر شد؟
برخی بلی گفتند و برخی نه.
استاد این بار از زیرِ میز
یک بطری آب درآورد و خیلی آهسته آب را به درونِ کوزه ریخت و صبر کرد تا
کوزه لبریزِ از آب شد.
او دیگر نپرسید که کوزه پر شده
یا نه، بلکه مستقیماً گفت حالا کوزه پر
شد.
این بار او چیزِ دیگری از
دانشجویانش پرسید. او میخواست بداند که آیا دانشجویان منظورش را از انجامِ
این آزمایش دریافته اند؟ هر کسی چیزی گفت که برایِ استاد پاسخ کافی و
کاملا مناسب نبود.
پس کمی مکث کرد و گفت : نتیجه
اخلاقیِ این آزمایش را بایستی اینگونه دریافت، کوزه و محتویاتش زندگیِ
انسانها را تداعی میکنند. اگر تو کوزه را نخست با چیزهایِ بزرگ پر
نکنی و از همان آغاز به فرعیات بپردازی، در پایان برایِ چیزهایِ
بزرگ و پر اهمیت جایی نخواهی داشت.
چیزهایِ بزرگ و پر اهمیت در
زندگی میتوانند، خانواده و کسانِ بسیار نزدیک در زندگیتان، آرزوهایتان،
دانش آموختن و دانش آموزی هایتان، جریانات و اتفاقاتِ خوب در زندگیتان،
تندرستی، اهدافتان، عشق و اعمالتان و غیره باشند. فراموش نکنید که چیزهایِ
مهم را نخست در سبدِ زندگی قرار دهید پیش از اینکه سبدتان با چیزهایِ
کم اهمیت تر پر شود و شما را بخود
مشغول دارند.
No comments:
Post a Comment