گفت استاد: احولی را، کاندرآ
رو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول: ز آن دو شیشه من کدام
پیش تو آرم؟ بکن شرح تمام
گفت استاد: آن دو شیشه نیست، رو
احولی بگذار و افزون بین مشو
گفت:
ای استاد مرا طعنه مزن
گفت استا: زان دو، یک را درشکن
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او، شیشه را دیگر نبود
چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم
مرد، احول گردد از میلان و خشم
خشم و شهوت، مرد را احول کند
زاستقامت، روح را مبدل کند
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
چون دهد قاضی به دل رُشوَت قرار
کی شناسد طالم از مظلومِ زار؟
گر خطا گفتیم، اصلاحش تو کن
مصلحی تو، ای تو سلطان سَخُن
احول : چشم چپ. کسی که بخاطر چپ
بودن چشمش دو میبیند.
No comments:
Post a Comment