زمانیکه اسپانیاییها به آمریکایِ
جنوبی رسیدند، علاقه چندانی به دانستنِ تاریخِ گذشتهِ این قاره از خود نشان ندادند
و به همین سبب نیز پرس و جویِ چندانی از بومیانِ آنجا ننمودند.
اگر هم میخواستند که پرسان کنند،
بندرت ممکن بود که کسی را بیابند که بتواند با دقت به پرسشهایشان گوش داده و
پاسخِ مناسب در موردِ اقوامی که زمانی بر نوکِ کوهها و ژرفایِ درهها و پهنایِ
بیابانها زندگی میکردند به آنها بدهد،
هنگامیکه اسپانیاییها به کوزکو رسیدند، از پایانِ
دورانِ شکوفایی رقبایِ اینکاها، یعنی چیموها مدتِ زیادی نمیگذشت.
۶۰ سال پیش ازآن در
سالِ ۱۴۷۰ میلادی بود که پادشاه اینکاها توپاک یوپانکوی Tupac Yupanqui آخرین فردِ سلسله چیموها را که مینچانکمان
نام داشت مغلوب و اسیر کرده و به پایتختِ خود آورده بودش.
به همراهِ مینچانکمان طلا نیز به
کوزکو آمد. توپاک یوپانکوی دستور داده بود که مقادیرِ زیادِ زرِ چیمووها را به
همراهِ هزاران صنعتکار و هنرمند به پایتختش بیاورند زیرا هیچ کس نمیتوانست به
اندازه و ظرافتِ آنها بر رویِ مصنوعاتِ طلایی کار کند.
این مصنوعاتِ زرین پسان بدستِ
اسپانیاییها (فرانسیسکو پیزارو) افتادند. بدبختانه از این زرکاریها چیزی امروزه به
جای نمانده است زیرا که در همان زمان اسپانیاییها آنهارا ذوب میکردند تا به اروپا
بفرستند، بدینوسیله نه تنها زرهای آنها را به یغما بردند بلکه سبب گشتند تا آثارِ
هنری و فرهنگیِ ارزشمندی که میتوانستند پاسخگویِ پرسشهایِ زیادی از باستانشناسان
باشند، نیز از میان بروند.
از سویِ اسپانیاییها تنها چند
نوشته و گزارشِ خیلی کوتاه به قلم کشیده شده اند و آنهم گفتههایِ سرخپوستانِ
اینکا در موردِ دشمنانِ سابقشان میباشد که معلوم نیست تا کجا میتوان به آنها
اعتماد کرد و تا چه حد احساسات در این گفتهها سهیم میباشند. اینرا در لابلایِ
نظراتی که اینکاها در موردِ چیموها گفته اند میتوان دریافت. وقایع نگار سیزا دو
لئون از طرفِ اینکاها چیموها را اینطور تعریف میکند : „آقایان خیلی تنبل و
بیشتر بدنبال عیش و نوش بودند“.
اما چیموها واقعا اینطور بودند؟ این
امر مسلم میباشد که مردمان و قومی مقتدر بودند، اینرا سلطه ۲۰۰ ساله
آنها در شمالِ پرو نشان میدهد. پایتختِ ایشان چان چان که در کنارِ اقیانوس بود،
بالغ بر ۶۰۰۰۰ نفر جمعیت داشت که برای آن زمان و آن مکان امری شگفت
انگیز بود.
از نظرِ فرهنگی میان چیموها و
اینکاها تفاوت وجود داشت. چیموها خدایِ ماه را به عنوانِ برترین خدایان میپرستیدند
و اینکاها خدایِ خورشید را بالاتر از دیگر خدایان میدانستند.
خدایِ ماه در میتولوژی چیموها
نگهبانِ هوا و کشت بود.
بنا به اسطورههایِ چیمو، نژادِ
ایشان به پادشاهی بنامِ تایکانامو میرسید. این پادشاه گویا بر رویِ بلمِ بافته شده
از نی و چوب از شمالِ پرو واردِ درّهِ موچه شد. در آنجا با دختری بومی ازدواج
نمود و دودمانی موفق ایجاد نمود.
این داستانِ زیبا حتی تا زمانِ
ورودِ اسپانییایها، دهان به دهان میگشت.
این داستان و اسطوره اما با یافتههایِ
باستان شناسان مطابقت ندارد زیرا چیزهایِ یافته شده از چیموهایِ نخستین شباهتِ
زیادی با یافتههایِ فرهنگِ مردمانِ درّه موچه دارند. این فرهنگ میانِ سده نخست
تا سده هشتمِ میلادی در کرانههایِ شمالِ پرو وجود داشت و با فرهنگِ سیکان که پس
از آنها آمدند نزدیکی و خانوادگیِ تنگی داشت.
1 comment:
Awesome website you have here but I was wanting to
know if you knew of any community forums that cover the same topics talked about here?
I'd really like to be a part of group where I can get feed-back from other experienced
individuals that share the same interest. If you have
any suggestions, please let me know. Kudos!
Post a Comment