نشانها و علایمِ خطی و تزئیناتِ
دیواریِ مربوط به آنها، گواه بر این هستند
که میانِ ایندو امپراتوری در شمال و جنوب تشابهاتی نیز وجود
داشته است. شواهدِ دیگرِ این مدعا همانا پارچهها و سفالهایِ باقیمانده از
دورانهایِ تیاهواناکو و هواری هستند و نیز نگارههایِ بازمانده از ایشان که سرهایِ بریده دشمنان و یا خدایان
رنگآمیزی شده آنها نمایش میدهند. تنها با یک تفاوت، در حالیکه تیاهواناکوها کوشش
میکردند تا نگارهها و تندیسها را در حالتهایِ نزدیک به طبیعی نمایش دهند، هواریها
همه را بصورتِ چهارگوش بنمایش میگذاشتند.
این در موردِ سازههایِ آنها نیز
صدق میکند. بناهایِ هواری بیشتر چهارگوش هستند. پایتختِ هواریها هم چهارگوش بود و
دیوارهایِ کوتاه و بلند نیز در درون، شهر را به چهار گوشهایِ کوچک دیگری
بخش مینمودند. کوچههایِ میانِ خانهها گاهی چنان تنگ بودند که انسان نمیتواند
پیشِ خود مجسم کند که چگونه هواریها میتوانستند به همراهِ لاماهایشان از میانِ
آنها گذر کنند. در زمانِ رونقِ فرهنگِ هواری این دیوارها سپیدِ و درخشان بودند و بخاطرِ همینهم این شهر میبایست
که با بناهایِ چند طبقه رخشنده اش برایِ مسافرانی که از دور میآمدند بسیار پر
شکوه جلوه کرده باشد.
هواریها هم رونقِ فرهنگِ خویش را
مدیونِ سیستمهایِ آبیاری کارآ بودند با این تفاوت که بجایِ سیستمهایِ آبیاری در
ارتفاعات، آنها متخصصینِ آبیاری در دامنهها و درّههای کوههایِ آند بودند.
سیستمهایِ آبیاری آنها شباهتِ شگفت انگیزی با کاریزها و قنواتِ ایرانی داشتند و
دقیقاً از همان منطقِ آبیاری پیروی میکردند. شگفت انگیز هم همین میباشد، هزار و
چند صد سال پس از ایرانیها و در قارهای که هنوز از سویِ مردمانِ دنیایِ کهن کشف
نشده بود.
هواریها موفق شدند که بدینوسیله
مناطقی را که خشک و بیحاصل بودند، بارور کرده و از اینراه این مناطق را مسکونی
نمایند. اینگونه بود که مجتمعهایِ مسکونیِ نوی بوجود آمدند.
آبیاری موثر و کشتِ پایدار
و دراز مدت، به اینطریق پایههایِ قدرتِ دراز مدتِ هواریها گردیدند. در جایی که
دیگران گرسنگی میکشیدند، هواریها نه تنها خودکفا شده بودند، بلکه دیگران را
بخود وابسته نیز گرداندند.
پایانِ دورانِ هواریها توسطِ یک
نیرویِ خارجی رقم نخورد بلکه هواریها موقعیتِ جوی را بر علیهِ خود داشتند. آغازِ
پایانِ هواریها بدینگونه بود که یک سال گرمایِ زیادی که از سویِ آسیا میآمد
بر تمامِ مناطقِ مسکونیِ ایشان حکمروا گردید و اوضاعِ جویِ ناحیه را بکل دگرگون کرد. پس از آن بمدتِ سی سال بارانهایِ فراوان باریدند، بطوریکه
بسیاری از خانهها و کوچهها در زیرِ آب ماندند. باستان شناسان باقیمانده بناهای از این زمان را در نواحیِ پایتختِ هواریها یافتند که چنین چیزهایی را نشان
میدهند. به هر رو بخشی از شهر به همراهِ معبدِ کاهنین و خیابانها بکلی شسته و از
رویِ زمین پاک شدند.
پس از دوران بارانهایِ سهمگین، سی
سال چنان خشک سالی شد که زمینها بایر گردیدند و گرد و غبارهایِ بر خواسته
و پراگنده شده از جایِ آنها به همراهِ شنهایِ ساحلی طوفانهایِ شن بوجود آوردند
و شهرها و مناطق را پوشاندند. در پایان در پایتخت ایشان تنها نوکِ دو معبدِ
ماه و خورشید از زیرِ شنها پیدا بودند.
تنها بناها نبودند که در
سده ۶ یا ۷ میلادی قربانی این سنکوپِ جوی شدند بلکه کشتزارها
و باغهایِ هواریها هم همین سرنوشت را یافتند.
از میانِ طوائف و مردمانِ پیش از
اینکاها در آمریکایِ جنوبی، طایفه موچه که وابسته به فرهنگ هواری بود، از همه
بیشتر شناخته شده هستند.
در کنارِ کارهایِ برزیگری، موچهها
زرگرانِ بسیار هنرمند و لایقی نیز بودند. بافندگانِ موچه پارچههایِ زیبا و ظریفی
میبافتند. صنعتگرانِ ایشان بر رویِ چاقوهایی که تومی نامیده میشدند و برایِ
عملهایِ جراحیِ کاسه سر و مراسمِ قربانی نمودن بکار برده میشدند، تندیسهایِ ظریف
و زیبایی نقش مینمودند.
هنرِ موچه پر بود از بکار بردن رنگهایِ
زیاد و دیوهایِ تخیلیِ آرایش شده و همچنین نمایش خشونت.
در پرده نگاریهایِ موچه صحنهها پر
از سرهایِ بریده، دل و رودهِ بیرون کشیده شده و آویزان و اجزایِ کنده شده بدنِ
انسانها هستند. غالباً در این تصاویر خدایی ظاهر میشود که پژوهش گران وی را گردن
زن یا سر بر نامیده اند.
سفالهای آنها اما چیزهایِ دیگری
نشان میدهند، مانندِ بچه بدنیا آوردن و نشان دادنِ جزییاتِ اعمالِ جنسی، زندگیِ
خصوصیِ آنها را آشکار میسازد.
زمانیکه باستان شناسِ پرویی والتر
آلوا در سالِ ۱۹۸۷ برایِ نخستین بار در سیپان گورِ غارت نشدهای را یافت
و درونِ گور روشن گشت، بنظرش رسید که خدایانِ رنگارنگ بناگاه دوباره زنده گشتند.
خدایی که پسان به اوو نامِ „سرور سیپان“
دادند، هنوز همانطور پوشاکِ زرینش به تنش بود که بر رویِ سفالها و پردهها
نمایش داده شده بودند. کلاهی مزیّن به دستههایِ رنگینِ پرِ پرندگان زیباییِ آنرا
دوچند میکرد.
در این میان باستان شناسان
توانستند که تایی کنون گورِ ۱۳پادشاهِ موچه را در سیپان بیانند. در
سالِ ۲۰۰۴ در الی بروجو گورِ بسیار مزینِ دیگری پیدا شد، اما اینبار گور
متعلق به مردی نبود بلکه به زنی تعلق داشت. در کنارِ تزئیناتِ زنانه داخلِ گور
مهر و نشان سلطنت و ظروف و اشیأ زرین نیز به چشم میخوردند. به این مرده
نامِ „ِ بانوی کاوو“ دادند. مشخص نیست که „ بانویِ کاوو“ به چه
علت مرده ولی احتمال میرود که او بر آثرِ صدماتِ ناشی از زایمان فوت کرده باشد
زیرا باستان شناسان در محوطه شکمِ او استخوانهایِ نوزاد یافتند. نامبرده به هنگامِ
مرگ حدودِ ۲۵ ساله بود و بایستی که از موقعیتِ اجتمایی ولایی برخوردار
بوده باشد. اینرا موهایِ سیاه و بلندِ وی و همچنین نیز خالکوبیهایِ زیادِ مار و
جولا (عنکبوت) بر همه سراپایِ وی گواهی میدهند.
در نزدِ موچه ها زنانی وجود
داشتند که صاحبِ قدرت بودند و „بانویِ کاوو“ تنها موردِ آن نیست. در
سالِ ۲۰۱۳ باستان شناسان در چپن گورِ کاهنهای را پیدا کردند که صاحبِ
منصب و مقام بود و در کنارِ پیکرش پیکرِ انسانهایِ قربانی شده نیز قرار داشتند.
تا کنون
وجودِ ۸ شهبانویِ مقتدر در میانِ موچه ها اثبات شده است و این پرسش
را مطرح میسازد که آیا نزدِ موچه ها همانند هواریها زمانی نیز وجود داشته که زن سالار
بوده اند؟
ردِ پایِ موچه ها در کرانههایِ
شمالِ پرو تا سده نخستِ میلادی قابلِ پیگیریست.
اما باستانشناسان آثاری از خدایانِ
خونخواری هم در این منطقه سچین باجو (شمالِ غربِ لیما، پایتختِ پرو) پیدا کرده اند
که میزان کهن بودنشان به ۳۷۰۰ پیش از زایشِ مسیح نیز میرسند.
No comments:
Post a Comment