در سپتامبر سال ۱۹۱۷ رمادی سقوط کرد و در نوامبر همان سال تکریت. در
ماه مای سال ۱۹۱۸ کرکوک از دست عثمانیها خارج شد.
در سی ام اکتبر سال ۱۹۱۸ در جزیره لیمنوس که امروز متعلق به یونان است قرارداد ترک مخاصمه و پایان جنگ میان طرفین
رسما به امضا رسید. سه روز پس از آن بریتانیائیها موصول را به اشغال خود درآوردند.
تلفات جنگ مزوپتامی از سوی متفقین ۹۵۰۰۰ بود و از سوی عثمانیها نامعلوم. تنها
چیزیکه از سوی عثمانیها مشخص بود تعداد ۴۵۰۰۰ نفر اسیری بود که انگلیسیها از آنان گرفته
بودند.
انگلیسیها از اینجا ببعد خود را
صاحب و بالاسر ولایات بصره و بغداد و موصول حس میکردند ولایاتی که از سال ۱۵۳۴ زیر
سلطه و نفوذ عثمانیها بود. اینها کانونها و هسته های مناطقی از جهان بودند که تا
آنزمان زیر نفوذ مستقیم یک قدرت امپریالیستی مسیحی قرار نداشتند. پیش از آنهم در
دیگر نواحی همسایه عربی شهرهای مهمی سقوط کرده بودند. اینگونه بود که لبنان و
سوریه و فلسطین و اورشلیم در اواخر سال ۱۹۱۷ بدست انگلیسیها افتاده بودند و شهر
دمشق در اکتبر سال ۱۹۱۸.
پس از پایان یافتن جنگ در نوامبر ۱۹۱۸
نیروهای انگلیسی با ۱،۱ میلیون سرباز در مناطق سابق عثمانی ایستاده بودند. آنها زیر فرمان اداره امور
جنگ بودند که از ژانویه سال به زیر فرمان
وزیر جدید جنگ و نیروی هوایی درآمدند و او کسی نبود جز وینستون چرچیل که از ماه
جولای سال ۱۹۱۷ بعنوان وزیر مهمات در
کابینه انگلیس دوباره به کار گرفته شده بود. بیشتر تقسیمات و سازماندهی ارضی نوین
خاورمیانه از اینجا ببعد اثر انگشت او را بر خود دارد.
وظیفه چرچیل چهل و پنج ساله بسیار
سنگین بود و درهم ریختگی که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی بوجود آمده بود آنرا
آسانتر نمیکرد. او بیشتر طرفدار سرپا نگاهداشتن امپراتوری عثمانی و تنها تعویض
مهره ها بود ولی با این نظرش او در میان متفقین تنها مانده بود. اعراب عربستان
رویای یک کشور مستقل بزرگ را در سر میپروراندند.
در
سالهایِ ۱۹۱۵/۱۹۱۶ آرتور مک ماهون سفیرِ انگلیس در مصر در نامه
نگاریهایی که با حسین از خاندانِ هاشمی شریفِ مکّه داشت چنین چیزی را به آنها قول
داده بود. انگلیسیها با شعارِ در دست گرفتنِ اداره اموراتِ خود، سرهنگ لورنس را
روانه عربستان کرده بودند تا رهبریِ شورشیانِ عرب بر ضدِّ نیروهایِ عثمانی را به
عهده بگیرد.
ققولهایی که مک ماهون داده بود
جامعه عمل نمیپوشند یا بهتر بگوییم به صورتِ محدود جامعه عمل میپوشند زیرا که در
گفتگوهای مخفی که میانِ دیپلوماتهایِ فرانسوی (فرانسوا پیکو) و انگلیسی
(سر مارک سایکس) اتفاق میافتد که در تاریخ با نامِ قراردادِ سایکس-پیکو مشهور است، از ۱۶. ماهِ
مای سالِ ۱۹۱۶ بخشِ عربیِ امپراتوری عثمانی به دو منطقه تحت نفوذِ
انگلیسی و فرانسوی تقسیم میگردد.
سهمِ فرانسه لبنان، سوریه و ولایتِ
موصول میشود و بریتانیا دست بر روی فلسطین، بغداد و بصره میگذارد. در این میان
سهمِ روسیه هم فراموش نمیشود. تنگههایِ بسفور و داردانل و همچنین ارمنستان نیز نصیبِ
روسیه میگردند. البته یکسال پس از آن یعنی زمانیکه انقلابِ بلشوویستی کارش بالا میگیرد،
مساله این تنگهها هم از سوی متفقین منتفی میگردند.
زمانیکه در دومِ نوامبرِ
سالِ ۱۹۱۷ بریتانیایِ کبیر با صدورِ اعلامیه بالفور رسماً پروژه
صهیونیستی را تأیید کرده و به دنبالِ ایجادِ کشورِ ملیِ قومِ یهود در فلسطین است،
لگامِ دیگری بر دهانِ آرزوهای عربی میخورد.
مزوپتامی از گاهِ باستان نوارِ
مرزیِ ایرانیان با یونانیها، رومیها و پسان
نیز اعراب بود. در اینجا بود که آخرین سلسله پیش از اسلامِ ایران با اعراب
نبردهایِ خونینی داشت و شکست خورد.
منطقهای که پسان در
سالِ ۱۹۲۱ کشورِ عراق را تشکیل میدهد، در یک سرشماری در
سالِ۱۹۱۸ جمعیتی برابرِ با ۳ میلیون نفر داشت.
جمعیتی که از ۶۰% شیعه، ۲۰% سنی
و ۲۰% کرد تشکیل میشد. تنها در شهرِ بغداد بود که تعدادِ شیعیان و سنیها
هرکدام با ۱۰۰۰۰۰ نفر مساوی مینمود. البته من خودم شخصا این گونه تقسیم
بندی را درست نمیدانم زیرا از یکسو تقسیمات را برمبنای مذهب قرار داده و از سوی
دیگر همزمان برمبنای قومیت.
استانِ بصره با مراکزِ مهمِ مذهبیش،
نجف، کوفه و کربلا در جنوبِ بغداد جمعیتی مخلوط ازاعراب و ایرانیها را داشت که از
همان موقع از نقطه نظرِ فرهنگی به سویِ ایران مینگریست.
بومیانِ شیعه بغداد به هر گونه
همکاری با „ ناجیان“ غربی با دیده تردید مینگریستند و در اوایلِ سالِ ۱۹۱۹ „پاسداران
استقلال“ به گردِ روحانیِ شیعه محمد الصدر و امام محمد تقی الشیرازی که در بهارِ
سالِ ۱۹۲۰ فتوایی بر ضدِّ کار در ادارجات انگلیسی صادر کرده بود، گرد
آمدند.
نخبگان و کاردانانِ قرارگاهِ موقتِ
بغداد را عمدتاً سنیها تشکیل میدادند. در کنار چند خانواده معتبرِ بازرگان ،
ارتشیانِ سابقِ لشکرِ عثمانی را میتوان از جمله آنها شمرد. به جز آن در بغداد شاخهای
از سازمان مخفیِ العهد که تقریباً همه اعضایش را اعراب و ترکهایِ ناسیونالیست
تشکیل میدادند وجود داشت که مایل به همکاری با خاندان هاشمی و فیصل پسرِ
حسین از خاندان هاشمی، که همراه با لورنس جنبشِ اعراب را به راه
انداختند، میبود. فیصل
در راسِ نخستینِ رژیمِ
موقتِ عربی که در دمشق به وجود آمده بود، قرار گرفت. او در چهارم ژانویه سال ۱۹۱۹
با خیم وایزمن کاشف، شیمیدان، داروساز، استاد
دانشگاه و رئیس سازمان صهیونیست که بعدها نخستین رئیس جمهور اسرائیل گردید، ملاقات
داشت و با امضای موافقتنامه ای
مفاد قطعنامه بالفور را تائید نموده و پذیرفت.
منطقه موصول که نخست وزیرِ فرانسه
کلمنسو در تاریخِ اولِ دسامبرِ ۱۹۱۸ در لندن آنرا به همتایِ
انگلیسی اش واگذار نمود با مخلوطی از باشندگانِ عرب، کرد، ترکمن، ارمنی و
مسیحیانِ سوریه به قبایل و ملیتهایِ ساکنِ آناتولی نزدیکتر میبودند تا به اعراب.
مساله موصول جامعه جهانی را چندین
سال پس از تشکیلِ کشورِ عراق همچنان به خود مشغول خواهد کرد.
ادامه دارد.
No comments:
Post a Comment