جستجوگر در این تارنما

Monday, 23 February 2015

مختصر چگونگیِ پیدایشِ کشوری به نامِ عراق – بخش پایانی

با این سه‌ بخشِ نامساوی که هرکدام متمایل به کشش‌ها و نیروهایِ درونی خویش هستند و در کنارِ هم قرار دادن آنها یک اشتباهِ تاریخی دیگر در بدوِ تولدِ کشوری به نام عراق رخ میدهد. تلاش برای پیدا کردن راهِ حلی‌ برایِ مشکلِ اقلیّتِ حاکمِ سنّی و اکثریتِ به حاشیه رانده شده  شیعی از نظرها گم می‌شوند و این حالت همچنان تا سقوطِ صدام حسین در سالِ ۲۰۰۳  باقی‌ میماند.

در کنفرانسِ سان رمو که در آپریلِ سالِ ۱۹۲۰ در پی درخواستِ کنفرانسِ صلحِ پاریس برگزار شد شورایِ عالی‌ِ نیروهای متفقین به نیابت از دفترِ جامعه جهانی‌ قیمومیتِ مزوپتامی و فلسطین را به بریتانیا و قیمومیتِ سوریه و لبنان را به فرانسه واگذاشت. برخی‌ از اعراب  به خصوص شرکایِ هاشمیِ بریتانیا آنرا نمی‌پذیرند.
فیصل که یک ‌ماه پیش از آن از سویِ کنگره ملی‌ سوریه به پادشاهیِ سوریه انتخاب شده بود در ماهِ مای سالِ ۱۹۲۰ توسط فرانسویها از دمشق بیرون رانده شد.
در بغداد ده‌ها هزار نفر به خیابانها ریخته و اعتراض میکنند. تا آخرِ ماهِ ژوئن شورش سراسرِ مروپتامی و منطقه تحت قیمومیت انگلیس  را فرا می‌گیرد. این تا به امروز اولین و آخرین قیامی بود که در آن برادرانِ سنی و شیعه کنار هم ایستاده بودند.
                                                                 چرچیل و لوید
در آگوست تنها سه‌ مرکزِ بغداد، بصره و موصول زیرِ کنترلِ بریتانیائیها بودند. سرانجام در اکتبر شورشیانِ مسلح در نجف و کربلا تسلیم شدند. سرکوبیِ چهار ماهه‌ این شورش بودجه دو ساله قیمِ مزوپتامی را بلعیده بود. ده‌ها بریتانیایی، صدها هندی و ۸۰۰۰ تا ۹۰۰۰ عرب کشته شدند.
سرهنگ لورنس مشهور به لورنسِ عربستان در روزنامه ساندی تایمز نوشت : رژیمِ ما خیلی‌ شدید تر از ترک‌ها عمل کرد.  آنها ۱۴۰۰۰ سرباز داشتند و  برایِ سرکوبِ شورش‌ها تنها۲۰۰ نفر را کشتند، ما ۹۰۰۰۰ سرباز و خودروهایِ زره  پوش و هواپیما و قایق‌هایِ توپدار داشتیم و در تابستان ۱۰۰۰۰ عرب را کٔشتیم. آنهم در یک منطقه کم جمعیت و فقیری مانندِ عراق.
چرچیل وزیرِ جنگ بریتانیا با شگفتی متوجه شد که لندن در منطقه دیگر هیچ دوستی  ندارد، نه‌ اعراب، نه‌ ترک ها، حتی یونانیها و ایرانیان نیز. از روس‌ها و ارمنیها که اصلا حرف نمی‌زنیم.
او در نزدِ رئیسِ دولت انگلیس  دیوید لوید جورج  شکو‌ه می‌کند که اوضاع و مخارجِ روزانه از زمان جنگ هم بالاتر رفته اما نخست وزیر نمیخواهد چیزی در اینمورد بشنود. برای او مهمتر اینستکه  بلشویسم را در نطفه خفه کند.
سرانجام چرچیل مجبور میگردد که در فوریه سالِ ۱۹۲۱ اعلام نماید که در خاورمیانه هر چیزی در برابرِ پایین آوردن مخارج یک مسئله ثانوی میباشد.
در ماهِ مارچِ ۱۹۲۱ چرچیل برای انجام یک کنفرانس بزرگ و همه جانبه از همه دعوت کرده بود که در قاهره گردآیند. چیزی که پسان با نام  کنفرانس قاهره  خوانده و نامی شد. سرهنگ لورنس در نامه ا‌ی به برادرش مینویسد :حالا دیگر همه اینجا هستند. او چرچیل و پیرامونیانش را علی‌ بابا و ۴۰ دزدِ بغداد میخواند و در اثنایِ  شرکت در جلسات با کمال بی تفاوتی بر روی کاغذ تصویرِ اهرام را می‌کشید.
در کنفرانس با وجودِ مخالفتِ هیئتِ فرانسوی، تصمیم گرفته میشود که فیصل را در روزِ ۲۳ آگوست از محل تبعیدش در لندن باز آورده و در منطقه تحتِ قیمومیتِ انگلیس، یعنی مزوپتامی کشورِ پادشاهی عراق را تأسیس کرده و او را به عنوانِ شاه بر تخت بنشانند. برادرش عبدالله را پادشاه بخشی از شمال فلسطین کردند و نامش را اردن نهادند. انگلیس بلافاصله نیز بخشِ بسیار عمده نیروهایِ انگلیسی را از کشورِ تازه تأسیس  عراق خارج کرده و تنها نیرویِ هوایی را آنجا باقی‌ گذاشت (شبیهِ ماجرای خروجِ نیروهایِ آمریکا از افغانستان و حفظ پایگاهِ هوایی بگرام) اما وزارتخانه‌هایِ کشورِ نوبنیاد ۵۰۰ نفر مشاور و مباشرِ انگلیسی را نگاه داشتند. یادمان نرود که بالا بودن هزینه ها و مخارج نگاهداری لشکر در خاورمیانه برای چرچیل بسیار ناگوار بود.
جامعه جهانی‌ در ماهِ جولای سالِ ۱۹۲۲ قیمومتِ بریتانیا بر عراق  را به مدتِ ۱۰ سال دیگر  تأیید و تمدید کرد. اما واژه تحت القیامه بودن نزدِ عراقیها بسیار تحقیر آمیز و نفرت انگیز مینمود. بنابراین فیصل تصمیم گرفت که به جایِ تحت القیمه بودن موضوع پیمانِ اتحادِ عراق و انگلیس را مطرح نماید. در همان سال مفادِ این پیمان تنظیم گشت و به امضاِ دو طرف رسید. پیمانی که اجرای شرایطش برایِ عراقیها نامناسب تر از تحت القیمه بودن، بود.
برای تحت فشار گذاشتن بیشتر فیصل، چرچیل  تهدید کرد که نیروهایش را از عراق بیرون می‌کشد و عراق را به حالِ خود وامیگذارد اما رئیسِ دولتِ بریتانیا لوید جورج از عملی‌ شدنِ این تهدید ممانعت به عمل میاورد و می‌گوید : اگر ما برویم پس از یک یا دو سال متوجه خواهیم شد که یکی‌ از بزرگترین میادینِ نفتی‌ِ جهان را به فرانسویها و یا آمریکاییها واگذار کرده ایم.
سرانجام سالِ ۱۹۳۲ فرا رسید و دورانِ تحت القیمه بودن برای عراق به پایان رسید و عراق به عنوانِ عضوِ کاملِ جامعه جهانی‌ پذیرفته شد. پیمان اتحاد  عراق و انگلیس دو بارِ دیگر در سالهایِ ۱۹۳۰ و۱۹۴۸ تمدید گردید اما این امر مانع از آن نگردید که رژیمِ سلطنتیِ عراق در سالِ ۱۹۵۸ سرنگون نگردد.  در مدتِ ۳۷سال سلطلنت فیصل و دو جانشینش ۵۸ بار دولت تشکیل دادند و دوباره عزل گشتند.

No comments: