جستجوگر در این تارنما

Saturday, 13 July 2024

فارسی دری، چون ندیدند حقیقت..

 

نزدیک به یکی دو دهه است و یا شاید هم بیشتر که برخی از باشندگان هیجان زده سه کشور افغانستان، تاجیکستان و ایران خود را به گیر گفتگو و بحث عبثی انداخته اند که هنوز هم ادامه دارد.

من نه می خواهم و نه دوست دارم که به کسی اندرزی یا پندی بدهم که هرکس خود داند اگر زیرک و عاقل باشد.

از سر خط نبشته مشخص است که در چه مورد می خواهم بنویسم. آری در مورد زبان مشترکی که همه ما با گویش های گوناگون صحبتش می کنیم و با دادن نام های گوناگون بدون هیچگونه آزرمی می کوشیم تا از اشتراک اشتقاق درست کنیم.

زبانی که ما ایرانیها آن را تنها فارسی می خوانیم. همان زبان را دوستان افغان تنها برای اینکه هیچگونه نقطه مشترکی با دیگران نداشته باشند، تنها دری اش می خوانند و دوستان تاجیک، این پاسداران فرهنگ مشترک که نه این هستند و نه آن، زبان را بکل تاجیکی می گویند و خود را از هفت دولت هم آزاد می سازند. برای دوستان جوانی که نمی دانند و یا دوستانی که به هنگامی که جوان بودند می دانستند ولی اکنون فراموش کرده اند بگویم، بهنگامی که من کودکی بیش نبودم و به دبستان می رفتم، یکی از درس های ما در دبستان های ایران فارسی دری بود.

به یاد نمی آورم که بحث نام زبان مشترکمان آن موقع میان ما به این شدت و به این درجه از تعصب بوده باشد. در مورد این که چرا اینگونه شد و سبب چه بوده و از چه موقع و چه کسی و غیره بهیچ وجه حتی یک کلمه هم نمی خواهم با کسی به جر و بحث بنشینم.

دوستان، گرامیان، یاران و هم چنین ای کسانی که رگهای حجت تان به گردن قوی شده، اینگونه ما کار به جائی نخواهیم برد و فاصله میان خود را هر روز و با هر بحث عبث بیشتر و بیشتر می کنیم. تنها برای یادآوری شما عزیزان تعداد نفرات همه ما را ( فرقی نمی کند که به کدام لهجه و گویش و زیرگویش و شاخه زبانی تعلق داشته باشیم) اگر با هم جمع کنند حتی یک درصد از کل جمعیت جهان را هم تشکیل نمی دهیم. لازم است که همین مقدار کم را هم که هستیم تجزیه کنیم؟ از طرف دیگر تخم لقی در دهان ما شکسته شده است و بهمین راحتی هم نمی شود همه چیز را فراموش کرد. چاره چیست؟

به داور مشترک نیاز داریم که خود از بوجود آمد چنین ماجرایی دل خون می بود اگر می بود.

پندارم که همه ما به فردوسی مهر می ورزیم و گرامیش می داریم از اینرو پیشنهاد می کنم که سر رشته را به دست او بدهیم و تنها گوش دهیم که چه می گوید، زیرا به مصداق گفته او:

خردمند کاین داستان بشنوَد                 بدانش گراید بدین نگرود

ولیکن چو معنیش یادآوری                 شود رام و کوته کند داوری

فردوسی در بخشی که مربوط به داستان جمشید می شود، در یک جا خواننده شاه نامه گان را آماده ورود ضحاک به صحنه داستان می کند و نخست از پدر ضحاک می گوید که مردی بود درست کار و درست پیمان. نیک مردی با داد و دهش که دام و مال فراوان داشت. پسر او که برعکس پدر بود نیز دام فراوان داشت و از اینرو بیوراسپ نامیده می شد. فردوسی در جایی می خواهد بیوراسپ را معرفی کند و معنای نام او را برای کسانی که نمی دانند (گوئی که می دانست زمانی مردمان بهمین خاطر به جان هم خواهند افتاد) باز می گوید:

پسر بد مر این پاکدل را یکی              کش از مهر بهره نبود اندکی

جهانجوی را نام ضحّاک بود              دلیر و سبکسار و ناپاک بود

کجا بیور اسپش همی خواندند              چنین نام بر پهلوی راندند

کجا بیور از پهلوانی شمار                  بود بر زبان دری ده هزار

ز اسپان تازی به زرین ستام               ورا بود بیور که بردند نام

پارسی میانه همان پهلوی است. استاد سخن دو واژه را برابر دانسته پهلوی دری یا پارسی میانه دری که امروزه با تحولات و دگرگونی هایی هنوز نام باستانی خویش فارسی دری را حفظ کرده است.

No comments: