جستجوگر در این تارنما

Tuesday, 31 August 2010

یوزپلنگ ایرانی


امروز را در ایران بنام یوزپلنگ ایرانی کرده اند.

در اینباره چیزی در حد تخصص و ارایه راه حل نه میخواهم و نه میتوانم که بنویسم.
من فقط میخواهم در این چند جمله یادی از این حیوان که نسلش را در گیتی تنها بمقدار کم در ایران میتوان یافت، نموده باشم و ذکر خیری از کلیه زنان و مردانی کرده باشم که در کشور با قلم و یا در قدم در کنار محیط بانانی ایستاده اند که گویا با شرایطی از هر جهت سخت، کوشش در انجام وظیفه کرده و نگاهبانی از بخشی از مواهب طبیعی موجود در ایران میکنند تا مگر نسلهای آینده نیز این حیوانات را ببینند.

برایشان آرزوی موفقیت و پیروزی در غلبه بر مشکلاتشان دارم.

Monday, 30 August 2010

عروس ربایی وایکینگها


چه انگیزه دیگری بغیر از غنیمت گیری میتوانست که در پشت هجومها و دستبردهای وایکینگها به انگلستان و ایرلند نهفته باشد؟
جیمز بارت James Barret باستان شناس و تاریخدان انگلیسی از موسسه کاوشهای باستان شناسی مک دونالد بر این باور است که پاسخ پرسش بالا را در یک واژه میتوان خلاصه کرد، زن.

او در نوشتاری که در نشریه Antiquity به چاپ رسیده، مدعی گشته که وایکینگها در سرزمین خود دچار کمبود زن گشته و مقصر در این امر نیز خود ایشان بوده اند.
او با پژوهشهایی که در مورد جوامع گوناگون وایکینگها از زمان پیدا شدن ایشان در پهنه تاریخ تا قرون وسطی انجام داده و نیز با مراجعه به منابع آندوران و همچنین مقایسه آنها با داستانهای حماسی و اساطیری که خود وایکینگها از خود بجای گذاشته اند، مینویسد که در آنها به اشاراتی در مورد کودک کشی دست یافته است.

نوزادان ضعیف بنیه پس از زایمان در میان وایکینگها بخت چندانی برای ادامه حیات نداشتند و بخت نوزادان دختر از آنهم بمراتب بدتر بود.
وایکینگها بیشتر مایل بداشتن نوزادانی بودند که بتوانند بعدها بصورت صنعتگران و جنگجویان ظاهر شوند.
طبیعت نیز به سبک خود از ایشان انتقام میگرفت یعنی زمانیکه مردان جوان به سن ازدواج میرسیدند، زنی برای زناشویی نمیافتند و این موضوع بر ایشان سخت دشوار میآمد ( همچنین ن. ک. به عروس ربائی ).

بنابراین یکی از مهمترین غنیمتهایی که وایکینگها در بازگشت پیروزمندانه از سفرهای جنگی و غارتگرانه باخود بهمراه میآوردند همانا زنان ربوده شده از سرزمینهای مورد هجوم ایشان قرار گرفته شده، بود.
اما با وجود خصلت جنگ دوستی و جنگ مهری وایکینگها، در نزد ایشان زن و خانه یکی از نشانه های داشتن مرتبه و مقام والای اجتماعی بود.
یافته های باستان شناسی اخیر نیز این نظریه بارت را تقویت میکند.
در گورهای یافته شده از زنان جوامع وایکینگی پارچه های حریر و زربافت، وسایل تزیینی و ظروف آشپزخانه یافته شدند که نشان از مهر شوهران به زنهایشان میباشد و اندازه سوگ مردان را در غم از دست دادن زنانشان نمایان میسازد.
برای مقایسه در گورهای مردان یا اصلا چیزی پیدا نشد و یا اینکه وسایل پیدا شده در گور مردان بمراتب کمتر و ساده تر از وسایل یافت شده در گور زنان بود.

Wednesday, 25 August 2010

روبرت کخ


--> -->
در بیست و هفتم ماه می سال 1910 مردی از جهان رفت که نه تنها کاشف باسیل بیماری سل بود بلکه از بزرگترین پزشکان زمان خود بشمارمیرفت.
کخ در یازدهم دسامبر سال 1843 بعنوان سومین فرزند از سیزده فرزند پدر و مادرش در شهر کلاوس تال ایالت نیدرساکسن آلمان بدنیا آمد. از میان این فرزندان تنها نه پسر و دو دختر توانستند از دوران شیرخوارگی جان سالم بدر برند.
روبرت کخ بهنگامیکه چهارساله بود با نگاه کردن به تکالیف مدرسه برادران بزرگترش به خود نوشتن و خواندن را یاد داد.
او در سال 1862 پس از اتمام دوران دبیرستان در شهر گوتینگن نخست به تحصیل در رشته زبان شناسی پرداخت اما در همان ترم اول رشته تحصیلی خود را عوض نمود و به پزشکی روی آورد.
چهار سال بعد روبرت که در مکتب اساتیدی چون یاکوب هنله Jakob Henle، گئورگ مایسنر Georg Meissner و کارل هاسه Karl Hasse تعلیم دیده بود، تحصیل خود را در این رشته بپایان رسانید و در همان سال در میان شگفتی دیگران نامزدی خود را با امی فراتس Emmy Fraatz اعلام و سال بعد هم با او ازدواج نمود.
کخ بلافاصله پس از اتمام تحصیلات خود در بیمارستان عمومی شهر هامبورگ بعنوان پزشکیار مشغول بکار شد. جائیکه در همان سال 1866 بهنگام شیوع بیماری وبا فعالانه به کار پرداخت. بیشتر مبتلایان به این بیماری در آنسال جان خود را از دست دادند.
در سال 1868 کخ در شهرک کوچک لانگن هاگن در نزدیکی هانور مشغول بکار بود جائیکه بارها مجبور گشت مطب کوچک خود را بخاطر کمبود مراجعین تعطیل نماید. با اینوجود این بزرگمرد پزشکی در اتاق کوچکی که پشت مطبش قرار داشت به تحقیق میپرداخت.
نخستین کار بزرگ او زمانی شروع شد که به مبارزه با بیماری دامی سیاه زخم که احشام دامداران شهرک لانگن هاگن را نابود میکرد، پرداخت.

او با ابداع روش نوینی که بر طبق آن پژوهشهای میکروسکوپی آسانتر میشد به مشاهده میکروبها پرداخت. تا پیش از آن نمونه های آزمایشی را در محلولهایی نگاهداری میکردند و بهنگام قرار دادن نمونه ها به زیر لوله میکروسکوپ، باکتریها با حرکت در محلول از میدان دید واقع در زیر لوله میکروسکوپ دور میشدند. کخ با درست کردن خمیری از جلبکها که آنرا آگار- آگار مینامند، میکروبها و باسیلهای پرورشی درون خمیر را کم حرکت میکرد.
او در سالهای 1870 و 1871 داوطلبانه بعنوان پزشک ارتش در جنگهای میان آلمان و فرانسه خدمت نمود و پس از بازگشت از جنگ با شرکت در امتحانی که با موفقیت آنرا پشت سر گذاشت، توانست بعنوان رسمی پزشک دولتی دست یابد و عضو آکادمی پزشکی سلطنتی آلمان گردد.
کخ ابتدا تنها کار میکرد اما بعدها سرپرستی تیمهای پزشکی متعددی را بعهده گرفت. یکی از بزرگترین و بارزترین استعدادهای وی همانا تشکیل تیمهایی از متخصصین بدور خویش و تشویق ایشان به کار بود.
در آنزمان پزشکان اروپا در امر مبارزه با بیماریها زیاد موفق نبودند و کخ در این رابطه میگفت : زمانیکه پزشکی در پشت تابوت بیمارش راه میرود، به این میماند که علت در پی نتیجه دوان است.
کخ بهمراه متخصصین پیرامونش کوشش میکردند که در مسیری دیگر گام بردارند. در سال 1882 کخ موفقترین سال زندگی پزشکی خود را که با فراز و نشیب بعدی هم همراه شد، پشت سرگذاشت.
او در این سال رسما اعلام نمود که عامل بیماری سل را شناسائی کرده است. این یک خبر خارق العاده بود که بسرعت در تمامی جهان پخش گردید.
سل یک بیماری معمولی نبود. به آن طاعون سپید میگفتند و مسبب بیست درصد از کل مرگ و میرها در اروپا بود که بیشتر نیز گریبان جوانترها را میگرفت و درمان هم نداشت زیرا که علت را نمیشناختند.

با کشف باسیل کخ، اکنون مشخص گشته بود که این بیماری از کجا میآید و چرا بیشتر در محله های پرجمعیت و کم درآمد یافت میشود و نیز چگونه میتوان از گسترش آن جلوگیری نمود.
در سال 1883 کخ بهمراه تیمی پزشکی از فرانسه در مصر بمبارزه با وبا برخاست و در آنجا باکتری ویبریو را که عامل اصلی بیماری وبا میباشد، دوباره شناسایی کرد. این باکتری پیشتر توسط پزشکی ایتالیایی بنام فیلیپو پاچینی در سال 1854 یعنی تقریبا سی سال پیشتر از کخ کشف شده بود ولی به این کشف اهمیتی نداده بودند.
در سال 1885 کخ بدرجه پروفسوری دانشگاه برلین نایل گشت.
هشت سال پس از کشف عامل بیماری سل، کخ دچار اشتباهی در امر عرضه داروی معالجه این بیماری گردید. ماجرا به اینصورت بود که در اوت سال 1890 قرار بود که پنج هزار نفر از پزشکان و پژوهشگران در رشته پزشکی از چهل کشور جهان، بمناسبت دهمین کنگره بین المللی پزشکی گرد هم آیند.
کشور آلمان بعنوان میزبان این گردهم آیی کوشش فراوان داشت که خود را موفق و مسلط به فن نشان دهد. روبرت کخ نیز بهنوان یکی از سه سخنگوی اصلی کنگره برگزیده شده بود. مشخص نیست که آیا کخ تحت تاثیر فشارهای تبلیغاتی و یا اینکه بنا به انگیزه های شخصی در این کنگره دارویی برای معالجه و پیشگیری بیماری سل به شرکت کنندگان در کنگره معرفی کرد. این دارو گرچه پیش از آن بمدت کوتاهی بر روی خود کخ و برخی دیگر از همکارانش آزمایش شده بود ولی این آزمایشات به نتایج قطعی نرسیده بودند.
پخش این خبر هزاران نفر بیمار را از سراسر اروپا بسوی برلین روانه ساخت. همگی امید داشتند که بهبود یابند. بیمارستانهای برلین پر شده بودند و هتلهای برلین نیز مملو از بیماران بود بصورتیکه امر مداوا در خود هتلها انجام میگرفت. اما دارو چیزی را که از آن انتظار میرفت انجام نداد و کخ که تحت فشار عمومی قرار گرفته بود از ترس مردم خشمگین بهمراه همسرش آلمان را بمقصد مصر ترک نمود.
این آغاز سفرهای زیادی بمناطق مختلفی در جهان بود که در آنها کخ پیوسته در شکار میکروبها و باسیلها بود و بمبارزه با بیماریهای مسری و شایع میپرداخت و سالهای زیادی بطول کشید.
در سال 1905 آکادمی نوبل با دادن جایزه پزشکی نوبل آن سال به کخ از زحمات و کارهایش در امر پزشکی قدردانی نمود.
پنج سال پس از آن در بیست و سوم ماه می سال 1910 کخ که بارها از دست بیماریهای عفونی و مسری مانند مالاریا رهایی یافته بود در سمت چپ سینه خود احساس درد کرد و دچار نفس تنگی شد. او را به بیمارستانی در بادن بادن آلمان منتقل نمودند. در بیست و هفتم همان ماه پزشک معالجش او را در اتاق خود در برابر درب باز بالکن و نشسته بر روی صندلیش بیحرکت یافت.
جسد کخ را بنا به وصیتش سوزاندند و خاکسترش را در ظرفی نهاده و به انستیتوی مبارزه با بیماریهای عفونی در برلین فرستادند.
این ظرف در محلی مخصوص نگاه داشتند و پس از آن نیز با انتقال آن به انستیتوی تازه ای که بنام خود کخ نامیده میشود از آن نگاهداری میکنند.

Tuesday, 24 August 2010

خورشید شاه


پژوهشگران در قزاقستان به جسد جنگنجویی سکائی برخوردند که به او نام خورشید شاه را دادند. او از دوهزار و پانصد سال پیش بر روی گنجینه ای زرین آرمیده بود.

هرودوت تاریخنگار یونانی سکاها را دوشنده اسب مینامید، یونانیان ایشان را ماساگت مینامیدند و ایرانیان به بخشی بزرگ از ایشان تورانی میگفتند. واقعیت اینستکه ما بطور کلی از سکاها به اندازه دیگر اقوام، چیز زیادی نمیدانیم.

کریستن سن شاید نخستین کسی باشد که در مورد ایشان تحقیقات علمی و پیوسته بعمل آورد و پس از او محققان بزرگ دیگری چونان رنه گروسه در مورد ایشان روشنگری کردند.

تیره های گوناگون سکاها که آخرین گروه از خانواده قبایل آریایی بودند که بسوی باختر به راه افتادند، از مرزهای امروزی چین تا شمال دریای سیاه و خاور اروپا را بهمراه اسب و چادرهای خویش در اختیار خود داشتند و پیوسته در حال نقل مکان بودند. این خانواده از اقوام ایرانی نخست پس از شکست از یونانیها و ایرانیان بود که بفکر سکنی گزیدن و شهرساختن و کشت افتادند.

اینان تا آنزمان از خود مدارک تاریخی نوشتاری و مکتوبی باقی نگذاشته بودند.
آنچه که ما از آنها میدانیم چیزهائیست که یا دیگر اقوام مخالف ایشان در مورد آنها نوشته و گفته اند که همیشه هم بدور از گریزهایی از واقعیات نیز نیستند و یا اینکه گزارشات از زمانهایی است که گروهی از ایشان پس از سده ها درگیری و زدوخورد با دیگران، در کشوری سکنی گزیده و بخشی از آن شدند، مانند سکاهای سغدی و سکاهای هئوم نوش و سکاهای آنسوی دریا (در پارسی باستان دریا بمعنای رودخانه بود مانند آمودریا و یا سیردریا و یا همانطور که در شاهنامه نیز آمده دریای نیل و غرض از سکاهای آنسوی دریا، سکاهای فرای آمودریا میباشد) که بخشی از شاهنشاهی هخامنشی بودند، سیستانیها، سکاهایی که در ایران زمین ساکن شده و تا قندهار و کابل و پنجاب نیز نفوذ پیدا کردند و استان سیستان هنوز هم بنام ایشان خوانده میشود و یا همچنین سنگسریها که در جنوب دریای کاسپین جایگزین گشتند.

اینها در ایران و تاریخ ایران شناخته شده میباشند و بخش با اهمیت و بزرگی از فرهنگ و تاریخ ایرانی را تشکیل میدهند.

سوای آن، باستان شناسان و تاریخدانان مجبورند که با مراجعه به یافته های باستان شناسی و در کنار هم قرار دادن ایشان و کوشش در پیدا نمودن رابطه میان یافته های خود و گزارشات اقوام دیگر در مورد سکاها، نقش و مقام ایشان را در تاریخ برای خود باسازی نمایند.
از اینرو کشف جدید در ناحیه کراگاندا واقع در خاور آستانه پایتخت قزاقستان برای باستان شناسان موهبتی بسیار بزرگ بود.



آرمان بژسنوف سرپرست تیم باستان شناسان اظهار میدارد : اشیاء زرین یافته شده در گور نمایانگر آنستکه پادشاه جنگجویی در اینجا خفته است. تمامی پیکر او از طلا پوشیده شده بود و چنین رهبری را سکاها در آنزمان با خورشید پیوند میدادند. از اینروست که نام خورشید شاه به او داده شد.

به احتمال زیاد جسد یافته شده به سده چهارم و یا پنجم پیش از میلاد تعلق دارد. در آرامگاه او باستان شناسان صدوسی شیئی زرین یافتند که از دست غارتگران مقابر باستانی جان سالم بدر برده بودند. از آنجمله پیکره یک گربه وحشی، گردنبند زرین، بخشی از کمربند غلاف شمشیر، صدها توپ زرین کوچک و چهارده نوک پیکان ساخته شده از برنز.

این آرامگاه در حقیقت پنجاه سال پیش پیدا شد اما حفاریهای باستان شناسی در سال 2009 پیرامون آن آغاز گردید، بهمین دلیل در طی پنجاه سال گذشته این گور و گورهای دیگر نظیر آن مورد دستبر غارتگران گورهای باستانی قرار گرفتند.
آرمان بژسنوف میگوید : بزحمت میتوان در اینجا به گوری دست یافت که دست نخورده و سالم باقی مانده باشد.




هرمان پارزینگر آلمانی، رئیس انجمن فرهنگ پروسی که خود نیز باستان شناس برجسته ای هست نیز این جمله بژسنوف را تائید کرده و ادامه میدهد که تپه کوچکی که گور در زیر آن قرار دارد به راحتی برای غارتگران گورهای باستانی قابل رویت و شناسائی است و از این نظر برای ایشان مشکلی فراهم نمیکرد. باوجود این بازهم چیزهایی بدست آمدند.



پارزینگر خود در نه سال پیش گور بزرگی را که مربوط به سکاها میشد در جنوب سیبری کشف کرد و در آن بیست کیلوگرم شیئی زرین یافت، از آن جمله گردنبندی از زرناب که سه کیلو وزن داشت و پیکره های کوچک و بهم چسبیده حیوانات را نشان میداد.
این کشف پارزینگر پژواک زیادی در جهان باستان شناسی بهمراه داشت. این گور که حدود هفتاد متر پهنا داشت، توسط سنگهای مسطح پوشیده شده و اسکلتهای دو نفر را در خود جای داده بود.
بنا به گفته های پارزینگر این اسکلتها متعلق به زن و مردی بودند.

در برخی از تیره های سکاها، زمانیکه مرد از دنیا میرفت، زنش را نیز قربانی کرده و بهمراه او در گور میگذاشتند.
اشیا یافته شده در این گور که تعدادشان به 6000 شیئی زرین میرسید، بیانگر آن بود که جسد بایستی به رئیس قبیله ای از سکاها تعلق داشته باشد. از جمله اشیا یافته شده، پوشاک زرین، تیر و خنجر طلائی، سنجاق مو و گردنبند سنگین سه کیلویی بود.
موهای مرد طلائی بود و بهمراه اجساد همچنین دانه های خشخاش و حشیش نیز یافته شدند.



پارزینگر در کاوشهای اخیر با تیم باستان شناسان قزاقستان همکاری میکند.



چهارسال پیش نیز تیم دیگری از باستان شناسان آلمانی در کوهپایه های آلتایی مغولستان گور باستانی دیگری از سکاها پیدا کردند که در آن بازمانده جسد نسبتا سالم مردی که توسط خز و پوست گوسپند پوشیده شده بود را یافتند. این مرد حدود 2500 سال پیش در آنجا بخاک سپرده شده بود.



اما باستان شناسان قدمت و مقام "خورشید شاه" را با جسدی مقایسه میکنند که به او نام "انسان زرین" داده اند و در سال 1969 در نزدیکی شهر المآتی قزاقستان یافته شد. بهمراه او حدود چهارهزار شیئی زرین نیز پیدا شد.

Monday, 23 August 2010

چهارده فلز بحرانی


با احتساب ضریب افزایش میزان مصرف در جوامع امروزی، نسبت عرضه مواد کانی مورد نیاز بشر دربازارهای چهان کم میشود. برخی از مواد معدنی حتی بصورت عادی نیز در طبیعت کم عرضه میگردند یا اینکه تنها در چند ناحیه بخصوص بدست میآیند و بس.
این میتواند که رشد اقتصای و پیشرفت تکنولوژی کشورهای وارد کننده این مواد را کند نماید.
گزارشی اخیرا فهرستی از فلزهایی که برای کشورهای اتحادیه اروپا مهم شمرده میشوند را تهیه کرده و مکانهایی را که این فلزها در آنجا یافت میشوند را مشخص کرده است.
این چهارده فلز را اتحادیه اروپا از آنجهت در رده مواد معدنی مهم برای خود دسته بندی کرده است زیرا که تنها در مناطق محدودی از دنیا یافت میشوند و دانش کنونی بشر نیز در حدی نیست که بتواند برایشان جایگزینی معقول و از دید اقتصای قابل توجیح بیابد یا بسازد.
تهیه این گزارش از سوی اتحادیه اروپا برای نخستین بار است که انجام میگیرد و قرار است که هر پنج سال یکبار نیز به روز گردد.
این موضوع میتواند نمایانگر آن باشد که با به جرگه صنعتی درآمدن و پیشرفته شدن کشورهای جدیدی که تا کنون در زمره کشورهای صنعتی با توان تکنولوژی پیشرفته قرار نداشتند، این مواد متقاضیان جدیدی یافته است که میتوانند تناسب عرضه و تقاضا را بحرانی نمایند.
بنا به نخستین برآوردها تا سال 2030 در سطح جهان تقاضا برای این مواد اولیه سه برابر سال 2006 خواهد شد.
این درحالیست که تولید این مواد بهیچ وجه نمیتواند همگام با تقاضای آنها رشد نماید.
اینک در زیر فهرست این مواد و برخی از موارد استفاد از آنها :
1 – آنتیمون
2 - بریلیوم
3 – کبالت
4 – فلوریت
5 – گالیوم
6 – گرمانیوم
7 – گرافیت
8 – ایندیوم
9 – مگنزیوم
10 – نیوب
11- فلزهای گروه خانواده پلاتین
12- خاک کمیاب ( همچنین ن. ک . به فلزهای موجود در خاک کمیاب )
13- تانتال
14- ولفرام
بیشترین و بزرگترین معادن آنتیمون، فلوریت، گالیوم، گرمانیوم، گرافیت، ایندیوم، مگنزیوم، ولفرام و خاک کمیاب در چین قرار دارند.
فلزهای گروه خانواده پلاتین را میتوان بیشتر در روسیه یافت.
موطن اصلی کبالت در کشورهای کنگو و زامبیا میباشد.
تانتال را هم بایستی بیشتر در کنگو و زامبیا و همچنین نیز در برزیل جست.
نیوب در برزیل یافت میشود.
بیشتر این مواد را به سختی و با هزینه گزاف میتوان بازیافت نمود و بالا رفتن میزان تقاضا میتواند همچنین بر بالا رفتن هزینه بیفزاید.
اتحادیه اروپا در نظر دارد که از سوی کشورهای این اتحادیه اقدامات زیر را انجام دهد:
اقدامات سیاسی برای بهتر نمودن رابطه با کشورهای تولید کننده این مواد.
به روز نمودن هر پنج سال گزارش فوق برای ارزیابی کردنهای جدید موقعیت.
اقدامات سیاسی بمنظور تشویق اعضای اتحادیه برای یافتن متدهای موثر بازیافت این مواد.
اقدامات سیاسی برای تشویق اعضا بمنظور یافتن مواد جایگزین از راه پژوهش و تحقیق.
گزارش مرتب به کمیسیون مخصوص که آیا این مواد و یا یکی از آنها اکنون مرز حاد را پشت سر گذاشته اند یا نه.

Sunday, 22 August 2010

خانه ای از عصر حجر


باستان شناسان بریتانیایی دانشگاههای یورک و منچستر در عملیات کاوش که چند سال بطول انجامید، موفق گشتند که بقایای خانه ای چوبی و گرد را در شمال شرق انگلیس پیدا کنند که به 8500 سال پیش از میلاد تعلق دارد.
بدینوسیله رکورد عمر قدیمی ترین بنای ساخته شده بدست بشر در جزیره انگلیس که به استون هنج تعلق داشت به اندازه 5400 سال ترفیع یافت.
این خانه بمدت دویست تا پانصد سال توسط انسانها مسکونی بوده است و این بمعنای مهاجر نبودن و سکنی گزیدن انسانهایی تلقی میشود که در دوران یخ بندان یعنی زمانیکه جزیره امروزه انگلیس توسط توده های یخ با بقیه اروپا متصل بود، از اروپا به انگلستان مهاجرت کرده و در آنجا پیوسته در حال نقل مکان بودند.

بنا به نتایج آزمایشها و پژوهشهای انجام شده، این خانه حدود سه ونیم متر پهنا داشته و از ستونهای چوبی ساخته شده بود که احتمالا با سقفی از شاخه های درختان و نی پوشیده شده بود. تاریخدانان گمان میبرند که در نزدیکی خانه پیدا شده خانه های دیگری نیز وجود داشته است.
در محل کشف خانه همچنین بخشهایی از یک پارو و نوکهای پیکان و نیز جمجمه گوزنی پیدا شده اند که شیوه زندگی ساکنین منطقه را مشخص میکنند.
گمان برده میشود که که ساکنین این منطقه در کنار شکار حیوانات و نگاهداری حیوانات اهلی همچنین نیز به صید ماهی اشتغال داشتند. اینرا بقایای اسکله ای که در همان نزدیکی یافته شده، گواهی میدهد.

وزیر علوم بریتانیان از پیدا شدن این خانه و یافته های درون آن ابراز خوشنودی نموده و آنرا اتفاقی بزرگ در امر شناسایی تاریخ انگلستان دانسته که بر طبق آن شیوه نگرش به انسانهای نخستینی که به جزیره انگلیس مهاجرت کرده بودند را متحول مینماید.

Friday, 20 August 2010

اورانگ اوتان حیوانی کم مصرف


اورانگ اوتانها به تناسب اندازه جثه شان نسبت به پستانداران دیگر، استادان طبیعی مصرف کم، صرفه جویی و قناعت میباشند. احتمالا آنها نیازهای خود را با دورانهای بحرانی برای دسترسی به غذا هم آهنگ کرده اند اما برای این کار نیز بهای گزافی را میپردازند.
اورانگ اوتانها بخش اعظمی از زندگی خود را بر روی شاخه های درختان جنگلهای حاره در سوماترا و بورنئو سپری میکنند و برای یافتن میوه جات و عسل به شاخه های درختان آویزان هستند.
این حیوانات تنها زمانیکه در مضیقه قرار بگیرند به روی زمین میآیند. اورانگ اوتانها حتی شبها را نیز در لانه هایی که بر روی درختان بنا کرده اند تا مدت 12 ساعت بخواب میروند تا دوباره روز فرا رسد.
با وجود داشتن فعالیتهای بدنی روزانه، اورانگ اوتانها انرژی کمتری مصرف مینمایند.

یک تیم پژوهشی بین المللی از دانشگاه سنت لوئیز واشنگتن به سرپرستی هرمان پونتزر این موضوع را از طریق آزمایش دریافت. این تیم که در طول دو هفته بر روی سه حیوان بالغ و یک اورانگ اوتان جوان مطالعه و تحقیق میکرد با آزمایش بر روی بازمانده های ادرار این حیوانات و اندازه گیری و آنالیز کربنهای موجود در آن به این نتیجه رسید.
از روی آزمایش ادرار حیوانات میوان به مقدار غذا و نوع سوخت و ساز در بدن جانوران پی برد.
مقدار انرژی مصرفی این گونه حیوانی بنا به نتایج آزمایشات چیزی حدود 1200 تا 2000 کیلو کالری در روز است.
برای مقایسه، انسانها به مقدار انرژی میان 2000 تا 3000 کیلو کالری در روز نیاز دارند و همین نیز سبب میشود که حجم مغز انسانها بتواند بزرگتر گشته و قادر گردد عملیات بیشتری را بعهده گیرد وعلاوه بر آن انسان توانایی زاد و ولد بیشتری نسبت به اوتانها داشته باشند.

علت اینکه چرا اورانگ اوتانها انرژی کمتری مصرف میکنند را هنوز نتوانسته اند با قاطعیت پیدا کنند اما دانشمندان گمان میبرند که توسط این خصیصه، اورانگ اوتانها میتوانند حتی در زمانیکه بر اثر کمبود بارانهای حاره ای وضع درختان خراب شده و غذای ایشان کمیاب میگردد، نسبتا راحت به زندگی روزمره خود ادامه دهند.
البته این خصلت به قیمت رشد آهسته و زاد و ولد کمتر آنها تمام میشود.

در حال حاضر بخاطر محدود گشتن و مخدوش شدن فضای زیست این حیوانات توسط انسانها، نسل اوتانها در چند قدمی خطر منقرض شدن قرار دارد.

Wednesday, 18 August 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار یک بخش شانزدهم


با تسخیر سرزمینهای بارور مسنی (پ1) و به بردگی کشیدن مسنی های بیچاره، اسپارت مبدل به نخستین دولت پلوپونزوس (پ2) گردید و طبقه حاکم اسپارت از نیمه دوم سده ششم پ.م. با عقد یک قرارداد سیاسی از یک موقعیت عالی بهره جسته و نفوذ خویش را گسترش داد. از سال 550 پ.م. دولت لاسدمونی ( پ3) در راءس اتحادیه پلوپونزی و در کنار اسپارت قرار گرفت.
اتحادیه ای که در آن به استثناء آرگوس تقریبا تمامی پلوپونز را در بر میگرفت. آرگوس با اسپارت دشمنی تلخی داشت که سبب آن ادعاهای هر دوی آنها بر سر تصاحب سرزمین بارور کینوریا بود که در دهه های بعد بر سر آن جنگ سختی میان هر دو در گرفت ( نبرد سپیا در 494 پ.م.).
تمامی دیگر دولتشهرهای سرزمینهای مرکزی یونان در برابر اسپارت و اتحادیه پلوپونزی که توسط اسپارت رهبری و هدایت میگردید، از درجه دوم اهمیت برخوردار بودند.
در میان دولتشهرهای یونانی که با دریا در رابطه بودند، آتن، کورینت و اژینا از دیگران با اهمیت تر بودند و در میان این سه دولتشهر نیز کورینت بواسطه موقعیت جغرافیائی خویش که قرار گرفتن در کنار راه باریکه خشکی که از میان دریا میگذشت در مقایسه با دو دولتشهر دیگر همچنین وضع بهتری را داشت. این دولتشهر همچنین دارای مستعمراتی در کناره دریای ایونی بود که به او وابستگی فراوانی داشتند.
مهمترین این مستعمرات جزیره ثروتمند کرکیرا [کورفو] (پ4)، شهرهای دیرراخیوم [دورازو] (پ5) و آپولونیا (پ6) بودند.
-------------------
پ 1- Messenien سرزمین باروری در جنوب غربی پلوپنزوس و باختر لاکونین. مرکز این منطقه در زمان باستان شهر مسنه بوده و این شهر بواسطه کشتزارهای غله و درختان میوه و زیتونش که در پای کوه ایتومه ( Ithome) با ارتفاع 800 متر قرار داشتند، مشهور بود.
مرکز امروزی مسنی، شهر کالاماتا با شصت هزار نفر جمعیت میباشد که به گاه باستان فرآی Pharai خوانده میشد. پس از تسخیر شدن مسنی توسط اسپارتیها، مسنی ها از هر فرصتی (مانند جنگهای پلوپنزوس) استفاده میکردند تا از اسپارت جدا گردند.
پ 2- Peloponnes و این مجمع الجزایر متعلق به شبه جزیره ای واقع در جنوب یونان است که بوسیله راه باریک کورینت به خاک اصلی یونان متصل گردیده و دارای دره های حاصلخیز و کوهستانهای مرتفع است.
به گاه باستان سرزمینهای آخیا و سیکون و کورینت در شمال، لاکونی در جنوب شرقی، مسنی در جنوب غربی، آرگوس در شمال شرقی و الیس در شمال غربی به آن تعلق داشتند. نامی ترین شهر آن اسپارت بود. واژه پلوپنز از پلوپس به معنای شبه جزیره به گویش یونان باستان میآید.
پ 3- لاسدمونی، باریکه حاصلخیزی در پای کوه همیشه از برف پوشیده تایگتوس. ظاهرا این نام را میتوان با لاکونی که سرزمینی بود که اسپارت در آن قرار داشت، در یک ردیف قرار داد.
پ4- کورفو جزیره ای به مساحت 641 کیلومتر مربع (هفت برابر کیش و کوچکتر از نیم قشم)، واقع در شمال غربی یونان وبا 593 کیلومتر مربع مساحت دومین جزیره بزرگ از هفت جزیره در دریای ایونی است. نخستین مهاجرین یونانی در سده هشتم پیش از میلاد به این جزیره آمده و در آنجا اقامت ساکن گشتند.
موقعیت استراتژیکی جزیره کورفو در دریای ایونی که در سر راه یونانیان بسوی غرب قرار داشت به این جزیره حالت ویژه ای داده بود. کورفو بسرعت تبدیل به قدرتی دریایی گشت که همپیمانی با او میتوانست وزنه قدرت را در یونان بسودی اینطرف یا آنطرف سنگینتر کند. از سده سوم پیش از میلاد قدرت کورفو رو بزوال گذاشت و در زمانیکه رومیها دست به جهانگشایی زده بودند، کورفو نخستین استان یونانی بود که بتصرف ایشان درآمد.
کورفو در جنگ مشترک یونانیان با ایرانیها بیطرف ماند و در آن شرکت نکرد.
پ5- (Durrazo) یا (Dyrrachium) بندر شهری که امروزه متعلق به کشور آلبانی میباشد و در این کشور با نام دورسی شناخته میگردد این شهر در سال 2006 جمعیتی برابر با 220000 نفر داشت.
این شهر نخستین بار در سال 627 پیش از میلاد توسط استعمارگران یونانی که از کورینت و کورفو میآمدند بنا گردید و از این نقطه بود که یونانیها پیشرویهای بیشتر خود را در غرب دریای آدریاتیک طراحی و پشتیبانی مینمودند.
پ6- آپولونیا ، در سال 588 پ.م. بعنوان مستعمره ای یونانی بنا نهاده شده و همانند بیست و نه شهردیگر یونانی که نیز همین نام را داشتند کنیه خویش را از آپولو خدای یونانی دام و رمه و گیاهان، پسر زئوس و برادر دوقلوی آرتمیس که از دید یونانیها حامی و نگهدار شهر و مزارع ایشان میبود، دریافت نموده بود.
جهت احترام گذاشتن به این خدایان و نیز برای اینکه این خدایان همچنین شهرهای خویش را فراموش ننمایند، در اینگونه شهرها معابدی برای خدای محافظ شهر بنا مینمودند که شکوه خاصی داشت و کاهنان این معابد که نمایندگان خدایان مزبور میبودند در میان مردم از احترام و نفوذ بخصوصی برخوردار میبودند و سالانه نیز طی مراسم و جشنهای خاصی هدایا و پیشکشهائی به حضور این خدایان تقدیم میشد که توسط کاهنان جمع آوری و نگهداری میگشت و این ایشان را مبدل به قطب اقتصادی در شهر نموده بود که در تصمیم گیریهای سیاسی، اجتماعی و روزمره دخالت مستقیم و موءثر میداشتند. آپولونیا بزودی به مرکز بازرگانی مهمی مبدل گردید که داد و ستد را میان سرزمین اصلی یونان و مناطق بالکان جنوب غربی آسان میکرد. این شهر حصاری داشت که سه متر پهنا و چهار هزار و پانصد متر درازا داشت.

45

Monday, 16 August 2010

آیا خودروهای برقی کاملا پاک هستند؟



بیشتر مردم فکر میکنند اندازه پاک بودن یک خودروی برقی بستگی به میزان و نوع برق مصرف شده در آن دارد.
من میگویم که حتی با تمیزترین و پاکترین برقهای مصرف شده یا مورد مصرف این خودروها هم نمیتوان گفت که کارنامه زیست محیطی یک خودرو برقی از تولید دی اکسید کربن پاک و منزه است.

خودروهای برقی دارای لوله اگزوز نمیباشند و این نیز برای اینگونه خودروها شگفت انگیز هم نیست اما پرسش اصلی اینستکه آیا در این خودروها میزان تولید دی اکسید کربن پائین است؟ پاسخ : بنظر من نه.
بگذارید مسئله را کمی روشنتر مطرح کنم. آیا در خودروهای بنزینی و دیزلی میزان تولید دی اکسید کربن همان اندازه ای است که تولید کنندگان خودرو میگویند؟
پاسخ : باز هم نه.

برای محاسبه درست و دقیق میزان دی اکسید کربن تولید شده توسط خودروها بایستی که شیوه محاسبه را به روز کرد و به حقیقت نزدیکش ساخت.

حقیقت اینستکه برای تولید برق مورد نیاز خودروهای برقی بایستی روی به نیروگاههای تولید برق آورد که خودشان یا با ذغال سنگ یا با گازوئیل یا با گاز و یا با نیروی هسته ای کار میکنند. اما این پایان ماجرا نیست.
برای استخراج ذغال سنگ، نفت یا گاز نیز بایستی دی اکسید کربن تولید شده را از لحظه شروع به حفاریها جهت بیرون کشیدن منابع انرژی فسیلی، خود عملیات بیرون کشیدن مواد اولیه از دل خاک و سپس انتقال آن به پالایشگاهها و خود جریان پالایش را محاسبه نموده و نتیجه را بر روی تعداد خودروهای تولید شده سرشکن کرد.
اگر هم از انرژی هسته ای استفاده شده که آنهم شیوه محاسبه خود را دارد.

تنها پس از بازنگری و محاسبه تمامی داده هاست که میتوان ارقام و اعداد درست را بهمگان عرضه نمود.
به اینگونه محاسبه ها Well-to-Wheel میگویند که مخفف آن WTW میباشد و در آن نیروی مصرف شده از زمان رفتن بسراغ منابع انرژی تا زمان بحرکت افتادن چرخ خودروها در نظر گرفته میشود .
اگر بخواهیم مته به خشخاش بگذاریم و از پاپ هم کاتولیکتر شویم باید دی اکسید کربن منتشر شده در محیط زیست که بر اثر تولید خود خودروها بوجود میآیند را هم به این محاسبات بیفزاییم.
در مورد خودروهای برقی نیز بایستی دی اکسید کربن تولید شده برای ساخت باتریهای لیتیوم – یون را در محاسبات گنجانید.

در آلمان انستیتوی Institut für Energie- und Umweltforschung که مخفف آن IFEU میشود و معنای انستیتوی پژوهش بر روی انرژی و محیط زیست را میدهد، کار انجام اینگونه محاسبات را آغاز کرده است.
نتیجه برخی از محاسبات این انستیتو شگفت آور بود.
اگر مجموعه ای از نیروگاههای برق هسته ای، ذغال سنگی، گازی و برق تولید شده توسط نیروگاههای بادی و خورشیدی را به تناسبی که اکنون وجود دارد، مبنای محاسباتی قرار دهیم که انرژی مورد نیاز خودروهای برقی را فراهم میسازند، میانگین تولید دی اکسید کربن خودروهای برقی در مجموع کمی بهتر از خودروهای بنزینی ولی بدتر از خودروهای دیزلی میشود ( این ارقام مربوط به کشور آلمان هستند که در آن فرق تکنیکی فاحشی میان خودروهای برقی، بنزینی و دیزلی وجود ندارد، حتی تفاوت تکنیکی و مصرفی میان خودروهای کهنه و نو هم زیاد نمیباشد).

اریش هوپفنر مدیر انستیتو IFEU اظهار میدارد : از دید زیست محیطی، تفاوت فاحش میان خودروهای برقی و دیگر خودروها زمانی میتواند شروع شود که میزان مصرف برق مورد نیازی که جهت ساختن باتریهای خودرو برقی و دیگر چیزها استفاده میگردد، از نیروگاههای سبز تولید انرژی (برق خورشیدی یا برق بادی یا در برخی از کشورها برقی که از نیروهای آبشارها تهیه میگردد) بالا رود.

در اینجا نمونه مختصر شده ای از انجام اینگونه محاسبه را توضیح میدهم. چندی پیش کارخانه BMW مدل برقی خود را بنام Mini E عرضه کرد. در کاتالوگها حداکثر میزان مسافتی که این خودرو با باتری میتواند بپیماید 250 کیلومتر ذکر شده است. این مسافت را واقعا نیز میتوان با این خودرو پیمود اگر به تمامی فنون و ریزه کاریهای استفاده از گاز و ترمز و میزان سرعت و دیگر چیزها کاملا وارد باشید.
اما عملا چنین نیست، حداکثر مسافت حقیقی که میتوان از این خودرو انتظار داشت که بپیماید چیزی حدود 140 کیلومتر است.

توان باتری استفاده شده در این خودرو برابر با 35 کیلووات ساعت ( ن.ک. به تعریف ساده یک کیلو وات ساعت چیست؟ ) است که از این میزان تنها 80 درصد آن در بهترین شرایط استفاده میگردد یعنی 28 کیلووات ساعت.

BMW میگوید که مصرف خودروی برقی او بیست کیلووات ساعت برق در ازای هر صد کیلومتر است که آنرا میتوان مشابه با مصرف 2 لیتر بنزین دانست.
خودروی آزمایش شده Mini E اما مصرفی حقیقی برابر با 5،8 لیتر بنزین در صد کیلومتر را داشت که این بمعنای تولید 137 گرم دی اکسید کربن در هر کیلومتر است.
به این عدد بایستی 17 درصد دی اکسید کربنی که بر اثر ساخت خودرو تولید میشود، افزود که میشود 23 گرم. بدینوسیله خودروی Mini E در مجموع 160 گرم دی اکسید کربن در هر کیلومتر تولید میکند.
این عدد با رقمی که خریداران خودروهای برقی بر روی کاتالوگها مشاهده میکنند تفاوت زیادی دارد.

جریان درمورد دیگر سازندگان خودروهای برقی نیز متفاوت نیست. حتی خودروهای معمولی بنزینی و دیزلی نیز اعداد تولید دی اکسید کربنی که عرضه میکنند از واقعیات بدور هستند و این اعداد عرضه شده بر روی کاتالوگها را میتوان در شرایطی استثنائی که کمتر برای خریدار عادی میسر میشود یا اصلا هیچ میسر نمیشود بدست آورد و نه در شرایط رانندگی عادی.



Sunday, 15 August 2010

گوردخمه 1800 ساله


تقریبا از صد سال پیش تا کنون باستان شناسان و دانشمندان بر روی خرابه های شهر بزرگ تئوتی هوا کآن مطالعه انجام میدهند. اکنون برای نخستین بار بنظر میرسد که نشانه هایی پیدا شده باشند که نقاب از چهره اسرارآمیز این شهر برگیرند "تونلی که سده ها غیر قابل گذر بود".
راستش را بخواهید حتی باستان شناسان و دانشمندان هم نمیدانند که چه کسی در شهر اسرارآمیر تئوتی هواکآن زندگی و چه کسی سلطنت میکرده حتی نام شهر هم نام اصلی آن نیست.
دسته ای از ازتکها در حوالی سال 1500 میلادی به این مکان کوچ کردند، آنرا برای اقامت مناسب یافتند، در آنجا ساکن شدند و نام خود را به شهر دادند. این عمل اما حدودا ششصد سال پس از آن صورت گرفت که سکنه اصلی، محل را ترک کرده بودند.
با کنار زدن حدود دویست تن خاک و کشف تونلی که احتمالا به یک یا چند گوردخمه منتهی میشود و سده هاست که بسته میباشد، باستان شناسان امیدوارند که نام واقعی شهر و سرگذشت و خصوصیات مردمان و حاکمان آنرا پیدا کنند. این تونل حدود صد متر درازا و چهار متر پهنا دارد و در 12 تا 15 متری عمق زمین و زیر معبد ماربالدار قرار دارد.



سرجیو گومز چاوز سرپرست تیم کاوشگران میگوید : من گمان میبرم که این تونل بخشی از هسته اصلی این نیایشگاه را تشکیل میداده. تا کنون دانشمندان توانسته اند که توسط دوربین کمی از درون این تونل را مشاهده کنند.
در ابتدای تونل اشیا و نقاشیهایی دیده میشدند که کاوشگران را متقاعد کردند که این محل میتواند گوردخمه حاکمی بوده باشد. حدود شصت هزار شیئی که گمان برده میشود پیشکشها و نذورات بوده باشند از سنگ و صدف گرفته تا سفال و یشم سبز در این تونل یافته شده است.
بر روی دیواره سنگی آخر تونل کاوشگران آثار سه گوردخمه را توسط دوربین مشاهده کردند که توسط درهای سنگینی مسدود شده اند.
چاوز میگوید احتمال اینکه جسد حاکم این شهر را در یکی از گوردخمه ها پیدا کنیم، زیاد است و در اینصورت کارهای این کاوش اهمیتی برابر با کاوش در گورهای فراعنه مصر را پیدا میکند و افقهای تازه ای را در مورد شیوه زندگی و فرهنگ در این بخش از جهان پیش از ورود کریستف کلمب به این قاره میگشاید.



اطلاعات دانشمندان تا کنون در مورد مردمان نخستین نئوتی هواکآن بسیار کم بوده است. مهمترین بنای این شهر که هرم خورشید نام دارد به بزرگی بناهای رم باستان بوده، در حوالی سال صد میلادی ساخته شده است.
سطح قاعده هرم 220 متر در 220 متر و ارتفاعش برابر با 65 متر میباشد. از سال 100 تا 600 میلادی تئوتی هواکآن مرکز بازرگانی و فرهنگی آمریکای مرکزی بود.
در سده هفت و یا هشت میلادی پس از آتش سوزی بزرگی که احتمالا شورش را نیز در پی داشته، شهر خالی از سکنه و متروک شد تا اینکه حوالی سال 1500 میلادی دوباره توسط ازتکها کشف گردید و آنها در آنجا سکنی گزیدند. کمی پس از آن اسپانیائیها به این بخش از قاره آمریکا وارد شدند.

تا رفتن خود کارشناسان و باستان شناسان بدرون تونل هنوز چند ماه زمان لازم است. پیش از آن میبایست که آمادگیهایی جهت خاکبرداری و عملیات کاوش انجام گیرند.

Wednesday, 11 August 2010

باغچه شربر Schrebergarten

این نوشتار مربوط به باغچه خانه و یا حیاط منزل نیست، هرچند که از عملکردهای توضیح داده شده در مورد باغچه این نوشتار میتوان برای استفاده مناسبتر از باغچه خانه و حیاط منزل نیز بهره برد.

نوشته در مورد نوعی از باغچه با مشخصات مخصوصی است که بیشتر از همه در اروپای مرکزی بسیار متداول می باشد.

برای پیدایش این نوع باغچه سرگذشتی تعریف می شود که به حقیقت فلسفه وجودی این باغچه بسیار نزدیک و حقیقی است.

ارنست اینوزنس هاوشیلد Ernst Innozenz Hauschild مدیر مدرسه ای دولتی در شهر لایپزیگ آلمان بود و بهمراه برخی دیگر از همکارانش از سال 1857 تا پایان عمرش یعنی 1866 کار تعلیم و تربیت کودکان را بعهده داشت.

از جمله همکاران هاوشیلد، دکتر موریتس شربر Daniel Gottlob Moritz Schreber بود که در کنار کار خود و تحقیق در مورد حالات فیزیک بدنی کودکان، مراقب وضع تندرستی کودکان مدرسه هاوشیلد نیز بود.

او معتقد بود که اگر کودکان شهری موقعیت داشته باشند تا در کنار بازی کردن به فعالیتهای بدنی در فضاهای سبز نظیر درختکاری و باغبانی و کمک در رسیدگی به امور باغچه بپردازند به امر تندرستی آنها کمک زیادی شده است.

بنابراین او همیشه دوست داشت که این نظر را در انجمن خانه و مدرسه با والدین کودکان درمیان بگذارد و از قطعه زمین نسبتا بزرگی که بی مصرف در نزدیکی مدرسه افتاده بود نیز برای این منظور استفاده کند.

دکتر شربر در سال 1861 درگذشت اما ارنست هاوشیلد این ایده را پیگیری نمود و سرانجام هم در سال 1864 دوسال پیش از مرگ خودش با کمک کارل گزل معلم دیگری از مدرسه آنرا عملی ساخت .

ایندو این باغچه تازه تاسیس را بیاد شربر که ایده نخستین را مطرح کرده بود، باغچه شربر نامیدند و تا به امروز نیز در آلمان از آنها بنام باغچه های شربر یاد می گردد.

بهرحال دیری نپایید که باغچه شربر نخستین محل رفت و آمد و ملاقات خانواده ها و کودکانشان گردید.

بعدها برای تقسیم کار بخشی از زمین را در اختیار هر خانواده قرار دادند تا هرکدام به میل خود به آن رسیدگی نماید.

خانواده ها هم بنا به سلیقه خود چیزی در آن بخش از زمینی که در اختیارشان بود کاشتند و اندکی پس از آن و با رشد گیاهان و برای اینکه کشته هایشان پامال کودکانی که در حال بازی بودند نشود و در ضمن درگیری میانشان پیش نیاید، هرکس بدور زمین خود پرچینی کشید و محدوده خود و دیگران را مشخص کرد.

با آغاز جنگهای میان فرانسه و آلمان و رفتن پدران و پسران که سرپرستان خانواده ها بودند بخصوص در مزارع و روستاها، وضعیت معیشت و زندگی بر دیگران تنگ شد و کارآیی باغچه های شربر که در این میان عمومیت یافته بودند برای خانواده هایی که درآنها سبزیجات و دیگر چیزها را کاشته و از آنها نیز برداشت می کردند مشخص گشت.

پس از پایان جنگ شهرداریهای شهرها و انجمنهای شهری بزودی به نقش با اهمیت باغچه های شربر در شهرها که ساکنینش در خانه ها و آپارتمانهای کوچک زندگی میکردند، پی بردند و از ادامه پیدا کردن این ایده با قاطعیت پشتیبانی نمودند.

از آن پس در کناره و یا حتی در میان خود شهرها هرگاه زمین بیمصرف و بی مالک پیدا میشد بلافاصله از سوی شهرداریها زه کشی و تقسیم بندی میگشت و با فراهم کردن امکانات نخستین، هر بخش از آن زمین را با بهای بسیار اندک به اجاره شهروندان می دادند تا برروی آنها به امور باغداری و باغبانی برای خویش بپردازند.

باغچه های شربر بسرعت در کل اروپا عمومیت یافته و نزد مردم مقبولیت پیدا کردند.

نمایندگان شوراهای شهری و نیز برگزیدگان مردم در اروپا اتحادیه ای فرامرزی و غیردولتی تشکیل دادند که بزبان فرانسوی Office International du Coin de Terre et des Jardins Familiaux خوانده میشود و اهداف خود و عملکردهای باغچه های شربر را بصورت زیر تعریف میکند :

1- باغچه های شربر بطور کلی این موقعیت را فراهم می آورند که کیفیت زندگی در شهرها را توسط گریز از سروصدا، مهار گرد وخاک، گسترش فضای سبز، مبارزه با یکنواخت بودن و غیرطبیعی بودن نواحی مسکونی که توسط ساختمانها پیش میآیند، فراهم کردن شرایط زیست برای پرندگان و حیوانات کوچک و کمک در بهبود وضع هوا ارتقا داده و بالا ببرد.

2- برای خانواده های شهری این امکانات را فراهم میسازد تا سرگرمی مناسب و مثمری داشته باشند و توسط آن بتوانند به باغبانی پرداخته و نیز با کاشتن و برداشت سبزیجات و میوه های دست کاشت خود، بخشی از نیازهای خود را باقیمتی مناسب تامین کنند و در کنار آن محیط های سبز ساخته شده دست خود از زندگی در آپارتمانهای بتونی و خیابانهای آسفالته پر ازدحام تا اندازه ای دوری گیرند. بزبان ساده به دامن طبیعتی که خود بانی و سازنده و ناجی آن هستند پناه برند.

3- اینگونه باغچه ها بگونه ای برای کودکان و نوجوانان کمبود فضاهای پارکها، زمینهای بازی و مناظر طبیعی در شهرهای بزرگ را جبران نموده و به ایشان فرصت میدهد که در مدرسه ای طبیعی، روابط طبیعی و تناسبات آنها را نظاره گر باشند.

4- این گونه باغچه ها برای کارمندان و کارکنان شرکتها و موسسات، این امکان را فراهم می سازند تا از تنشهای محیط کار دوری گیرند و آرامش خود را باز یابند.

5- این گونه باغچه ها به بیکاران احساس میدهد که در جامعه هنوز مفید واقع می شوند و همچنین ایشان می توانند که بخشی از نیازهای خوراکی خود را باقیمتی مناسب، خود تامین نمایند.

6- به معلولین فرصت میدهد که از تنهایی بدرآیند و کناره گیر و گوشه نشین نباشند.

7- به سالمندان احساس جوانتر و هنوز مفید و مورد نیاز بودن را میدهد و توسط کشت و کار ایشان را سرگرم می کنند تا بخش آخر زندگی خود را با احساسی مثبت دنبال نمایند.

 

بر طبق قوانین باغچه های شربر در آلمان، این باغچه ها مساحتی برابر با 500 متر مربع دارند که از این مقدار بر طبق قانون بایستی دستکم چهل درصدش بمنظور کشت میوه وسبزیجات استفاده گردد. بر روی بیست و پنج درصد این زمین میتوان ساختمانی یک طبقه با موازین مشخص بنا نمود که تنها سه روز متوالی در هفته را که روزهای مشخصی هستند می توان در آن شب را بسر برد. یعنی این زمینها برای مسکن نبوده و به تملک کسی هم در نمی آید( جدیدا در پی تصویب قانونی هستند که تحت شرایطی باغچه های شربر به فروش هم برسند).

این قطعه زمینهای 500 متری را شهرداریها در مکانهای مناسب و با اجاره بسیار مناسب (به نسبت مکان و شهری که باغچه شربر در آن قرار دارد از 98 یورو درماه) در اختیار علاقه مندان قرار میدهند. مدت اجاره می تواند که مادام العمر باشد، اما اجاره نامه بایست هر 5 سال تمدید گردد.

نتایج وعملکردهای اجتماعی و اقتصادی باغچه های شربر در دیگر نقاط جهان نیز علاقه مندانی پیدا کرده مثلا از سال 2003 در کشور فیلیپین نیز باغچه های شربر احداث گردیده اند و چگونگی استفاده و کاربرد آنها در این کشور توسط کشورهایی مانند آلمان یا بلژیک به مردم آن تعلیم داده می شود.

هم چنین در آفریقا در مورد استراتژی باغچه های شربر بحث و گفتگو انجام گرفته و کوشش بعمل می آید تا از تجربیات کشورهای اروپایی در این زمینه در قاره آفریقا نیز بهره برده شود.

پایان