علیاکبر دهخدا ادیب، واژه شناس، سیاستمدار و شاعر ایرانی و بنیانگذار لغتنامه دهخدا سروده یادآر زشمع مرده را بیاد همرزم
سابق خود میرزا جهانگیرخان شیرازی یا جهانگیرخان صوراسرافیل سرود. گویا زمانی
میرزا جهانگیرخان شیرازی به خواب دهخدا میآید و از او میپرسد " چرا نگفتی دو
جوان افتاده "؟ دهخدا میگوید که من از این پرسش چنان برداشتم که جهانگیرخان
شیرازی پرسیده بود چرا خبر مرگ مرا در جایی ننوشتی و به کسی نگفتی؟ و بلافاصله این
جمله از خاطرش گذشت : یادآر ز شمع مرده یادآر.
میرزا جهانگیرخان شیرازی، پسر آقا
رجبعلی در خانواده ای تنگدست در شیراز متولد شد.
میرزاجهانگیرخان شیرازی
در کودکی پدر خویش را از دست داد
و عمه و مادربزرگش ویرا سرپرستی کردند. او نخست در شیراز به مکتب خانه (دبستان) رفت و سپس
در تهران وارد دارالفنون شد و به آموختن علوم جدید پرداخت. پس از اتمام تحصیلات در
دارالفنون با علی اکبر دهخدا و میرزا ابوالقاسم تبریزی آشنا و دوست شد.
میرزا ابوالقاسم خان تبریزی (صور اسرافیل)
زمانیکه
مجوز انتشار صور اسرافیل برای میرزا ابوالقاسم خان تبریزی که با خانواده قاجار نیز
قرابتی داشت، صادر گردید، او سردبیری این روزنامه را به میرزاجهانگیر شیرازی سپرد.
میرزا جهانگیر خان در روزنامه
صوراسرافیل مطالب مستقیم، مبسوط و محکمی در رد استبداد و حکومت خودکامه محمدعلیشاهی
مینوشت که مورد توجه عموم مردم قرار میگرفت. در زیر نمونه یکی از نبشته های
میرزاجهانگیرخان شیرازی را مشاهده میفرمایید:
....معنى كلمه جديد آزادى كه تمام
انبيا، حكما و علماى دنيا مستقيم و غيرمستقيم براى تكميل معنى آن كوشيدهاند و ما
تازه با هزار ترديد و لكنت اسم آن را به زبان جارى مىكنيم، همين است كه مدعيان
توليت قبرستان ايران، كمال انسان را به معرفىهاى حكيمانه خودشان محدود نكرده و اجازه فرمايند نوع بشر به
همان وسايل خلقتى در تشخيص كمال و پيروى آن بدون هيچ دغدغه خاطر ساعى باشند.
معنى كلمه آزادى كه قرنهاست در
تحصيل آن سيلهاى خون در پستىها و بلندىهاى دنيا جارى است، فقط تحصيل چنين اجازه
يا استرداد همين حق طلق و ملك خالصالملكيه بشرى است. بيتحصيل اين حق، تميز شخصيت انسان امكان ندارد.
بى تحصيل اين حق، اعمال و افعال هيچ كس
اعمال و افعال شخصى او نخواهد بود. بى
تحصيل اين حق، انسان به شناسايى نفس خود قادر نمى شود. بى تحصيل اين حق، توسعه افكار و ترقى جسمانى و
عقلانى انسان ممتنع است. بى تحصيل اين حق،
طرق تمام ترقيات متصوره بر روى انسان مسدود است.....
میرزا جهانگیر خان شیرازی بهمراه
علی اکبرخان قزوینی (علامه دهخدا) در صوراسرافیل چنان بی محابا مینوشتند که ایشان
را تکفیر کردند و بساط روزنامه را بارها برچیدند. پادشاه مملکت محمدعلی شاه نیز که
از این جهت عرصه را بر خودکامگیهای خویش بسیار تنگ میدید و از اینرو اصلا میانه
خوبی با آزادیخواهان نداشت، کینه شدید آنها را بدل گرفت. محمد علی شاه همانند همه
خودکامگان دیگر، مملکت و مقدرات آن را تنها وسیله ای برای رسیدن به آمال خویش میدانست و میخواست که از پادشاهی استفاده ابزاری بسود خود و یارانش نماید.
سرانجام نیز در سوم تیر سال 1287 خورشیدی مجلس
شورای ملی بفرمان محمد علی شاه پادشاه
کشور ایران، توسط ژنرال لیاخوف روسی فرمانده بریگاد قزاق به توپ بسته شد.
میرزاجهانگیرخان که در صحن مجلس حضور داشت بهمراه عده ای از جمله حکیم الملک، مستشارالدوله، ممتازالدوله، قاضی
قزوینی، داود خان علی آبادی، ملک المتکلمین، سید عبدالله بهبهانی و سید محمد
طباطبائی با سوراخ کردن دیوار مجلس از آنجا فرار کرده و به پارک امین الدوله
رفتند.
ملک المتکلمین
پارک امین الدوله که به حاج محسن
خان امین الدوله (داماد مظفرالدین شاه و پدرش صدراعظم مظفرالدین شاه بود و خودش پدر
دکتر امینی نخست وزیر زمان محمدرضا شاه پهلوی) تعلق داشت و نامبرده با قبول تنها
سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی عملا دیگران را پناه نداد و حتی با تلفن
کردن به پادگان باغشاه ایشان را لو داد بطوریکه سربازان باغشاه ملک المتکلمین،
میرزا جهانگیرخان شیرازی و چند نفر دیگر را دستگیر کرده و به باغشاه بردند و در
آنجا در حضور پادشاه مملکت محمدعلی شاه بطرز دلخراشی به دار آویختند.
خواهر زاده میرزاجهانگیرخان شیرازی
بهنگام بتوپ بستن مجلس با نشان دادن رشادت های فراوان به مقاومت برخاست و او نیز در آنجا کشته
شد.
از اینرو جمله معروف در خوابی که
دهخدا دیده بود " چرا نگفتی دو جوان افتاده "؟ و بدنبال آن سروده دهخدا در همین رابطه.
ای مرغ سحر، چو این شب تار بگذاشت سر
سیاه کاری
وز نفحه
روح بخش اسحار رفت
از سر خفتگان خماری
بگشود گره
ز زلف زرتار محبوبه نیلگون
عماری
یزدان به
کمال شد پدیدار و
اهریمن زشتخو حصاری
یاد
آر ز شمع مرده، یادآر
ای مونس یوسف اندر این بند تعبیرعیان چو شد تورا خواب
دل پر زشعف، لب از شکرخند محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی بر یار خویش و
پیوند آزادتر از
نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یکچند در آرزوی وصال،
احباب
اختر
به سحر شمرده، یادآر
چون باغ شود دوباره خرم ای بلبل
مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم آفاق، نگارخانه چین
گل، سرخ و برخ عرق زشبنم تو داده ز کف قرار و تمکین
زان نو گل پیشرس که در غم نا داده به نار
شوق تسکین
از
سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره
تیه پور عمران بگذشت چو این سنین معدود
وان شاهد نغز بزم عرفان بنمود چو وعد خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناه
قوم نادان در حسرت روی ارض موعود
بر
بادیه جان سپرده، یادآر
چون گشت زنو زمانه آباد ای کودک دوره طلایی
وزطاعت بندگان خودشاد بگرفت زسر خدا، خدایی
نه رسم ارم، نه اسم شداد گل بست زبان ژاژ خایی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد ماخوذ به جرم حق ستایی
پیمانه وصل خورده، یادآر
No comments:
Post a Comment