جستجوگر در این تارنما

Saturday, 21 September 2013

همکاران

این یک داستانِ کوتاه ولی واقعی هست که از رفتارِ چهار همکار تعریف می‌کند. هرگونه تشابه نامی با هر کسی اتفاقی بوده و از نظر قانونی قابل پیگرد نمیباشد.
نامهایِ  این همکاران به اینصورت بودند : همه، یکنفر، یک بابایی و هیچ کس.  نامهایِ  عجیبی‌ هستند، خودم هم میدانم.
یک روز یک کارِ  خیلی‌ خیلی‌ خیلی‌ مهم پیش آمد.
همه مطمئن بود که یکنفر انجامش میده، دستکم یک بابایی بالاخره میتوانست که انجامش بده، ولی‌ در پایان این هیچ کس بود که انجامش داد ( ترجمه عقلانیش میشه، یعنی‌ کار هیچ انجام نگرفت).
یکنفر دیگه خیلی‌ ناراحت شد و رگ ‌هایِ  گردن و پیشانیش از فرطِ  خشم بیرون زدند چونکه این کار، کارِ  همه بود. از طرفِ  دیگر همه فکر میکرد که  یک بابایی حتماً انجامش میده به خاطرِ  همین هم به طرفش اصلا نرفت و به روی خودش نیاورد ولی‌ هیچ کس می‌دانست که حتی یکنفر هم حاضر نیست که بهش دست بزنه.

آخرش چی شد؟ آخرش هم، همه ، یکنفر را محکوم کرد زیرا هیچ کس کاری را کرده بود که در واقع یک بابایی باید انجامش میداد و نداد.


No comments: