شمس الدين محمد وحشي بافقي يكي از شاعران زبر دست
ايران در سده دهم است كه آوازه اش در گاه زندگاني خود او در ايران و هند بلند شده و سروده
هایش دست به دست گشته است .
سروده دل نیست کبوتر که چو برخاست
نشیندش را کمتر کسی از اهل ادب فارسیست، نشنیده یا نخوانده باشد.
وي از خانداني نه چندان دارا در شهر بافق برخاسته است . برادر بزرگ او مرادي بافقي نيز از سرایندگان روزگار خود و
در آشنايي وحشي به محفل هاي ادبي بسيار موثر بود ولي پيش از آنكه وحشي در شاعري به
شهرت برسد بدرود حيات گفت و در برخي اشعار وحشي نام او يافت مي شود .
وحشي پس از آموختن مقدمات ادبي از
بافق به يزد و از آنجا به كاشان رفت و چندي در آن شهر سرگرم مكتب داري بود و پس از
روزگاري به يزد بازگشت و همانجا ماند و به شاعري سرگرم
بود از اینرو گاهی هم او را وحشی یزدی یا وحشی کاشانی میخواندند.
وحشي مردي پاكباز ، وارسته ، حساس ،
بلند همت و گوشه گير بود . با آنكه سنت شاعران عهد وي ، سفر و مهاجرت به هند و
بهره مندي از نعمت هاي دربار گوركاني هند و اميران و سرداران و بزرگان آن دولت بود
، او نیز همانند حافظ از ايران پاي بيرون ننهاد و در ایران نیز تنها چند گاهي به كاشان و باقي عمر
را به يزد رفت و همانجا ماند .
اشعار وحشي را مي توان از بهترين نمونه هاي اشعار عاشقانه در شعر پارسي دانست . زيرا
نهايت قدرت شاعر در بيان دلباختگي و حالات دلدادگي خود و نيز توضيح ماجرايي كه
ميان او و معشوق بوده به كار رفته است و همين طرز زيباي وقوع را هم شاعر در غزلهاي
خود با چيره دستي تمام به كار برده است .
در شعر وحشي تا آنجا كه ممكن است از واژه هاي
دشوار و تركيبات عربي ناهموار خبري نيست و به جاي لغات و كلمات مشكل و دشوار از
واژه ها و تركيبات متداول و سهل و ساده زمان ، چنانكه رسم اغلب شعراي آن دوران
بوده ، استفاده كرده است و به همين جهت است كه اشعار وحشي به دل عموم افراد مي
نشيند .
در تاريخ درگذشت وحشي اختلاف بسيار
است. در دایره المعارف شعر و شاعران
پارسی ازچنین روزی در سال 991 هجری قمری، بعنوان روز مرگ این سراینده بزرگ نام برده شده است.
نمونه ای از غزلیات وحشی بافقی :
آه تا کی ز سفر باز نیایی؟ بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی؟ بازآ
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد
گر همان بر سر خونریزی مایی، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آن است که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بیتو به
جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی؟ بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صدگونه جفایی، بازآ
No comments:
Post a Comment