ما را به دَمِ پیر نگه نتوان داشت
در حُجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَد
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت
هر شب ز غمت تازه عذابی بینم
در دیده به جای خواب آبی بینم
و آنگه که چو نرگس تو خوابم ببرد
آشفتهتر از زلف تو خوابی بینم
No comments:
Post a Comment