بیست و پنجم دسامبر سال 859 میلادی برابر با چهارم دی ماه سال 329 هجری قمری را تاریخ تولد ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکی میخوانند. رودکی که پدر شعر پارسی (منظور پارسی دری میباشد) نام دارد در روستای رودک ناحیه پنجکت ولایت سغد که در یکصد و هفتاد کیلومتری شمال شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان قرار دارد، بدنیا آمد.
از شاعران پیش از رودکی دیوان شعری شناخته نیست و به اینصورت میتوان گفت که نخستین دیوان شعر بزبان فارسی دری از آن اوست.
رودکی در کنار شعر گفتن با موسیقی نیز آشنا بود و صدایی خوش داشت. در زمان او شعرا سروده های خود را به خوانندگانی که صدای خوش داشتند میدادند تا بخوانند. رودکی گفتن و نواختن و خواندن را خود انجام میداد.
رودکی در کنار شعر گفتن با موسیقی نیز آشنا بود و صدایی خوش داشت. در زمان او شعرا سروده های خود را به خوانندگانی که صدای خوش داشتند میدادند تا بخوانند. رودکی گفتن و نواختن و خواندن را خود انجام میداد.
اندک اندک شهرت رودکی افزونی گرفت و سرانجام تا بدانجا رسید که نصربن احمد سامانی او را به دربار خود در بخارا دعوت نمود.
نصر بن احمد که از سن هشت سالگی به سلطنت دست یافته بود در ابتدا میتوانست تنها با کمک وزیرانش به رتق و فتق امور بپردازد و از آنجا که این وزیران خود مردمان دانا و آگاهی بودند مانند خواجه ابوالفضل بلعمی، سبب گشتند که دربار امیر نصر بن احمد به محلی برای تجمع علما و ادبا و فرهنگی مبدل گردد.
نصر بن احمد که از سن هشت سالگی به سلطنت دست یافته بود در ابتدا میتوانست تنها با کمک وزیرانش به رتق و فتق امور بپردازد و از آنجا که این وزیران خود مردمان دانا و آگاهی بودند مانند خواجه ابوالفضل بلعمی، سبب گشتند که دربار امیر نصر بن احمد به محلی برای تجمع علما و ادبا و فرهنگی مبدل گردد.
بهرحال در آنجا رودکی از بزرگترین شعرای دربار گردید و کلامش در شاه سامانی موثر بود. شعر بوی جوی مولیان او نمونه ای از این تاثیرگذاری است. در ایران رودکی را بیشتر با این شعر میشناسند اما بد نیست که بدانیم رودکی از نخستین و پرکارترین شاعران سبک خراسانی بود و از جمله کسانی بود که شاه سامانی را برای ترجمه کلیله و دمنه تشویق و ترغیب میکردند.
کلیله و دمنه را در زمان بزرگمهر پزشک وزیر انوشیروان ساسانی از هندی به پهلوی ساسانی برگردانده بودند. پس از حمله اعراب این کتاب توسط ابن مقفع از پهلوی به عربی برگردانده شد.
رودکی این کتاب را که دوباره از عربی به فارسی دری برگردانده یودند، به نظم درآورد (دکتر محمد دبیر سیاقی معتقد است تنها پنج باب اول کلیله و دمنه). که بدبختانه امروزه چیز زیادی از آن در دست نمانده است.
استاد سخن فردوسی پاکزاد نیز گزارش اینکار رودکی را در زمانیکه نابینا شده بود در شاهنامه آورده و گرامی و پاسش داشته است.
استاد سخن فردوسی پاکزاد نیز گزارش اینکار رودکی را در زمانیکه نابینا شده بود در شاهنامه آورده و گرامی و پاسش داشته است.
نبشتند بر نامه خسروي
نبد آن زمان خط بجز پهلوي
چنين تا به تازي سخن راندند
از آن پهلواني همي خواندند
چو مأمون جهان روشن و تازه کرد
خور و روز بر ديگر اندازه کرد
کليله به تازي شد از پهلوي
بر اينسان که اکنون همي بشنوي
به تازي همي بود تا گاه نصر
بدانگه که شد در جهان شاه عصر
گرانمايه بوالفضل دستور او
که اندر سخن بود گنجور او
بفرمود تا فارسي و دري
بگفتند و کوتاه شد داوري
از آن پس چو بشنيد راي آمدش
برو بر خرد رهنماي آمدش
همي خواستي آشکار و نهان
کزو يادگاري بود در جهان
گزارنده اي پيش بنشاندند
همه نامه بر رودکي خواندند
بپيوست گويا ، پراکنده را
بسفت اين چنين درّ آکنده را
تا زمانیکه این منظومه رودکی در دسترس قرار داشت، آنرا مبنای مقایسه قرار میدادند. کلیله و دمنه سرانجام در سده ششم توسط نصرالله نامی که منشی بهرام شاه غزنوی بود ترجمه نهایی گردید و کلیله و دمنه ای که امروزه در دست ما قرار داد و بنام بهرامشاهی معروف است همین ترجمه میباشد که بنای محکمش را رودکی گذاشته بود. نصرالله منشی نیز به این موضوع اشاره میکند.
میان اینکه آیا رودکی کور مادر زاد بوده و یا اینکه بعدها کور گشته گزارشات مختلفی وجود دارد. اظهارات خود سراینده نیز دلالت قطعی را نمیآورد ضمن اینکه رودکی در برخی از سروده هایش اشاراتی میکند که میتوان آنرا به بینا بودن شاعر تفسیر نمود.
محمد دبیر سیاقی با توجه به برخی از سروده های رودکی که در آن سراینده از دیدن سخن میگوید، معتقد بود که رودکی در پایان عمر کور گشته است. اما استاد بدیع الزمان فروزانفر در کتاب سخن و سخنوران معتقد بود که رودکی از بدو تولد نابینا بوده است و میگفت هومر و بشاربن برد شاعر عرب نیز نابینای مادر زاد بودند و از دیدن سخن گفته اند و این بمعنای تضاد داشتن با کوری آنها نیست.
چیزی که کور بودن مادر زادی رودکی را پیچیده تر میکند همانا اقدامات صدرالدین عینی از بزرگان معاصر ادبی کشور تاجیکستان است برای پی بردن به حقایق زندگی رودکی. بر اثر تلاش و پیگیریهای او سرانجام باستان شناسی روسی موفق گشت تا جواز نبش قبر رودکی را بدست آورد.
پس از نبش قبر رودکی و آزمایش بر روی باقیمانده پیکر وی، معتقد شدند که آثار سوختگی بر روی جمجه رودکی وجود دارد. تو گویی که سرش را بر روی ذغال و یا آتش گداخته گرفته باشند. از آن گذشته آثار شکستگی در دنده ها و ستون فقرات او پیدا شده اند که سخن از شکنجه گشتنش پیش از مرگ میکنند.
پس از نبش قبر رودکی و آزمایش بر روی باقیمانده پیکر وی، معتقد شدند که آثار سوختگی بر روی جمجه رودکی وجود دارد. تو گویی که سرش را بر روی ذغال و یا آتش گداخته گرفته باشند. از آن گذشته آثار شکستگی در دنده ها و ستون فقرات او پیدا شده اند که سخن از شکنجه گشتنش پیش از مرگ میکنند.
این در حالیست که تا پیش از آن هیچگونه اشاره ای در اینمورد که رودکی را پیش از مرگ شکنجه کرده باشند از سوی متاخران و شرح حال نویسان وی وجود نداشته است.
با در نظر گرفتن این داده ها و داشته ها که ضد و نقیض یکدیگر بنظر میرسند، لزوم پژوهشهای بیشتر از سوی نخبگان و کنکاش خبرگان در اینمورد امری بدیهی و معقول بنظر میرسد.
با در نظر گرفتن این داده ها و داشته ها که ضد و نقیض یکدیگر بنظر میرسند، لزوم پژوهشهای بیشتر از سوی نخبگان و کنکاش خبرگان در اینمورد امری بدیهی و معقول بنظر میرسد.
در میان همه کس این امر پذیرفته شده و قطعی است که پایان زندگی رودکی حکایت از بی مهری دربار و درباریان به او میکند به طوری که او که با وجود دریافت صله های فراوان به سبب دست و دلبازیهایش و دم غنیمت شمردنهایش بی چیز شده بود، غمگین و پیر به زادگاه خود در رودک بازگشت و در سال 941 میلادی در تنگدستی بمرد.
سروده های رودکی بیشتر در موضوعاتی مربوط به دانش، آموزش، هنر، مرگ، زندگی، نوروز و گیتی بودند که بصورتی پرمعنی و چند بعدی میباشند. برخی او را از اسلاف خیام و حافظ میشمارند.
کلیله و دمنه رودکی را هنوز هم در دوران پیش دبستانی (کودکستانی) کشور افغانستان و در دوران دبستانی تاجیکستان برای کودکان پیش خوانی میکنند.
از سروده های بسیار زیبای او که مرا از همه بیشتر خوش آیند، سه قطعه زیر میباشند.
ای آنکه غمگنی و سزاواری
وندر نهان سرشگ همی باری
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد
بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی ست، کی پذیرد همواری؟
مستی نکن که نشنود او مستی
زاری مکن که نشنود او زاری
شو، تا قیامت آید زاری کن
کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیش بینی زین گردون
گر تو بهر بهانه بیازاری
گویی گماشته است بلایی او
بر هر که تو بر او دل بگماری
ابری پدید نی و کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ترسم
بر خویشتن ظفر ندهی باری
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
و
هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
تا جهان بود از سر مردم فراز
کس نبود از راز دانش بی نیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است
و سرانجام سومین سروده او که به گمان من زیباتر از همه است.
زمانه پندی آزاد وار داد مرا
زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری
بسا کسا که به روز تو آرزومند است
زمانه گفت مرا : خشم خویش دار نگاه
کرا زبان نه به بند است، پای در بند است
روانش شاد.
4 comments:
درود
یلدا شما هم شاد باد. دلتون گرم در زمستانی ترین شب سال
درود، یک نکته و آن اینکه بیت هفتم شعر نخست اینگونهاست:
بفرمود تا پارسی(یا فارسی) دری/نبشتند (یا بگفتند) و کوتا شد داوری
اینگونه که شما آوردهاید(و البته اشتباه به تسبت رایجیاست) فارسی و دری را دو زبان جداگانه نشان میدهد.
با بهترین درود ها
زیبا که از ارزشمندان ایرانی و پارسی زبان یاد کردید
نوشتهها یتان را کم و بیش خواندم آموزنده هست
شاد باشد و تندرست
درود
با پوزش از دیرکرد چند روزی نبودم، یلدای شما نیز مبارک باد
Post a Comment