پیش
از آنکه به اصل نوشته برسم، می خواهم به چند چیز جانبی اشاره نمایم. نخست اینکه بر بسیاری از ما در پیوند بودن
اتنولوژیک باشندگان اروپایی با ایرانیان روشن است ولی در مورد اینکه در سمت خاور
سرزمینهای باستانی ایران چه کسانی با ما خویشاوندی داشتند را بیشتر خاموش بوده ایم.
کسانی
که شاهنامه خوانده اند بارها به ابیاتی برخورده اند که در آنها به چین یا چینی
هایی که بهمراه لشکریان تورانی در برابر ایرانیان صف کشیده اند، پرداخته شده است.
یا در جاهای زیادی از شاهنامه از دریای چین سخن بمیان آمده است.
در
جاهای گوناگون شاهنامه حکیم توس از چین و ختن نام برده شده است. بسیاری از بزرگان
تورانیان که از دید نژادی با ایرانیان یکی بودند از ناحیه ختن می آمدند. بزرگانی
مانند پیران که در شاهنامه نیز از او به بزرگی یاد شده است.
چند
نمونه آنرا در اینجا می آورم. اینگونه است که ما مثلا در داستان زوطهماسب می
خوانیم:
سر نامداران تهی شد ز جنگ ز
تنگی نبد روزگار درنگ
بر آن برنهادند هر دو سخن که
در دل ندارند کین کهن
ببخشند گیتی به رسم و به داد ز
کار گذشته نیارند یاد
ز دریای پیکند تا مرز تور ازان
بخش گیتی ز نزدیک و دور
روارو چنین تا به چین و ختن سپردند
شاهی بران انجمن
ز مرزی کجا مرز خرگاه بود ازو
زال را دست کوتاه بود
وزین روی ترکان نجویند راه چنین
بخش کردند تخت و کلاه
و یا در داستان سیاوش زمانیکه به جایی که پیران فرمانروایی
داشت می رفتند:
به شادی برفتند سوی ختن همه نامداران شدند انجمن
و یا باز در همان داستان سیاوش در شاهنامه زمانیکه بدستور افراسیاب، سیاوش را
بی گناه سربریدند و افراسیاب قصد نابود کردن همسر سیاوش، فرنگیس را که دختر خود او
بود داشت، پیران ویسه که سپهسالار افراسیاب بود از ختن بیامد و افراسیاب را سرزنش
کرد به او گفت زمانی برسد که از این کار خود پشیمان شوی و سپس وساطت کرده و افراسیاب را متقاعد کرد که از کشتن دختر
باردار خویش دست بکشد و چون افراسیاب اینرا پذیرفت بلافاصله فرنگیس را که باردار
بود برای دور کردن از چشم افراسیاب با خود به ختن برد:
پشیمان شوی زین به روز دراز بپیچی
زمانی به گرم و گداز
ندانم که این گفتن بد ز کیست؟ و
زین آفریننده را رای چیست؟
چو دیوانه از جای برخاستی چنین
خیره بد را بیاراستی
کنون زو گذشتی به فرزند خویش رسیدی
به پیچاره پیوند خویش
نجوید همانا فرنگیس بخت نه
اورنگ شاهی نه تاج و نه تخت
به فرزند با کودکی در نهان درفشی
مکن خویشتن در جهان
که تا زندهای بر تو نفرین بود پس
از زندگی دوزخ آیین بود
اگر شاه روشن کند جان من فرستد
ورا سوی ایوان من
گر ایدونک اندیشه زین کودک است همانا
که این درد و رنج اندک است
بمان تا جدا گردد از کالبد به
پیش تو آرم بدو ساز بد
بدو گفت زینسان که گفتی بساز مرا
کردی از خون او بینیاز
سپهدار پیران بدان شاد شد از
اندیشه و درد آزاد شد
بیامد به درگاه و او را ببرد بسی
نیز بر روزبانان شمرد
بیآزار بردش به سوی ختن خروشان
همه درگه و انجمن
و یا در همان داستان زمانیکه رستم پرورش دهنده سیاوش به توران حمله کرده و آن
را گرفته بود فریبرز شاهزاده پهلوان و برادر سیاوش را به کین خواهی سیاوش با لشکر
به ختن که افراسیاب به آنجا فرار کرده
بود، می فرستد:
فریبرز کاووس را تاج زر فرستاد
و دینار و تخت و کمر
بدو گفت سالار و مهتر توی سیاووش
رد را برادر توی
میان را به کین برادر ببند ز
فتراک مگشای بند کمند
به چین و ختن اندرآور سپاه به
هر جای از دشمنان کینهخواه
میاسای از کین افراسیاب ز
تن دور کن خورد و آرام و خواب
و در بسیار جاهای دیگر شاهنامه مانند داستان فرود و جنگ خاقان چین و پادشاهی
بهرام گور و پادشاهی انوشیروان و جاهای دیگر از ختن و چین نام برده شده و این نشان
دهنده آنست که ایرانیان از نزدیکی جغرافیایی و زیستن قبایل آریایی و آلتایی در
حوضه تاریم آگاهی داشتند. بسیاری از فرماندهان سپاه افراسیاب که از این ناحیه می
آمدند نامهای آریایی داشتند.
نکته دیگر اینکه دریا به گویش دری و نیز به تعبیر
قدیمی های خودمان معنای رودخانه را می دهد. نمونه های بارز آن سیردریا و آمودریا
هستند که رودخانه سیر و رودخانه آمو را معنی می دهند. در نبرد رستم با دیو سپید هم
از رودخانه نیل در مصر با نام دریای نیل یاد شده است که دیو سپید رستم را به آن
انداخت و رستم در آن توانست با یک دست شناکنان با یک دست شمشیرزنان خود را از دست
تمساحان آنجا نجات دهد.
در
داستان جمشید، هنگامیکه ضحاک از باختر رو به سوی پایتخت جمشید می گذارد تا او را
از میان بردارد، جمشید فرار می کند تا اینکه ضحاک پس از صد سال او را روزی به
دریای چین یافته و می کشد :
از ایران و از تازیان لشکری گزین
کرد گرد از همه کشوری
سوی تخت جمشید بنهاد روی چو
انگشتری کرد گیتی بروی
چو جمشید را بخت شد کندرو به
تنگ اندر آمد جهاندار نو
برفت و بدو داد تخت و کلاه بزرگی
و دیهیم و گنج و سپاه
چو صد سالش اندر جهان کس ندید بر
او نام شاهی و او ناپدید
صدم سال روزی به دریای چین پدید آمد آن شاه ناپاک دین
در بازگویی داستان منوچهر در شاهنامه، هنگامیکه که سام سوار به دربار منوچهر
می رود تا وفاداری خود را به او اعلام کند، منوچهر هم برای قدردانی از کارهای او و
هم اینکه کارهای کشوردار خود را آسانتر کند، مناطقی را به سام و خانواده سام
واگذار می کند. بخوانیم و ببینیم کدام مناطق را؟
وزان پس منوچهر عهدی نوشت سراسر
ستایش بسان بهشت
همه کابل و زابل و مای و هند ز
دریای چین
تا به دریای سند
ز زابلستان تا بدان روی بست به
نوی نوشتند عهدی درست
ز دریای چین تا به دریای هند اشاره به سرزمین کشمیر است که در شمال شرقی
پاکستان و شمال غربی هند قرار دارد و میان ایندو کشور و نیز کشور چین تقسیم شده
است و عملا میان رودخانه های حوضه تاریم و رودخانه سند قرار دارد.
دریای
چین کجا می تواند باشد؟ چه رابطه ای می تواند با ختن داشته باشد؟ به آن خواهم رسید
و گمان خود را بیان خواهم کرد. اما پیش از آن مطلبی را که در یکی از معتبرترین
جراید اینجا به چاپ رسیده است را برای خواننده برگردانده و عرضه می نمایم.
این
نوشته در مورد یافته های منطقه حوضه تاریم در کنار جاده ابریشم است. برای اینکه
برای خواننده بیشتر مشخص گردد که حوضه تاریم کجاست و چه مکانها و رودهایی در آن
جریان دارند، توضیحات و نقشه های زیر را به نوشته افزون می کنم تا ارتباط آنها با
هم آشکار شوند.
نگاره
زیر حوضه تاریم را نشان می دهد با رودخانه ها (دریاها) و کوههای آن. در آن برخی نامها مانند کاشغر و ختن برای ما
آشناتر می باشند. حوضه تاریم که گستره ای برابر با تقریبا نیم کشور ایران را
دارد، سرزمین مجاور کشمیر که رودخانه سند از آن می گذرد، است که بخشهایی از آن امروزه متعلق به کشور چین می باشد
(در نقشه زیر به رنگ زرد نشان داده شده است) در گذشته ولی چنین نبود و ختن برای
خود پادشاهی مستقلی داشت که با چین همسایه بود. اینجا تنها خیلی کوتاه توجه
خواننده را به ابیاتی مانند ز دریای چین تا به دریای سند که در بخش پادشاهی منوچهر
در شاهنامه آمده است، جلب کرده و به نوشته خود ادامه می دهم.
در گذشته این ناحیه متعلق به سرزمینی بنام کسیونگنو Xiongnu بوده که باشندگانش آمیزه ای بودند از قبایل
سکائی که از هزاره سوم پیش ازمیلاد بدانجا مهاجرت کرده و در آنجا سکونت داشتند و
مهاجرین جدید قبایل آلتایی. باشندگان بعدی این ناحیه آمیخته ای بودند از ایندو
قوم. اینرا آزمایشهای دی ان ای DNA انجام شده
بر روی جمجمه های یافته شده از دوران های بعدی این ناحیه، گواهی می دهند.
از
چیزهای جالب در این نگاره یکی نیز رودخانه ختن می باشد که از ختن گذر می کند
(نگاره دوم).
حوضه
تاریم از دیرباز تا کنون اهمیت های جغرافیایی خود را داشته است. اخیرا نیز در این
حوضه منابع بزرگ نفت و گاز که تا
صد میلیون تن نفت و همچنین مقادیر زیادی گاز را نوید می دهند در کنار کانهای بزرگ فلز نیکل،
پیدا شدند که اهمیت آنرا برای چین و دیگران بالا برده است.
نخستین
مهاجرت انسانها به حوضه تاریم از 9000 سال پیش از میلاد قابل
پیگیری است که در آن زنان و مردان عمدتا شکارچی به این منطقه
آمده و آنجا را برای فرود آمدن خویش نسبتا مناسب یافته بودند.
پس
از آن وقفه ای در یافتن آثار ادامه اقامت آنها می افتد تا اینکه دوباره موفق به
یافتن آثاری از انسانهایی که در 2000 سال پیش از میلاد در این منطقه زندگی می
کردند، می شویم که با باشندگان نواحی باکتریا و رودخانه آمودریا و بخشهایی از کشور
افغانستان تا ازبکستان امروزی در ارتباط بودند.
آثار
یافته شده ازآنها نمایانگر اینست که آنها تنها شکارچی نبودند بلکه به کاشت غلات و
گندم و جو نیز می پرداختند و حیواناتی را چون بز و گوسپند نیز پرورش می دادند تا
از شیر و گوشت و پوست آنها نیز استفاده کنند.
نگاره
زیر هم فاصله و موقعیت صحرای تکلهمکان واقع در استان سینجیانگ کشور چین که
موضوع این نوشته می باشد را نسبت به کشورهای تاجیکستان و ایران و افغانستان و
پاکستان و ترکمنستان نشان می دهد. واژه تکله مکان از فارسی گرفته شده و به چم
(معنای) جای بدون بازگشت می باشد.
فراموش
نکنیم که بخشی از کشور کنونی ایران، عمده خاک کنونی افغانستان، بخشی از ترکمنستان
و بخشی از پاکستان جزو گستره اسطوره ای ایران باستان بودند و در برابر آن کشورهای
کنونی تاجیکستان، ازبکستان و بخش بزرگی از ترکمنستان و ختن (بخش شمال غربی کنونی
چین که صحرای تکله مکان و حوضه تاریم نیز جزو آن بود) جزو گستره اسطوره ای کشور تورانیان
شمرده می شدند ما بدانها در ادامه بیشتر خواهیم پرداخت.
زمان و چگونگی
این مهاجرتها و اسکان یافتن تیره های گوناگون اقوام آریایی در نواحی گوناگون موضوع
اصلی این نوشته نیست هر چند که بی اهمیت نیز نمی باشد. تنها با توجه به نوشته ای
که پائین خواهد آمد و بخشهای زیادی از شاهنامه که در آنها از چین و دریای چین و
سپاهیان چینی در لشکر تورانیان یاد شده است، خواستم یک یادآوری در مورد این مکانها
و موقعیت تاریخی آنها کرده باشم و امیدوارم که این نیز از سوی کارشناسان بیشتر
پیگیری شده و مورد بررسی و کاووش قرار بگیرد.
با در نظر گرفتن
آنچه که در بالا یاد کردم و آنچه که در زیر میآیند، آگاهی و اشارات فردوسی به
دریای چین و همراهی خاقان / فغفور (بغ پور) چین با لشکریان تورانی جذابیت خاصی پیدا می کنند.
اینک موضوع اصلی
نوشته.
بازمانده جسد
مردی که 1،76 متر بلند بوده و بینی درازی با موهای قهوه ای بسیار روشن و پوست سفید
داشته با پوشاکی که از 3200 سال پیش تا کنون بسیارسالم مانده و در صحرای تکله مکان
یافته شده جای تردید باقی نمیگذارد که او باید از خانواده نیاکان اروپاییها بوده
باشد.
چهره و پیکر مومیائی شده یک مرد و بازسازی چهره و پیکر او
این جسد را در صندوقی شیشه ای در موزه شهر اورومچی مرکز ایالات خودگردان اویغور نشین چین، کسیان جینگ به نمایش عموم گذاشته اند. اورومچی در زبان مغولی بمعنای محلی ییلاقی زیباست. راه آهن پکن – آلماآتی از این منطقه گذر میکند.
حدود نیم دوجین اجساد دیگر را هم که آنها هم آسیایی شرقی بنظر نمیرسند و مربوط به 1800 تا 800 پیش از میلاد می باشند در این منطقه یافته اند که پروسه مومیایی کردن آنها را طبیعت خود بعهده گرفته بود. با گذشت زمان اجساد بیشتری از همان تیره انسانها پیدا شدند که مربوط به 2100 سال تا 500 سال پیش از زایش مسیح بودند و آنها نیز به همان گونه طبیعی مومیایی شده بودند.
نمک
زیاد موجود در خاک و آب و هوای خشک صحرا که در شب بسیار سرد میشود این اجساد را که
در تابوتهای چوبینی قرار داشتند بصورت طبیعی مومیایی کرده و مانع از آن گشتند که
پیکر آنها را باکتریها متلاشی کنند.
بازمانده
آنها، پوست روشن و موهای بور و چشمان آبی بسیاری از آنها و همچنین نوع پوشاک وکلاه
هایی که بر سر داشتند، یابندگان را بر آن داشت که گمان اروپائی بودن بر آنها ببرند.
آنها اما اروپائی نبودند هرچند که با ایشان خویشاوندی داشتند. آنها از اقوام
آریائی بودند که مهاجرت خویش را به سمت غرب و پس از دور زدن کوههای هیمالیا و
هندوکش به سوی هند و فلات ایران آغاز کرده بودند.
بر روی پوست بیشتر مومیائی ها خالکوبی هایی به چشم می
خورند
خبر
به این صورت در مطبوعات غربی پخش شد: این اروپائیهای مرده که بصورت مومیائی در
صحرای چین به خواب ابدی فرورفته اند از کجا می آمدند؟ روزنامه های اروپایی که این
خبر را پخش کردند این مردگان را اروپایی خواندند.
این
"اروپاییهایی های مرده (!!)" که در شمال غربی ترین ناحیه چین پیدا شده
اند، مبدل به یک معمای سیاسی گشته اند زیرا آنها در منطقه خودگردان اویغورها که
خود از اقوام ترک هستند از دل خاک بیرون کشیده شده اند.
اویغورها
دهه هاست که بدنبال استقلال خویش از چین هستند و چینیها هم مدتهاست که برای
استحکام موقعیت خویش و ایجاد توازن قومی، امر مهاجرت چینی ها را به این منطقه
تشویق و تعقیب می کنند.
در
این گیر و دار اویغورها که با حکومت مرکزی چین در تنش می باشند، جهت کسب شخصیت ملی
برای خویش و تاکید بر آن، از این اجساد یافته شده استفاده کرده و آنها را نیاکان
خود می نامند و در صددند که توسط آنها حق استقلال را برای خویش بدست آورند و به
خواست جداخواهی خود منظری تاریخی / قانونی بخشند.
تاکنون
دانشمندان و پژوهشگران پاسخ روشنی برای این پرسش که این "اروپائیها" چه
کسانی بودند و چگونه به خاور دور آمدند، نمی دانستند.
نظری
به کتب باستانی ایرانی و هندی و اظهارات مندرج در این کتب در مورد ادعاها و
گزارشات تاریخی / اسطوره
ای مربوط به خاستگاه اصلی اقوام آریایی می توانست کمک خوبی برای پژوهشگران باشد.
نخستین
مومیایی را در سال 1937 جغرافیدان سوئدی سون هدین Sven
Hedin یافت و از آن تاریخ به امروز اجساد
مومیایی سالم مانده زیاد دیگری در دل صحرای تکله مکان پیدا شدند.
در
این میان خود دانشمندان چینی از دانشگاههای شانگهای و چانگ چون بر روی بیست جسد از
ایندست، بطور جداگانه و مجزا از یکدیگر آزمایشهای ژنتتیکی DNA انجام دادند و کوشیدند تا پاسخ معما را از طریق علمی بیابند.
نتایج
این آزمایشها که در نشریه تخصصی باستان شناسی آمریکا منتشر گردید، ضربه بزرگی برای ناسیونالیستهای
اویغور بود که در وجود این مومیائیها اثبات نظریه خودپرداخته خویش را می جستند.
نمونه
برداری از اجساد مردان همگی یک تیره اروپایی را نشان میدهد و نمونه های برداشت شده
از زنان دو تیره موازی باهم یعنی نیاکان اروپائیها و آریائیهای ساکن سیبری را که
نیاکان آریائیهای آسیایی بودند را مشخص می سازند. همچنین بافت و جنس پارچه های
یافته شده همراه این اجساد شباهتهای بسیار زیادی با پارچه های یافته شده از این
دوران را که در اتریش، اسکاندیناوی و آلمان پیدا شده اند، دارند.
دکترهرمن
پارزینگر Hermann Parzinger (ن.
ک. به خورشید شاه )
رئیس پیشین انستیتوی باستان شناسی آلمان DAI (Deutsches Archäologisches Institut) که خود کاوشهای باستان شناسی متعددی را در سیبری، مغولستان،
روسیه و قزاقستان انجام داده و یا رهبری کرده است می گوید : مسلم می باشد که در 2800
سال پیش این بخش از آسیا موطن افرادی بوده است که با اروپائیها شباهتها و
نزدیکیهای بسیار زیادی داشته اند و با آنها از یک خانواده بوده اند. او آنها را
پازیریکها و یا سکاها میخواند.
خانم
پروفسور دکتر مایکه واگنر Mayke Wagner رئیس بخش هند و اروپایی هیئت DAI در
چین بیشتر مایل است که بداند که چه کسی در اینجا بوده، چرا اینجا بوده و برای چه
به این منطقه مهاجرت کرده است؟ برای مثال جسد پیدا شده آن شبان گاودار که بوده، از
کجا آمده و چرا به اینجا آمده است؟
از سال 2002 تا کنون ایدلیسی عبدالرسول Idelisi
Abuduresule از باستان شناسان اویغوری
که با هیئت آلمانی نیز همکاریهای نزدیک دارد، توانسته 167 گور پیدا کند که در آنها
بیش از هزار شیئی و سی جسد مومیائی شده قرار داشتند. این اجساد متعلق به چهار هزار
سال پیش هستند. این گورها، مکانهای پنهانی نبودند و گورستانی را تشکیل میدادند که
توسط دیواری کوتاه با شاخه های متفرق و دور از هم محصور بودند.
هدایایی را هم که در گورها گذاشته بودند تشکیل میشدند از پیاله های چوبی که با
ظرافت تمام آنها را تراشیده بودند، گردنبندها، دستبندها و سبدهای بافته شده از
الیاف گیاهانی با رنگهای مختلف. بجز آن نوک پیکان و تبرهای برنزی بهمراه صورتکهایی
که برای ترساندن شیاطین بکار گرفته میشدند در این گورها یافته شدند.
عبدالرسول بر خلاف میلش بندرت ظرفی و یا جامی گلین پیدا کرد ولی بجای آن جمجمه
های فراوانی از حیوانات که بیشتر آنها نیز گاوهای دراز شاخ بودند را پیدا نمود که
با دقت تمام پاک شده و با رنگهای سپید و سرخ تزئین گشته بودند.
اجساد را در گورها بر روی زمین خالی گذاشته بودند و روی آنها را با شاخه هایی
بصورت بلم پوشانده و سپس پوست حیوانات را بر روی آنها کشیده بودند. مایکه واگنر می
گوید : این مردم برای خاکسپاری مردگان خویش زحمت بسیاری بر خود هموار کرده بودند.
این باشندگان با گله های گوسپند، بز، گاو، اسب و شتر خود زندگی می کردند و
بگونه کاملا روشنی پوشاکهایی می پوشیدند که رنگهای شاد و طبیعی داشتند. پارچه های کلفت پنبه
ای که برای چینی های آن زمان شناخته شده نبود نیز بخشی از پوشاک آنها را تشکیل می
دادند اما بیشتر پوشاک آنها را پارچه های ساخته شده از پشم گوسفند به سبک اروپائی تشکیل
می داد. آنها همچنین از شپش زدگی در رنج و عذاب بودند.
ریه های ایشان بخاطر داشتن اجاق در اتاقهای کوچک و بسته همانند ریه سیگاریها
بوده و همچنین نیز بر اثر طوفانهای شن به بیماری ششی هم مبتلا بودند و کوشش می کردند
که با گیاه دارویی ریش بز (در فارسی کهن به گیاه ریش بز، دم گرگ و یا دم روباه نیز
میگفتند) آنرا تسکین دهند.
گیاه ریش بز که نام علمی و غربی آن Ephedra می باشد همان گیاهی است که از
آن برای تهیه نوشیدنی مقدس هئومه مغان زرتشتی استفاده می شد و گیاهی نیم مخدر است.
بازمانده های این گیاه در گورستانه های ایشان یافت شده است. در یک مورد حتی
نشانه های جراحی بر روی سینه و ریه یک نفر از آنها نیز شناسایی شده است.
مایکه واگنر می گوید : آیا این علامات و نشانه ها می توانند که سند تولد اقوام
ایرانی، آریائیهای قفقاز و اهالی اروپای مرکزی باشند؟
گزارشهای باستانی و نوشته های کهن هندی و ایرانی اشاراتی غیرقابل تردید و
مستقیم به خاستگاه نخستین آریائیها و سرزمینهایی کرده بودند که بنا به آنها در
بیشتر ماههای سال هوا سرد بود و مهاجرتهایی انجام گرفته بودند. آنها چنین ادعاهایی
را تقریبا در همان زمان که این اجساد هنوز زنده بودند، کرده اند. این به معنای خوب
به روز بودن آن زمان این گزارشها که می تواند از در ارتباط بودن این اقوام با
یکدیگر را نشان دهد.
سرزمینهایی که تعیین و تشخیص مکانهای دقیقشان آن زمات بسیار دشوار و برای آنها
بندرت مدرکی در دست بود. اما اینک با یافتن چنین گورها و چنین مومیائیهایی می توان
و می بایست در مورد این گزارشات باستانی بازمانده برای ما، در داشته های خود تجدید
نظر کرده و آگاهیهای خود را محک زده و آنها را به چالش کشیم و احیانا نیز به روز
هم نماییم.
2 comments:
درود، وبلاگ خوبی دارید دوست گرامی، بهتر است منبع و مرجع هر مطلب را هم بنویسید.
درود دوست عزیز
بروزم با " ناموس حیات وحش ایران
با مهر
Post a Comment