سده های میانی (قرون وسطی) را در غرب بخاطر جنگها، جهالتها و کوته فکریهای سیاسی و مذهبی که در آن وجود داشت، دوران تاریکی میخوانند.
در آوریل سال 2009 مایکل گرین هورن که با دستگاه فلزیاب خویش در مزرعه ای در انگلستان بصورت تفننی به جستجو مشغول بود، موفق به یافتن انگشتری شد که یاقوتی کبود بر نگین داشت و قدیمی ترین اثر یافته شده از این دست میباشد در انگلستان است. او که بهمراه 24 نفر دیگر با فلزیابهایشان مشغول جستجو بودند، میخواست که به کارش پایان دهد که ناگهان فلزیابش به صدا درآمد. گرین هورن شروع به خاکبرداری نمود و انگشتر زرین با نگین یاقوت کبود را از دل خاک بیرون آورد. موزه یورکشایر انگشتری را بمبلغ 35000 پوند انگلیس از او خریداری نمود.
آزمایشهای انجام داده شده بر روی انگشتری نمایان ساختند که 90 درصد آن از زر ناب، 8 درصد از نقره و دو درصد دیگر از مس تشکیل شده است. یاقوت نیز سنگی بود که در سده های میانه تنها در اختیار پادشاهان و اسقفهای اعظم کلیسا قرار داشت. ناتالی مک کاول از کارکنان موزه یورکشایر اظهار میدارد که چنین انگشتری را تنها مردان بدست میکردند زیرا قطر آن بسیار بزرگتر از آنی بود که بر انگشت زنی بماند.
اما داستان انگشتری و نگین آن چیست؟ چگونه این یاقوت یافته شده در کانهای خاورمیانه سر از انگلستان درآورده بود؟
نگین انگشتری میتوانسته از کانی در سریلانکا و یا افغانستان آمده باشد. افغانستان از دیرگاه به خاطر کانهای سنگهای قیمتیش شهره عالم بود و سریلانکا نیز جائیست که حضرت سلیمان سنگهای نگین انگشترهایش را از آنجا تامین میکرد.
مک کاول ادامه میدهد در آینده نزدیک متخصصینی این سنگ را آزمایش خواهند کرد تا مشخص گردد که موطن اصلی آن کجا بوده است. پژوهشگران معتقدند که این سنگ بهمراه انگشتری توسط وایکینگها که به تجارت با کشورهای شرقی اشتغال داشتند، به غرب آمده است و برخی از آنها حتی معتقدند که تناسب رنگهای سرخ، آبی و طلایی بطور مشخص انگشت را به سوی آنگلو ساکسونها نشان میگیرد. در یورک آنزمان صنعتگران آنگلو ساکسونی فراوانی وجود داشتند.
تنها یاقوت دیگر که از دوران تاریک در انگلستان به جای مانده است، یاقوتی است که چلیپای زرینی را مزین میکند.
ملکه الیزابت دوم هر ساله بهنگام افتتاح پارلمان این چلیپا (صلیب) را در د ست میگیرد. داستان سرگذشت این یاقوت نیز بسیار هیجان انگیز است. نخستین بار این یاقوت را در سال 1042 میلادی بر انگشتان ادوار پادشاه انگلیس مشاهده کردند. اما بنا به روایات، این پادشاه اهمیت چندانی به جاه و جلال نمیداد.
روزی بهنگامیکه او در خیابانهای لندن روان بود، گدایی از او تقاضای کمک کرد. ادوارد در جیبهای خود پولی برای دادن به مرد مستمند نیافت و بنابراین دست بر انگشتان برده و انگشتری را بیرون کشید و به مستمند داد که دست خود را به سوی دراز نگاه داشته بود. چندین سال بعد دو نفر از زوار که بتازگی از سرزمین مقدس و اورشلیم به انگلستان بازگشته بودند از دربار تقاضای ملاقات ادوارد را نمودند. پس از ملاقات با ادوارد آنها به او گفتند که پیرمردی که خود را یوهانس از حواریون عیسی معرفی کرده بود بهمراه دو فرشته انگشتری را به آنها داده و از ایشان تقاضا کرده که آنرا به دربار انگلستان نزد پادشاه ببرند. پیرمرد به آنها گفته بود زمانیکه او را دوباره به میان مردمان فرستاده بودند، پادشاه این انگشتری را به او داده است و اکنون زمان آن فرا رسیده که او انگشتری را نزد صاحبش باز پس فرستد.
شش ماه بعد ادوارد بر اثر ابتلا به بیماری آبله مرغان درگذشت و او را بهمراه تاج و انگشتریش در گور نهادند. دویست سال بعد بهنگام سلطنت هنری سوم او خواست که برای ادوارد که در این میان مقدس نامیده میشد، گوری درخور او بسازد. پس از پایان بنای گور جدید، گور قدیمی ادوارد را باز نمودند و اسکلت او را در میان گور نو جای دادند اما انگشتری را از دستش و تاج را از سرش برداشتند.
از آن پس تاج و انگشتری بخشی از جواهرات سلطنتی انگلستان را تشکیل دادند. به باور عمومی در سده های میانه این انگشتر نیروی خارق العاده ای داشت. آنها معتقد بودند که بر دست کننده انگشتر هیچگاه بدست دشمنانش کشته نخواهد شد بخصوص اگر قرار باشد که این کشته شدن توسط زهر انجام پذیرد.
همه پادشاهان انگلیس تا زمان اولیور کرامول بهنگام تاجگذاری از این تاج استفاده میکردند. کرامول دستور داد تا تاج را بهمراه برخی دیگر از آلات زرین جواهرات سلطنتی آب کردند اما چارلز دوم دوباره از باقیمانده زرینه جات تاجی ساخت که دقیقا شبیه تاج پیشین بود و آنرا بر سر نهاد. از آن پس تمامی پادشاهان انگلیس آن تاج را بهنگام تاجگذاری بر سر مینهادند. تنها ملکه ویکتوریا که در زمان تاجگذاری هژده سال بیشتر نداشت نمیتوانست این تاج 2،2 کیلویی را بر سرنهد. بنابراین در سال 1838 تاجی نو برای او ساختند و او آنرا بر سر نهاد. بر روی تاج ملکه ویکتوریا این یاقوت کبود بهمراه سنگهای گرانبهای دیگری مانند شاهزاده سیاه، ستاره آفریقا و الماس کوه نور را که بتازگی از افغانستان به انگلیس برده بودند، قرار داشتند. الماس کوه نور که توسط نادر شاه از هندوستان به ایران آورده شده بود، پس از مرگ وی توسط یکی از سرداران افغانی او در افغانستان نگاه داشته شد و بعدها بدست انگلیسیها افتاد.
این تاج را هنوز هم میتوان در موزه برج لندن مشاهده نمود.
No comments:
Post a Comment