جستجوگر در این تارنما

Sunday, 30 October 2011

زمانیکه آنلاین بودن به معضلی جدی مبدل میگردد

با گسترش و رواج تلفن هوشمند ( Smartphone ) سیل اطلاعاتی که در دسترس قرار میگیرند و همچنین ایجاد رابطه مجازی با دیگران نیز گستردگی پیدا کرده و بر اثر آن عدم تمرکز حواس و در دنیایی غیرحقیقی بسر بردن به بلایی جهانی مبدل گشته است.
از چه موقع و از چه اندازه به بعد آنلاین بودن به اعتیاد مبدل میگردد؟
جورج پنینگتون George Pennington  در سمینار پنج روزه ای که در ایالت باواریای آلمان برگزار میکند، کوشش مینماید تا به معتادین آنلاین کمک کند تا اعتیاد خود را ترک نمایند. نام این سمینار حرکت آهسته است.
در این سمینار از شرکت کنندگان درخواست میگردد تا به آهستگی صحبت نمایند. بستن بند کفش در طی این سمینار نباید کمتر از ده دقیقه بطول انجامد. رفتن بسوی دستشویی را نبایستی در مدتی کمتر از پنج دقیقه انجام داد. هدف از انجام چنین کارهایی همانا مبارزه  افراطی با ورود افراطی دنیای مجازی به روح و روان انسانهاست. یک بیماری جدید که تا ده سال پیش وجود خارجی نداشت.
آقای پنینگتون معتقد است که این معتادین به رایانه تحت تاثیر هجوم بیسابقه اطلاعات قرار گرفته اند و راهی گریزی نیز نه میشناسند و نه در ورطه خطر بودن خود را درک میکنند ولی از آن نیز در عذابند. سرعت و حجم اطلاعاتی که پیوسته توسط ایمیل، فیس بوک و تلفن هوشمند (اسمارت فون) رد و بدل میگردند، فرصت تفکر و بررسی عمیق موضوعات را از افراد میگیرند بطوریکه اینان پس از مدتی ناخودآگاه مسخ شده و بتنهایی و بطور مستقل قادر بفکر کردن و تصمیم گیری دقیق نیستند.
در طول مدت سمینار آقای پنینگتون شرکت کنندگان هیچگونه دسترسی به اینترنت، موبایل و تلفن ندارند تا دوباره یاد بگیرند که به اطراف خود نظر انداخته و آنرا بطور حقیقی باز تجربه کنند.
آقای پنینگتون که روان شناس میباشد میگوید :" روز نخست سمینار سخت ترین روز آنست زیرا بسیاری از شرکت کنندگان در سمینار از آهسته بودن و با تامل بودن میترسند."  بسیاری از متقاضیان شرکت در سمینار حرکت آهسته بهمین خاطر نیز مدت کوتاهی پیش از برگزار گشتن آن، انصراف خود را از شرکت جستن در آن اعلام مینمایند. در عوض کسانیکه در آن شرکت میکنند پس از گذشت دو یا سه روز مایل به ترک آن نیستند.
بنا بر معیارهای روانپزشکی امروزی زمانی میتوان از بیماری صحبت کرد که بیمار نیز خود پذیرفته باشد که رفتارش نامعقول است و یا اینکه برای او و یا اطرافیانش ثابت شده باشد که او سررشته امور زندگی را از دست داده است.
اما کدام بیمار روانی را شما سراغ دارید که به راحتی به بیمار بودن خود اقرار نماید؟ در نزد ایشان پیوسته دیگران بیمار و مقصر هستند.
یوآخیم یونگ 39 ساله شش سال پیش بهمراه پدرش یک شرکت نیمه بزرگ افتتاح نمود. او میگوید: "مشتریان زیادی داشتیم که خیلی از آنها در خارج از آلمان و عمدتا در آمریکا بودند. زمانیکه اینجا نیمه شب است برای این مشتریان ساکن آمریکا بعداز ظهر میباشد و بدینصورت بود که من ایمیل های زیادی را در این زمان از آنها دریافت میکردم.
ابتدا این ایمیل ها را روز بعد در محل کار پاسخ میدادم اما به مرور زمان پیش از رفتن به تختخواب درخانه نگاهی به ایمیلهایم می انداختم و برای برخی از آنها همان نیمه شب پاسخ میفرستادم. مشکل از دوسال پیش آغاز گردید. من در فیسبوک حسابی باز کردم و از اینطریق با بسیاری از مشتریان دوست شدم. زمانیکه تلفن هوشمند (اسمارت فون) بهمراه اینترنت خریدم دیگر فکر میکردم که بسیار مترقی شده ام و میتوانم در هر زمان بصورت آنلاین در جریان امور جاری قرار بگیرم. همین نیز مرا تشویق میکرد که پیوسته آنلاین بمانم. بمرور زمان برای در جریان امور قرار گرفتن و پیوسته آنلاین بودن مرز میان زندگی شخصی (حقیقی) و زندگی کاری و مجازی از میان برداشته شده و اندکی بعد دیگر زندگی شخصی برای من وجود نداشت.
بهنگام فرا رسیدن بحران اقتصادی جهانی من اندیشیدم که با پیوسته آنلاین بودن میتوانم در موقعیت کاری بهتری قرار بگیرم. برخی مواقع شبها  بخودی خود از خواب بیدار میشدم و بطرف تلفن هوشمند و لپ تاپ خود میدویدم تا خود را به روز کرده و رابطه برقرار نمایم و یا اینکه ببینم آیا رابطه ای با من برقرار شده است؟
همسر یونگ سرانجام از او جدا شد و این نقطه عطفی در زندگی او بود. یونگ حساب  فیسبوک خود را بست و دیگر در خانه به ایمیلهایش رسیدگی نکرد. تلفن هوشمند را بدور نینداخت اما مراجعه به آنرا در زمان فراغات و غیرکاری شدیدا محدود کرد. در ابتدا انجام این کار برایش بسیار بسیار دشوار و سنگین بود و از آن گذشته حتی  با انجام آن نیز دیگر نتوانست که ازدواج شکست خورده اش را باز گرداند اما با وجود این وضعیت روانی او بسیار بهتر از پیش شد.
میشائیل ایملمن روانشناس کلیلنیک تخصصی برای روان و اعصاب در نورد فریزلند  fklnf  آلمان میگوید:" شبیه این موضوع  در مورد خیلیها صدق میکند و شمار افرادی که از این معضل در عذابند و در خطر کم هم نیست. کسیکه  در روز بیش از دو ساعت در فیسبوک باشد بهیچ وجه به این فکر نخواهد رسید که در برابر یک مشکل واقعی و حقیقی قرار گرفته که نیاز به درمان دارد. در بهترین حالت این اطرافیان شخص هستند که متوجه این مشکل میشوند و آنها نیز هیچگاه نمیتوانند تمامی مشکل را ببینند و از اینرو محدودیتهایی دارند.
خود شخص هم مست دستیابی به داشتن امکانات نو و تماسهای نو میباشد. این احساس که پیوسته با دوستان، آشنایان، خویشان و یا همکاران در رابطه باشی، لذت بخصوصی برای بسیاری از انسانها دارد و حس خود نمایی ایشان و مطرح بودن ایشان را  در جمع تقویت میکند."
در ماه مای امسال (2011) بنا به آماری که یک موسسه آمار و پرسش آمریکایی بنام  یونایتد سامپلر منتشر کرد 60% کسانیکه در آمریکا کار میکنند در حین انجام کار، زمان عمده ای از وقت کاری خویش را در فیسبوک بسر میبرند و بکارهای دیگر میپردازند. تنها 45%  از کارمندان و کارکنان قادرند که بتوانند خود را کنترل کرده و 15 دقیقه مستمرا کار کنند بدون اینکه سری به فیسبوک و امثالهم نزنند. بطور متوسط بیش از یکساعت ونیم از زمان کاری اینگونه کارکنان در فیسبوک سپری میشود که این برابر با 15000 دلار حقوق متوسط سالانه یک کارمند میباشد.
فیلسوف لیپزیگی کریستوف تورکه Christoph_Türcke میگوید: " ما با تلفن هوشمند انفصالهایی را در جیب خود حمل میکنیم که پیوسته با تمرکز حواس و اعصاب ما در جنگند."
او در کتابی که بتازگی منتشر کرده است مینویسد : هربار که ما در راه هستیم و بطریق دیجیتال رابطه برقرار میکنیم و هر بار که ما در خانه و محل کار خویش هستیم و نمیتوانیم دل از برقرار نمودن تماسهای اینترنتی بکنیم، به رشد جامعه ای در حالت انقطاع کمک میکنیم و آنرا پرورش میدهیم.

پروفسور دکتر گرالد هوتر  gerald-huether  از دانشگاه گوتینگن که پژوهشهای ژرف و بسزایی در مورد تکامل مغز انسان انجام داده میگوید : مغز ما خود را بر روی مبادله های اطلاعاتی نو متمرکز میکند و ما فراموش میکنیم که امکانات مغز و فکر ما محدود میباشند.
روانشناس آمریکایی ادوارد هالو ول Edward_Hallowell  صحبت از Attention Deficit Trait  میکند که معنای شخصیت بدون تمرکز حواس را میدهد. بنظر او مغز در چنین مواردی هنوز اطلاعات رسیده را تجزیه و تحلیل نکرده که اطلاعات بعدی وارد میشوند. زمانی فرا میرسد که انسان چنان معتاد به این ورود بی کنترل اطلاعات و اخبار میشود که اگر مدت زمانی این رابطه قطع گردد، انسان همانند معتادین به مواد مخدر و الکل دچار تشنج، پریشاتی و ناآرامی میگردد.
انگلیسیها این بیماری را نوموفوبی مینامند که از واژه No Mobile Phone  مشتق گردیده و آن ترس از نداشتن تلفن هوشمندی است که بتوان با آن آنلاین بود. پزشکان افراط در تمایل به داشتن رابطه آنلاین را برابر با اعتیاد به مواد مخدر و الکل میدانند و میگویند بیماران مبتلا به آن تمایل سیری ناپذیری به برقراری رابطه مجازی و آنلاین دارند. این افراد از عدم تمرکز حواس و بیخوابی در عذابند و کم کم در امور رسیدگی به خانواده و کار خود کوتاهی کردن را شروع میکنند.
ولفگانگ یوهان متخصص روانشناس امور زناشویی ابراز میدارد، تمایل به پیوسته آنلاین بودن بتدریج تاثیرات خود را در ایجاد رابطه جنسی میان زوجها نشان داده  و اثرات خود را بجای میگذارد. در چند سال گذشته تعداد مراجعه کنندگان به مطب شخصی او شدیدا افزایش پیدا کرده است.
میشائیل ایملمن میگوید : " ما کوشش میکنیم که طرز درست بکار گیری تلفن هوشمند و اینترنت را برای بیماران تشریح کرده و ایجاد رابطه را بطریق صحیح به ایشان نشان دهیم. زمانیکه مرحله نشان دادن و تشریح به پایان رسید این بعهده خود بیمار خواهد بود که از این داده های اطلاعاتی ما بهره گرفته و مرزها را برای خود مشخص نماید."

No comments: