یازده سده پیش (سال 251 هجری) در شهر ری که از توابع قلمرو شاهان سامانی بود، کودکی
چشم بر جهان گشود که او را محمد نامیدند. پدرش زکریا نام داشت. از مجموع نام
زادگاه، نام پدر و نام خود کودک، نامی بس آشنا برای جهان دانش آنروز و سده های پس
از آن بوجود آمد که بر تارک دانش جهان میدرخشد. محمد بن زکریای رازی.
دوران کودکی و نوجوانی رازی در
همان شهر ری سپری شد و هم در این شهر و در همین اوان بود که بنا به گفته ابوریحان
بیرونی، به کیمیاگری روی آورد و چون بر اثر استعمال مواد تیز و کیمیاوی (شیمیایی) به چشم درد مبتلا گشت، برای خود درمانی به پزشکی روی نمود. از اینرو رازی برای کامل و بیشتر یاد گرفتن این دانش به دانشگاه بغداد رفت که در آن زمان گام بر جای پای دانشگاه گندی
شاپور نهاده بود.
در اینجا بود که رازی دانش پزشکی
را بگونه بسیار خوبی فراگرفت و آنرا با دانشی که از دوران کیمیاگری خود داشت
درآمیخت و داروساز بزرگی گردید. دانشی که او در این زمینه داشت سبب گردید تا به
کشف الکل نایل گردد و در کنار آن به کشف و ساخت داروهای دیگری که تا به امروز
کارآمد هستند و مورد مصرف دارند.
در بغداد رازی ریاست بیمارستان
معتضدیه را متقبل گشت و سالها به آن اشتغال داشت تا اینکه پس از مرگ خلیفه المعتضد
بالله که بیمارستان به نام او بود، به شهر خود ری بازگشت و در آنجا ریاست بیمارستان ری را بعهده گرفت. در آنجا بود که رازی نامی ترین کتاب پزشکی خود را بپایان رسانید و بنام منصور سامانی که پادشاهی ری را هم داشت، نمود (طب منصوری).
برخلاف پزشکان نامی آن عهد ( و همچنین امروز) که بیشتر مایلند تا بدرمان توانگران و صاحب منصبان بپردازند تا از اینراه نامی و گشاده
دست گردند، رازی بنا به اظهارات همعصرانش مانند ابن الندیم، غمخوار و تیمارگر
بیماران تهیدست نیز بود و تا اتمام تداوی، از ایشان دست برنمیداشت. در کتابی بنام صفات بیمارستان، رازی مینویسد
همه کس لیاقت طبابت ندارد و پزشک را مشخصات و صفات ویژه ایست. او با پزشکان کم
سواد و اطرافیانی که بدون داشتن دانش در امر مداوا دخالت میکردند، مخالفت ها و درگیریهای جدی
و فراوانی داشت.
بهنگام ریاست بیمارستانهای بغداد و
ری دانشجویان و پژوهشگران بسیاری از سراسر دنیای متمدن آنروز به دیدارش میشتافتند
تا در محضرش بصورت علمی و عملی بنشینند و از دانش پیشرفته اش در زمینه های پزشکی و داروسازی بهره برند. او که فردی خوش
خو و خوش مشرب بود در کنار یاد دهی این دانشها موفق گردید تا راه درمان آبله و سرخک
و تفاوت هایی که در تداوی ایندو بیماری وجود دارند، ارایه نماید.
نوشته های رازی به زبان عربی بودند
و از اینرو او را به غلط جالینوس عرب
مینامیدند. ابن الندیم تعداد نوشته های رازی را بالغ بر صد و شصت و هفت
دانسته و ابوریحان بیرونی حتی مدعی گشته که رازی صدوهشتادوچهار جلد کتاب به رشته
تحریر درآورده است و میزان نوشته ها و رشته هایی که نوشته ها بدانها تعلق دارند را نیز
مشخص نموده. برای نمونه هفده کتاب در علوم فلسفی. در رشته فلسفه رازی ایرادات جدی
بر برخی از فصول فلسفه ارسطویی داشت و اینرا با صراحت کامل بیان میکرد و مینوشت.
در دانش کیمیا (علم شیمی) که رازی
به آن پیش از فراگیری پزشکی پرداخته بود، نیز نخستین کسی بود که کیمیای آلی و
معدنی را از یکدیگر تفکیک و مواد را به دو دسته فلزات و غیرفلزات بخش کرده و پایه
گذار شیمی نوین گشته بود. رازی در مورد دانش کیمیا (علم شیمی) و واکنشهای کیمیایی چند کتاب به زبان ساده نوشت که نامی ترین آنها اسرار است وی همچنین کاشف چند اسید از جمله اسید سولفوریک بود.
او از این دانش خود در داروسازی بهره ها برد اما با وجود این رازی بیشتر معتقد بود که بیمار را بایستی در حد امکان
با اطعمه و اشربه درست تداوی نمود و یا
اینکه توسط روش تغدیه درست از بروز برخی از بیماریها پیشگیری کرد. در این زمینه او کتابی بنام
"منافعالاغذیه و مضارها" نوشت. از برخی از آرا و نظرات رازی در مورد امر
تغذیه و رابطه اش با بیماریها حتی تا به امروز نیز استفاده میگردد. بطور کلی رازی
و شیوه های درمانی وی مورد قبول پزشکان متاخرتر از او نیز بودند.
از برخی از اشارات و تعاریف رازی
در مورد اعضای درونی بدن مانند قلب، ریه، مغز و غیره میتوان دریافت که رازی بی گمان به
تشریح نیز دست زده بوده و مشاهدات خود را بگونه نوشتاری از خود بجای گذاشته است
آنهم در زمانیکه تشریح بهیج وجه مورد قبول و تایید نبوده است.
علیرغم گمانه هایی که در مورد
عاقبت رازی زده میشود هنوز میتوان به شرحی که ابوریحان بیرونی از پایان کار رازی
داده است بیشتر اعتماد نمود.
بیرونی میگوید که در پایان کار
رازی (حدود شصت سالگی او)، کاشف الکل بر اثر کارکردن با مواد کیمیاوی نخست کم بینا
و سپس بطور کامل کور شده بود.
ابوالفرج ملاطی یا ابن عبری تاریخ
نگار سده سیزده میلادی علت نابینایی رازی را ضرباتی میداند که بوسیله کتاب نوشته شده
توسط او بدستور خلیفه المقتدر بالله بر سرش فرود آوردند. چندی پس از آن رازی جان
بداد.
با وجود اینکه رازی در شهر ری فوت
کرد و همانجا نیز بخاک سپرده شد از محل گور او اطلاع دقیق در دست نیست.