در اواخر هزار نخست پیش از میلاد سغدیها با پراگنده شدن در نواحی اطراف خویش، برای خود تمدن و وزنه فرهنگی بزرگی بشمار میرفتند. آنها شهرهای بزرگ و مستحکمی بنا نموده بودند که از جمله آنها سمرقند بود که یونانیها آنرا مراکندا میخواندند. در این شهرها اشراف و بازرگانان بزرگ، طبقه بالای جامعه را تشکیل میدادند. این شهرها هیچگاه پادشاهی مستقلی را تشکیل ندادند و به باختر (باکتریا، بلخ) تعلق داشتند تا اینکه در حدود 145 پ.م. توسط قبایل مهاجم هون مقهور گشتند اما از میان نرفتند.
درست در همین برهه زمانی یعنی از 206 پ.م تا 220 میلادی دودمان چینی هان نیز در معرض هجومهای مکرر و ناگهانی همین قبایل مهاجم قرار داشت. اما چینی ها به برکت مملکت ثروتمند خویش، هر از چند گاهی با گسیل هدایایی برای سران این قبایل و در کنار آن داشتن ارتشی منظم که میتوانست موجبات دردسر برای مهاجمان گردد، میتوانستند که مهاجمین را پیوسته از خود بدور نگاه دارند.
از اواخر سده دوم پیش از میلاد چینیها حتی توانستند که لشکری تجهیز کرده و بسوی آسیای مرکزی به راه اندازند. از وظایف این ارتش، یافتن متحدینی برای چینیها بود تا با همراهی و همیاری ایشان، چینیها بتوانند عرصه را بر این قبایل مهاجم تنگ نمایند و همزمان نیز روابط بازرگانی را با این نواحی و نواحی فراتر از آن برقرار نمایند. چنین بود که چشم چینیها بر روی جهان پیرامونشان گشوده شد.
مملکت کوشانیان باختر ( تاجیکستان، افغانستان، بخشی شمالی هند، بخش بزرگی از شرق پاکستان، بخش شرقی ترکمنستان و ازبکستان کنونی) و کشور اشکانیان که پایتخت نخستینش اشک آباد (امروزه به اشتباه به آن عشق آباد میگویند. این شهر به فرمان اشک نخست ساخته شد) و سپس شهر صد دروازه (امروزه بنام قومس در استان سمنان خوانده میشود و بر سر راه تهران به خراسان قرار دارد.قومس یا کومش چهاردهمین بخش از شانزده سرزمین آریایی است) بود، از سوی چینیها فرستاده دریافت نمودند و هنگامیکه نخستین دسته از این سفرا پس از مدتی در سال 125 پ.م. به پایتخت چین، چانگ آن که امروزه به آن کیسیآن میگویند، بازگشتند گزارشهای دست اول و مفصلی را از این نواحی با خود بدربار چین آوردند.
امپراتور و توانگران چینی با علاقه فراوان مشتری ظروف طلا و نقره و کارهای دستی صنعتگران این مناطق گردیدند. چینیها همچنین طالب اسبهایی بودند که از دره فرغانه که چینیها آنرا دایوآن مینامیدند و واقع در شمال سیردریا بود، میآمدند. امپراتور چین به مرزبانهایی که دروازه های بازارهای خارجی و تازه را بر روی کالاهای چینی باز میکردند و یا کالاهای مورد نیاز چین را که خود چینیها در تولیدشان ناتوان بودند توسط تسهیلاتی که فراهم میکردند، به این کشور وارد میساختند، پاداش شاهانه میداد.
بدینگونه بود که چین بخصوص میان سالهای 91 تا 124 میلادی مقادیر زیادی ابریشم را به آسیای میانه صادر کرد و از آنجا بود که این کالای باارزش راه خود را بسوی هند، پارت (ایران زمان اشکانیان و چینیها آنرا آنکسی مینامیدند) و از آنجا حتی تا به روم باز نمود.
ناحیه سغد و خود سغدیها در ابتدا برای چینیها و بازرگانی ایشان منطقه و افراد شناخته شده ای نبودند تا اینکه در چند گزارش که از سوی بازرگانان چینی بدربار امپراتور چین فرستاده شد، از این مردمان با صفات کوشا، اندیشه ورز، کاردان، دورنگر و درستکار یاد گشت. دربار چین بلافاصله با فرستادن دیپلماتهایی به سغد که چینیها آنرا کانگجو میخواندند، با سغدیها تماس برقرار کرد.
زمانیکه در سال 220 میلادی دودمان هان در چین سرنگون شد، صادرات ابریشم هم به غرب متوقف گردید و این تنها بدبختی مردمان و بازرگانان آسیای مرکزی نبود، طبیعت نیز با این منطقه و مردمانش بنای ناسازگاری را گذاشت و کمبود آب و خشکسالی نیز به آن اضافه گردید.
باستان شناسان شواهدی در دست دارند که نمایانگر آن هستند که این وضع تا آخر سده چهارم میلادی ادامه داشته و بر اثر آن شهرهایی خالی از سکنه گردیدند برای نمونه شهر لولان واقع در کنار حوضچه تاریم که بکلی متروک شد. همچنین نیز آبادیهای بسیاری در سغد و باختر خشک و متروک گشتند.
شبکه های آبیاری و آبرسانی در این مناطق نابود گشتند و کویر گسترش پیدا کرد.
پژوهشگران امروزه توانسته اند که ثابت نمایند که در فاصله زمانی نیمه سده یکم تا آخر سده چهارم میلادی منطقه ای که در میان دریاچه آرال در قزاقستان و دریاچه کینغای در غرب چین قرار داشت بکلی خشک گردید و باران در آن بسیار کم باریدن گرفت بطوریکه کشاورزی از رونق افتاد.
در این زمان تنها دامداران کوچگرد بودند که با رفتن از یک چراگاه به چراگاه دیگری وضعیت مناسبتری نسبت به کشاورزان و برزگران داشتند. آنها با گذشتن از چراگاهها و سوختن و غارت کردن آبادیهای سر راهشان توانستند که به شمال چین امروز وارد گشته و حکومتهای بسیار کوچک محلی که به حکومتهای چین وابسته بودند، پدید آورند.
سغدیها در زمان قحطی و گرسنگی و ناپایداریهای اجتماعی و سیاسی کاملا معقول عمل کردند و آرام باقی ماندند. آنها پیشه اصلی خودشان را که همانا بازرگانی بود ادامه دادند. تجارت و تولید ابریشم هر چه بیشتر به شرق متمایل میگشت، آنها هم به مرزهای چین نزدیکتر میشدند و سرانجام این مرز را در نوردیدند و وارد چین گشتند. در آنجا آنها بخدمت سلسله های مختلف چینی درآمدند و عمدتا به سوداگری کالاهای غربی که از ایران وهند فراهم میگشتند، ادامه دادند.
No comments:
Post a Comment