جستجوگر در این تارنما

Friday, 11 March 2011

تاریخچه مختصر سازمانهای اطلاعاتی در جهان - بخش چهارم

دامنه جاسوسی تنها در زمینه های ارتشی و سیاسی باقی نماند و بزودی جاسوسیهای صنعتی و بازرگانی هم راه خود را در دل سیاستمداران و برنامه ریزان دولتی کشورها باز کردند.
تاریخ نویس رومی پروکوپیوس  که از سال 500 تا 560 میلادی زندگی میکرد در کتاب هشت جلدی خود در مورد تاریخ جنگهای ژوستینیان سزار روم شرقی و دو جلد نخستش که به جنگهای او با ساسانیان اختصاص دارد، از دو موبد پارسی سخن میگوید که مدتها در چین زندگی کردند و راه و رسم ابریشم ریسی را فراگرفتند. آنها این دانش خود را در سال 555 میلادی در اختیار سزار روم شرقی قرار دادند و سزار روم شرقی ایشان را دوباره به چین روان کرد تا اینبار پیله های کرم ابریشم را دزدیده  و در عصای خود پنهان نمایند و به روم شرقی بیاورند. با کاشت و پرورش درخت توت، بیزانس یا روم شرقی بزودی توانست که انحصار تولید پارچه های ابریشمین و تجارت با آن را برای مدتی بدست خود گیرد.

گونه دیگری از اینکار را چند سده پس از آن (سده دهم میلادی) در نزد حاکمین عرب اسپانیا میابیم. ابراهیم بن یعقوب که یهودی اسلام  آورده  ساکن اسپانیا  اصلا یک پزشک  بود ولی به عنوان بازرگان به دربار عبدالرحمن سوم خلیفه کوردوبا (Córdoba)   راه  یافت.  او چندی  بعد  از سوی عبدالرحمن سوم  به نواحی  اروپای مرکزی و اروپای شرقی  فرستاد ه شد تا با مردمان و دولتهای  آنجا روابط  سیاسی و بازرگانی برقرار کند. 
در این سفرها ابراهیم بن یعقوب که به کسوت بازرگانان سفر میکرد و حتی زمانی نیز به جامه  تاجر بردگان درآمده بود،  بدون هیچگونه تولید شک و تردیدی، نقشه های  دقیق راه  را فراهم  مینمود و گزارشات حساسی در مورد شهرها و موقعیت و بزرگی آنها و بازارهایشان و تاثیر و اهمیتشان برای نقاط مجاور خود، برای خلیفه کردوبا میفرستاد. در مورد ابراهیم بن یعقوب  میگویند که نامبرده  حتی با اوتو  Otto_I.  پادشاه آلمانی  اروپای مرکزی  و شرقی و ایتالیا ملاقات  و مراوده  داشته است.  گزارشات مخفی ابراهیم بن یعقوب بیشتر جنبه های بازرگانی و اقتصادی داشتند.

در اروپای قرون وسطی نیز نمونه های فراوانی را میتوان یافت که سازمانهای جاسوسی و ضد جاسوسی وقت کشورهای اروپایی با کمال میل کشیشان و راهبه ها را به خدمت میگرفتند. برای نمونه میتوان از دو کشیش فرانسوی بنامهای ژان دو سنت آمان  Jean de Saint-Amand  و ژان فوسوری  Jean Fusoris  نام برد که در جنگهای صد ساله برای دشمن فرانسه یعنی انگلیسیها به خبرچینی میپرداختند. هردوی  اینها را بازرگانی انگلیسی که در فرانسه به تجارت اشتغال داشت در ازای  پرداخت  پول به  استخدام  دولت انگلیس درآورده بود. (ن. ک . به کتاب تاریخ سازمانهای اطلاعاتی از فرعون تا سیا نوشته ولفگانگ کریگر).

پاپ اینوسنت چهارم  نبز در سال 1245 یک کشیش فرانسیسکائی بنام پیان دل کارپینی را به سرزمین مغولها روان نمود و از او خواست تا تمامی حرکات و آداب و عادات مغولها را در نظر گرفته، از آنها گزارش تهیه نموده و ارسال نماید. این روحانی مسیحی بیش از هر چیز وظیفه داشت که هر گزارشی  در مورد حمله احتمالی مغولها  به اروپا را در اسرع وقت روان نماید تا اروپائیها  دوباره  در معرض حمله  ناگهانی مغولها قرار نگیرند. چهار سال پیش از آن  لشکریان مغول در  لیگنیتس  سواره نظام  اروپائیها را  که تشکیل  شده از زبده سواران لهستانی و آلمانی بودند و وظیفه حراست  از دروازه های  اروپا به  آنها محول گشته بود، به سختی شکست داده بودند و اگر مرگ خان بزرگ و مسئله  تعیین جانشین او پیش نمیآمد،  لشگریان پیروز مغول از اروپا باز نمیگشتند و به پیشروی خود  در این قاره همچنان ادامه میدادند. 

مسئله سازمانهای اطلاعاتی کشورهای جهان همیشه نیز فرا ملی نبود.  در سال 1310 میلادی هم شورای ده نفره شهر ونیز که قدرت اقتصادی زمان خود بود، اداره امور را در دست داشت. این شورا اداره ای جهت تامین امنیت ملی تاسیس کرده بود و اشخاصی را در آن به کار گماشته بود که سازمان امنیت مخفی جمهوری ونیز را اداره میکردند.
چنانچه شون وینچل Sean P. Winchell  استاد تاریخ و علوم سیاسی ایالت میسوری در سال 2006 بیان کرد، ماموران این سازمان امنیت دهها نفر را در اختیار داشتند که به امر رمزگذاری نامه های خودی و کشف رمز نامه های مشکوک داخلی و خارجی مشغول بودند. از آن گذشته این سازمان آدمکشانی در اختیار داشت که بنا به مصلحت جمهوری ونیز انسانهای مشکوک را در داخل و حتی اقصی نقاط خارج از مرزهای ونیز به قتل میرساندند. با کوچکترین شکی اینها از سوی  شورای ده نفره یا Consiglio dei Dieci   فعال میگشتند و عواملی مشکوک و خطرناک را از میان برمیداشتند. آنها دامنه فعالیتهای خود را حتی به میان دوج ها رسانده بودند. این چنین بود که آنها مارینو فالیرو  Marino_Faliero  که پنجاه و پنجمین دوک ونیز بود، در کاخ دوج ها سر بریدند.  فالیرو که خود  از اشراف بود، تصمیم  داشت با کمک دیگر عناصر اشرافی که از قدرت و حوزه تصمیم گیری  ونیز به کنار گذاشته شده بودند،  با انجام کودتایی  دوباره  اداره  امور را در دست بگیرد.

1 comment:

یزدان said...

درود
فرهاد جان، لطفاً «ایرانیان و یونانیان» را ادامه دهید
سپاس و بدرود