جستجوگر در این تارنما

Thursday 22 June 2023

پادشاهی باستانی ختن و شاهنامه

 

ختن در آغاز نام شهری بود که بعدها بر روی سرزمینی که شهر ختن مرکزیت آنرا داشت، گذاشته شد. آغاز و پیدایش تاریخ ختن مبهم و تاریک است. داستانها و افسانه های عمدتا بودائی که بعدها در مورد پیدایش ختن نوشته و گفته شده اند، سندیت تاریخی ندارند و از اینرو کم اهمیت هستند.

ختن در آغاز نام شهری بود که بعدها بر روی سرزمینی که شهر ختن مرکزیت آنرا داشت، گذاشته شد. آغاز و پیدایش تاریخ ختن مبهم و تاریک است. داستانها و افسانه های عمدتا بودائی که بعدها در مورد پیدایش ختن نوشته و گفته شده اند، سندیت تاریخی ندارند و از اینرو کم اهمیت هستند.

از پادشاهی ختن نخستین بار در منابع چینی مربوط به سده یکم یا دوم پیش از مسیحیت یاد شده است. آنهم به  این صورت که در منابع چینی گزارش شده است یک هیئت ختنی از دربار چین به رهبری وودی بازدید کردند. وودی یا کاملتر نامش را بگوییم هان وودی  Han_Wudi  میان سالهای  156 تا 29 پیش از میلاد می زیست. وودی از سال 141 پیش از میلاد در سن پانزده سالگی پس از مرگ پدرش به سلطنت رسید.

هیئت ختنی می توانسته میان سالهای 141 تا 29 پیش از میلاد به دربار وودی رفته باشد و این نخستین گزارش رسمی در مورد کشوری بنام ختن می باشد که نمایندگانی داشته و کوشش می کرده با دربار پادشاهی های مجاور خود رابطه برقرار کند.

در زمانی که ختن به صورت یک کشور پادشاهی همسایه چین شده بود، بر بخش های از غرب حوزه تاریم (صحرای تکله مکان) نیز تسلط داشت. کشور پادشاهی ختن در سال 61 میلادی حتی به سمت باختر خود را گسترش داد و بر شهر یارکنت یا یارکند نیز دست یافت.

شهر یارکند در باختر رودخانه ختن در غرب حوزه تاریم

در نوشته  هند و اروپائیهای چینی  با توجه به یافته های اخیر باستان شناسان در صحرای تکله مکان و حوزه تاریم به این نکته پی بردیم که سکاهای آریائی از 2000 سال پیش از میلاد در آن منطقه بودند. اینرا پیکرهای به صورت طبیعی مومیائی شده زنان و مردان آنها که در کویر تکله مکان پیدا شدند و آزمایشهای ژنتیک که بر روی این مومیائی ها انجام شدند، نشان می دهند ولی اینکه آنها کشوری و پادشاهی داشته باشند بر ما آشکار نیست و شواهدی نیز در این زمینه تا کنون در دست نمی باشند.

در همان نبشته ما همچنان خواندیم که چینی ها از سده دوم پیش از میلاد و اقوام ترک از سده اول پیش از میلاد به آنها اضافه شدند و کنفدراسیونی از قبایل گوناگون پدید آوردند.

از سوی دیگر گزارشهای باستانی چینی به ما می گویند نمایندگان ختنی ها می توانند سال 141 پیش از میلاد در دربار چین بوده باشند. اکنون ما با یک کشور روبرو هستیم که نماینده و سفیر به دیگر نقاط می فرستد. برای ما بلافاصله این پرسش پیش می آید که آیا ختنی ها  را می توان از این اقوام آریایی شناخت؟ آیا ختنی های این دوران از تیره های آریایی بودند؟ چینی ها به اقوام شمال حوزه تاریم، یوئه چی به چم (معنای) بردگان ظالم می گفتند.  

بنا به گزارش های چینی باشندگان یوئه چی Yuezhi در ناحیه ای که چینی ها آنرا کسیونگ نو  Xiongnu  می نامیدند، زندگی می کردند.

یوئه چی ها در سال 176 پیش از میلاد در ناحیه گانسو چین که در خاور کسیونگ نو قرار داشت و دارای علفزارهای حاصلخیز بود و از اینرو برای ایشان بسیار با اهمیت جلوه می نمود، با سپاهیان چینی جنگیدند و از ایشان شکست سختی خوردند. پس از این شکست بود که آنها تصمیم گرفتند آن نواحی را به مقصد باختر ترک کنند و بصورت گروهی این کار را انجام دادند.

گستره کسیونگ نو در سده دوم پیش از میلاد

 

تندیس سر یک شاهزاده یوئه چی یافته شده در سایت باستانی خالچایان ازبکستان

سیما کیان  Sima_Qian  یا به گویش چینی زومه چی ین تاریخ نگار سده یکم پیش از میلاد چینی باشندگان کسیونگ نو یعنی یوئه چی ها را کنفدراسیونی تشکیل شده از 24 قبیله از تیره های گوناگون ولی عمدتا از سکاها می دانست. پیشه آنها بیشتر پرورش اسب بود و ایشان سوارکاران بسیار خوب و ماهری نیز بودند اما از هنر و دانش کشاورزی و برزگری هم بی بهره نبودند.

در اوستا از ایشان با نام خشیون ها chionites-lat یا خیون ها یا هیون ها یاد شده و ایشان را دشمنان گشتاسپ پشتیبان زرتشت می دانست ولی معلوم نیست که آیا اینها همان سکاهای با کلاه نوک دار تیز هستند که در سنگ نبشته های هخامنشی از آنها یاد شده است یا نه.

از اوایل سده دوم پیش از میلاد قبایلی از یوئه چی ها در پی یافتن چراگاههای تازه به سوی غرب مهاجرت کردند. شواهد و مستنداتی نیز برای این ادعا نیز وجود دارند. نگاره زیر سال های مهاجرت های ایشان را به سمت باختر و سپس جنوب و باز به سمت خاور و اسکان هایشان را نشان می دهد.

در باکتریا این قبایل سکائی به دو دسته تقسیم شدند. دسته ای بسوی ختن به راه افتاد و پادشاهی ختن را تشکیل داد و دسته دیگر به سمت جنوب حرکت کرد و پادشاهی کوشانیان را بنیاد نهاد.


دسته ای از این مهاجران که در ادامه سفرهایشان به ختن  رسیدند و در آنجا مستقر شدند بزودی قدرت را بدست گرفتند. سرزمینی که ایشان آنرا کشور ختن می خواندند خواستار داشتن روابط دیپلماتیک معقول با اطرافیان خویش بود. از اینرو بود که هیئتی را به دربار چین فرستادند. به سبب داشتن پیوند با سرزمینهای یوئه چی ها نزدیک به تورفان، اکنون همه حوزه تاریم زیر نفوذ ایشان بود.

محل استقرار باشندگان حوزه تاریم در سده سوم میلادی

بخش دیگری از یوئه چی های مهاجر که به سمت جنوب یعنی خاور افغانستان امروزی و شمال هند و پاکستان رفته بودند، در دهه پنجم سده دوم پیش از میلاد در ناحیه باکتریا فردی بنام گرای که خود را کوشان می نامید مالکیت خود را بر بخش کوچکی از آن دیار اعلام نمو که نهایتا منجر به تشکیل پادشاهی کوشانیان  Kushan_Empire  شد.  

کانیشکای اول یا کانیشکای بزرگ نامی ترین پادشاه این سلسله کیش بودائی پذیرفت و الفبای زبان یونانی را با اضافه کردن دو حرف برای "خ" و "ش" به آن در کارهای دیوانی خود به کار گرفت. او همچنین پایتخت را به شهر پورو شاپورا  پوروشاپورا (پیشاور امروزی در پاکستان) منتقل کرد.

مجسمه خورد شده کانیشکای بزرگ در آتشکده سرخ کتل واقع در پل خمری افغانستان

نقشه پادشاهی کوشانیان در هنگامی که بزرگترین گستره خویش را بدست آورده بود در نگاره زیر نمایش داده شده است.


کوشانیان بسیار فرهنگ دوست و ادب پرور بودند. آنها بخشهای زیبایی از فرهنگ هلنیستی را با مذهب کاری سبک هندی و مظاهری از سنتهای قبایل کوچ نشین خود در هم آمیختد و با هم تلفیق کردند. اینرا هزاران یافته زرین از سایت باستانی طلاتپه در نزدیکی شهر شبرغان واقع در شمال افغانستان و دیگر اشیا یافته شده در افغانستان و پاکستان بخوبی نشان می دهند.

تندیس زنی ایستاده بر روی پیکر یک موجود دریایی افسانه ای مربوط به سده یکم میلادی یافته شده در بگرام واقع در ایالت پروان افغانستان

پادشاهی کوشانیان در سده نخست میلادی به سمت شمال و شمال شرق لشکر کشید و حتی زمانی ختن را که پیش از آن توسط چینی ها فتح شده بود، هم فتح کرد و با سرزمین اصلی چین همسایه شد ولی این امر زیاد دیر نپائید. پادشاهی کوشانیان در زمان کانیشکای دوم دچار یک جنگ داخلی شد و به دو نیمه غربی و شرقی تجزیه گردید.

نیمه باختری کوشان بزودی توسط ساسانیان فتح شد و شاهان ساسانی شاهان دست نشانده خویش را که از شاهزادگان ساسانی بودند با نام کوشانشاه در آنجا گماشتند. خاطر نشان می سازم که اوستا یوئه چی ها را دشمنان زرتشت می شناخت. شاهان نخستین ساسانی که خود از موبدان بودند نیز با بودائی بودن کوشانیان مشکل های جدی داشتند.

باز گردیم به ختن. درسده پنجم میلادی فرمانروایان ساسانی از راه ختن فرستادگانی با هدایا به چین فرستادند. چندین گزارش در مورد فرستادگان شاهنشاهی ساسانی در دربار چین وجود دارد.

از نظر فرهنگی، پادشاهی ختن  Kingdom_of_Khotan  در خود تأثیرات ایران، هند و چین را با هم ترکیب کرد. در امپراتوری ختن به زبان سکائی صحبت می شد. جهانگردان چینی یعنی فاکسیان (حدود 337-422)، سونگیون (حدود 520) و ژوانزانگ (603-664) که در سفرهای خود از ختن دیدن کردند، آن را به عنوان کشوری ثروتمند با چندین صومعه بودایی توصیف کردند.  

سکاهای ختنی و کوشانی که هنوز با آئین های باستانی خویش پیوندهائی داشتند در مناطق اکنون تحت سیطره خویش بزودی با آئین بودایی متداول در این منطقه (شبه قاره هند، تبت و بخشهایی از چین) نیز آشنا شدند و آنرا پذیرفتند و توانستند که تحت تاثیر آئین های نیاکان خویش و بخصوص آئین زرتشتی تغییراتی در آئین بودایی بوجود آورند.  

آقای سعید گلزار در کتاب اقلیت های دینی در دوران ساسانیان از انتشارات امیرکبیر بر این گمان است که :  

"تأثیرات ایرانی را نمیتوان در هنر بودایی انکار کرد. مخصوصاً در پیکرنگاری بودا، نقاشی بر روی غارها و صخره تراشی که پیش تر در بین پیکرنگاری بودا نقاشی بر روی غارها و صخره تراشی که پیش تر در بین هنر کندهاری و بوداییان رایج نبوده است."   

"حضور مهر و خورشید و رهایی بخش در دین ،بودایی به وجود ارتباط بین هند و بودایی و ایران اشاره دارد. علاوه بر این بسیار بعید می نماید که ارتباط ميتریه بودایی با میتره - موعود ایرانی - تصادفی باشد."

"در تصویر مهایانه باوران بودی ستوۀ امیتابه و اولوکیتشوره رگه هایی از زروان و میترای ایرانی دیده میشود."
"وجود مفاهیمی همچون بهشت و دوزخ و نیز بودی ستوه - نجات بخش های آینده - در مکتب بودایی مهایانه حاکی از تأثیرات ایرانی است."

 

زبان مردم ختن سکائی که گویشی از زبانهای ایرانی است، بود.

پروفسور کارلو ج. چره تی  carlo-cereti ایران شناس و کارشناس زبانهای پارسی میانه و اشکانی و ساسانی بر این باور است که زبان مردم ختن گویشی از ایرانی شرقی بوده است.

در این زمینه بانو دکتر مریم میراحمدی پژوهش های بسیار مفید و موثری انجام دادند که در کتابی بنام تاریخ تحولات ایران شناسی در دوران باستان توسط انتشارات طهوری به چاپ رسیده است و من بخشهای کوچکی را که در رابطه با ختن هستند، اینجا می آورم:

نامه‌های دیوانی

اسناد و مدارکِ دیوانی، از هر دو ناحیه‌ی ختن و تومشوق به دست آمده است. این نوشته‌ها به زبانِ سکایی و اغلب مربوط به دیوان‌خانه‌ی ختن است. محتوای آنها، مربوط به امورِ کشورداری است. برخی نیز از مراکزِ آموزشی یا دیرها به ‌دست آمده است. علاوه بر آنها، گزارش‌های اداریِ مفصلی نیز از قرنِ پنجم تا اواسطِ قرنِ دهمِ میلادی که این سرزمین به تصرفِ ترکان درآمد، یافت شده است که اغلب مربوط بهمأمورانِ مخفیوفرستادگانِدربارِ ختن به سرزمین‌ها و اقوامِ مجاور مانندِ چینی‌ها، هون‌ها، تبتی‌ها و به‌خصوص نواحیِ ترکان و غیره بودند.

این نامه‌ها، حاویِ اسامیِ بزرگان و مکان‌های مهمِ جغرافیایی است. از آنجایی که فرمانروایانِ مستقلِ ختنی با دربارِ چین خویشاوندی داشتند، طبقِ رسومِ چینی، اسمِ خود را براساسِ سنواتِ تقویمی اطلاق می‌کردند و همین نکته در شناختِ رویدادهای تاریخیِ هر یک از حکومت‌های ختن مهم بود.

نامه‌های خصوصی

در یکی از نامه‌های خصوصیِ سکایی، یکی از حوادثِ مهمِ تاریخی و سیاسیِ سکاها روشن می‌شود، این نامه حمله‌ی قریب‌الوقوعِ هون‌ها به مقرِ سکاها را خبر می‌دهد. مفادِ نامه، به دلیلِ اهمیتِ سیاسیِ آن در یکی از کتاب‌های مربوط به سرگذشتِ بودا هم آمده است.

در نامه‌ی خصوصیِ دیگری که متعلق به یکی از مالکانِ زمین است، با جملاتی مؤدبانه، ابتدا همسرِ مالک به دلیلِ زحماتی که برای تربیتِ فرزندان و حفظِ اموالِ شوهر کشیده است، ستایش می‌شود. در این نامه، شوهر از سلامتِ وجودِ خود خبر می‌دهد و این‌که امیدوار است که همسرش کماکان از محصول، خانه، غلّه، دام‌ها و گیاهانِ علوفه مواظبت به عمل آورد تا جایی که تلفاتی به آنان نرسد.

متونِ ادبی(شعر و نثر)

نوشته‌های مهمِ ادبی به‌طورِ کلی، ترجمه‌هایی از پراکریت یا کتبِ بودایی به زبانِ سنسکریت است، اما مترجمان آن را تعدیل می‌بخشیدند و گاه حتی قطعه‌ای نو و بدیع می‌آفریدند. باید ذکر کرد که ادبیاتِ ترجمه رواجِ جالبِ توجهی داشت. آثارِ ادبی شاملِ داستان‌های مربوط به زندگیِ بودا، حکایاتی درباره‌ی قهرمانانِ هندی و اشعارِ غناییِ زیبا و مدیحه است.

مفصل‌ترین متنِ ادبیاتِ سکایی ختنی،کتابِ زَمبسته(Zambasta)است که شاملِ چهارصد و چهل برگ و چهار هزار شعر است.

از سری متونِسوترهچند متنِ دیگر وجود دارد.سوترهها، عبارات یا سوره‌های کوتاهی بودند که می‌بایست در مراسمِ عبادی به‌صورتِ اختصار بیان شوند.سوترهها و دیگر متونِ سکایی ختنی به دلیلِ تنوعِ ادبی و اهمیتِ زبان‌شناسی و نیز تأثیراتِ دینی که در ناحیه‌ی وسیعی داشته‌اند، به‌وسیله‌ی دانشمندانِ بسیار موردِ توجه قرار گرفته‌اند.

یکی دیگر از متونِ جالبِکتابِ زَمبسته، سرگذشتِ افسانه‌وارِ بودا و مسأله‌یزایش‌های نخستیناست

اثرِ دیگری هم به‌ویژه قابلِ توجهِ خاص است که داستانِ زندگیِراماین(رامایانا)(Rāmayan) قهرمانِ هندی و همسرشسیتاسیته (Sītā)  به نظم است که ترجمه‌ی تبتیِ آن نیز در دست است.

متونِ علمی

سالنامه‌ها یکی دیگر از متونِ علمی است که از ادبیاتِ سکاییِ ختنی باقی مانده است. مهم‌ترینِ آنهاسالنامه‌های لی(Annals of Li)است. در این سالنامه از فعالیت‌های آموزشیِ شش دبیر خبر می‌دهد که در آنجا به زبانِ پراکریت تعلیم داده می‌شده است.

کتاب‌های لغت و کتاب‌های دوزبانه‌ی مکالمات، از متونِ علمیِ آن ایام به یادگار مانده است. یک کتابِ دوزبانه‌ی سنسکریت بودایی و ختنی برای مکالماتِ روزانه و استفاده‌ی سیاحان به همراهِ فهرستی از سؤال‌ها و جواب‌های موردِ نیازِ یک جهانگرد وجود دارد.

در این کتابِ راهنما، معمولاً سؤالاتی که برای یک مسافر در شهرِ جدید پیش می‌آید، مثلاً از کجا آمده است و به کجا می‌رود و در کجا اقامت دارد و نیز چه آرزو و خواستی دارد، مطرح می‌شود. کتابِ لغتِ کوچک و دوزبانه‌ای نیز به چینی-ختنی وجود دارد. واژه‌نامه‌ی کوتاهی نیز به ترکی-ختنی یافت شده است. کتابِ مکالمه‌ی روزمره‌ای هم به زبانِ کوچی_سنسکریت پیدا شده که متنِ آن به چاپ رسیده است.

در سده ششم میلادی امپراتوری ختن تابع هفتالی ها (به اصطلاح هون های سفید) شد و پس از نابودی امپراتوری آنها (حدود سال 560) به گوک ترک ها وابسته شد. به هنگام سلسله تانگ در چین، علاقه این کشور به حوضه تاریم دوباره افزایش یافت، به همین دلیل یک پادگان چینی در سال 648 به عنوان بخشی از "چهار پادگان آنکسی" در ختن مستقر شد.

 در سال 670 ختن برای مدت کوتاهی تحت سلطه تبتی قرار گرفت که پس از آن در حدود 700 سال چین جای تبت را گرفت ولی ختن مجددا توسط تبتی ها در حدود سال 790 تسخیر شد.  در دوره پس از آن، ختن در دوران انحطاط عمومی حوضه تاریم گرفتار شد. در اواسط سده نهم، اویغورها که پس از سقوط خاقانات خود به غرب مهاجرت کردند، پادشاهی خود را در کوچو تأسیس کردند که حوضه تاریم شرقی از جمله ختن را در بر می گرفت. مذهب دولتی آن دیار که تا آن زمان بودایی بود، مانوی شد که اویغورها با خود آوردند و با زیاد شدن تعداد باشندگان اویغور ترکی شدن منطقه پیشرفت کرد.

با این وجود ابوریحان بیرونی در همین اوان هنوز از ایرانشهری بودن ختن سخن بمیان می آورد. او در تعریف از حدود ثغور کشور شاهان ایران می نویسد: «از زمین چین و تبت و ختا و ختن و شھرھایی که به میان آنست و بر کوھ ھای کشمیر و بلور و وخان و بدخشان بگذرد سوی کابل و غور و ھری و بلخ و تخارستان و مرو و کوھستان و نیشابور و توس و کومش (سمنان) و گرگان و طبرستان و ری و قم و ھمدان و موصل و آذرآبادگان...». (التفهیم؛ ابوریحان بیرونی، به کوشش جلال الدین همایی).

بسیاری دیگر از شاعران و قصیده سرایان فارسی در سروده هایشان مستقیم و غیر مستقیم به ختن اشاره کرده اند. یکی از نمونه ها سروده مولوی بلخی است:

برگ می‌لرزد و بر شاخ دلم می‌لرزد               لرزه برگ ز باد و دلم از خواب ختن

 سرانجام در سال 1006 پادشاهی ختن توسط ترکهای مسلمان فتح شد و بصورت یک کشور مستقل از بین رفت.

ختن و یارکند امروزه بخشهایی از استان خود مختار سین جیانگ Xinjiang در کشور جمهور خلق چین هستند که با کشورهای مغولستان، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان، تاجیکستان، افغانستان، پاکستان و هند مرز مشترک دارد. بزرگی این استان چین برابر با 1664897 کیلومتر مربع است. کمی کوچکتر از مساحت کشور ایران.

استان سین جیانگ در چین که ختن امروزه در آن قرار دارد

تعیین دقیق مرزهای تاریخی و باستانی ختن که زمانی بعنوان کشوری مستقل همه استان سین جیانگ را در بر می گرفت، بسیار مشکل می باشد زیرا کشورها در درازای تاریخ گستره های گوناگونی را تجربه می کنند و این موضوع در مورد ختن که زمانی سرزمینی مستقل بنظر می رسید هم صدق می کند.

از آنجا که این نوشته در رابطه با ذکر نام ختن در شاهنامه نوشته می شود،  من زیاد وارد جزئیات تاریخ ختن نشدم و تنها به چند چیز که واقعیت تاریخی دارند و می توانند با داده های شاهنامه همخوانی داشته باشند (پژوهش بیشتر و ژرف تر در این زمینه بعهده پژوهشگران و تاریخدانان می باشد) اشاره کردم.

در شاهنامه نخستین بار در گاه پادشاهی زوطهماسب از ختن نام برده می شود. بهنگام جنگی که میان ایرانیان و تورانیها درگرفته بود، سپاهیان دو کشور در برابر هم صف آرایی کرده بودند و هیچکدام بر دیگری برتری نمیافت. از بد روزگار خشکسالی نیز درگرفته بود و هشت ماه هیچ  قطره و نمی  بر زمین نباریده بود و واضح است که نبود آب و کمبود باران برای سپاهیانی که با اسب و استر در راه می باشند بسیار دشوار است. سران دو لشکر با هم به توافق می رسند که زمین را میان خود بخش نمایند و مرز مشخص کنند و هر لشکری به پشت مرزهای تعیین شده برود:

بر آن برنهادند هر دو سخن                که در دل ندارند کین کهن

ببخشند گیتی به رسم و به داد              ز کار گذشته نیارند یاد

ز دریای پیکند تا مرز تور                 ازان بخش گیتی ز نزدیک و دور

روارو چنین تا به چین و ختن             سپردند شاهی بران انجمن

ز مرزی کجا مرز خرگاه بود              ازو زال را دست کوتاه بود

وزین روی ترکان نجویند راه              چنین بخش کردند تخت و کلاه

مرز خرگاه جایی در شمال پاکستان و یا هند می باشد. پس از این داستان ما در شاهنامه بسیار در مورد ختن و چین و سواران ترک می خوانیم بخصوص در دوران ویسه و پسرش پیران که فرمانراویان ختن و خویشاوندان و هم پیمانان افراسیاب تورانی بودند.

ختن هیچگاه از خاطره تاریخی ایرانیان محو نشد و پژوهشهای مفیدی که هنوز از سوی باشندگان ایرانی انجام می گیرند تا بگونه ای رابطه میان ایران و ختن را روشن تر و مستند سازند خود موید این ادعاست.  با آوردن بخشی از سروده ادیب الممالک فراهانی مشروطه خواه که در بحبوحه انقلاب مشروطه  آنرا نوشته است و ختن را فراموش نکرده که در بخش نخست آن از عظمت گذشته و در بخش دوم سروده آرزوها و آمالش را بیان کرده (هرچند که در دنباله آن و در بخش سوم دوباره به واقعیت ها بازگشته)، به پایان می رسانم:

درچین و ختن، ولوله از هیبتِ ما بود

در مصر و عدن غلغله از شوکتِ ما بود

در اندلس و روم عیان قدرتِ ما بود

غرناطه و اشبیلیه در طاعتِ ما بود

صقلیه نهان در کنفِ رایتِ ما بود

فرمانِ همایونِ قضا آیتِ ما بود

جاری به زمین و فلک و ثابت و سیار

خاکِ عرب از مشرقِ اقصیٰ گذراندیم

وز ناحیه‌ی غرب به افریقیه راندیم

دریایِ شمالی را بر شرق نشاندیم

وز بحرِ جنوبی به فلک گرد فشاندیم

هند از کفِ هندو، ختن از ترک ستاندیم

ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم

نامِ هنر و رسمِ کرم را به سزاوار

امروز گرفتارِ غم و محنت و رنجیم

در داو، فره‌باخته اندر شش و پنجیم

با ناله و افسوس در این دیرِ سپنجیم

چون زلفِ عروسان همه در چین و شکنجیم

هم سوخته کاشانه و هم باخته گنجیم

ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم

جغدیم به ویرانه، هزاریم به گلزار

 

پایان

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

No comments: