جستجوگر در این تارنما

Monday, 10 June 2024

کریستینه، همسر یوهان ولفگانگ فون گوته

بیشتر مردم جهان با نام یوهان ولفگانگ فون گوته آشنایی دارند. او برای غیر آلمانیها و بخصوص برای فارسی زبانها که دیوان شرقی – غربی او برایشان نامی بسیار آشناست، فردی کما بیش خوب شناخته شده است ولی امروز می خواهم در مورد همسرش که در چندین مورد الهام بخش او بود، بنویسم.

در ایران گوته را با نام کامل او یعنی یوهان ولفگانگ فون گوته  Goethe  نمی شناسند بلکه برای او تنها به گفتن یا نوشتن ولفگانگ گوته یا حتی گوته بسنده می کنند. نام  خانوادگی همسر گوته کریستیانا سوفیا وولپیوس بود که در اول ماه ژوئن سال 1765 میلادی در شهر وایمار آلمان دیده به جهان گشود.

کریستیانا سوفیا دوران کودکی خود را در لوترگاسه، یکی از قدیمی ترین بخش های وایمار گذراند. اجداد پدری او چندین نسل دانشگاهی بودند. از طرف مادرش از خانواده ای صنعتگر بود. پدرش یوهان فردریش وولپیوس، آرشیودار رسمی در وایمار بود و اسناد را کپی رسمی می کرد. او چند ترم حقوق هم خوانده اما از ادامه تحصیل انصراف داده بود.  شغل او دستمزد ناچیزی داشت و خانواده اش در شرایط بسیار سختی زندگی می کردند، به خصوص که یوهان فردریش هر کاری که می توانست انجام داد تا پسر بزرگش کریستین آگوست را قادر به تحصیل کند.  کریستیانا مجبور شد به عنوان یک مدیست در یک کارخانه کوچک وایمار کار کند.

مدیست Modist که پیشتر در زبان آلمانی با واژه Putzmacher  یا پاکیزه و صفادهنده شناخته میشد، در واقع  یک شغل آموزشی شناخته شده توسط دولت در آلمان بود و هنوز هم هست. مدیست ها انواع سرپوش ها را برای ساخت پوشاک عمومی و هم چنین گاهی خود پوشاک را می سازند.

اشتغال کریستیانا سوفیا در این کارگاه یا کارخانه کوچک خود را خیلی ثمرمند نشان داد زیرا پدرش به سبب انجام تخلفی از کار اخراج شد و در آمد کریستیانا سوفیا کمک زیادی به همه خانواده می کرد. با وجود این شغل کریستیانا نیز شغل دایمی نبود و از اینرو می توان در مورد او گفت که او «دختران بیکار طبقات متوسط» بود که در آنجا شاغل بود.  از شش خواهر و برادرش، تنها برادرش کریستین آگوست بعدها به عنوان نویسنده رمان های سبک شناخته شد.

به سبب درخواست های مختلف برای کمک و درخواست کار، گوته از وضعیت خانواده آنها اطلاع داشت.  در 13 ژوئیه 1788، او خود کریستیانا سوفیا را در پارکی  ملاقات کرد، کریستیانا در آنجا درخواست کار برادرش به او داد. در واقع، گوته اینجا و پس از آن هم در چندین مورد دیگر داشت کارهای برادر زن آینده خود را راه می انداخت.

در همان تابستان آتش عشقی میان این دو شعله ور شد و سال بعد پسر آنها با نام آگوست بدنیا آمد. آگوست بعدها چهار خواهر و برادر دیگر بدست آورد که بدبختانه همگی در سنین نوزادی از جهان رفتند. با اینوجود ایندو عاشق تر از همیشه در کنار هم بودند. در نخستین اثر مهم ولفگانگ گوته که در مورد نخستین سفر او به ایتالیا نوشته شده بود، کریستیانا بگونه ای غیرمستقیم مخاطب گوته بود.

گوته سرانجام کریستیانا را با خواهر ناتنی و خاله او به خانه اش آورد و آنها نزد او زندگی می کردند ضمن اینکه خواهر کریستیانا و خاله او خود را تنها به محیط خانه محدود کرده بودند و با بیرون زیاد کاری نداشتند. سبب آن نیز جامعه بسیار محافظه کار شهر وایمار بود. سرانجام نیز گوته به پیشنهاد دوستش خانه ای را که در آن بودند و در مرکز شهر بود ترک کرد و آنها برای موقت به ساختمانی که خانه شکارچیان نام داشت و در مارین اشتراسه بود نقل مکان کردند.

گوته که در این میان پسرش سه سال و نیمه شده بود سرانجام در سال 1793 هنگامیکه برای دیدن مادرش به نزد او رفته بود از ماجرای عشق خود برای او گفت و نیز به آگاهی او رساند که نوه ای سه سال و نیمه دارد.

گوته و کریستیانا سرانجام در 19 اکتبر سال 1806 در کلیسای یاکوب با هم ازدواج کردند. کریستیانا که از این پس کریستینه فون گوته نامیده می شد در این زمان 41 ساله بود.  

پنج روز پیش از ازدواج ایندو سربازان فرانسوی در نبردی در نزدیکی وایمار بر سربازان پروسی پیروز شده و وایمار را گرفته بودند. با آمدن سربازان فرانسوی و قصد ایشان برای عنف و زورگویی کریستینه خیلی پر انرژی در برابر ایشان ایستاد و توانست از غارت شدن شهر بدست ایشان جلوگیری کند و در این میان شوهرش نیز بنزد فرمانده سپاهیان فرانسوی رفته بود و توانسته بود تا امان نامه ای برای شهر از او بگیرد.

با اینوجود جامعه وایمار با بودن ایندو در کنار هم مشکل داشت. گوته نزد یوهانا شوپنهاور مادر آرتور شوپنهاور فیلسوف نامی آلمان رفت و ماجرا با او درمیان گذاشت. یوهانا که زن ثروتمند و شناخته شده و معتبری بود، رسما گوته و همسرش را برای صرف چای نزد خود دعوت کرد. صرف چای رسمی در جوامع آن روزگار بمعنای به رسمیت شناختن شخص بود.

یوهانا شوپنهاور گفت "اگر گوته نام خود را به او داده است، ما نیز می توانیم یک فنجان چای به او تعارف کنیم"

نامه هایی که از این زوج باقی مانده اند نشان می دهند که در کنار شکاف های آموزشی که میان آنها وجود داشت یک کشش و حس طبیعی و علایق مشترکی هم وجود داشتند. کریستینه شاد، عملی و پرانرژی بود و از فضای خانه بزرگی که در اختیار داشت بخوبی مراقبت می کرد.

برای نمونه، پس از مرگ مادر گوته در شهر فرانکفورت، او امور مربوط به ارث را در فرانکفورت  حل و فصل کرد. او از شرکت در مجالس اجتماعی، رقصیدن لذت می برد و اغلب به دیدن نمایش های تئاتر در وایمار و همچنین در مکان های دیگر که در تابستان اجرا داشتند، می رفت.  او زنی بسیار اجتماعی بود و حتی  تا حدی شیرین زبانی مردان دور و برش را تا جایی که بی ضرر بودند تحمل می کرد و به روی خود نمی آورد. گوته در مورد او می گفت او تئاتر را در شهر وایمار بدون کریستینه نمی تواند تصور کند.

با بالا رفتن سن و همچنین بالا رفتن مصرف الکل پسرش و شوهرش وضعیت تندرستی کریستینه هم ناپایدار شد و در سال 1815 سکته کرد. سال بعد از آنهم کلیه درد بسیار شدیدی گریبانش را گرفت و سرانجام نیز در ششم ژونی سال 1816 پس از یک دوران بیماری سخت و درد آور دیده از جهان فرو بست.

گوته در مراسم خاکسپاری او شرکت نکرد و بعدها در اینمورد برای دوستی نوشت "نمی خواهم نفی کنم که وضعم بسیار خراب بود" .

گور او برای مدت طولانی نامعلوم بود و تنها در سال 1888 که دوباره پیدا شد، سنگی بر گور او نهادند و سروده زیر را از گوته بر روی آن کندند.

بیهوده تلاش میکنی ای خورشید

تا در میان ابرهای غم انگیز بدرخشی!

تمام سود زندگی من

گریستن بر از دست دادن اوست


No comments: