جستجوگر در این تارنما

Wednesday, 2 October 2013

فرزندان کلئوپاترا

در نژاد نامه (شجره نامه) افرادِ  خاندانهایِ  سلطنتی کمتر کسی‌ را با شکوه و جلالِ  کلئو پاترا میتوان یافت. کلئوپاترای نامی که در واقع کلئوپاترای هفتم بود از خاندان سلطنتی پتولومی (به عربی بطالسه) بشمار میرفت و اینان بازماندگان پتولومئوس سوتر Ptolemy_I_Soter سردار اسکندر مقدونی که پس از مرگ وی سرزمین مصر را بتصاحب خود درآورد، بودند. اینان پسان با بزرگان مصری آمیختند تا بتوانند مورد قبول مردم مصر قرار گیرند و نژاده محسوب شوند.
                                                                   کلئوپاترا
اگر بخواهیم پایه را بر این  قرار دهیم، پس پسرِ  کلئوپاترا، سزاریون  Caesarion  یا کایسر یا به عربی‌ قیصر از خود او هم نژاده تر بود. پدرش سزار، نامیترین و پر نفوذترین شخصِ زمان خویش و مادرش کلئوپاترا که به نوشتنِ  زیاد در موردش نیازی نیست زیرا نزدِ  همه شناخته شده است.
تنها چیزی که شاید برایِ  همه شناخته شده نباشد اینست که کلئوپاترا تنها یک پسر نداشت بلکه چهار فرزند داشت.

فرزندِ  نخستِ  کلئوپاترا در سالِ  ۴۷ پیش از میلاد زمانیکه پدرش ژولیوس سزار از مصر به سوریه لشکر می‌کشید بدنیا آمد.
پس از آن کلئوپاترا در سالِ  ۴۰ پیش از میلاد دوقلو بدنیا آورد که نامشان را الکساندر هلیوس (هلیوس بمعنای خورشید) و کلئوپاترا سلنه دوم (سلنه بمعنای ماه)  گذاشت. در سال ۳۶ پیش ازمیلاد آخرین فرزندِ  کلئوپاترا بنامِ  پتولمئوس فیلادلفوس بدنیا آمد.
پدرِ  هر سه‌ اینها مارک آنتون سردارِ  بزرگِ  رومی بود.

به استثناِ  یکی‌ از آنها سرگذشتِ  سه‌ فرزندِ  دیگرِ  کلئوپاترا بخاطرِ نسبشان غم انگیز بودند. تنها نامشان کافی‌  بود که دیگران را به شک اندازد که آنها میتوانند خیالاتِ  خطرناک در سر بپرورانند و یا مورد علاقه گروه  و دسته بخصوصی قرار گیرند.
سزاریون پسرِ  سزار و کلئوپاترا می‌بایست با سنِّ  ۱۷ سالگی کمی‌ پیش از آنکه بتواند از طریقِ  قانونی مدعیِ  مسندِ  پدر گردد، کشته شود.
ژولیوس سزار در روم پسر خوانده ای داشت بنامِ اکتاویوس یا اکتاویان که خود را گایوس سزار می‌نامید. اکتاویان پس از کشته شدنِ  ژولیوس سزار به تدریج و به همراه دیگران مدارج ترقی‌ را پیمود تا اینکه سرانجام به همراه مارک آنتون سردارِ  نامی‌ِ رومی بطورِ  مشترک بر امپراتوری روم حکومت میکردند.
پس از کشته شدنِ  سزار شیرازه کارها در سراسرِ  قلمرو امپراتوری روم به هم ریخته بود و تنش ها و کشش‌هایِ  فراوان میانِ  قدرت طلبانی که سودایِ  نشستن بر مسند را در سر میپروراندند، مزیدِ  بر علت گشته و باعث  گردیده بود که گوشه‌هایی‌ از امپراتوریِ  پهناور روم خود را جدا کرده و به حالتِ  مستقل و یا نیمه مستقل در آیند. از ‌جمله آنان نیز کشورِ  مصر بود.
کلئوپاترا از طرفی هم‌ امید داشت که پسرش سزاریون زمانی‌ بر مسندِ  پدر نشسته و او را یاری دهد تا به همراهش بتواند سلطنت کند و از طرفِ  دیگر  نیز مایل نبود که کارگزارنِ  رومی در مصر بالادست نشینند و سیاستهایِ او را تعیین کنند.
زمانیکه مارک آنتون از سرکوب کردن جنبشهایِ  استقلال طلبانه در پهنه های خاوری امپراتوری  رهایی پیدا کرد، روی بسویِ  مصر نهاد تا آنجا را هم دوباره به انقیاد بند خود در آرد، اما پس از گرفتن مصر در آنجا  خود به کمندِ  کلئوپاترا گرفتار  شد.
شاید هم علتِ  اینکه تسخیرِ  مصر را در آخرین گام انجام دادند اینبود که خیال رومیها خیالشان از خطرناک بودن مصر بواسطه وجودِ  گروگانی چون کایسر در روم راحت بودباری مارک آنتون به مصر رفت و آنجا را تسخیر کرد و خود نیز تسخیر شد. میتوان ادعا نمود که کلئوپاترا در کنارِ  ملاحظاتِ  سیاسی براستی هم به مارک آنتون نیز دلباخته بود.
زمانیکه مارک آنتون پس از سرکوبی و شکستِ  ارامنه در سالِ  ۳۴ پیش از میلاد، به مصر بازگشت پسرِ  ژولیوس سزار و کلئوپاترا را شاهِ  شاهان نامید و بدینوسیله شکوهِ  شاهان ایرانی و قدرتِ  اسکندرِ  مقدونی را همزمان در وجودِ  اوو متبلور نمود، زنگ‌هایِ خطر برایِ  اکتاویان بصدا در آمدند.
مارک آنتون پس از بازگشتِ  از جنگ با ارامنه در تالارِ  بزرگی‌ تختِ جلوسِ  خود و کلئوپاترا را قرار داد و در کنارِ  این دو،  تختهایِ  کوچکتری برایِ  کایسر که اینزمان در مصر به سر می‌برد گذاشته شده بود و دو پسر دیگرش قرار داده بود. کایسر با پوشاکی نیمه مصری و نیمه غربی بر تخت خویش نشست و مارک آنتون او را شاه آینده غرب نامید.
الکساندر هلیوس  Alexander_Helios  که با پوشاکِ  مادی و کلاهِ  تیارایِ  پارسی به تالار وارد شد بر تخت کوچک دیگری جای گرفت. مارک آنتون او را پادشاه آینده ارمنستان و کیلیکیه و سرزمینهای شرق رودخانه فرات تا رود سند نامید و برادر کوچکترش فیلادلفوس  Ptolemy_Philadelphus  که با پوشاکی فنیقی و با سندلهایِ  یونانی به پا وارد شده، بر رویِ   تخت کوچک سوم جای گرفت. و پادشاه آینده سرزمینهای آسیایی واقع در غرب رودخانه فرات یعنی کیلیکیه، فنیقیه و سوریه نامیده شد.
اینها همه پوشاک‌هایِ  پادشاهان ایرانی، ارمنی و یونانی بودند که با زیورهایِ  مصری بر تن پسران کلئوپاترا به چشم میخوردند.
تا پیش از آن اکتاویان بصورتی حتی خوشنود بود که مارک آنتون در رم نیست و در مصر در کنارِ  کلئوپاترا بسر میبرد و از آنجا مرز‌های شرقی‌ِ  امپراتوری روم را حفاظت می‌کند و هم اینکه دستِ  اکتاویان را در کارهایِ  روم باز میگذارد، اما با این کارِ  مارک آنتون و کلئوپاترا آبِ  سردی بر پشتِ  اکتاویان ریخته شد.
از اینزمان بود که اکتاویان بناگاه بهانه آورد که منافع روم در مصر به خطر افتاده  و موجودیتِ  روم (و همزمان موقعیت او) در خطر است. در رم زمینه برایِ  جنگ با مارک آنتون فراهم میشد و با رسیدن این خبر به مصر برخی‌ از افسران رومیِ  حاضر در مصر نیز حاضر به مقابله با ارتشِ  روم نبودند هرچند که شانسِ پیروزیِ  خوبی میداشتند.
در سال ۳۱ پیش از میلاد جنگِ  میان مارک آنتون و اکتاویان با پیروزیِ اکتاویان در نبردِ  آکتیوم به پایان رسید.
کلئوپاترا بسرعت کایسر را به مصر بازگرداند و در آنجا او را بتلمیوسِ پانزدهم نامید تا هم او را هژده ساله و لایقِ  رسیدن به حکومتِ  مصر جلوه دهد و هم اینکه مصریها را به گردِ  او بکشاند اما با نزدیک شدنِ همواره
 
ارتشِ  روم به مصر، کلئوپاترا دیگر شانسی‌ برایِ  خود و کایسر نمی‌دید.
پلوتارک   Plutarch  تاریخنگارِ  یونانی ساکن رم گزارش میدهد که کلئوپاترا با همراه کردنِ بخشی از جواهرات سلطنتی و اندیشمندی چون رودون که همزمان مربی پسرش نیز بود، کایسر را تشویق نمود که آنها را برداشته و از راهِ  اتیوپی به هند سفر نماید اما رودون که نمیخواست به هند برود رایِ  کایسرِ  جوان را برگرداند و او نیز در اندیشه اینکه میتواند در مصر بماند و پادشاهی بطالسه مصر را باز پس گیرد، از نیمه راه بازگشت، بدستِ اکتاویان افتاد و به فرمانِ  او کشته شد.
بطور کلی از تاریخنگاران باستان چیزهای زیادی در مورد کایسر یا سزاریون باقی نمانده و بخاطر همینهم ما از او زیاد نمیدانیم که چه آموزش و چه شخصیتی داشته است. چیزیکه باقیمانده او را شخصی با اراده ای ضعیفتر از اراده پدر و مادرش توصیف کرده است. این سرگذشتِ  نخستین فرزندِ  کلئوپاترا بود.

سه فرزند دیگر کلئوپاترا نخست زنده ماندند. آنها را نخست درجشن پیروزی بر مصر، کنار تندیس مادرشان کلئوپاترا در خیابانهای شهر رم گرداندند و سپس اکتاویا خواهر اوکتاویان آنها را بفرزندی قبول نمود.
از دو پسر کلئوپاترا یعنی الکساندر هلیوس و پتولمئوس فیلادلفوس هم گزارشات زیادی بجای نمانده اند. احتمالا ایندو که به سرمای زمستانهای رم عادت نداشتند بر اثر بیماری جان باختند.
بدینگونه بود که دختر کلئوپاترا که در معادلات و محاسبات و طرحهای پدر و مادر خویش هیچ نقشی به او محول نگشته بود، بناگاه تنها وارث او گشت.
کلئوپاترا سلنه را به ازدواج مرد جوانی بنام جوبا که او هم در خانه اکتاویا بزرگ شده بود، درآمد. جوبا پسر پادشاه مغلوب ناحیه ای در جنوب غربی کارتاژ بود.
                                                                 کلئوپاترا سلنه
بهنگام ازدواج جوبا بیست و دوساله و کلئوپاترا سلنه پانزده ساله بودند. پس از آن رومیها ایندو را بعنوان دست نشاندگان خویش پادشاه موریتانی یعنی بخش بزرگی از مراکش و الجزیره امروزی کرده و بدانجا فرستادندشان.
پس از جای گرفتن در آنجا آنها بسرعت به آباد ساختن شهرها پرداختند. نخست شهر متروک یول را دوباره ساختند و آنرا سزاریا یا قیصریه نامیدند که امروز در الجزایر قرار دارد و شرشال  Cherchell  خوانده میشود. این شهر بزودی به مهمترین مرکز داد و ستد شمال آفریقا مبدل گشت.
                                                   دیوارهای بازمانده از شهر سزاریا
کلئوپاترا سلنه بزودی به سنتهای خانوادگی خود روی آورد. او مقدار زیادی از آثار هنری را از شهر اسکندریه در مصر خریده و به سزاریا آورد. با بلند گشتن نام و آوازه او کاهنان، هنرمندان، پژوهشگران و علما از اسکندریه به سزاریا آمدند.
کلئوپاترا سلنه همانند مادرش زبان یونانی را زبان رایج دربار نمود و بر روی سکه ها نام خود را با الفبای یونانی مینوشت.
همسر او جوبا خود بعنوان پژوهشگر و معلم فعال بود و کتاب تاریخ لیبیکا که مهمترین اثر تاریخ نگاری آن زمان در باره شمال آفریقا بود، توسط او نوشته شد. این زوج شاهی میبایستی که در امور سیاسی و کشورداری نیز خیلی ماهر بوده باشند، زیرا از دوران ایشان هیچگونه کشش و کاستی میان کشور ایشان با دیگران گزارش نشده است.
کلئوپاترا سلنه پسری بدنیا آورد که پسان با نام شاه پتولمئوس سلطنت کرد و نیز دختری  با نام دروسیلا.

خاندان پتولمه ائیها در سال چهلم میلادی به انجام خود رسید. در این سال سزار جدید رم با نام کالیگولا Caligula  که به شقاوت و کارهای دیوانگی کردن نامی بود، شاه پتولمئوس را نوه کلئوپاترا  به رم دعوت کرد و در آنجا فرمان کشتن او را داد. پس از آن شورشی در موریتانی به پا خاست که سربازان رومی با شقاوت بسیار آنرا سرکوب کردند و کشور آخرین پادشاه پتولمئه ای را بعنوان بخشی و استانی ضمیمه رم کردند.

No comments: