رومیها در مرکز اروپا
در این زمان رومیها در امر تسخیر اروپای مرکزی و غربی که شامل کشورهای امروزی اسپانیا، پرتغال، فرانسه، بلژیک، هلند، اتریش، سویس، غرب آلمان امروزی تا رودخانه راین و نیز جنوب تا مرکز جزیره انگلستان، موفق عمل کرده بودند و این نواحی را در اختیار داشتند.
پیشتر هم قبایل آریایی به سرزمینهای حوزه نفوذ رومی مهاجرت کرده و درآنها ساکن شده بودند مانند گلها در فرانسه یا حتی بخشی از خود روم اما این در دورانی بود که این سرزمینها بطور کلی خالی از سکنه بودند و یا کم باشنده داشتند.
در باختر رودخانه راین نیز قبایل ژرمنی وجود داشتند که به زیر سلطه رومیها درآمده بودند و با ایشان یا در کنار ایشان زندگی میکردند و با ایشان داد و ستد بازرگانی داشتند.
با ورود متراکم و مداوم قبایل آلمانی به اروپای مرکزی و رسیدن ایشان به رودخانه راین که مرزی طبیعی میان ایشان و رومیها را تشکیل میداد، رومیها از سوی ایشان هر از چندی مورد تهاجم قرار میگرفتند. خود رومیها نیز علاوه بر قصد مقابله نمودن با این تهاجم های پراکنده که امر بازرگانی ایشان را در این بخش از جهان به دردسر می انداخت، برای تسلط داشتن کامل بر تمامی اروپا و بخصوص برای راحتتر زیر کنترل قرار دادن شمال مقدونیه و یونان و شبه جزیره بالکان، علاقه داشتند که مرکز اروپا یعنی جاییکه اکنون در تصرف قبایل پراکنده و مستقل از هم ژرمن بود را هم متصرف شوند.
با ورود متراکم و مداوم قبایل آلمانی به اروپای مرکزی و رسیدن ایشان به رودخانه راین که مرزی طبیعی میان ایشان و رومیها را تشکیل میداد، رومیها از سوی ایشان هر از چندی مورد تهاجم قرار میگرفتند. خود رومیها نیز علاوه بر قصد مقابله نمودن با این تهاجم های پراکنده که امر بازرگانی ایشان را در این بخش از جهان به دردسر می انداخت، برای تسلط داشتن کامل بر تمامی اروپا و بخصوص برای راحتتر زیر کنترل قرار دادن شمال مقدونیه و یونان و شبه جزیره بالکان، علاقه داشتند که مرکز اروپا یعنی جاییکه اکنون در تصرف قبایل پراکنده و مستقل از هم ژرمن بود را هم متصرف شوند.
بنای پادگانهای نظامی که بزودی به شهر مبدل گشتند نیز بهمین منظور بود تا هم امنیت تجاری رومیها تامین گردد و هم اینکه رومیها موقعیت استراتژیکی خویش را در ارتباطات نظامی خشکی / دریایی حفظ نمایند.
رومیها بنا بعادت خویش پس از مطیع کردن قبایل ژرمن و بستن پیمان صلح با ایشان مبادلات بازرگانی با ایشان برقرار میکردند ولی پسران روسای قوم مطیع شده را آگاهانه بعنوان میهمان به روم دعوت میکردند و نزد خود نگاه میداشتند و بتربیت ایشان با معیارهای خویش میپرداختند.
این شاهزادگان کوچک در روم مورد احترام قرار میگرفتند و میتوانستند که در صورت داشتن شایستگی مدارج ترقی را در دستگاههای اداری / نظامی و گاها نیز سیاسی روم طی نمایند ولی اجازه بازگشت را نداشتند.
رومیها بنا بعادت خویش پس از مطیع کردن قبایل ژرمن و بستن پیمان صلح با ایشان مبادلات بازرگانی با ایشان برقرار میکردند ولی پسران روسای قوم مطیع شده را آگاهانه بعنوان میهمان به روم دعوت میکردند و نزد خود نگاه میداشتند و بتربیت ایشان با معیارهای خویش میپرداختند.
این شاهزادگان کوچک در روم مورد احترام قرار میگرفتند و میتوانستند که در صورت داشتن شایستگی مدارج ترقی را در دستگاههای اداری / نظامی و گاها نیز سیاسی روم طی نمایند ولی اجازه بازگشت را نداشتند.
برخی از تاریخنگاران نوین آلمان مانند آقای ورنر اک Werner Eck استاد تاریخ باستان دانشگاه کلن و رئیس انجمن باستان شناسی شهر کلن، معتقدند که مناطق تسخیر شده ژرمنها برای رومیها دیگر حالت سرزمینهای مغلوب را نداشتند و رومیها به آنها همانند استانی از کشور خویش مینگریستند و کوشش داشتند تا قوانین و احکام خود را در آنها جاری و برقرار نمایند.
کاسیوس دیوCassius Dio مورخ رومی سده دوم میلادی پسر یکی از سناتورهای رومی بود و خود نیز در زمان کمودوس سناتور گردید. او در کتاب تاریخ روم که در آن تاریخ رم را از سال 754 پیش از میلاد تا سال 229 میلادی بازگو کرده است، چنین مینویسد :
"رومیها بخشهایی از سرزمین ژرمنها را تصاحب کرده بودند ولی این بخشها سرزمینهای بهم پیوسته ای نبودند. سربازان رومی پایگاههای نظامی زمستانی خویش را بنا کرده و شهرهایی را پی افکنده بودند و قبایل ژرمن پیرامون آنها نیز خود را با قوانین رومی مطابقت داده و بازارهای رومی به خرید و فروش میپرداختند. ژرمنها برای مدت زمانی نیز آداب و سنن خویش را تا حدی بفراموشی سپرده و بر روی آنها پافشاری نمیکردند و حتی بکار بردن اسلحه را در برابر رومیها نیز کنار گذاشته بودند. بنظر میرسید که همه چیز روال طبیعی خود را یافته و مشکلی دیگر وجود نداشته باشد."
تا زمانیکه این دگرگونی در شیوه زندگی و آداب و رسوم در زندگی ایشان به آرامی و بگونه قابل درک و هضم برای آنها صورت میگرفت، همه چیز نیز به آرامی پیش میرفت. هنگامیکه واروس فرماندار رومی که به این منطقه اعزام شده بود و میخواست همه چیز را بسرعت بشیوه رومی برگردانده و دگرگون نماید، صبر ژرمنها نیز به پایان رسید.
نوشته کاسیوس دیو و مقایسه آن با نظر ورنر اک بیانگر آن است که ممکن است که واقعا رومیها به گرمانیا به چشم بخشی از کشور خویش مینگریستند ولی این یگانگی، احساسی دوجانبه نبود.
مقاومت ژرمنها در برابر پذیرفتن سنن رومی که سرانجام به جنگهای بزرگی نیز انجامید را میتوان گواه این ادعا گرفت. جنگهایی که دو سه سده ادامه یافتند.
شروسکیها :
ریشه نام کروسکی یا شروسکی را میتوان در گویشهای آلمانی مرکزی، آلمانی شمالی و همچنین انگلیس کهن که خود شاخه ای از زبان آلمانی میباشد یافت. در گویش آلمانی شمالی horskr معنای هوشمند را میداد و یکی از برگردانهای همین واژه به صورت herut در آلمانی باستان معنای گوزن را بازگو میکرد. به انگلیسی کهن گونه دیگری از این واژه وجود داشت بنام heoru که معنای شمشیرتیز را میداد.
از تلفیق این سه برداشت، نامواژه ای (لقبی) پدیدار میگردد که به گاه باستان به شروسکیها داده بودند و نام شروسکی را میتوان متکی بر این سه برگردان به "مردان هوشمند با شاخهای گوزنی و شمشیر بران" تعبیر کرد. و حقیقتا نیز آنها مردانی بودند که بهنگام جنگ کلاهخودی مزین به شاخ و شمشیرهای پهن و برنده داشتند و در جنگ بسیار هوشمندانه عمل میکردند.
برخی از محقیقن بر این باورند که شروسکیها درواقع به قبایل ژرمن تعلق نداشتند و اصلا از کلتیها بودند که بمرور زمان و بر اثر تماس زیاد و مستمر با ژرمنها، ژرمن گشته بودند و بزبان ایشان گفتگو میکردند. هرچند که در آنزمان زبانهای طوایف مختلف آریایی که بدنبال یکدیگر در کوچ بودند چندان دور از هم نبوده و بعضا تنها به صورت لهجه دیگری از یک زبان واحد وجود داشتند که کلا برای دیگران نیز مفهوم بودند. این فرضیه میتواند که به حقیقت نزدیک باشد هر چند که بهیچ وجه به اثبات نرسیده است.