جستجوگر در این تارنما

Monday, 27 September 2010

نخستین آلمانیها – بخش سوم

رومیها در مرکز اروپا
در این زمان رومیها در امر تسخیر اروپای مرکزی و غربی که شامل کشورهای امروزی اسپانیا، پرتغال، فرانسه، بلژیک، هلند، اتریش، سویس، غرب آلمان امروزی تا رودخانه راین و نیز جنوب  تا مرکز جزیره انگلستان، موفق عمل کرده بودند و این نواحی را در اختیار داشتند.
پیشتر هم قبایل آریایی  به سرزمینهای حوزه نفوذ رومی مهاجرت کرده و درآنها ساکن شده بودند مانند گلها در فرانسه یا حتی بخشی از خود روم اما این در دورانی بود که این سرزمینها  بطور کلی خالی از سکنه بودند و یا کم باشنده داشتند.  
در باختر رودخانه راین نیز قبایل ژرمنی وجود داشتند که به زیر سلطه رومیها درآمده بودند و با ایشان یا در کنار ایشان زندگی میکردند و با ایشان داد و ستد  بازرگانی داشتند.  
 با ورود متراکم و مداوم قبایل آلمانی به  اروپای مرکزی  و رسیدن ایشان به رودخانه  راین که مرزی طبیعی  میان ایشان و رومیها را تشکیل میداد، رومیها از سوی ایشان هر از چندی مورد تهاجم قرار میگرفتند. خود رومیها  نیز علاوه بر قصد مقابله نمودن با این تهاجم های پراکنده  که امر بازرگانی ایشان را در این بخش از جهان به دردسر می انداخت، برای تسلط داشتن کامل بر تمامی اروپا و بخصوص برای راحتتر زیر کنترل قرار دادن شمال مقدونیه و یونان و شبه جزیره بالکان، علاقه داشتند که مرکز اروپا یعنی جاییکه اکنون در تصرف  قبایل پراکنده  و مستقل از هم ژرمن بود را هم متصرف شوند. 
بنای پادگانهای نظامی که بزودی به شهر مبدل گشتند نیز بهمین منظور بود تا هم امنیت تجاری رومیها تامین گردد و هم اینکه رومیها موقعیت استراتژیکی خویش را در ارتباطات نظامی خشکی / دریایی حفظ نمایند. 
رومیها بنا بعادت خویش پس از مطیع کردن قبایل ژرمن و بستن پیمان صلح با ایشان مبادلات بازرگانی با ایشان برقرار میکردند ولی پسران روسای قوم مطیع شده را آگاهانه بعنوان میهمان به روم دعوت میکردند و نزد خود نگاه میداشتند و بتربیت  ایشان با معیارهای خویش میپرداختند. 
این شاهزادگان کوچک در روم مورد احترام قرار میگرفتند و میتوانستند که در صورت داشتن شایستگی مدارج  ترقی  را  در دستگاههای اداری / نظامی و گاها نیز سیاسی روم طی نمایند ولی اجازه بازگشت را نداشتند.
برخی از تاریخنگاران نوین آلمان مانند  آقای ورنر اک Werner Eck  استاد تاریخ باستان دانشگاه کلن و رئیس انجمن باستان شناسی شهر کلن، معتقدند که مناطق تسخیر شده ژرمنها برای رومیها دیگر حالت سرزمینهای مغلوب را نداشتند و رومیها به آنها همانند استانی از کشور خویش مینگریستند و کوشش داشتند تا قوانین و احکام خود را در آنها جاری و برقرار نمایند.
کاسیوس دیوCassius Dio  مورخ رومی سده دوم میلادی پسر یکی از سناتورهای رومی بود و خود نیز در زمان کمودوس سناتور گردید. او در کتاب تاریخ روم که در آن تاریخ رم را از سال 754 پیش از میلاد تا سال 229 میلادی بازگو کرده است، چنین مینویسد :
"رومیها بخشهایی از سرزمین ژرمنها را تصاحب کرده بودند ولی این بخشها سرزمینهای بهم پیوسته ای نبودند. سربازان رومی پایگاههای نظامی زمستانی خویش را بنا کرده و شهرهایی را پی افکنده بودند و قبایل ژرمن پیرامون آنها نیز خود را با قوانین رومی مطابقت داده و بازارهای رومی به خرید و فروش میپرداختند. ژرمنها برای مدت زمانی نیز آداب و سنن خویش را تا حدی بفراموشی سپرده و بر روی آنها پافشاری نمیکردند و حتی بکار بردن اسلحه را در برابر رومیها نیز کنار گذاشته بودند. بنظر میرسید که همه چیز روال طبیعی خود را یافته و مشکلی دیگر وجود نداشته باشد."
تا زمانیکه این دگرگونی در شیوه زندگی و آداب و رسوم در زندگی ایشان به آرامی و بگونه قابل درک و هضم برای آنها صورت میگرفت، همه چیز نیز به آرامی پیش میرفت. هنگامیکه واروس فرماندار رومی که به این منطقه اعزام شده بود و میخواست همه چیز را بسرعت بشیوه رومی برگردانده و دگرگون نماید، صبر ژرمنها نیز به پایان رسید.
نوشته کاسیوس دیو و مقایسه آن با نظر ورنر اک بیانگر آن است که ممکن است که واقعا رومیها به گرمانیا به چشم بخشی از کشور خویش مینگریستند ولی این یگانگی، احساسی دوجانبه نبود.
مقاومت ژرمنها در برابر پذیرفتن سنن رومی که سرانجام به جنگهای بزرگی نیز انجامید را میتوان گواه این ادعا گرفت. جنگهایی که دو سه سده ادامه یافتند.
 شروسکیها :
ریشه نام کروسکی یا شروسکی را میتوان در گویشهای آلمانی مرکزی،  آلمانی شمالی و همچنین انگلیس کهن که خود شاخه ای از زبان آلمانی میباشد یافت. در گویش آلمانی شمالی  horskr معنای هوشمند را میداد و یکی از برگردانهای  همین واژه به صورت  herut در آلمانی باستان معنای گوزن را بازگو میکرد. به انگلیسی کهن گونه دیگری از این واژه وجود داشت بنام heoru که معنای  شمشیرتیز را میداد.
از تلفیق این سه برداشت، نامواژه ای (لقبی) پدیدار میگردد که به گاه باستان به شروسکیها داده بودند و نام شروسکی را میتوان متکی بر این سه برگردان به "مردان هوشمند  با شاخهای گوزنی و شمشیر بران" تعبیر کرد.  و حقیقتا نیز آنها مردانی بودند که بهنگام جنگ کلاهخودی مزین به شاخ و شمشیرهای پهن و برنده داشتند و در جنگ بسیار هوشمندانه عمل میکردند.
برخی از محقیقن بر این باورند که شروسکیها درواقع به قبایل ژرمن تعلق نداشتند و اصلا از کلتیها بودند که بمرور زمان و بر اثر تماس زیاد و مستمر با ژرمنها، ژرمن گشته بودند و بزبان ایشان گفتگو میکردند. هرچند که در آنزمان زبانهای طوایف مختلف آریایی که بدنبال یکدیگر در کوچ بودند  چندان  دور از هم نبوده و بعضا تنها به صورت  لهجه  دیگری از یک زبان واحد وجود داشتند که کلا برای دیگران نیز مفهوم بودند. این فرضیه میتواند که به حقیقت نزدیک باشد هر چند که بهیچ وجه به اثبات نرسیده است.

Saturday, 25 September 2010

سلولهای خورشیدی خود درمان

پژوهشگران موفق به ساختن مولکولهایی گردیدند که نه تنها نیروی پرتوی (نور) خورشید را جذب میکنند بلکه به خودسازی نیز میپردازند.  آنها هم اکنون امیدوارند که بتوانند سلولهای خورشیدی تولید کنند که کهنه نشوند.
معمولا با گذشت زمان، بازدهی و برآیند کار (راندمان) سلولهای خورشیدی پائین میآید. این ماده نو همان روشی را بکار میبندد که گیاهان به هنگام عمل فتوسنتز از آن استفاده میکنند. به دیگر زبان مولکول جدید از مکانیزم کنشی گیاهان پیروی (تقلید) میکند.
این تکنولوژی میتواند که در آینده در زمینه تولید سلولهای خورشیدی بکار گرفته شود. اینرا مایکل استرانو  Michael Strano  از انستیتو تکنولوژی ماساچوست و تیم پیرامون او در کمبریج به خبرنگاران مجله علمی   "Nature Chemistry".  گفتند.
پرتوهای (نورهای) خورشیدی تنها انرژی نمیرسانند بلکه آنها قادر نیز هستند که خیلی از مواد را در کوتاه و یا دراز مدت نیز خراب کنند و این دلیل فرسودگی سلولهای خورشیدی پس از مدت زمانی مصرف میباشد.
تولید کنندگان سلولهای خورشیدی معمولا برای مدت بیست سال ضمانت میدهند که فرآورده هایشان دستکم هشتاد درصد توان هنگام فروش دستگاهها  را حفظ نمایند.
طبیعت اما از میزان و سطح تکنولوژی بشر بسیار فراتر رفته است. کلروفیل مولکولهای گیاهی که پرتو (نور) را جذب نموده و در عمل فتو سنتز خود مورد استفاده قرار میدهد، بر اثر بکار گرفته شدن از هم گسسته میگردد اما قادر است که خودش خود را بازسازی نماید. بدینوسیله ساختارهایی که بایستی پرتوهای خورشیدی را جذب نمایند، پیوسته نو و تازه میباشند.
استرانو در مورد اینکه اندیشه انجام این پژوهش چگونه بر او گذر کرد، میگوید : بهنگامیکه در حال خواندن کتابی در مورد بیولوژی گیاهان بودم، بشدت تحت تاثیر این موضوع  قرار گرفتم که چگونه گیاهان میتوانند با این سرعت و بازدهی بالا خود را ترمیم نمایند. یک برگ درخت هر چهل و پنج دقیقه فتو سلولهای خود را بازیافت مینماید.
نخستین بار برای گروه پژوهشگران پیرامون استرانو این امکان میسر گشت که در آزمایشگاه از روی این مکانیزم گیاهی تقلید نموده و مولکولهای جدیدی را بیافریند که هم نیروی پرتو خورشید را به برق تبدیل نماید و هم توسط کم و زیاد کردن مایع بخصوصی دایما خود را ترمیم نماید.
دانشمندان مولکول سینتتیکی را به صورت ورقه طراحی کردند که برای مولکولها دیگر بستری را فراهم میآورد تا توسط تحریک شدن بوسیله پرتو (نور) الکترون آزاد سازند. به اینگونه مولکولها "مراکز واکنشی" میگویند.
این ورقه ها در مایعی قرار دارند که در آن مایع میتوانند خود را به لوله های نانو بچسبانند. این لوله های نانو سبب میگردند تا ورقه ها بصورت منظم و در یک راستا کنار هم قرار بگیرند بصورتیکه تمامی "مراکز واکنشی"  همزمان در معرض پرتو خورشید قرار میگیرند.
زمانیکه به این سیستم،  تانسیدی ( ماده ای یا مایعی با نیروی کشش سطحی بالا) اضافه گردد  یعنی ماده ای  که ادغام مایعات کنار هم  قرار گرفته را با یکدیگر میسر میسازد، بخشهای گوناگونی بر اثر این فعل و انفعالات از یکدیگر جدا گشته و ماده آبکی را تشکیل میدهند. بهنگام باز پس گرفتن تانسید از محلول این بخشها دوباره به یکدیگر میپیوندند و از نو تولید برق را میسر میسازند.
این مکانیزم در امر تبدیل پرتو (نور) خورشید به برق از بهترین سلولهای خورشیدی موجود، دو برابر موثرتر عمل میکند.
تاکنون تراکم  "مراکز واکنشی"  در داخل محلول کم بوده بطوریکه نتیجه بدست آمده از روش نامبرده بالا نیز ناچیز مانده است.
استرانو و پژوهشگرانش برآنند تا راه حلی بیابند که بتوان توسط آن بر میزان تراکم "مراکز واکنشی" در محلول بمراتب افزود و بازدهی گسترده تری را ممکن ساخت.

Wednesday, 22 September 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار یک بخش هژدهم

درسرزمین اصلی یونان، هلنی ها براساس قوانین خود زندگی میکردند، همه دولتشهرها مستقل بودند و ریاست دیگران را برنمی تابیدند. برعکس آن در مورد هلنی های آسیای کوچک صدق میکرد. شهرهای یونانی از پروپونتیس (دریای مرمره) (پ 1) گرفته تا لیکیه (پ 2) زیر فرمان خشس پاوانهای ایرانی بودند.
حتی اگر بپذیریم که در این شهرها شیوه های زندگی هلنی جاری بودند که از سوی ایرانیان مورد تعرض قرار نمیگرفتند ولی اینرا نیز باید بیان کنیم که ایرانیان در بسیاری از شهرها ی یونانی به جبارانی کمک کرده بودند تا بر سریر قدرت بمانند و اینان نیز طبیعتا تکیه بر سلاح پارسی داشتند. زندگی فرهنگی یونانیان بصورت موثری از زندگی سیاسی ایشان متاثر نبود. در میلت آناکسیماندر و هکاتایوس زندگی میکردند که از میان ایندو، دومی بعنوان جغرافیدان و تاریخ نویس پیشرو هرودوت شناخته میشود. در افه سوس (پ 3) میتوانیم
---------------
پ1 - دریای مرمره دریایی اندرونی است که در میان دریای سیاه و دریای اژه قرار دارد. دریای مرمره خاصیت تنظیم کننده ای را دارد که آبهای وارد شده به دریای سیاه راه پیوسته و به آرامی از طریق دریای اژه به دریای میانه (مدیترانه) وارد میکند و در مقابل بهنگام جزر و مد آب دریای میانه از بستر به دریای سیاه میرساند. گستره دریای مرمره برابر با 11655 کیلومتر مربع است که از این مقدار 182 کیلومتر مربعش جزایری موجود در این دریا میباشد. تنگه های داردانل ( بسوی دریای میانه) و بسفر (بطرف دریای سیاه) در دو سمت آن واقع هستند.
پ 2 – لیکیه ساحل جنوبی آسیای کوچک بر دریای میانه است . چنانکه در تصویر زیر نمایان شده است.


پ 3 – Ephesus افه سوس ( به ترکی افس) نام خویش را از واژه هتیتی آپاشا گرفته است. همانطور که پیشتر گفته شد، یونانیها حرف "ش" را در زبان خود نداشتند و از اینرو این نام در زبان ایشان از آپاشا به افه سوس مبدل گشت.
آپاشام یا افه سوس یکی از مراکز تجمع هتیتی ها و تمدن میکنه ای بود و یکی از مهمترین شهرهای آسیای کوچک بشمار میرفته که تاریخچه آن به 5000 سال پیش از میلاد مسیح میرسد. اولین بار در سال 296 پ.م. محل این شهر توسط لیزیمیاخوس به مکان امروز منتقل گشته و بصورت بندری مهم متعلق به کشور پرگامون گردید.
خرابه های شهر افه سوس امروزه در هفتاد کیلومتری جنوب شهر ازمیر (برگرفته از یونانی اسمیمی) در نزدیکی شهرکی بنام سلجوق قرار دارند وهرسال گردشگرانی زیادی را بسوی خود جلب میکنند.
51
هراکلیتوس تاریک (پ 1) و هیپوناکس شاعر (پ 2) را بیابیم که دومی دیگر در شهر محل تول خویش نمیتوانست بماند و به کلازومنا مهاجرت کرده بود. از ساموس (پ 3) فیثاغورث (پ 4) می آمد که محل شکوفایی افکار و ایده ها خود را در ایتالیای سفلی پیدا کرد.
--------------------
پ 1 – Heraklitos هراکلیتوس یا همانطور که در متون فارسی از او یاد شده هراکلیت یا هرقلیتوس، حدودا دربین سالهای 540 تا 535 پ. م. در افه سوس ایونی (کناره های آسیای کوچک بر دریای میانه) از خانواده ای اشرافی بدنیا آمد. اگر هراکلیتوس بعدها بر این حق اشرافی خود پافشاری مینمود، میتوانست کاهن مسئول مراسم قربانی معابد خدایان گردد ولی او بسود برادر خویش از این مقام صرفنظر نمود.
یخاطر نظرهای فلسفی وی که برای همگان روشن و مبرهن نبودند و نیز بخاطر کناره گیریهایش از مردم و مجامع که عمدتا تفاهمی نیز برای آرای وی نداشتند، در دنیای باستان به وی کنیه تاریک و گریان را داده بودند. برای هراکلیتوس، مردم موجوداتی بودند که باوجود پیشرفتشان در برابر دیگر موجودات زنده ، در مجموع، افرادی غیرقابل تعلیم و فراناپذیر بودند.
هنگامیکه از او درخواست کردند که برای تدوین قانون اساسی شهر افه سوس به مجمع عمومی شهر بیاید او آنرا نپذیرفت و به بازی کودکانه با کودکان خرد در معبد آرتمیس پرداخت و میگفت این کودکان عاقلترند از کسانیکه به تدوین چنین قانونی برخاسته اند.
جملاتی که هراکلیتوس استعمال میکرد براثر بازی با کلمات برای دیگران معماگونه بود و ایشان میبایستی که برای دریافت منظور هراکلیتوس نخست به راز معماهای او پی میبردند.
هراکلیتوس معتقد به اصل تغییر بود و از عالم بعنوان محل کثرت و تحولات یاد میکرد که البته در پشت سر خویش منبعی مقتدر را بنام کلمه دارد و این کلمه یا عبارت ازلی چونکه قانونمند است و عاقل پس ابدی نیز میباشد یعنی خداست.
او که نوشته های خویش را بزبان ایونی (ایونی یکی از گویشهای باستانی یونان که از دیگر گویشهای چندان دورهم نبود و اساسا هر ناحیه ای گویش مخصوص بخود را میداشت ولی این تنوع گویشها به جدایی میان یونانیان نمی انجامید) نوشته بود . او ابتدای جهان را از آتشی بزرگ میپنداشت .
از جمله های معروف او که تا به زمان حال باقی مانده است یکی این میباشد " کسی که به میان رودخانه ای برود، پیوسته آب جدیدی با پیکرش در تماس است" این جمله در فارسی بصورت زیر برگردانده شده است " از یک رودخانه دوبار نمیتوان عبور کرد چرا که برای بار دوم آن رودخانه دیگر رودخانه پیشین نیست". یکی از علل باقی ماندن نسبی افکار هراکلیتوس، استناد کردن ارسطو و افلاطون به آرای وی بود.
پ 2 – Hipponax هیپوناکس شاعری از افه سوس که از دست حاکم شهر به کلازومنا فرار کرده بود. او شاعری هجو گو و طنزپردازی قوی بود. مشهور است که در کلازومنا دو پیکرتراش و صورتگر را با هجویات و طنزگویی چنان به ستوه رسانید که این هر دو خود را حلق آویز کردند. گناه ایشان این بود که پیکره ای مسخره از هیپوناکس که بد قد و قواره بود، ساخته بودند و بمردم عرضه نمودند.
پ 3 – جزیره ساموس به عرض 19 کیلومتر و طول 44 کیلومتر و مساحت نسبی 477 کیلومتر مربع از آب خشکی های یونان میباشد. دو کوه بزرگ در این جزیره وجود دارند بنامهای کرکه توس و آمبه لوس. ساموس از سه هزار سال پ.م. مسکونی بوده و یکی از مراکز مهم تجاری و راه دریایی پراهمیت در جهان باستان بود. ساموس بخاطر سرامیکهای زیبا و براقش که یل رنگهای زنده چشم بیننده را نوازش میدادند، مشهور بود.
پ 4 – Pythagoras فیثاغورث فیلسوف، ریاضیدان و آگاه درعلوم طبیعی که میان سالهای 570 تا 510 پ. م. زندگی میکرد. در جوانی فیثاغورث سفرهای به بابل و مصر داشت و درآنجا با شیوه های زندگی، علوم طبیعی و ادیان این دیار آشنا گردید و با مغان ایرانی نیز دوستی بهم زد بطوریکه معروف است که دانش مغان را آموخت.
اخترشناسی و علم ریاضی فیثاغورث واضحا و آشکارا ریشه در آگاهیها و دانش بابلیان و سومریان داشتند ولی پیش از او هیچ دانشمند دنیای باستان همچون او آشکارا از مسایل ریاضی طرز استدلال منطقی ریاضی صحبت نکرده بود و این آگاهیها را به میان مردم نبرده بود. فیثاغورث چون از طرف پولیکراتس به فرعون مصر معرفی شده بود، به آسانی توانست که به دانشهای کاهنان معابد مصر دست یابد.
او پس از 22 سال سیر و سفر درجهان متمدن و پیشرفته زمان خویش و فراگیریهای علوم مختلف و به روز شده آنزمان به موطن خویش جزیره ساموس بازگشت و از آنجا که سخنوری متبحر بود و از این فن سخنوری در امور سیاسی نیز استفاده مینمود، بعدها با پولیکراتس حکمران ساموس اختلاف پیدا کرده مجبور به ترک دیار گردید. فیثاغورث بعد از این در محلهای مختلفی سکنی گزید و به تربیت شاگردانی پرداخت ولی هربار بخاطر مسایلی محل سکونت خویش را ترک میکرد و در جایی دیگر از نو آغاز مینمود.
از آنجائیکه از آثار فیثاغورث چیزی باقی نمانده، بازسازی نقش حقیقی وی در جهان باستان به آسانی میسر نمیگردد ولی مکتب شاگردانش میتواند که عرصه قدرت تاثیرگذاری وی را بر پهنه علوم جهان باستان و حتی پس از آن مشخص نماید گرچه که بر این نظر هستند که میان ایده های نخستین فیثاغورث و افکاری که بعدها بنام وی از طرف شاگردان مکتبش پراکنده گردیدند، اختلافات عمیقی وجود دارند.
52
آثار وی در زمینه ریاضیات پیشرو علوم ریاضی در یونان بود اما بعنوان یک سیاستمدار، فیثاغورث بیشتر در کروتون تاثیر گذار گردید. طرفدارانش گرد اتحادیه ای که او بنا گذاشته بود جمع گشتند و توسط تعلیماتش از قبیل گشت و گذار روان و تحریم خوردن گوشت، تاثیر بسیار عمیقی بر هم دوره هایش باقی گذاشت. دنیای تفکرات وی بصورت بسیار نزدیکی با عوالم اورفه ئیستها (پ 1) که مذهبی اسرارآمیز بوده و در آن روزگاران طرفداران زیادی پیدا کرده بود، قرابت داشته و سازگار بود.
از حوادث مهم این دوران سقوط پلی کراتس (پ 2) زورگوی ساموس در حدود سال 522 پ.م. بود. اورویتس خشترپاوان سارد ابتدا پایه های قدرت این زورگوی ناحیه آسیای کوچک را سست کرده و سپس او را بقتل رسانید. ایرانیان سیلوسون (پ 3) برادر پلی کراتس را پس از زمان کوتاهی که مائیاندریوس پیشکار و محرم سابق پلی کراتس فرمان راند، به جزیره بازگرداندند و او بعنوان دست نشانده ایرانیان زمام امور حکومتی را بدست گرفت. بدینوسیله ساموس جزو کشور پهناور ایران گردید و نخستین گام در راه سیطره برد دریای اژه از سوی ایرانیان برداشته شد. شهرهای یونانی کنار دریای سیاه تا این زمان از گسترش و پیش روی ایرانیان مصون مانده بودند. این حالت احتمالا در سال 512-513 پ.م. بهنگامیکه داریوش خود را برای لشکرکشی بمنظور سرکوب و تنبیه سکاها تجهیز میکرد، دگرگون گشت. مشخص نمودن اهداف این لشکرکشی که با مقدمه چینی و پیش درآمدهای فراوان انجام گرفت، بسیار مشکل است. سکاها (اسکیتها) از جلگه های میان دریاچه آرال و دریای کاسپین (پ 4) حرکت کرده و همیشه جناح باز شمالی ایران را مورد تهدید و تهاجم قرار میدادند.
---------------------------------------------
پ 1 – اورفه ئوس Orpheus نام یکی از شعرای افسانه ای یونان است که خود اشعار سروده شده خویش را با آهنگ زیبایی میخواند و دیگران را محسور خویش میکرد، بگونه ای که همگان مبهوت او شده و از کارهای خویش باز میماندند. چیزی شبیه به نغمه های داود پیامبر. در افسانه های یونانی مشهور بود که عظمت و قدرت خواندن وی چنان بوده که بهنگام خواندن او، درختان سر خم مینمودند، حیوانات وحشی به دورش جمع میگشتند و حتی صخره ها میگریستند. در میتولوژی یونانی اورفه ئوس را پسر یکی از شاهان تراکیه و همسر اویردیکه میدانستند. بهنگام مرگ اویردیکه، اورفه ئوس به دنیای زیر زمینی مرگ رفته و با موسیقی خویش خدای مرگ هادس را مفتون نموده و همسر مرده خویش را برداشته و با خود بدنیای زندگان بازآورد.
پ 2Polykrates خودکامه ای از جزیره ساموس که از خانواده ای اشرافی برمیخاست. بنا بر نوشته هرودوت در جلد سوم هیستوریا او بر هزار کماندار و صد کشتی پنجاه پارویی فرمان میراند و به همه سرزمینهای مجاور خویش بدون استثناء هجوم آورده و غارتشان میکرد. شگفتی اینستکه به گاه این خودکامه بسان خودکامه های دیگر این عهد، هنر و معماری و علم رونق فراوانی در یونان گرفت و بناها و معابد باشکوهی ساخته شدند که تا به امروز تحسین همگان را بر میانگیزند.

پ 3- Syloson سیلوسون پس از آنکه پولیکراتس در ساموس قدرت را در دست گرفت به مصر تبعید شد. آنجا در بازار بهنگام خرید شنلی که رنگ آتشین داشت با داریوش بزرگ که در آنزمان جزو سپاهیان کمبوجیه بود روبرو شد. سیلوسون که علاقه داریوش را برای خرید شنل دید آنرا به او هدیه کرد. پس از آنکه داریوش به شاهی رسید سیلوسون بسوی او شتافت. داریوش که کار سیلوسون را در مصر هنوز از یاد نبرده بود، خواست که به او سیم و زر دهد اما سیلوسون نپذیرفت و گفت : شاها به من نه طلا بده و نه نقره. بمن سرزمین مادریم را بده که در آن از زمانیکه برادرم پولیکراتس بدست اورویتس کشته شد، یکی از مستخدمین ما حکومت میکند. این آب خشکی (جزیره) را بمن هدیه بده.

پ 4کرانه های شمالی و شمال غربی دریای کاسپین یا دریای مازندران زیستگاه دسته ای از سکاها بنام کاسپی ها بودند که بمروز زمان و بصورت مسالمت آمیزی بطرف جنوب این دریاچه نیز مهاجرت کردند و در گیلان ساکن گشتند.
این بزرگترین دریاچه جهان از گاه باستان بنام ایشان خوانده میشود. پس از یورش اعراب، چونکه ادای واژه کاسپین برای ایشان ناممکن میبود، از سوی ایشان این نام به دریای قزوین یا بحرالقزوین تغییر یافته و بعدها نیز از سوی ایرانیان به دریای مازندران خوانده شد.
استعمال نامهای دریای تپورستان(طبرستان)، دریای هیرکانی و دریای آبسکون برای این دریا نیز سابقه داشته است. در مراودات رسمی بین المللی این دریاچه هنوز بهمان نام نخستین خویش یعنی دریای کاسپین خوانده میشود. و خوب میشد اگر از سوی ایرانیان نیز بهمین نام (دریای کاسپین) یاد میگردید تا از تبعات شوم سیاسی و اقتصادی جلوگیری شود. سطح آبهای این دریا 28 متر زیر نقطه صفر سطح دریاهای آزاد قرار دارد و ژرفترین نقطه آن با 1023 متر در قسمت آبهای ساحلی ایران است.
ژرفای این دریا از شمال به جنوب افزایش میابد. گستره این دریا بالغ بر 386400 کیلومتر مربع است و اندازه کرانه هایش رویهمرفته 6500 کیلومتر است ( قزاقستان 1894 کیلومتر، ترکمنستان 1768 کیلومتر، روسیه 960 کیلومتر، کشور اران 800 کیلومتر و ایران با 750 کیلومتر).
گستره این دریاچه از سالهای 1930 تا 1980 شدیدا رو به کاهش گذاشت. در بخش کرانه های ایرانی این دریاچه 78 گونه و زیرگونه ماهی یافت میشوند که مشهورترین ایشان ماهی رو به انقراض خاویار است. کلا اوضاع زیست محیطی این دریاچه اکنون (سال 2009) مناسب نبوده و بسیار نگران کننده میباشد.
53

Monday, 20 September 2010

نخستین آلمانیها – بخش دوم


مارکومانها :

مارکومانها یکی از تیره های قبیله سوئبی که شوابهای امروزی را تشکیل میدهند بودند و به خانواده قبایل ژرمن تعلق داشتند. نام مارکومان از دو جزء مارک بمعنای مرز و من یا مان بمعنای مرد تشکیل شده بود که رویهمرفته مردان مرزی یا مرزداران را معنا میداد زیرا اینان نخستین تیره ای از ژرمنها بودند که پس از خارج شدن از مرزهای امپراتوری روم به چشم میآمدند و سرزمینهایی را در اختیار و تصرف خود درآورده و در آنجا سکنی گزیده بودند.
یکی از سرداران رومی بنام دروسوس Drusus از سال دوازده پیش از میلاد به یک سلسله عملیات نظامی در مناطق ژرمن نشین دست زد که منجمله جنگهایی بر علیه مارکومانها بود. در این جنگها بخشی از سرزمین مارکومانها به تصرف رومیها درآمد و رومیها دراین مناطق پادگانهایی را بنیاد گذاشتند که بعدها به شهرهای بزرگی تبدیل شدند و تا به امروز نیز وجود دارند.
شهرهایی مانند بن Bonn پایتخت سابق آلمان که در سال 12 پیش از میلاد بنیان گذاشته شد و شهر نویس Neuss که به گاه رومیان Novaesium نامیده میشد و در سال 16 پیش از میلاد بنا گردیده بود. بن امروز شهری دانشگاهی با جمعیتی برابر با سیصدهزار نفر است و نویس شهری نیمه صنعتی با جمعیتی برابر با صدوچهل هزار نفر در نزدیکی مرکز ایالت کنونی نورد راین وستفالن آلمان، شهر دوسلدورف قرار دارد.
وقایع نگارانی که معمولا بهمراه لشکریان رومی حرکت میکردند برای نخستین بار از مارکومانها گزارش دادند. بنا به این گزارشات تاریخی و نیز براساس یافته های باستانی که در گورهای پیدا شده سران قبیله مارکومان بدست آمده میتوان پی برد که اینان صنعتگران قابلی بودند.
ماربد Marbod نامی که از خانواده های اشرافی مارکومان بود، از سال هشتم پیش از میلاد به پادشاهی ایشان برگزیده شده بود و بهمراه قبیله اش در نواحی شمال رودخانه ماین سکونت داشت. گزارشها در مورد ماربد بیانگر آن هستند که ماربد مردی تنومند و دلاور بود که جوانیش را در رم بسر برد و مورد توجه سزار آگوستوس قرار گرفت. او که تعلیم یافته ارتش روم بود پس از آنکه رومیها در نبردی سهمگین مارکومانها را شکست دادند، اجازه یافت تا بمیان قبیله اش بازگردد.
با اینکار رومیها میخواستند با فرستادن مردی از خود مارکومانها که هر دو طرف به او اطمینان داشتند، نظر مساعد مارکومانها را بخود جلب نمایند و پیمان آشتی با ایشان ببندند تا برای مدتی خیالشان از جانب آنها آسوده باشد.
ماربد بمحض بازگشت به سرزمین اجدادی خویش و با دیدن وضع زندگی مردمش و اینکه قبیله اش پس از جنگ متلاشی و پراکنده شده بود، بلافاصله آستین همت بالا زده و رهبری ایشان را که به او پیشنهاد گشته بود، متقبل گردید و دوباره به گرد یک محور جمعشان نمود.
او میدانست رومیها در حال جابجا کردن و اسکان دادن قبایل ژرمن به اقتضای مصالح نظامی/اقتصادی خود هستند، پس با قبیله اش بسوی خاور حرکت کرد و به منطقه بوهمن که بر اثر این اسکان دادنها خالی شده بود، رفت. با اینکار ماربد خاطر آشفته مارکومانها از اینکه هر دم دوباره مورد هجوم رومیها قرار بگیرند آسوده گشت. همچنان آنها دیگر مجبور نبودند که علیرغم خواست خویش از نظر مکانی جابجا بشوند که این امر نه تنها برایشان خوشایند نبود بلکه حتی خطر درگیری با دیگر قبایل جابجا شده ژرمنی نیز برایشان بوجود میآورد. این حرکت ماربد سبب گردید که مارکومانها سرزمینی نو به انتخاب خویش پیدا کنند و غرور شکسته شده و شخصیت قومی از دست داده شده خود را دوباره باز یابند.
ماربد که از وضعیت سپاه و نیروی رومیها آگاه بود، معتقد بود صلح با رومیها بلی ولی با شرایطی که تحقیرآمیز و اجحاف گرانه نباشد و برای رسیدن به آن حاضر به هرکاری بود.
بهنگام رسیدن به بوهمن، مارکومانها بازماندگانی از کلتی ها را که پیش از آنها در بوهمن بودند و آنها نیز آواره بودند در مقابل خود یافتند و ایشان را بگونه صلح آمیزی مطیع خود کردند بطوریکه از این لحظه به بعد ماربد شاه بخشی از کلتی ها هم شد.
پس از مستقر گشتن و جا افتادن، ماربد به قبایل دیگر ژرمن که در همسایگیش زندگی میکردند مانند هرموندورها، سمنونها و لانگوباردها (لانگ = دراز و بارد = ریش که هنوز هم در زبان آلمانی بگونه بارت وجود دارد در کل بمعنای ریش درازها) هجوم آورد و ایشان را نیز مطیع خود نمود. سرزمین ماربد دیگر از جنوب به رودخانه دانوب، از شمال به دریای بالتیک و از جانب باختر به رودخانه البه محدود میشد و این درحالی بود که خاور سرزمین ماربد را استانهای رومی پانونین و وایکسل تشکیل میدادند.
او بنا به الگوی رومی، لشکری فراهم کرد که متشکل از 70000 هزار پیاده و 4000 سواره بود و پایتخت خود را شهری قرار داد که بعدها بنام خودش ماربدوم نامیده میشد و تا به امروز نیز مکان دقیقش برای کسی مشخص نیست.
مجموعه این اقدامات به آنجا کشیده شد که ماربد برای روم خطرناک گردید. آگوستوس که خود زمانی مربی ماربد بود، با فرستاده دوازده لژیون به توان 72000 مرد جنگی به فرماندهی تیبریوس Tiberius پسرخوانده خود که بعدها نیز سزار شد، در صدد مقابله با ماربد برآمد.
این دوازده لژیون وظیفه داشتند تا از دوسو یعنی باختر و جنوب، ماربد را همزمان بصورت گازانبری مورد هجوم قراردهند. شش لژیون بفرماندهی ساتورنینوس از سمت رودخانه راین و شش لژیون دیگر بسرکردگی خود تیبریوس از سوی کارنونتوم و قرار بود که این دو ستون در میان سرزمین ماربد بیکدیگر بپیوندند.
این نقشه عملی نگردید زیرا پیش از حرکت لشگر تیبریوس، به او خبر رسید که قبایل ایلیری در دالماتی و پانونین که پشت سر او قرار داشتند، بپا خاسته اند و این موضوع نه تنها موقعیت نظامی او را بمخاطره می افکند بلکه برای خود سرزمین اصلی ایتالیا و مقدونیه که جزئی که از امپراتوری روم بود خالی از خطر نبود. بناگاه تیبریوس خود را میان دو جبهه یافت.
در چنین شرایطی رومیها چاره را در بستن پیمان صلح با ماربد یافتند. آنها کشور و پادشاهی ماربد را برسمیت شناختند و مارکومانها نیز تعهد نمودند که با روم از درجنگ برنیامده و دشمنان ایشان را یاری ندهند. نمایندگانی از هردو کشور بسوی یکدیگر روان گشتند و قرائن تاریخی و شواهد باستان شناسی نیز گواه بر موجود بودن رابطه بازرگانی میان ایندو کشور نیز میباشد.
تاریخنگاران رومی مینویسند که تیبریوس ماربد را وادار به بستن پیمان صلح کرد اما واقعیت جز این است. جنگ نگار رومی وله یوس پاترکولوس Velleius Paterculus در گزارشی مینویسد : در گرمانیا چیزی نماند که مطیع نشده باشد مگر مارکومانها.
پس از انعقاد پیمان صلح، تیبریوس توانست با خیال راحت بسراغ قیام کنندگان ایلیری برود. او میدانست که ماربد از پشت سر به او حمله نخواهد کرد. این گمان درستی بود زیرا در غیر اینصورت خود ماربد شش لژیونی را که بفرماندهی ساتورنینوس در کرانه رود راین قرار داشتند بناگاه در پشت سر خود میدید. از آن گذشته ماربد مردی ایستاده بر سر پیمان بود و این را وقایع پسین که شرحشان خواهد آمد نیز گواهی میدهند. اکنون سال ششم میلادی است.
در اینجا سرگذشت ماربد و مارکومانها را موقتا رها میکنیم و به بازگویی دو واقعه تاریخی دیگری میپردازیم که تقریبا بموازات آنچه پیشتر گفته شد، بوقوع پیوسته و با آن تلاقی پیدا کرده و از آن متاثر گشتند. برای آن بهتر است که نخست از اوضاع کلی رومیها در اروپا آغاز نماییم و سپس به سرگذشت قوم شروسکی یا خروسکی بپردازیم.

گنجینه نقره ای کهن در شمال آلمان


کاوشگران توسط دستگاههای فلزیاب بر روی قطعه زمینی کشاورزی در انکلام Anklam نزدیک گریفس والد Greifswald به هشتاد و دو سکه نقره ای، یک بازوبند نقره و سه شمش نقره دست یافتند. این کشف شگفت انگیز نشان میدهد که در 1200 سال پیش در کرانه های جنوبی دریای بالتیک داد و ستد بازرگانی پر جنب و جوشی میان شرق و غرب وجود داشته است.
آقای میشائل شیرن Michael Schiren رئیس هیئت باستان شناسی اداره فرهنگ و آثار باستانی استان مکلن بورگ فورپومرن آلمان میگوید : گنجینه های مسکوک از این زمان را در اینجا یافتن امری نادر است و از آن نادرتر یافتن این مقدار از سکه مربوط به منطقه ای دیگر از جهان در اینجاست.
بر روی برخی از این سکه ها حروف و تزئینات عربی دیده میشوند.
بخشی از سکه های یافته شده در انکلام تاریخ گذاری شده اند و معلوم گردیده که تاریخ ضرب آنها بتناوب از 610 تا 820 میلادی میباشند. جالبتر اما دانستن نام مکانهایی است که این سکه ها از آنجا آمده اند : شمال آفریقا، ایران، عراق و افغانستان.
بنظر میرسد که این سکه ها از راه کرانه های دریای سیاه و از طریق راههای رودخانه ای دنیپر Dnjepr به طول 1700 کیلومتر و ولگا Wolga به طول 3530 کیلومتر به دریای بالتیک رسیده باشند.
اندازه سکه ها برابر با سکه دو یورویی میباشد. منطقه ای که این یافت در آن انجام گرفته، در اوایل سده های میانه (قرون وسطی) از جنب و جوش اقتصادی خوبی برخوردار بود. این ناحیه امروز از کمبود جمعیت رنج میبرد. در نزدیکی این منطقه که ناحیه ای اسلاوی است، اقامتگاه وایکینگها در منزلین Menzlin قرار داشت که از نظر استراتژیک در زمان خود از اهمیت ویژه ای برخوردار بود و نیز از محلهای داد و ستدهای بازرگانی بشمار میرود.
تاریخدانان معتقدند که میان اسلاوها و وایکینگها نه تنها همزیستی مسالمت آمیزی وجود داشت بلکه امر بازرگانی نیز میان آنها گرمی خاص خود را داشت.
متخصصین گمان میبرند که این سکه میتوانند توسط بازرگانان مسلمان و یا تجار اسلاو به آنجا آورده شده باشند. البته این سکه ها در این ناحیه ارزشی پولی خود را از داست میدادند و تنها به اندازه وزن نقره خویش ارزش گذاری میگشتند از اینرو نیز برخی از این سکه ها را به دو و یا چهار بخش تقسیم شده میبینیم که در برابر کالاهای دیگر معاوضه میگشتند.
اینکه چرا این سکه ها را در دل خاک پنهان کرده بودند هنوز به صورت قطعی مشخص نیست. احتمالا این سکه ها به یکنفر اسلاو تعلق داشته که از ترس در مقابل راهزنان آنها را پنهان کرده بود.
گنجینه یافته شده که مجموعا از دویست گرم نقره تشکیل شده، ارزشی برابر با قیمت یک برده کاری و یا چهار گاو نر را در زمان خویش دارا بود.

Friday, 17 September 2010

دروازه ای بسوی سرزمین وایکینگها

برای باستان شناسان آلمانی دوران هیجان انگیزی در زندگی کاریشان فرا رسیده است. در نزدیکی شهر شلسویگ آلمان آنها بر روی دیواری دفاعی دانه ورک Danewerk بطول سی کیلومتر دروازه ای را پیدا کردند که بسوی سرزمین وایکینگها باز میشد. این تنها راه و منفذ عبور و مرور در طول این دیواره دراز میبود.
وایکینگها با کشتی های اژدها هیبتشان که در زمان خود بسرعت حرکت میکردند، مخترعین جنگهای برق آسا و سریع و ضربتی بودند. در گزارشات سالانه کهن نیز از آنها با نام زنبورهای وحشی و دیوانه یاد گردیده که دیرها، صومعه ها و شهرهای اروپا را از ایرلند گرفته تا اسپانیا و حتی از راه رودخانه های اروپا تا دریای سیاه و بیزانس مورد هجومهای ناگهانی خویش قرار داده، غارت کرده و اموال ایشان را به یغما میبردند.
تنها حمایلی که در خشکی میان وایکینگها و دیگر بخشهای اروپا وجود داشت دیوار دفاعی دانه ورک بود که آنرا هم خود وایکینگهای دانمارکی ساخته بودند. این دیوار به پهنای سه متر و بلندی چهارمتر، ساخته شده از میلیونها تخته سنگ در اندازه های گوناگون و صیقل داده شده بود. از سنگهایی به بزرگی یک مشت گرفته تا سنگهای چند صد کیلویی.
وایکینگها که در شمال اروپا زندگی میکردند و تا ایسلند و گروئلند بادبان برافراشته بودند، در دریاها و رودخانه ها شکست ناپذیر مینمودند اما همینها در عملیات طولانی مدت روی خشکی و یا نبرد با سلاحهای سنگین، آسیب پذیر بودند.
برای ساخت بادبان یک کشتی جنگی وایکینگی از پشم دویست گوسپند استفاده میشد. طبیعی است که کشتیهایی با چنین بادبانهای کوچکی در موقعیتی نبودند که وسایل سنگین و آلات عظیم جنگی با خود حمل نمایند.
بخاطر همین هم حملات وایکینگها بصورت ضربتی، سریع و غافلگیرانه و برق آسا انجام میگرفت. در صورت بطول کشیدن مدت جنگ و یا بمیدان درآوردن آلات حرب سنگین از سوی دشمن، موقعیت وایکینگها به خطر می افتاد.
همزمان وایکینگهایی که از راه رودخانه های شرق و مرکز اروپا تا دریای سیاه و دریای کاسپین پیش رفته و با غنایم و یا با کالاهای داد و ستد شده باز میگشتند تا به موطن خود در اسکاندیناوی بروند، مجبور بودند که در آخرین مرحله از سفر خود در اروپا، رودخانه را ترک گفته و بارهای خود را سوار بر گاریهایی که بیشتر با گاو و یا گاومیش کشیده میشدند، گذاشته و راهی بطول هژده کیلومتر را در خشکی بپیمایند و به دریای بالتیک برسند تا دوباره بتوانند بارها را بر کشتیهایشان سوار نمایند.
درست این هژده کیلومتر پاشنه آشیل وایکینگها بود و آنها در دفاع قاطعانه و موثر از کاروانهای بازرگانی خود در این مسیر، ناتوان و یا کم توان جلوه مینمودند. در میان کالاهای بازرگانی وایکینگها اجناسی مانند طلای بیزانسی، پوست خرس از شهر قدیمی روسیه نووگورود Nowgorod در صد و هشتاد کیلومتری سنت پترزبورگ و حتی مجسمه های بودا از هند مشاهده میگشتند که این کالاها بهانه های خوبی برای مورد هجوم قرار گرفتن از سوی دیگران بودند.
از سال 799 میلادی که وایکینگهای دانمارک برهبری پادشاه خود گوتریک (گوتفرید) شاه Kong Göttrik به سرحدات کارل بزرگ (شارلمانی) حمله کرده و بغارت پرداخته بودند، ایندو پادشاه با یکدیگر در حالت جنگ بسر میبردند. از این زمان تا سال 808 میلادی که گوتریک شاه بازرگانان را وادار کرد تا از رریک به هائی تابو نقل مکان دهند، در مراحل مختلفی ساخت دیوار دفاعی دانه ورک انجام گرفت.
این دیوار مانع از آن میشد تا هژده کیلومتر راه خشکی پیشتر نامبرده بیدفاع بماند و تنها یک دروازه برای عبور و مرور در میان آن قرار داشت که در آنجا بازرگانان ضمن پرداخت حق گمرکی میتوانستند که در میهمانخانه آنجا مدتی را بسر برند. در کنار میهمانخانه، روسپی خانه ای هم دایر بود.
چگونه دروازه یافته شد؟
بیش از صد سال است که بقایای دیوار دانه ورک را بطور پراکنده یافته بودند. پژوهشهای انجام شده تاریخدانان و کاوشگران را به محلی رهنمون کردند که در آنجا احتمال آن میرفت که بتوان دروازه را یافت ولی یک مشکل عمده وجود داشت. قهوه خانه تروبرگ تمامی محاسبات را بهم زده بود. مالک قهوه خانه و پس از او وارثینش حاضر به فروش و واگذاری قهوه خانه نبودند. در نتیجه عملیات پژوهشی و خاکبرداری نیز متوقف مانده و نمیتوانستند که انجام بگیرند.
تنها چیزی که مالک و دولت آلمان بر سر آن بتوافق رسیده بودند اینبود که مالک در محدوده ملک خود به اقدامی دست نزند که به بقایای این اثر باستانی صدمه ای وارد شود و برای اینکار دولت امکانات مشاوره کارشناسانه را بصورت رایگان در اختیار مالک قهوه خانه تروبرگ قرار داده بود.
چندی پیش که قهوه خانه در حال ورشکستگی بود آقای آرنولد مارسک دانمارکی که صاحب مارسک، بزرگترین شرکت کشتیرانی باری در جهان میباشد و فردی وطندوست است با پرداخت مبلغ قابل توجهی، قهوه خانه را خرید و بلافاصله سند مالکیت را به دولت آلمان منتقل نمود.
از آن پس کاوشگران توانستند که با دستی باز به کارهای خود ادامه دهند و سرانجام نیز دروازه را پیدا کردند. پخش این خبر در جراید دانمارک هم پژواک بزرگی پیدا کرد.
ملکه مارگارت دوم و همچنین شاهزاده فردریک در نوبتهایی از این اثر که برای آنها میراثی گرامی و ارزشمند است، دیدن بعمل آوردند و کسانی را که در آنجا کار میکردند مورد تشویق و دلگرمی قرار دادند.

Wednesday, 15 September 2010

نور بیشتر

سال گذشته در کشورهای اتحادیه اروپایی لامپهای 100 وات را به تاریخ سپردند. امسال نوبت لامپهای 75 واتی است که از قفسه های فروشگاهها برداشته شوند و بدنبال آن در دوسال آینده نوبت به لامپهای 60 و 40 و 25 واتی میرسد که بدرود گویند.
زمانیکه آخرین لامپهای معمولی جمع آوری گشتند، دیگر بوروکراتی اتحادیه اروپایی آرام میگیرد زیرا که میپندارد که به اهداف خود رسیده است.
اما این پرسش کماکان باقی خواهد ماند که آیا انسان اروپایی واقعا به اهداف از پیش تعیین شده خود رسیده است؟ آیا مصرف برق در این کشورها کمتر خواهد شد؟
تردیدهای جدی در این زمینه وجود دارند.

پیامبران انقلاب نوری وعده آینده درخشانی را به ما میدهند و آینده ای درخشان را با فرمول جادویی LED برای ما پیش بینی میکنند که در آن دنیا با وجود مصرف برق کمتر نورانی تر میگردد اما تاریخچه وسایل تامین روشنایی در چند دهه گذشته نمیگذارد که ما نیز بهمین سادگی این ادعاها را باور کنیم و این امر سایه تاریکی بر رو انقلاب نوری بروکسل می اندازد.

پژوهشگران آمریکایی موسسه sandia.gov محاسبه کرده اند که لامپهای جدید نه تنها بهیچ وجه مصرف برق را پایین نمی آورند بلکه حتی آنرا بیشتر هم میکنند.
پژوهشگران براین باورند که در دو دهه آینده جهان در شبها سه برابر امروز روشنتر خواهد شد اما همزمان نیز میزان مصرف برق به دوبرابر میزان مصرف امروزه بشر افزایش پیدا خواهد کرد.
آنهم به دو دلیل ساده.

نخست آنکه انسان به مصرف کردن بی محابا عادت کرده است و با ظاهرنگری به لامپهای کم مصرف، دیگر برای خود مانع معنوی برای روشن نمودن چراغ نمی بیند.

دوم ذات خود لامپهای کم مصرف است که در صورت رعایت نکردن طرز مصرف صحیح و موازین بخصوصی نه تنها کم مصرف نخواهند بود ( همچنین ن. ک. به آیا بایستی که لامپهای معمولی را واقعا ممنوع کرد؟ ) بلکه به محیط زیست هم فشار مضاعفی وارد خواهند کرد.

تنها پرسش در خاتمه : آیا انسان واقعا به اینهمه روشنایی نیازمند است؟
آیا این روشنایی ها نیازهای واقعی ما را به نور در شب فراهم میکنند و یا اینکه این روشنایی ها از مرز نیازهای معقول و مسئولیت پذیرانه انسانی گذشته و لذت بی محابا و تزیینی از نور را برای بشر میسر مینمایند؟

Tuesday, 14 September 2010

نخستین آلمانیها – بخش یکم



در سده هشتم پیش از میلاد دسته اقوامی روی بسوی شمال و مرکز اروپا نهادند. نخستین دسته های بزرگ که به اروپا آمده بودند کلتیها (سلتها) بودند و تا غرب اروپا و انگلستان و حتی تا اسپانیا نفوذ کرده و در آنجاها ساکن شده بودند.
کلتیها بر خلاف پندار عمومی از اقوامی مختلف با نژادهای گوناگون اما فرهنگ و زبان یکسان تشکیل شده بودند.
محل سکونت کلتیها (سلتها) در اروپا عبارت بودند از دورکهایم، دونسبرگ، دونرسبرگ، هایدلبرگ، ایفل، آلتنبورگ، دورنبورگ و هوینه بورگ در آلمان، روسلدورف در اتریش، برن و بازل در سویس، تیتل برگ در لوکزامبورگ و آلسیا و بیراکته در فرانسه. بغیر از آن کلتیها در انگلستان و اسپانیا و نیز بخشی از ایتالیا پراکنده بودند.

آلمانیها یا ژرمنها (با تلفظ فرانسوی)، گرمنها (با تلفظ خود آلمانیها و رومیها) از تیره قبایل هند و اروپایی بودند که چند سده پس از کلتیها روی به باختر نهادند و به اروپا کوچ کردند.
پس از گرمنها نیز اسکیتیها (سکاها) بنای حرکت بسمت اروپا را نهادند.
بدین گونه بود که گرمانهایی که به اروپا آمدند پس از مدتی میان کلتی ها در باختر و اسکیتها ( سکاها ) در خاور قرار گرفتند. گرمانها و همچنین اسکیتیها (سکاها) و نیز بخش بزرگی از کلتیها از دسته خانواده اقوام هند و اروپایی بودند که از خاور بسوی باختر روان گشتند اما این بدین معنا نبود که میان ایشان پیوسته آرامش و صلح برقرار بود.
اینان همچون ایرانیان و تورانیها ( تورانیان نیز از خانواده اقوام سکاها بودند) که هر دو از شاخه های اقوام هندواروپایی بودند و گاها خدایان و اعتقادات و آداب و مراسم مشترک فراوانی باهم داشتند، در مقاطع مختلف زمانی فرصتی را برای جنگ بر سر برتری جستن بر یکدیگر و رقابت نمودن با هم فرو نمیگذاشتند.
مواقعی نیز پیش میآمد که گروهی کوچکی از یکطرف بسوی طرف دیگر متمایل گشته و با ایشان در آرامش بسر میبرد.

باری بزبان دیگر و روشنتر میتوان گفت که قبایل آلمانی در جنوب اسکاندیناوی و بیشتر نواحی آلمان امروزی تا به بخشهای بزرگی از لهستان و جمهوریهای چک و سلواکی و اتریش و مجارستان بصورت پراکنده و نیم پراکنده اما مستقل از هم زندگی میکردند.

تنها چیزی که گروه مهاجرین جدید را بهمدیگر پیوند میداد وجود زبان، فرهنگ و دشمنان مشترک بود هرچند که اختلاف در میان خود نیز کم نداشتند.
قبایل ژرمن هریک بنام خود خوانده میشدند اما زمانی رسید که برای همگی آنها از نام و واژه مشترکی استفاده کردند و این نامواژه تا به امروز هم پایدار مانده است.
بنا به نوشتجات تاکتیوس تاریخنگار رومی در سده نخست میلادی در کتاب قوم شناسی آلمانیها Ethnografie Germania چگونگی پیدایش نام ژرمن یا گرمن را یگونه زیر توضیح میدهد و اینکه پسان نیز ایشان هم خود را به این نام خواندند.
نخستین کسانیکه که از رودخانه راین گذر کردند و قوم گل را پس نشاندند قبایل گرمن بودند. گرمن نسب بود و نه نام یک ملت. گر ( Ger ) در زبانی آلمانی معنای زوبین را میدهد و من بمعنای مرد که کلا معنای مردانی با زوبین یا نیزه داران که این نام از سوی گلهای شکست خورده بدیشان داده شد و از شدت ترس همه آنها را به این نام میخواندند. پسان این نام ژرمنها را خوش آمد و همگی در کنار نام قبیله خود ازاین نام هم برای شناساندن خود استفاده میکردند.

گلها خود تیره ای از قبایل آریایی کلتی بودند نام ایتالیایی گالی یا فرانسوی گل ماخوذ از کلتی (خود واژه کلتی بزبان یونانی باستان معنای دلاور و یا نجیب را میدهد) میباشد. اینان نیاکان فرانسویهای امروز را تشکیل میدادند که پسان با گذشت سده ها با گرمانها و رومیها ادغام گشته و تشکیل دولت و ملت واحد و مجزایی را دادند.
گلها بعدها قبایل ژرمن را به نام یکی از قبیله های ایشان که آله مان ها بودند، خواندند که تا به امروز نیز این نام در کنار ژرمن یا جرمن بر روی ایشان مانده است.
هرچند که با گذشت زمان از قبیله مستقلی بنام آله مانها دیگر خبری نیست.
ایرانیها نیز به اقتباس از فرانسویها کشور موجود امروزی را آلمان و مردمش را آلمانی مینامند.


باز گردیم به واژه گر یا ژر. فیلسوف و تاریخنگار یونانی پوسیدونیوس که در سال 135 پ. م در سوریه بدنیا آمده بود، نیز ایشان را بهمین نام یعنی مردان زوبین دارمیخواند و گزارش میدهد که محل اسکان ایشان در سواحل دریای شمال تا بخش سفلای رودخانه راین بوده است.
اما این محدوده جغرافیایی تعریف شده در مورد محل سکونت ژرمنها تنها بخشی از واقعیت در مورد آنها میباشد.

ژرمنها را بطور کلی میشد به سه گروه عمده تقسیم نمود که تیره ها، شاخه ها و قبایل گوناگون از میان این سه گروه عمده برخاسته بودند.
ژرمنهای شمالی :
هارودها (در نروژ امروزی)، گوتهای شمالی ( در سوئد امروزی)، سیتونها ( در سوئد امروزی و بنا به گزارشات تاکتیوس پادشاه ایشان زن میبود)، سوئیون ها که کشور سوئد نام خود را از ایشان گرفته است. سوئیون ها در شمال سرزمین گوتهای شمالی ساکن بودند نام دیگر سوئیونها سوئیرها بود (سوئدیها کشور خویش را با نام سورسک برگرفته از سویرها میخوانند). دانها که نام کشور دانمارک برگرفته از ایشان میباشند، هیله ویونها، یوتها ( در شمال دانمارک).

ژرمنهای شرقی :
باستارها در جنوب شرقی اروپا، بورگوندها که ابتدا میان لهستان و آلمان امروزی ساکن بودند اما بعدها بسوی سویس و فرانسه مهاجرت کردند.، کاپیدها در رومانی، گوتهای جنوبی که دریای بالتیک در شمال آلمان امروزی و لهستان تا دریای سیاه را بصورت پراکنده مسکونی کرده بودند، هرولها که در نواحی دریای سیاه زندگی میکردند ولی اصلا از اسکاندیناوی میآمدند، له موویها که آنها هم اصلا از اسکاندیناوی میآمدند اما با روگیرها ادغام شده و در کرانه های رودخانه وایکسل و اودر در لهستان زندگی میکردند، لوگیها ، سیبی نها، ویسبورگها و زومها

ژرمنهای غربی :
آدرابکامپها که در نواحی بایرن و جنگلهای سیاه بودند، آمبرونها که نامشان بمعنای کسانیکه در کنار آب و یا زیر باران زندگی میکنند بود و از کرانه های دریای شمال به جانب جنوب آمده بودند، آویونها، بایووارها که نام ایالت باواریا و بایرن امروزی از ایشان گرفته شده و در جنوب آلمان امروز و اتریش ساکن بودند و با آله مانها و اتحادیه قبایل فرانکها قرابت داشتند، کائروسها که از میان کلتی ها برخاسته و بمیان ژرمنها آمده بودند، کامپسیانها، هارودها که یک قبیله را تشکیل نمیدادند بلکه اتحادیه ای از قبایل کوچک و متعددی بودند که از اسکاندیناوی رو بجنوب نهاده بودند، شروسکها که در ایالت ساکسن سفلای آلمان امروز سکونت داشتند و قهرمان ملی آلمانیها یعنی هرمان از میان ایشان برمیخاست، دولگوبنیها که در هامبورگ امروزی بودند، ابورونها که در ایالتهای نورد راین وستفالن آلمان امروز بودند ایشان نیز قرابت با کلتی ها داشتند، فوسها که در همسایگی شروسکها زندگی میکردند، پائه مان ها که مخلوطی از کلتیها و ژرمنها بودند، هرمینونها که خود از چند قبیله با نامهای مختلف تشکیل میشدند و خود نام هرمینون در زبانهای آلمانی باستان معنای مجموعه و یا اتحادیه (واژه یونیون را میتوان گونه نو نام هرمینون دانست) را میداد و حقیقتا نیز قبایل نامی مختلفی به هرمینونها تعلق داشتند. قبایلی مانند سوئبیها، آله مانها که نامشان معنای همه مردها و یا انسانها را میدهد، هرموندورها که در حوالی رودخانه البه زندگی میکردند، لانگوباردها که با سمنونها قرابت بسیار نزدیک داشتند و سرانجام مارکو مانها.
در اینجا از نامبردن دیگر قبایل خودداری میکنم و به دو گروه از قبایل ژرمن میپردازم که در تاسیس نخستین کشور مستقل آلمانی سهمی بیش از دیگران داشتند. قبیله شروسکی ها و قبیله مارکومانها.


Sunday, 12 September 2010

چین از ساخت خودروی برقی در کشورش پشتیبانی میکند


دیگر کشورها در زمینه ساختن خودروهای معمولی سرمشق قرار میگیرند اما بنا بخواست کمیته مرکزی چین، این کشور میخواهد که در زمینه ساخت خودروهای برقی با گذشتن از سد ژاپن، آمریکا و آلمان حرف اول را بزند.
کمکهای بزرگ اقتصادی دولت بناست که کشور چین را مبدل به تولید کننده طراز اول خودروی برقی در جهان نماید.
خریداران خودروهای برقی در چین تا سقف 60 هزار یوآن (8784 دلار) کمک مالی از دولت دریافت خواهند کرد. در هیچ کشور صنعتی جهان برای خرید خودروهای برقی یارانه ای  تا به این اندازه  پرداخت نمیشود و تازه این تنها کمک دولت چین در این رابطه نمیباشد. 
رژیم چین مصمم است که در عرصه طراحی و ساخت خودروهای برقی ( ن. ک. به  آیا خودروهای برقی کاملا پاک هستند؟) به خودروسازان چینی موفق و با برنامه های قابل قبول، یاریهای اقتصادی نیز برساند.

بنا به موازین و استانداردهای بین المللی صنعتی،  تا کنون صنعت خودروسازی چین در سطح جهانی در سطح بسیار پایین و کم اهمیتی قرار داشت، اما ورود تکنیک های جدید محرکه خودرو (موتورهای برقی) میتوانند عاملی گردند که این تناسب به سود چین بهم بخورد. دستکم برنامه ریزان اقتصادی چین چنین فکر میکنند.
بدینوسیله خودرو سازانی همچون بید BYD که مخفف Build Your Dreams میباشد، فاو FAW  و یا سونگ فنگ  Songfeng  میتوانند که بیکباره از VW و تویوتا  گذشته و پیشتاز گردند. 
برای رسیدن به این هدف، شانزده خودروساز و تامین کننده انرژی در کشور چین رقابتها را باهم  در این زمینه به کنار گذاشته و کنسرنی را تشکیل دادند تا بتوانند مطابق با معیارهای بین المللی  نخست کلید و پریزی که در امر پرکردن و شارژ خازن و باتری کمک میکنند تولید نمایند  و سپس به تولید خازن و باتری بپردازند که با فرآورده های مشابه تولید دیگران در جهان هم وزنی، هم آهنگی و قابلیت  جایگزینی  داشته و با آنها در یک ردیف قرار گیرند.
دولت چین تشکیل این کنسرن را پشتیبانی کرده و بدینوسیله پیام روشنی برای همه  ارسال نمود که چین قاطعانه در پشت سر این ایده  ایستاده  است.
روزنامه اینترناشنال هرالد تریبیون گزارش داد که دولت چین قصد دارد تا علاوه بر دادن یارانه به خریداران، با دادن کمکی به مبلغ 100 میلیارد یوآن (11،7 میلیارد یورو) در امر طراحی و تولید خودروهای برقی سرمایه گذاری کند. این ادعای هرالد تریبیون هنوز بطور رسمی از سوی مقامات دولتی چین تائید نشده است.
در مقام مقایسه میتوان نوشت که دولت آلمان یارانه ای برای خرید خودروی برقی در نظر نگرفته است اما مبلغ  500  میلیون یورو برای  امور تحقیقات و تکامل  پروژه  در اختیار خودروسازان  قرار میدهد که برابر با مبلغ  سرانه 6،11  یورو برای هر آلمانی میباشد (ن. ک. به  آلمان شروع به جبران عقب ماندگی میکند ). سرانه کمکهای چین اما برابر با 8،79 یورو میباشد و جمعیت چین نیز شانزده برابر جمعیت آلمان است.

Friday, 10 September 2010

انتقام آنگلو ساکسونها

در گورهای دستجمعی که در جولای سال 2009 در دورست Dorset واقع در جنوب غربی انگلیس پیدا شدند، باستان شناسان به چندین اسکلت بدون سر دست یافتند.
سرها بطور مجزا در همان گور یافته شدند. بنظر میرسد که این انتقام جزیره نشینان از مهاجمین راهزنی بوده باشد که پیوسته جزیره انگلیس را مورد هجومهای بی وقفه خود قرار میدادند و ایندفعه بدام افتاده و دستگیر شده بودند.
نزد جزیره نشینان این راهزنان مردان خشنی بودند که بوسیله کشتیهای خود از آنسوی دریا به انگلیس میآمدند تا به غارت پردازند (همچنین ن. ک. به عروس ربایی وایکینگها).

آزمایشهای ایزوتوپی باستان شناسان بر روی پنجاه و یک اسکلت یافته شده، ایشان را به این نتیجه رهنمون ساخت که این اجساد به احتمال زیاد و قریب به یقین به وایکینگها تعلق داشته اند.
نتایج آزمایشها بر روی ده نفر از این پنجاه و یکنفر نشان دادند که دندانهای ایشان به انسانهایی تعلق داشته اند که غذای اصلی آنها گوشت بوده است.
آگاهی به نوع تغذیه ایشان بود که پژوهشگران را متقاعد کرد که این اجساد میتوانند به وایکینگها تعلق داشته باشند زیرا حبوبات و غلات در اسکاندیناوی آنزمان جزو مواد خوراکی کمیاب بودند.

اسکلتها متعلق به تاریخی میان سالهای 930 تا 1030 میلادی هستند و شواهد نشان میدهند که دستگیر شدگان را در معرض عام اعدام کرده اند.
این گور دستجمعی را کارگرانی که مشغول کشیدن راه بودند، پیدا کردند.

رئیس هیئت باستان شناسی دیوید اسکور میگوید : یافتن گورهای دستجمعی امری نادر است و یافتن گور باستانی دستجمعی در این اندازه از آنهم نادرتر.
یافتن این گور برای باستان شناسان این امکان را فراهم کرد که بر روی شیوه زندگی، نوع تغذیه و حالت سلامت کلی وایکینگهای آنزمان پژوهشهای زیادی انجام دهند.

احتمالا این وایکینگها از نواحی مختلف اسکاندیناوی گرد آمده بودند تا این سفر غارتگرانه را که بمرگ خودشان انجامید، بعمل آورند.

Wednesday, 8 September 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار یک بخش هفدهم

همچنین پوتیده آ (پ1) در شبه جزیره کالکیدیکه (پ2) از وابستگان به کورینت بود. در این زمان آتن زیر نفوذ خاندان پئی سیستراتید یعنی هر دو پسر پئی سیستراتوس، هیپیاس و هیپارک قرار داشت. پدر ایشان پئی سیستراتوس، شالوده تبدیل آتن به قدرت دریایی را ریخته بود و در زمان حکومت وی نه تنها جزیره سالامیس که مورد اختلاف میان آتن و مگارا بود، در تملک آتن درآمد، بلکه در تنگه داردانل (پ3) که میان آسیا و اروپا قرار داشت و کشتی های حامل حبوبات پونتی برای رساندن محموله های خود به آتن از آن میبایستی بگذرند، از سالیان دراز پایگاهی مهم دریایی را در اختیار داشت و شهر سیگئیون در این ناحیه از زمان سولون، آتنی گشته بود.
پئیستراتوس از آن گذشته دارای املاک با ارزش دیگری نیز در تاسوس سرزمین اصلی تراکیه بود و آنهم چیزی نبود جز معادن طلای پانگئیون که درآمد آنها را پئیستراتوس برای حقوق و مواجب مزدوران بیگانه لازم میداشت. از آنجائیکه ایرانیان در بخش اروپایی هلسپونت (پ 4) فرود آمدند و بیش از همه از زمان لشگرکشی داریوش (512/513) برای سرکوبی اسکیتها (پ 5)، این مایملک در حیطه نفوذ سیاسی ایران قرار گرفت و احتمال این نیز میرود که ترس از دست دادن این منبع درآمدی بزرگ برای آتن، یکی از عوامل موثری بوده باشد که موجبات سرنگونی خودکامه را فراهم کرده باشد.
----------
پ 1 - Potidea یا به یونانی باستان Poteidaia بندر شهری در جنوب شبه جزیره کالکیدیکه که توسط مهاجرین یونانی که از کورینت آمده بودند آباد گردید. این مهاجرین بیشتر از راه تجارت با همسایه ثروتمندتر خویش مقدونیه امرار معاش کرده و براثر آن خود نیز متمول گردیده بودند بطوریکه خودشان محل ضرب سکه های منحصر به خویش را داشتند.
پوتیده آ در مراحل اولیه جنگهای پلوپنزوسی، نقش حساس و مهمی را داشت. پوتیده آ که جزو اتحادیه دریایی آتیک بود، همزمان روابط بازرگانی حسنه ای را با کورینت دنبال میکرد و کورینت خود از متحدان اسپارت که دشمن آتن بود بحساب میآمد.
آتنیها از این متحد خود خواستند که دیوارهای شهر خود را هموار کرده و کارکنان کورینتی را از شهر خود بیرون کنند. زمانیکه اهالی پوتیده آ از این خواسته آتن سرباز زدند، توسط نیروهای مهاجم آتنی پس از دو سال محاصره، اشغال گشتند(430 پ.م.).

پ 2شبه جزیره ای در شمال شرقی یونان که مشهورترین شهر آن تسالونیکی میباشد. این شبه جزیره که بصورت سه انگشت ( کاساندرا، سیتونیا و آثوس) میباشد، در شمال دریای اژه قرار دارد. غرب کالیکیدیکه پوشیده از تپه های کم ارتفاع میباشد که اکثرا مورد استفاده کشاورزی قرار میگیرد. هرچه بیشتر بطرف جنوب و شرق پیشروی کنیم، جنگلهای مختطلی را میابیم که در آنها درختهای سوزنی و بلوط را میتوان مشاهده کرد.
سواحل شبه جزیره بیشتر مورد استفاده صنعت گردشگری قرار دارند. متاسفانه برای گسترش بیشتر سطح قابل ساخت و از آنجا که جنگلها تا زمانیکه وجود دارند، مورد حفاظت قانون قرار میگیرند، در سالهای اخیر آتش سوزیهای عمدی بسیاری در جنگلها صورت گرفته تا بوسیله نابودی جنگلها، مانع قانونی و حقوقی در برابر ساخت هتل جهت جذب گردشگر و کسب سود حاصل از آن وجود نداشته باشد.

پ 3 و 4 – تنگه داردانل ( ن . ک . به تنگه داردانل یا دریای هلسپونت ).

پ 5 - اسکیت بزبان یونانی باستان معنای پیاله را میدهد. به گمان یونانیان مردمان اسکیت همواره پیاله ای همراه خود داشتند. برخی دیگر از یونانیان معتقد بودند که اسکیتها پس از پیروی بر دشمنان خویش از کاسه سر ایشان پیاله درست کرده و از آن شراب مینوشیدند بهمین جهت ایشان را اسکیت میخوانند.
واقعیت هرچه بوده باشد، اینقدر مسلم است که اسکیتها قبایل متعددی بودند با نامهای گوناگون و از دسته مردمان کوچ نشین آریایی در دنیای باستان را تشکیل شده بودند که در سرزمینی پهناور که از غرب مغولستان و جنوب سیبری شروع میشد و تا رود دانوب ادامه میافت، زندگی میکردند. اینان سوارکاران بسیار خوب و تیراندازان بسیار دلیر بودند.
اسکیتیها( مشخصا سرمتها از میان ایشان) در حوالی سده هشتم پیش از میلاد به سواحل شرقی دریای سیاه دست یافتند. مرزهای شمالی ایران باستان با ایشان مشترک بوده و علیرغم پیوندهای نژادی و مذهبی که میان ایشان وجود داشت، پیوسته نبردهایی بین هر دو در میگرفت. ایرانیها همگی ایشان را با نام کلی سکاها مخواندند هر چند که ایشان از چندین قبیله جدا از هم تشکیل شده بودند. سکاها، کیمریها ، سرمتها، ماساگتها و ..... از قبایل اسکیتی بشمار میروند.
در روزگار مادها سکاها بارها به ایران و ماد تاختند. آنها گاه با آشوریها هم پیمان میشدند و گاه بهمراه مادها بر آشوریان حمله میآوردند. بهرحال در کنار گروه هایی از سکاها که در سیستان و یا در تپورستان (سگاسر = سگه سر = سنگسر در جنوب دریای کاسپین) سکنی گزیدند، عده دیگری از آنان توسط مادها به ماد کوچ داده شدند و سرزمین ایشان را سکزی یا ساکز متشکل از سکا و زی یا زای یعنی زائیده شده ( این واژه هنوز در میان پشتوهای افغانستان رواج دارد. نامهایی مانند غلجه زای یا کرزای) بمعنای از سکازاده، نامیدند که امروزه به نام سقز خوانده میشود.
در میتولوژی ایرانی، افراسیاب ( این نام در اوستا بصورت فرنگرسین بمعنای هراس انگیز آورده شده است) پادشاه توران و نبیره اش ارجاسب (بمعنای دارنده اسب ارجمند) از سکاهایی بودند که جزیی از ایران حساب نمیگشتند و همزمان رستم نیز از آندسته از سکاهائی بود که بخشی از ایران را تشکیل داده و در فرصتهای گوناگون ناجی ایران گشتند. در همین رابطه بایستی که دیگر بار اشخاصی مانند سورنا و یا یعقوب لیث را بیاد حافظه تاریخی خود آوریم.
بر اساس یافته ها و کاوشهای اخیر، زبان اسکیتی از خانواده زبانهای ایرانی بوده است که امروزه از این زبان چیزی باقی نمانده ولی واژه هایی از این زبان وارد زبانهای دیگر گشته و به اینصورت هنوز به حیات خویش ادامه میدهند (برای نمونه چرم و یا عدد هفت و یا اسپ و همچنین حضور واژه هایی از زبان اسکیتی در زبانهای اروپایی).
46


دنباله پاورقی صفحه 46
----------------------


نشان یافته شده طلایی از یک سوار سکائی مربوط به سده پنجم پیش از میلاد که در کورگان کول اوبای اوکرائین یافته شده و امروزه در موزه ارمیتاژ روسیه نگاهداری میشود. کول اوبا بمعنای تپه خاکستر میباشد.
47



48



49




گستره حکمرانی سکاها ( تورانیان ) در حدود 100 پیش ازمیلاد و مقایسه آن با امپراتوری اشکانی ( پارتی ). قلمرو سئوروماتها = سرمتها در نقشه بالا در بخش اروپایی کمتر از آن چیزی که بوده نشان داده شده و این شاید بخاطر محدود کردن زمانی نقشه بالا ( 100 پیش از میلاد) باشد ورنه همانطور که در صفحات پیشین نیز ذکر شد زیورهائی از ایشان حتی در لهستان نیز یافت شده است و در کرواسی با سرداران رومی به جنگ بوده اند.


50