جستجوگر در این تارنما

Wednesday 18 November 2015

چند گفتار از دیگران - نوامبر 2015

انسان هر روز به تجربهِ جدیدی دست میابد، نهایتا دو بار در سال به بینش و بصیرت دست پیدا می‌کند ولی‌ شناختِ واقعی در بهترین صورتش تنها یکبار در زندگی‌ اتفاق می افتد.

 به دنبالِ معنای‌ِ زندگی‌ بودن کارِ پسندیده ایست، اما نباید بیش از اندازه زمان برایش تلف نمود ورنه زندگی‌ از کنارِ شخص آرام و بیصدا می‌گذرد.

 خداوند زمان را آفرید اما هرگز از عجله کردن چیزی نگفت.
ضرب المثلِ فنلاندی

 کم پیش نمیاید که در پی‌ِ عشقِ بزرگ، دردِ بزرگ نیز از در وارد میشود.

 آغوشت را بر رویِ تغییرات بگشا اما هرگز ارزش‌هایت را از دیده بدور نگاه مدار.
دالایی لاما 

Tuesday 17 November 2015

بمناسبت سالروز درگذشت عبدالرحمن جامی

دلا دیدهٔ دوربین برگشای!
درین دیر دیرینهٔ دیرپای
ببین غور دور شبا روزی‌اش!
به خورشید و مه، عالم افروزی‌اش!
شب و روز او چون دو یغمایی‌اند
دو پیمانهٔ عمر پیمایی‌اند
دو طرار هشیار و، تو خفته مست
پی کیسه ببریدنت تیزدست
به عبرت نظر کن که گردون چه کرد!
فریدون کجا رفت و قارون چه کرد!
پی گنج بردند بسیار رنج
کنون خاک ریزند به سر چو گنج
پی عزت نفس، خواری مکش!
ز حرص و طمع خاکساری مکش!
طلب را نمی‌گویم انکار کن،
طلب کن، ولیکن به هنجار کن!
به مردار جویی چو کرکس مباش!
گرفتار هر ناکس و کس مباش!


Sunday 15 November 2015

پرده نیلی - بیاد رهی معیری

رفتیم و پای بر سر دنیا گذاشتیم
کار جهان به اهل جهان واگذاشتیم
چون آهوی رمیده ز وحشت سرای شهر
رفتیم و سر به دامن صحرا گذاشتیم
ما را به آفتاب فلک هم نیاز نیست
این شوخ دیده را به مسیحا گذاشتیم
بالای هفت پردهٔ نیلی است جای ما
پا چون حباب بر سر دریا گذاشتیم
ما را بس است جلوه‌گه شاهدان قدس
دنیا برای مردم دنیا گذاشتیم
کوتاه شد ز دامن ما دست حادثات
تا دست خود به گردن مینا گذاشتیم
شاهد که سرکشی نکند دلفریب نیست
فهم سخن به مردم دانا گذاشتیم
در جستجوی یار دل آزار کس نبود
این رسم تازه را به جهان ما گذاشتیم
ایمن ز دشمنیم که با دشمنیم دوست
بنیان زندگی به مدارا گذاشتیم
صد غنچهٔ دل از نفس ما شکفته شد
هر جا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم
ما شکوه از کشاکش دوران نمی‌کنیم
موجیم و کار خویش به دریا گذاشتیم
از ما به روزگار حدیث وفا بس است
نگذاشتیم گر اثری یا گذاشتیم
بودیم شمع محفل روشندلان رهی
رفتیم و داغ خویش به دلها گذاشتیم



Saturday 7 November 2015

دو داستانِ آفریقایی

 نخلِ بارور
نخل کوچکی در حاشیه واحه ای به خوبی در حالِ رشد بود. روزی مردی در حالِ گذشتن از کنارِ واحه، چشمش به نخلِ کوچک افتاد و حسادتش گرفت که چرا نخل چنین خوب در حالِ رشد است در حالیکه درختان باغِ او رشدِ خوبی ندارند.
از آنجا که زدنِ درخت حرام بود و مرد نیز حسود، به فکر افتاد که سنگی‌ بر سرِ راهِ رشدِ درخت بگذارد.
به همین سبب نیز سنگِ بسیار بزرگی‌ را یافت و با بدبختیِ تمام به بالایِ تاجِ درخت محکم ببست و آویزان نمود. پس از پایانِ کار او در حالیکه لبخندِ پلیدی بر چهره داشت از محل دور شد.
نخلِ جوان که زندگی‌ِ خود را در خطر میدید و در راهِ افگندن سنگ از سر راهی‌ نمیافت  چاره را در آن‌ دید که برایِ پای برجا ماندن، هر چه بیشتر ریشه خود را در خاک محکمتر کند تا نیفتد.
هر روز ریشه اش پایین تر میرفت تا سرانجام روزی در ژرفایِ زمین به آب رسید.
از آن‌ پس رشدِ نخل تند تر و با شتاب تر شد بگونه ای که از همه درختانِ واحه پیشی‌ گرفت.
سالها پس از آن رهگذران که از کنارِ واحه رد می‌شدند نخلِ قوی و زیبایی‌  را می‌دیدند که بر سرِ خود سنگی‌ بزرگ دارد و همگی‌ شگفت زده می‌شدند که آن‌ سنگ چیست و آنجا چه می‌کند؟
تنها خودِ نخل بود که با خود می‌اندیشید، به یمنِ سنگِ مردِ دیوانه ای خواستِ به زندگی‌ در من افزونی گرفت و برایِ زنده ماندن چنان تلاش کردم که از دیگران نیز پیشی‌ جستم.



میمون و مردِ دانا
میمونی بر بالایِ درختِ نارگیلی نشسته بود و به پایین نگاه میکرد که مردِ دانایی‌ خواست از آنجا بگذرد.
میمون نارگیلی از درخت کند و به سویِ مرد پرت کرد.
نارگیل به مرد اصابت کرد و به سرِ او خورد و بر زمین افتاد.
دانا نارگیل را از زمین برداشت و به بالا نگاه کرد. جایِ میمون خوب و محکم بود و از دستِ مردِ دانا چیزی بر نمی‌آمد، پس نارگیل را شکست و آبش را نوشید و میوه اش بخورد و از پوستش برایِ خود کاسه درست کرد و به راهِ خود ادامه داد.


Tuesday 3 November 2015

دو ضرب المثل از دو قاره

ضرب المثل‌ها جملاتِ کوتاهی هستند که مبنایشان غالباً نگرشها، قیاسها و تجربیاتِ طولانی نسلهای گوناگون یک قوم میباشند.

اینک یک ضرب المثل از سرخپوستانِ آمریکایِ جنوبی
برایِ ما سرخپوستان موفق بودن به میزانِ درآمدمان و یا پایگاهِ اجتماعیمان بستگی ندارد بلکه تنها به این بستگی دارد که تا چه میزان خوشبخت هستیم و آیا این خوشبختی دوام آورده و دیگران را نیز در خویش سهیم میسازد؟

یک ضرب المثل آفریقایی 
هشدار که اندیشه‌هایت چگونه میباشند زیرا که آنها آغازِگر رفتار و کردارت هستند.