جستجوگر در این تارنما

Wednesday 21 December 2011

باستان شناسی پیشرفته


خاکبرداری و حفاری بطریق سنتی برای یافتن اشیاء و محلهای باستانی بنظر میرسد که دیگر از مد افتاده باشد. باستان شناسان نوین از وجود نوعی از پهبادها استفاده میکنند.
باستان شناسان به لطف پهباد کوچکی توانستند که یک گور باشکوه سکایی را بیابند.
یولیوس نوی برونر Julius Neubronner  داروخانه چی آلمانی از شهرک کرون برگ Kronberg  دو سرگرمی داشت. کبوترهای نامه بر و عکاسی.
در سال 1903 نوی برونر برآن شد تا ایندو سرگرمی را در هم ادغام نماید. پس دوربین کوچکی که دکمه فشار آن پس از طی مدت زمانی بخودی خود عمل مینمود، به سینه یکی از کبوترهایش بند نمود و آنرا به آسمان فرستاد. بدینوسیله او توانست که عکسی از کاخ  کوچکی که در شهرش وجود داشت تهیه نموده و این کاخ  را از بالا مشاهده نماید.
امروزه پژوهشگران و دانشمندان رشته های گوناگون از این ایده  داروخانه چی  شهر کرون برگ استفاده میکنند با این تفاوت که از آنزمان تا به کنون امکانات بسیار بیشتری در دسترس پژوهشگران قرار گرفته است.
ماریین هندریکس  Marijn Hendrickx  پژوهشگر بلژیکی از دانشگاه  گنت  Ghent  از یک هلی کوپتر بدون سرنشین یا پهباد استفاده کرد و در تابستان امسال (2011) یک رشته گورهای سکایی را در دامنه کوههای آلتایی روسیه کشف نمود. اینگونه کشف و بازیابی مقابر باستانی با شیوه های پیشین که توسط خاکبرداری و کاوشهای میدانی انجام میگرفت کاملا فرق دارد.
بر اساس عکسبرداریهایی که در ارتفاعات 70 متری و 40 متری انجام گرفتند هندریکس و همکارانش توانستند که نمای مجازی سه بعدی  منطقه پژوهش را بر روی صفحه رایانه بازسازی کنند. آنها حتی بخشی از یک تپه را که پیشتر مورد دستبرد سارقین آثار باستانی قرار گرفته و از بین رفته شده بود، توانستند بدینوسیله بازنمایی و بازسازی مجازی نمایند.
با بکار گرفتن روشهای سنتی این کارها تقریبا غیر ممکن میبود زیرا این  تپه توسط  درختان و دیگر گیاهان پوشیده شده بود. با اینوجود کاوشها و پژوهشهای این گونه توسط  پهبادها نیز دشواریهای مخصوص بخود را دارند. بزرگترین این دشواریها بهنگام وزیدن بادهای نیمه شدید و شدید است.
پهباد مورد استفاده باستان شناسان گروه هندریکس  تنها 585 گرم وزن داشت که دوربینی 200 گرمی را نیز میتوانست با خود حمل  کند. با توجه به درازای پهباد که حدود 70 سانتیمتر است، بهنگام وزیدن بادهای نیمه شدید، سطح بزرگی از پهباد در معرض وزش باد قرار میگرفت بطوریکه هدایت پهباد بسیار مشکل میگردید.
برای آسان کردن کار با این گونه پهبادها قرار است در مدل به روزه شده آن طراحی پهباد چنان دگرگون گردد که هم بتواند دوربینی 1،2 کیلوگرمی به جای دویست گرمی را حمل نماید و هم اینکه در برابر بادهای با شدت وزش 13 متر در ثانیه مقاومت نماید.

قدمت گورهای یافته شده توسط این گونه از پهباد باستان شناسی به 800 تا 300 پیش از میلاد میرسند و مربوط به سکاها که از خانواده های  تیره ایرانی بشمار میروند، بودند. در این گورها اشیا زرین فراوانی یافته شدند. سکاها بخاطر هنر زرکوبی و ساخت زیورآلات زرین بسیار نامی بودند.
محل یافت گورها (کوههای آلتایی) نیز در منطقه ای میان روسیه، چین، قزاقستان و مغولستان امروزی قرار دارد و از جهت رفت و آمد نسبتا دشوار میباشد. از همینرو نیز این مکان توسط سکاها برای خاکسپاری مردگان بزرگانشان انتخاب گردید.
تا پیش از آمدن باستان شناسان به منطقه و دوباره یافتن گورها بوسیله پهبادها، دزدان آثار باستانی لطمه های فراوانی به این منطقه وارد آوردند.  هم اکنون نیز با کشیده شدن خط لوله گاز و نفتی که از سوی روسیه بطرف چین کشیده میشود باقیمانده این آثار گذاشته شده در گورها که تعدادشان تخمینا به بیش از هزارها میرسد، در معرض جدی خراب شدن و از بین رفتن قرار گرفته است.
برای نجات دادن بموقع این آثار کارهای فراوان و زیادی در انتظار گروههای باستان شناس از کشورهای گوناگون نشسته است.

Thursday 1 December 2011

وسربازان نوین در آینده چنین میجنگند


نیروهای ویژه ارتشهای جهان میروند تا توسط تکنولوژی برتر خود را راس قرار دهند. دوربین کوچکی نصب شده بر روی کلاه خود سربازان که از جریان عملیات فیلم گرفته و به مرکز روان میدارد، پهباد Unmanned_aerial_vehicle در آسمانها و وسیله نوینی با نام اختصاری هالک  Human_Universal_Load_Carrier  که توسط آن میتوان براحتی از موانع بالا رفت و یا بارهای سنگین حمل نمود.
این نیروهای ویژه معمولا نخستین واحدها و دسته های ارتش هستند که از تکنولوژی برتر استفاده میکنند. آنها همچنین از تفنگ جدیدی که تنوره اشعه  Particle_beam_weapon  نام دارد بهره میبرند. 
در عملیات از میان بردن اسامه بن لادن تروریست مشهور هم از چنین تجهیزاتی استفاده شد.
پهبادی بنام سنتینل که مدل آن  RQ-170  بود نخست از محل عملیات فیلم برداری نمود بدون اینکه از سوی نیروی هوایی پاکستان ردیابی و رویت شود و فیلمها را بمرکز عملیاتی فرستاد. سربازان نیروی ویژه ناوگان آمریکا در حالیکه دوربین بر روی کلاه خودهایشان نصب شده بود توسط چرخ بالهای بلاک هاک که موتور آنها را طوری دستکاری کرده بودند که با سر و صدای کمتر پرواز کنند به محل عملیات اعزام گشتند.
در برنامه نظامی    Land_Warrior  آمریکایی مقادیر زیادی دستگاههای کوچک الکترونیکی و زره های بدن به سربازان پیاده آمریکایی کمک میکنند تا بتوانند مدت زمان زیادتری مقاومت کرده و بطور موثرتری مخاصمین خود را بکشند. 
این وسایل الکترونیکی و زرهی در ابتدا 8 کیلو وزن داشتند که میبایستی علاوه بر تجهیزات معمولی توسط سربازان حمل میشدند و طراحی آنها نیم میلیارد دلار مخارج در برگرفته بود.
وجود مخارج طراحی و کانسپت بالا سبب گشت که در سال 2007 ابتدا آنرا متوقف کردند اما در اواخر بهار همان سال واحد کوچکی از سربازان آمریکایی در عراق را با این وسایل که وزن آنها را بسیار کمتر از پیش کرده بودند، مجهز کردند تا در این کشور به انجام عملیات پرداخته و آنها را عملا آزمایش کنند.

در سال 2009 یک واحد بزرگتر را در افغانستان تعلیم دادند و به این وسایل نو مجهز کردند و قرار است که تا سال 2012 یک هنگ تمام آمریکایی را با آن تجهیز نمایند. ارتشهای برخی دیگر از کشورها همانند انگلستان، آلمان، لهستان، سوئد، ایتالیا، هند، سنگاپور و فرانسه نیز واحدهای مشابهی را در سازمان لشگری خود دارند.
سیستم نوین تری نیز وجود دارد بنام نت واریور که توسط آن سربازان نه تنها می توانند در حین عملیات جنگی با یکدیگر رابطه برقرار نمایند بلکه همزمان با واحد مرکزی عملیات که در جای دیگر می باشد و عملیات را همآهنگی و رهبری میکند در تماس هستند.
در ابتدا گفته می شد که این سیستم نو گران، سنگین برای حمل و برای استفاده بسیار پیچیده است از همینرو نیز نزد سربازان چندان محبوب نمی باشد اما با جا افتادن سیستم های شخصی تلفنهای هوشمند نزد افراد شخصی و هم چنین سربازان، اندک اندک طرز کار با این سیستم نو دیگر برای سربازان پیچیدگی نخستین را نداشته و از آن گذشته تولید کنندگان آن توانستند که بطور چشمگیری از وزن آن بکاهند بطوریکه حملش دیگر برای سربازان آسان بود.  
نکته تعیین کننده و مهم در سیستم نت واریور صفحه کوچکی است که به کلاه خود سربازان متصل است. توسط این صفحه مانیتور سربازان میتوانند موقعیت خود و دیگر همردیفان را بر روی نقشه بخوبی مشاهده کنند و هم چنین موقعیت دشمن بر روی صفحه برای سربازان مشخص میگردد. اطلاعات لازم برای اینکار را پهبادهای حاضر در منطقه عملیات تهیه میکنند.
در حال حاضر ارتش آمریکا در حال آزمایش بر روی پهبادی است که به 92 سنسور فیلم برداری مجهز است که هرکدام پنج مگا پیکسل ظرفیت دارد.

Sunday 27 November 2011

کتابفروشی بلادی در شیراز

رواق  منظر  چشم  من  آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
شعر بالا از حافظ نخستین چیزی بود که بمحض ورود به ساختمان نه چندان زیبای پروازهای خارجی فرودگاه شیراز به چشمم خورد و بگونه شگفت انگیزی مرا تحت تاثیر قرار داد به صورتی که وصف این حال خود نتوانم کرد.
پیشتر از آن سالی یکی دوبار به ایران میرفتم ولی اکنون پس از دو سال بود که شهر خود بازمیگشتم و در طی مدت پرواز مرتب بیاد شعر سعدی " سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد" میافتادم.
بیش از چند روز نبود که در شیراز بودم که میل به رفتن در همان مسیری کردم که بهنگام دانش آموزی روزانه چهار بار میپیمودم تا به دبیرستان خود رفته و بازگردم. پس چنین کردم.
گذشتن از کنار هر دکانی و هر خیابان و کوچه ای خاطره ای را زنده میکرد. راه بازگشت را از سوی دیگر همان خیابانی که از آن گذشته بودم انتخاب کردم و همین نیز سبب گردید که این سطور را بنویسم زیرا در مسیر بازگشت از کنار یک کتابفروشی گذشتم که 68 سال است برای شیرازیها نامی آشناست و در نوع خود به اسطوره ای مبدل گشته.
بدرون دکان رفتم و سلامی کردم. خودش بود. آقای بلادی. من به کتابفروشی بلادی رفته بودم. تنها نشسته بود و در میان افکار خویش و کتابهایش غرق شده بود. نخست سلامم را پاسخ داد و سپس سرش را بالا آورد. تا مرا دید لبخندی زد و با صدایی آرام گفت : شما باز تشریف آوردید؟ گفتم : با اجازه تان. پرسید چند وقت بود که ایران نبودید؟ گفتم : دوسال. گفت : به سلامتی و من پاسخ دادم سلامت باشید.
پرسید کتابی در نظر دارم؟ پاسخ دادم بلی و به یکی از کتابهایی که در پشت شیشه بود اشاره کردم. موضوع کتاب کوهمره و کمربند سبز فارس بود. به جلوی پیشخوان اشاره کرد و گفت جلوی دستتان است و سپس پرسید که چرا میخواهم این کتاب را بخرم. با شرمندگی پاسخ دادم که با وجود اینکه دوباره به این منطقه رفته ام ولی چیز زیادی در مورد آن و مردمانش نمیدانم. لبخندی زد و گفت : بله.
گرم گفتگو بودیم که خانم جوانی با همراه وارد شد و سلام کرد. سپس آقای بلادی را به همراه خود معرفی نمود و گفت از زمانیکه بچه بوده، اکثر لوازم التحریر و کتابهای مورد نیاز خود را از اینجا میخریده.
عجب شباهتی به دوران نوجوانی و جوانی خودم داشت این تعریف. خانم جوان که اکنون مقیم انگلستان است پرسید آقای بلادی، نام خدا هنوز تغییری نکردید. چه میکنید که جوان مانده اید؟
حقیقتا نیز اگر به چهره این مرد بنگرید، هیچگاه نمیتوانید حدس بزنید که 86 ساله است.
پاسخ داد: غذا مناسب و کم میخورم، عمرا سیگار نکشیده ام و ورزش میکنم حتی تا به امروز.
در این میان چند نفر دیگر هم آمدند و یا خرید کردند و یا به کتابها نظری انداختند و رفتند. زن جوان که هنوز هم در کتابفروشی بود گفت از زمانیکه یادم میآید مغازه شما اینجا بوده. آقای بلادی به آرامی پاسخ داد: دقیقا از سال 1322 و ادامه داد که از کلاس سوم متوجه گردیده بود که به خواندن و کتاب علاقه فراوانی دارد.
در جوانی پس از به پایان رساندن دوران دانش آموزی با وجودیکه این امکان برایش میسر بود که شغل پدر را ادامه دهد و زندگی نسبتا راحت و مطمئنی را به پیش ببرد، ترجیح داد که این کتابفروشی کوچک را باز نموده  و بهمراه کتابهایش از صفر شروع کند. پدر آقای بلادی نانوا بود و نانوایی معتبری داشت. خانم جوان پرسید که آیا اجازه دارد تا بهمراه او عکسی بیادگار بگیرد که پاسخ آقای بلادی مثبت بود.
زن جوان و همراهش ما را ترک کردند و رفتند. لبخند هنوز بر لبهای آقای بلادی بود و گفت : هنوز برخیها به من لطف دارند.
از آقای بلادی خواهش کردم تا کتابی بجز آنکه من انتخاب کرده بودم برای خرید به من معرفی کند. هر بار که نزد او میروم چنین خواهشی از دارم. گفت : منتظر این جمله ات بودم و بلافاصله کتابی را نشان داد و من نیز بدون درنگ برداشتمش. ترجمه ای بود از خانم گیتی خوشدل.
دیروقت شده بود و آقای بلادی قصد رفتن به خانه را داشت. میخواست که اتوبوس را از دست ندهد. من نیز بلافاصله متوجه شدم و پیش از آنکه خداحافظی کنم از او شنیدم که با خود میگفت  :  در انگلیس هم یادی از من میکنند.
گفتمش  :  حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت.
خنده آرامی کرد و بیت را ادامه داد  :  آری به اتفاق جهان میتوان گرفت.  شما لطف دارید.

Friday 25 November 2011

غذای انسانهای 6000 سال پیش


یافته های نو از دوران نوسنگی کرانه های دریای بالتیک نمایان ساختند که نوشیدن شیر در شش هزار سال پیش در این منطقه امری متداول و روزمره بوده است. بازمانده های شیر بر روی خرده سفالهایی که در آن شیر را میجوشاندند هم چنین فاش میسازد که چگونه انسانهای آنزمان از کوچنده های شکارچی به برزگران ساکن مبدل گشتند.
این گذر مرحله ای از کوچنده و شکارچی به ساکن و برزگر امری آرام بود. باستان شناسان و کاوشگران توانستند که حدود 133 خرده سفال را که متعلق به دورانی میان 4500 تا 3700 پیش از میلاد بود در کرانه های دریای بالتیک نزدیک به مرز آلمان و دانمارک بیابند و با انجام آزمایش بر روی این خرده سفالها و بررسی و پژوهش بر روی بازمانده های غذایی به این نتیجه برسند.
آقای زونکه هارتس نماینده موزه استان شلسویگ هولشتاین آلمان که بهمراه کاوشگران بریتانیایی دانشگاه برادفور در عملیات کاوش و حفاری این خرده سفالها شرکت داشت میگوید : اکنون معلوممان گشت که بز و گوسپند و گاو از نخستین دامهایی بودند که توسط این انسانها اهلی گشته و از سوی ایشان برای بهره برداری نگاهداری میشدند.
تاکنون چنین پنداشته میشد که گذشتن از مرحله کوچنده و شکارچی بودن امری پرشتابتر بوده است. آزمایشهای بیشتر بر روی بازمانده های غذاهای چسبیده به خرده سفالها نمایان ساختند که همزمان غذاهای دریایی هم در کنار فرآورده های کشاورزی و دامپروری از اهمیت فراوانی برای انسانها برخوردار بوده است.

Saturday 19 November 2011

کشف یک گور کامل وایکینگها در انگلستان

وایکینگها در اواخر هزاره نخست میلادی مداوما به کرانه های انگلستان یورش آورده، به چپاول پرداخته و پس از چندی دوباره باز میگشتند. آنها در انگلستان چندان باقی نمیماندند که امروز بتوان از ایشان آثاری بدست آورد.
این اواخر کاوشگران و باستان شناسان موفق گشتند گوری از یکی از رهبران وایکینگها پیدا کنند که بطور نسبی کامل باقی مانده بود و اشیایی را نیز در خود بهمراه  داشت.  خانم دکتر هانا کوب   Hannah.Cobb   معاون سرپرست تیم کاوشگران از دانشگاه منچستر اظهار داشت که در این گور علاوه بر قایقی، تبر، شمشیر و نیزه نیز پیدا شده است. این گور که بر روی جزیره  آردنامورچان Ardnamurchan  واقع در باختر اسکاتلند یافته شده پنج متر طول دارد و بهمراه اشیاء نامبرده شده بالا مهمترین اثر یافته شده از وایکینگها در خاک انگلستان میباشد.
قایقی در این گور قرار دارد که نقش تابوت رهبر وایکینگها را ایفا میکند و دارای میخ و پرچهای فراوانی است که همگی نسبتا خوب باقی مانده اند. علاوه بر آن وجود سپری با تزئینات، چاقو، سنگ آتشزا (سنگ چخماق) و وسایل کوزه گری نشان از میزان اهمیت مرد متوفی آرامیده در گور را میدهند.
در سده های هشتم و نهم میلادی وایکینگها مکرر به انگلستان میآمدند و برخی از ایشان حتی به مناطقی در انگلستان کوچ کرده و سکنی گزیده بودند هر چند که تعداد ایشان کم بود. سکنی گزیدن وایکینگها در انگلستان حاصل هجومهای پیاپی و خونینی بود که آنها در انگلستان انجام میدادند. آنها بارها با صدها کشتی به کرانه های خاوری انگلستان یورش بردند و بومیان آنجا را غافلگیر، مغلوب و مقهور خویش ساختند.
اما با وجود این باستان شناسان و تاریخدانان چیزهای کمی در مورد وضع و شیوه زندگی آنها در انگلستان میدانستند. اکنون با یافتن این گور باستان شناسان امیدوارند که روزنه ای از دانایی در مورد شیوه اقامت و زندگی وایکینگها در انگلستان بر روی ایشان باز گردد.

Saturday 5 November 2011

پهبادهای پیشرفته سرنوشت جنگهای آتی را رقم میزنند

تکامل روباتهای پرنده سرعتی چشمگیر بخود گرفته است. هم اکنون لشکری از  پهبادها  برفراز مناطق جنگی جهان در حال گشت هستند.
از زمان یازدهم سپتامبر 2001 شرایط پرواز بر فراز آسمانها تغییر یافته است. پرواز هواپیماهای بدون سرنشین گام موثری به جلو برداشته است. بندرت تکامل و تولید وسیله ای از ایندست چنین تاثیری بر روی تحول اوضاع نظامی گذاشته بود که پهبادها گذاشته اند.
تا یازدهم سپتامبر سال 2001 روباتهای پرنده بنوعی در حیاط خلوت صنایع جنگی قرار داشتند و تکمیل طراحی و سرمایه گذاری بر روی آنها چندان جدی گرفته نمیشد. از این تاریخ ببعد تکامل و طراحی این ماشینهای جنگی شکوفایی خاصی را برای خود در پیش گرفت و اندک اندک وظایف جدیدی نیز به این دستگاهها محول گشتند. این چنین بود که پهبادهایی که در آغاز وظیفه عکسبرداری و فیلمبرداری از مناطق و تاسیسات دشمن را بعهده داشتند به ماشینهای جنگی پرنده ای مبدل گشتند که به مناطق و مواضع دشمن ضربه های سهمناکی وارد میکنند.
در سال 2001 ارتش آمریکا تنها 54 پهباد در اختیار داشت، این تعداد هم اکنون به بیش از 4000 عدد رسیده است. کنگره آمریکا برای تکامل و تولید 730 پهباد متوسط و بزرگ دیگر تا سال 2020 بودجه ای برابر با 36،9 میلیارد دلار وضع و تصویب نمود.
نیروی هوایی آمریکا اخیرا اعلام نمود که در این میان تعداد بیشتری افراد هدایت کننده از راه دور پهباد را تعلیم میدهد تا خلبانان جنگی. آمریکائیها در نظر دارند تا از این پهبادها نه تنها در زمینه های جنگی بلکه در امر مبارزه با تروریسم نیز استفاده نمایند.

طراحی و تولید پهبادها چیز جدیدی نیست و در دهه شصت سده گذشته آغاز گردید. آنزمان پهبادها که تا ارتفاع بیش از 200 متر نمیتوانستند پرواز کنند وظیفه داشتند توسط دوربینی که با خود حمل میکردند از مواضع دشمن که پشت خط مقدم جبهه قرار داشتند فیلم و اطلاعات تهیه نموده و به یگانهای خودی ارسال نمایند.
پس از آن آمریکائیها از نوعی پهباد در جریان جنگ ویتنام استفاده کردند که بخاطر سطح ارتفاع پروازی کمی که داشتند اغلب توسط ویتکنگها به زیر کشیده میشدند.
پسان ارتش آمریکا با همکاری سازمان سیا پهبادی ساخت که 500 کیلو وزن داشت و درازای طول بالهایش به بیست متر میرسید و به دستگاههای رادار و مادون قرمز مجهز بود. از این پهبادها بیشتر در عملیات جاسوسی استفاده میگردید. بزودی مشخص گردید که میان ارسال اطلاعات توسط این پهباد و اعزام نیرو و هواپیماهای جنگی به مناطق عملیاتی چندین ساعت زمان وقفه حاصل میگردد که به این امر منتهی میشد که مواضع مورد حمله محل عملیات اغلب از سوی دشمن ترک شده بودند و هدف بی ارزش شده بود. بدینگونه بود که مفکوره تجهیز خود پهبادها به مواد منفجره بوجود آمد.
نیروی هوایی آمریکا این پهباد نو را که پرداتور Predator نام داشت و ساخت کارخانه   General_Atomics در شهر سان دیه گو کالیفرنیا  بود به دو موشک استینگر و دو موشک هل فایر Hellfire  (آتش جهنمی) مجهز نمود.
در سال 2002 پرداتور نوین توانست نخستین آزمایش جدی خود را با موفقیت پشت سر گذارد. در این سال پرداتور یک جیپ با شش سرنشین عضو القاعده را در کشور یمن مورد حمله قرار داد و هر شش سرنشین جیپ را نابود نمود.
سال بعد در جنگ عراق یکی از این پرداتورها بطور اتفاقی در برابر میگ 25 نیروی هوایی صدام حسین قرار گرفت. هدایت کنندگان پرداتور در آمریکا اینبار در عوض واگذاشتن پهنه هوایی میدان تصمیم گرفتند که به مصاف با میگ 25 بپردازند. نخست موشکی از سوی پرداتور به سوی میگ 25 شلیک شد که خلبان میگ با مهارت آنرا دفع نمود و زمانیکه خلبان میگ آتش به روی پهباد گشود، پهباد سرنگون گردید.
با تحلیل جنگی مورد پیش آمده از سوی تحلیلگران نظامی، فرماندهان ارتش آمریکا به این نتیجه رسیدند که طی ارسال اطلاعات در مورد  موقعیت جنگی از سوی پهباد به سوی مرکز ستاد عملیاتی و دریافت دستور از سوی ستاد و عملکرد پهباد دو یا سه ثانیه زمان باارزش وجود دارد که یک خلبان ماهر دشمن بسادگی میتواند از آن برای نابود کردن پهباد استفاده نماید.
از اینزمان نظامیان از پرداتورها بیشتر بر ضد یگانهای زمینی استفاده میکنند و میکوشند تا از درگیری مستقیم با هواپیماهای جنگی سرنشین دار خودداری ورزند. با حمل موشکهای جدید و بمبهای موثر پهبادها امروزه به وسیله جنگی کاملا خطرناک و هوشمندی مبدل گشته اند که بسادگی از دید رادارهای دشمن نیز مخفی مانده و دشمن را غافلگیر میکنند.
بی شک ارزانتر بودن و ساده تر بودن تولید پهبادها نسبت به هواپیماهای جنگی سبب خواهد شد که کشورهای دیگری نیز به صف علاقه مندان به تولید پهباد بپیوندند و همین نیز دیر یا زود به جنگ های پهبادی منجر خواهد شد. 

Tuesday 1 November 2011

بزرگترین گنج دریایی یافته شده به اسپانیا باز میگردد

در سال 2007 یک شرکت گنج یاب دریایی آمریکایی بنام ادویسه مارین اکسپلوریشن که در ایالت فلوریدای آمریکا به ثبت رسیده است موفق شد که کشتی غرق شده ای بیابد که 17 تن طلا در انبارهای خود داشت. این شرکت بلافاصله ادعای تملک بر این گنجینه را نمود اما بتازگی دادگاهی در آتلانتا این ادعای تملک را رد کرد و خواستار آن شد که اشیاء یافته شده به حکومت اسپانیا واگذار گردند. بدینوسیله این دادگاه فرجام رای دادگاه پیشین را که در سال 2009 به سود اسپانیا داده شده بود، تائید نمود.
سفیر اسپانیا ضمن اظهار خوشوقتی از رای داده شده توسط دادگاه فرجام گفت : اسپانیا از همان نخست بر این رای بود که اشیاء یافته شده را بایستی به این کشور بازپس فرستاد.
کشتی اسپانیایی نوئسترا سینیوریتا د لاس مرسدس با بار زرین خود از پرو عازم اسپانیا بود که در سال 1804 توسط کشتیهای جنگی انگلیس در آبهای شمال غربی پرتغال غرق گردید. این کشتی تا ژرفای 518 متری اقیانوس در نقطه ای که بدلایل امنیتی جایش را درست مشخص نکرده اند و از آن تنها بنام قوی سیاه نام میبرند،  در آبها فرو رفت.
در انبار این کشتی افزون بر 17 تن طلا صدها شیئی زرین دیگر و حدود نیم میلیون سکه سیمین نیز وجود دارد.
شرکت گنج یاب نخست ادعا میکرد که گنجینه یافته شده در آبهای بین المللی قرار دارد اما حکومت اسپانیا توانست ثابت نماید که محل یافته شدن این گنجینه  در آبهای اسپانیاست.
بر عرشه این کشتی بهنگام غرق شدن بیش از دویست ملوان و ملاح کار میکردند که همگی بهمراه کشتی نابود شدند.

Sunday 30 October 2011

زمانیکه آنلاین بودن به معضلی جدی مبدل میگردد

با گسترش و رواج تلفن هوشمند ( Smartphone ) سیل اطلاعاتی که در دسترس قرار میگیرند و همچنین ایجاد رابطه مجازی با دیگران نیز گستردگی پیدا کرده و بر اثر آن عدم تمرکز حواس و در دنیایی غیرحقیقی بسر بردن به بلایی جهانی مبدل گشته است.
از چه موقع و از چه اندازه به بعد آنلاین بودن به اعتیاد مبدل میگردد؟
جورج پنینگتون George Pennington  در سمینار پنج روزه ای که در ایالت باواریای آلمان برگزار میکند، کوشش مینماید تا به معتادین آنلاین کمک کند تا اعتیاد خود را ترک نمایند. نام این سمینار حرکت آهسته است.
در این سمینار از شرکت کنندگان درخواست میگردد تا به آهستگی صحبت نمایند. بستن بند کفش در طی این سمینار نباید کمتر از ده دقیقه بطول انجامد. رفتن بسوی دستشویی را نبایستی در مدتی کمتر از پنج دقیقه انجام داد. هدف از انجام چنین کارهایی همانا مبارزه  افراطی با ورود افراطی دنیای مجازی به روح و روان انسانهاست. یک بیماری جدید که تا ده سال پیش وجود خارجی نداشت.
آقای پنینگتون معتقد است که این معتادین به رایانه تحت تاثیر هجوم بیسابقه اطلاعات قرار گرفته اند و راهی گریزی نیز نه میشناسند و نه در ورطه خطر بودن خود را درک میکنند ولی از آن نیز در عذابند. سرعت و حجم اطلاعاتی که پیوسته توسط ایمیل، فیس بوک و تلفن هوشمند (اسمارت فون) رد و بدل میگردند، فرصت تفکر و بررسی عمیق موضوعات را از افراد میگیرند بطوریکه اینان پس از مدتی ناخودآگاه مسخ شده و بتنهایی و بطور مستقل قادر بفکر کردن و تصمیم گیری دقیق نیستند.
در طول مدت سمینار آقای پنینگتون شرکت کنندگان هیچگونه دسترسی به اینترنت، موبایل و تلفن ندارند تا دوباره یاد بگیرند که به اطراف خود نظر انداخته و آنرا بطور حقیقی باز تجربه کنند.
آقای پنینگتون که روان شناس میباشد میگوید :" روز نخست سمینار سخت ترین روز آنست زیرا بسیاری از شرکت کنندگان در سمینار از آهسته بودن و با تامل بودن میترسند."  بسیاری از متقاضیان شرکت در سمینار حرکت آهسته بهمین خاطر نیز مدت کوتاهی پیش از برگزار گشتن آن، انصراف خود را از شرکت جستن در آن اعلام مینمایند. در عوض کسانیکه در آن شرکت میکنند پس از گذشت دو یا سه روز مایل به ترک آن نیستند.
بنا بر معیارهای روانپزشکی امروزی زمانی میتوان از بیماری صحبت کرد که بیمار نیز خود پذیرفته باشد که رفتارش نامعقول است و یا اینکه برای او و یا اطرافیانش ثابت شده باشد که او سررشته امور زندگی را از دست داده است.
اما کدام بیمار روانی را شما سراغ دارید که به راحتی به بیمار بودن خود اقرار نماید؟ در نزد ایشان پیوسته دیگران بیمار و مقصر هستند.
یوآخیم یونگ 39 ساله شش سال پیش بهمراه پدرش یک شرکت نیمه بزرگ افتتاح نمود. او میگوید: "مشتریان زیادی داشتیم که خیلی از آنها در خارج از آلمان و عمدتا در آمریکا بودند. زمانیکه اینجا نیمه شب است برای این مشتریان ساکن آمریکا بعداز ظهر میباشد و بدینصورت بود که من ایمیل های زیادی را در این زمان از آنها دریافت میکردم.
ابتدا این ایمیل ها را روز بعد در محل کار پاسخ میدادم اما به مرور زمان پیش از رفتن به تختخواب درخانه نگاهی به ایمیلهایم می انداختم و برای برخی از آنها همان نیمه شب پاسخ میفرستادم. مشکل از دوسال پیش آغاز گردید. من در فیسبوک حسابی باز کردم و از اینطریق با بسیاری از مشتریان دوست شدم. زمانیکه تلفن هوشمند (اسمارت فون) بهمراه اینترنت خریدم دیگر فکر میکردم که بسیار مترقی شده ام و میتوانم در هر زمان بصورت آنلاین در جریان امور جاری قرار بگیرم. همین نیز مرا تشویق میکرد که پیوسته آنلاین بمانم. بمرور زمان برای در جریان امور قرار گرفتن و پیوسته آنلاین بودن مرز میان زندگی شخصی (حقیقی) و زندگی کاری و مجازی از میان برداشته شده و اندکی بعد دیگر زندگی شخصی برای من وجود نداشت.
بهنگام فرا رسیدن بحران اقتصادی جهانی من اندیشیدم که با پیوسته آنلاین بودن میتوانم در موقعیت کاری بهتری قرار بگیرم. برخی مواقع شبها  بخودی خود از خواب بیدار میشدم و بطرف تلفن هوشمند و لپ تاپ خود میدویدم تا خود را به روز کرده و رابطه برقرار نمایم و یا اینکه ببینم آیا رابطه ای با من برقرار شده است؟
همسر یونگ سرانجام از او جدا شد و این نقطه عطفی در زندگی او بود. یونگ حساب  فیسبوک خود را بست و دیگر در خانه به ایمیلهایش رسیدگی نکرد. تلفن هوشمند را بدور نینداخت اما مراجعه به آنرا در زمان فراغات و غیرکاری شدیدا محدود کرد. در ابتدا انجام این کار برایش بسیار بسیار دشوار و سنگین بود و از آن گذشته حتی  با انجام آن نیز دیگر نتوانست که ازدواج شکست خورده اش را باز گرداند اما با وجود این وضعیت روانی او بسیار بهتر از پیش شد.
میشائیل ایملمن روانشناس کلیلنیک تخصصی برای روان و اعصاب در نورد فریزلند  fklnf  آلمان میگوید:" شبیه این موضوع  در مورد خیلیها صدق میکند و شمار افرادی که از این معضل در عذابند و در خطر کم هم نیست. کسیکه  در روز بیش از دو ساعت در فیسبوک باشد بهیچ وجه به این فکر نخواهد رسید که در برابر یک مشکل واقعی و حقیقی قرار گرفته که نیاز به درمان دارد. در بهترین حالت این اطرافیان شخص هستند که متوجه این مشکل میشوند و آنها نیز هیچگاه نمیتوانند تمامی مشکل را ببینند و از اینرو محدودیتهایی دارند.
خود شخص هم مست دستیابی به داشتن امکانات نو و تماسهای نو میباشد. این احساس که پیوسته با دوستان، آشنایان، خویشان و یا همکاران در رابطه باشی، لذت بخصوصی برای بسیاری از انسانها دارد و حس خود نمایی ایشان و مطرح بودن ایشان را  در جمع تقویت میکند."
در ماه مای امسال (2011) بنا به آماری که یک موسسه آمار و پرسش آمریکایی بنام  یونایتد سامپلر منتشر کرد 60% کسانیکه در آمریکا کار میکنند در حین انجام کار، زمان عمده ای از وقت کاری خویش را در فیسبوک بسر میبرند و بکارهای دیگر میپردازند. تنها 45%  از کارمندان و کارکنان قادرند که بتوانند خود را کنترل کرده و 15 دقیقه مستمرا کار کنند بدون اینکه سری به فیسبوک و امثالهم نزنند. بطور متوسط بیش از یکساعت ونیم از زمان کاری اینگونه کارکنان در فیسبوک سپری میشود که این برابر با 15000 دلار حقوق متوسط سالانه یک کارمند میباشد.
فیلسوف لیپزیگی کریستوف تورکه Christoph_Türcke میگوید: " ما با تلفن هوشمند انفصالهایی را در جیب خود حمل میکنیم که پیوسته با تمرکز حواس و اعصاب ما در جنگند."
او در کتابی که بتازگی منتشر کرده است مینویسد : هربار که ما در راه هستیم و بطریق دیجیتال رابطه برقرار میکنیم و هر بار که ما در خانه و محل کار خویش هستیم و نمیتوانیم دل از برقرار نمودن تماسهای اینترنتی بکنیم، به رشد جامعه ای در حالت انقطاع کمک میکنیم و آنرا پرورش میدهیم.

پروفسور دکتر گرالد هوتر  gerald-huether  از دانشگاه گوتینگن که پژوهشهای ژرف و بسزایی در مورد تکامل مغز انسان انجام داده میگوید : مغز ما خود را بر روی مبادله های اطلاعاتی نو متمرکز میکند و ما فراموش میکنیم که امکانات مغز و فکر ما محدود میباشند.
روانشناس آمریکایی ادوارد هالو ول Edward_Hallowell  صحبت از Attention Deficit Trait  میکند که معنای شخصیت بدون تمرکز حواس را میدهد. بنظر او مغز در چنین مواردی هنوز اطلاعات رسیده را تجزیه و تحلیل نکرده که اطلاعات بعدی وارد میشوند. زمانی فرا میرسد که انسان چنان معتاد به این ورود بی کنترل اطلاعات و اخبار میشود که اگر مدت زمانی این رابطه قطع گردد، انسان همانند معتادین به مواد مخدر و الکل دچار تشنج، پریشاتی و ناآرامی میگردد.
انگلیسیها این بیماری را نوموفوبی مینامند که از واژه No Mobile Phone  مشتق گردیده و آن ترس از نداشتن تلفن هوشمندی است که بتوان با آن آنلاین بود. پزشکان افراط در تمایل به داشتن رابطه آنلاین را برابر با اعتیاد به مواد مخدر و الکل میدانند و میگویند بیماران مبتلا به آن تمایل سیری ناپذیری به برقراری رابطه مجازی و آنلاین دارند. این افراد از عدم تمرکز حواس و بیخوابی در عذابند و کم کم در امور رسیدگی به خانواده و کار خود کوتاهی کردن را شروع میکنند.
ولفگانگ یوهان متخصص روانشناس امور زناشویی ابراز میدارد، تمایل به پیوسته آنلاین بودن بتدریج تاثیرات خود را در ایجاد رابطه جنسی میان زوجها نشان داده  و اثرات خود را بجای میگذارد. در چند سال گذشته تعداد مراجعه کنندگان به مطب شخصی او شدیدا افزایش پیدا کرده است.
میشائیل ایملمن میگوید : " ما کوشش میکنیم که طرز درست بکار گیری تلفن هوشمند و اینترنت را برای بیماران تشریح کرده و ایجاد رابطه را بطریق صحیح به ایشان نشان دهیم. زمانیکه مرحله نشان دادن و تشریح به پایان رسید این بعهده خود بیمار خواهد بود که از این داده های اطلاعاتی ما بهره گرفته و مرزها را برای خود مشخص نماید."

Monday 24 October 2011

انگشتری از دوران تاریکی

سده های میانی (قرون وسطی) را در غرب بخاطر جنگها، جهالتها و کوته فکریهای سیاسی و مذهبی که در آن وجود داشت، دوران تاریکی میخوانند.
در آوریل سال 2009 مایکل گرین هورن که با دستگاه فلزیاب خویش در مزرعه ای در انگلستان بصورت تفننی به جستجو مشغول بود، موفق به یافتن انگشتری شد که یاقوتی کبود بر نگین داشت و قدیمی ترین اثر یافته شده از این دست میباشد در انگلستان است. او که بهمراه 24 نفر دیگر با فلزیابهایشان مشغول جستجو بودند، میخواست که به کارش پایان دهد که ناگهان فلزیابش به صدا درآمد. گرین هورن شروع به خاکبرداری نمود و انگشتر زرین با نگین یاقوت کبود را از دل خاک بیرون آورد. موزه یورکشایر انگشتری را بمبلغ 35000 پوند انگلیس از او خریداری نمود.
آزمایشهای انجام داده شده بر روی انگشتری نمایان ساختند که 90 درصد آن از زر ناب، 8 درصد از نقره و دو درصد دیگر از مس تشکیل شده است. یاقوت نیز سنگی بود که در سده های میانه تنها در اختیار پادشاهان و اسقفهای اعظم کلیسا قرار داشت. ناتالی مک کاول از کارکنان موزه یورکشایر اظهار میدارد که چنین انگشتری را تنها مردان بدست میکردند زیرا قطر آن بسیار بزرگتر از آنی بود که بر انگشت زنی بماند.
اما داستان انگشتری و نگین آن چیست؟ چگونه این یاقوت یافته شده در کانهای خاورمیانه سر از انگلستان درآورده بود؟
نگین انگشتری میتوانسته از کانی در سریلانکا و یا افغانستان آمده باشد. افغانستان از دیرگاه به خاطر کانهای سنگهای قیمتیش شهره عالم بود و سریلانکا نیز جائیست که حضرت سلیمان سنگهای نگین انگشترهایش را از آنجا تامین میکرد.
مک کاول ادامه میدهد در آینده نزدیک متخصصینی این سنگ را آزمایش خواهند کرد تا مشخص گردد که موطن اصلی آن کجا بوده است. پژوهشگران معتقدند که این سنگ بهمراه انگشتری توسط وایکینگها که به تجارت با کشورهای شرقی اشتغال داشتند، به غرب آمده است و برخی از آنها حتی معتقدند که تناسب رنگهای سرخ، آبی و طلایی بطور مشخص انگشت را به سوی آنگلو ساکسونها نشان میگیرد. در یورک آنزمان صنعتگران آنگلو ساکسونی فراوانی وجود داشتند.
تنها یاقوت دیگر که از دوران تاریک در انگلستان به جای مانده است، یاقوتی است که چلیپای زرینی را مزین میکند.
ملکه الیزابت دوم هر ساله بهنگام افتتاح پارلمان این چلیپا (صلیب) را در د ست میگیرد. داستان سرگذشت این یاقوت نیز بسیار هیجان انگیز است. نخستین بار این یاقوت را در سال 1042 میلادی بر انگشتان ادوار پادشاه انگلیس مشاهده کردند. اما بنا به روایات، این پادشاه اهمیت چندانی به جاه و جلال نمیداد.
روزی بهنگامیکه او در خیابانهای لندن روان بود، گدایی از او تقاضای کمک کرد. ادوارد در جیبهای خود پولی برای دادن به مرد مستمند نیافت و بنابراین دست بر انگشتان برده و انگشتری را بیرون کشید و به مستمند داد که دست خود را به سوی دراز نگاه داشته بود. چندین سال بعد دو نفر از زوار که بتازگی از سرزمین مقدس و اورشلیم به انگلستان بازگشته بودند از دربار تقاضای ملاقات ادوارد را نمودند. پس از ملاقات با ادوارد آنها به او گفتند که پیرمردی که خود را یوهانس از حواریون عیسی معرفی کرده بود بهمراه دو فرشته انگشتری را به آنها داده و از ایشان تقاضا کرده که آنرا به دربار انگلستان نزد پادشاه ببرند. پیرمرد به آنها گفته بود زمانیکه او را دوباره به میان مردمان فرستاده بودند، پادشاه این انگشتری را به او داده است و اکنون زمان آن فرا رسیده که او انگشتری را نزد صاحبش باز پس فرستد.
شش ماه بعد ادوارد بر اثر ابتلا به بیماری آبله مرغان درگذشت و او را بهمراه تاج و انگشتریش در گور نهادند. دویست سال بعد بهنگام سلطنت هنری سوم او خواست که برای ادوارد که در این میان مقدس نامیده میشد، گوری درخور او بسازد. پس از پایان بنای گور جدید، گور قدیمی ادوارد را باز نمودند و اسکلت او را در میان گور نو جای دادند اما انگشتری را از دستش و تاج را از سرش برداشتند.
از آن پس تاج و انگشتری بخشی از جواهرات سلطنتی انگلستان را تشکیل دادند. به باور عمومی در سده های میانه این انگشتر نیروی خارق العاده ای داشت. آنها معتقد بودند که بر دست کننده انگشتر هیچگاه بدست دشمنانش کشته نخواهد شد بخصوص اگر قرار باشد که این کشته شدن توسط زهر انجام پذیرد.
همه پادشاهان انگلیس تا زمان اولیور کرامول بهنگام تاجگذاری از این تاج استفاده میکردند. کرامول دستور داد تا تاج را بهمراه برخی دیگر از آلات زرین جواهرات سلطنتی آب کردند اما چارلز دوم دوباره از باقیمانده زرینه جات تاجی ساخت که دقیقا شبیه تاج پیشین بود و آنرا بر سر نهاد. از آن پس تمامی پادشاهان انگلیس آن تاج را بهنگام تاجگذاری بر سر مینهادند. تنها ملکه ویکتوریا که در زمان تاجگذاری هژده سال بیشتر نداشت نمیتوانست این تاج 2،2 کیلویی را بر سرنهد. بنابراین در سال 1838 تاجی نو برای او ساختند و او آنرا بر سر نهاد. بر روی تاج  ملکه ویکتوریا این یاقوت کبود بهمراه سنگهای گرانبهای دیگری مانند شاهزاده سیاه، ستاره آفریقا و الماس کوه نور را که بتازگی از افغانستان به انگلیس برده بودند، قرار داشتند. الماس کوه نور   که توسط نادر شاه از هندوستان به ایران آورده شده بود، پس از مرگ وی توسط یکی از سرداران افغانی او در افغانستان نگاه داشته شد و بعدها بدست انگلیسیها افتاد.
این تاج را هنوز هم میتوان در موزه برج لندن مشاهده نمود.

Thursday 20 October 2011

نفی روانی اخبار بد

انسانها برای برنامه ریزی در مورد آینده خود از چه نوع اطلاعاتی استفاده میکنند؟ پژوهشهای اخیر نشان دادند که بیشتر از اطلاعاتی که محتوای خوش آیند و مثبت داشته باشند.
اخباری که صبر ایوب طلب کنند بیشتر به حاشیه ذهنی ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه فرستاده میشوند. این خصوصیت فردی بر روی رفتار اجتماعی جامعه نیز تاثیر گذار است.
پژوهشگران و دانشمندان گرد آمده در گروه خانم تالی شاروت از کالج دانشگاه لندن آنچنانچه که در نشریه تخصصی  nature گزارش داده شده است، معتقدند که انسانها کلا برای پیشبرد برنامه های آینده خود به خوشبینی های غیر حقیقی بیشتر دل میبندند و آنها را در محاسبات و آینده نگریهای خود بکار میگیرند تا حقایق کمتر خوشایند و بعضا ناخوشایند.
این پژوهشگران برای رسیدن به این نتیجه از روش جالبی استفاده کردند. آنها عده ای را برای انجام آزمایش دعوت نمودند و برای آنها 80 ماجرای منفی و معمولی را از زندگی روزمره انسانها تعریف نمودند. سپس از ایشان خواستند تا حدس بزنند که آینده ایشان تا چه اندازه در معرض خطرهای مشابه قرار دارد. آزمایش شوندگان شروع کردند به حدس زدن در مورد میزان خطرات و احتمالاتی که در آینده میتواند برایشان اتفاق بیفتد.
پس از آن دانشمندان میزان حقیقی وقوع احتمال خطرات مشابه را برای آزمایش شوندگان تعریف کرده و آنرا برایشان تشریح نمودند.
سپس پژوهشگران دوباره از همین افراد همان پرسشهای پیشین را در قالبی دیگر مطرح نمودند و از ایشان خواستند تا درصد احتمال وقوع ماجرای مشابه را در زندگی آینده شان دوباره تخمین بزنند.
با کمال شگفتی دانشمندان متوجه گردیدند در جائیکه در صد خطر واقعی کمتر از برآیند گمان زده شده آزمایش شوندگان بود، 79 درصد از ایشان درصد واقعی را برگزیدند اما در جاییکه آمار واقعی تراز منفی تری داشت تا میزان گمانهای ایشان، آنها همچنان بر سر درصد وقوع احتمالی پیشگویی خویش باقی ماندند و حاضر نگشتند تا پیش بینی خود را به جهت منفی ( که به حقیبت نزدیکتر بود) تغییر دهند و همچنان خوش بین باقی ماندند.

دانشمندان و روان شناسان با نگرش به نتیجه بدست آمده به این امر اشاره نمودند که چنین واکنشی در انسانها نتایج اجتماعی را هم در پی دارد. برای نمونه در آلمان انسانها باوجود خرابتر شدن هر روزه وضعیت اقتصادی دولت و ناپایدار شدن شبکه خدمات اجتماعی دولتی هنوز هم چندان رغبتی به داشتن نقشه های آینده شخصی نشان نمیدهند و هنوز هم به بیمه های دولتی بازنشستگی و شانسهای احتمالی  بعنوان ستونهای محکمی برای دوران کهولتشان مینگرند.

Sunday 16 October 2011

چگونگی پیدایش اوراق قرضه بهادار دولتی – بخش پایانی


دیگر پس از آن در شهر فلورانس بانک قابل توجهی وجود نداشت. حاکمین شهر هم دو راه بیشتر در پیش رو نداشتند. یا اینکه به صرفه جوئی کامل پرداخته و از جنگ کردن با دیگران دوری گزینند و یا اینکه راهی بیابند که قوانین کلیسایی را دور زده و آنها را به سرمایه جدیدی برساند. فلورانسیها راه دوم را برگزیدند.  
شهرهای دیگر مانند ونیز و جنوا هم همانند فلورانس روشهای نوتری ابداع نمودند که بر طبق آنها از شهروندان مالیاتهای اضافی دریافت کنند اما این مالیاتهای اضافی را شهروندان میتوانستند پس از گذشت مدت زمانی دوباره با بهره حاصل از کارکرد بر روی آنها پس بگیرند. بدینوسیله پول دوباره به خزانه دولتی سرازیر گشت و مزدوران میتوانستند دلخوش به گرفتن تنخواه (حقوق) به جنگ و جدال با دیگران بپردازند.
همانطور که تاریخ دان بریتانیایی نیال فرگوسون  Niall_Ferguson  در کتاب خود بنام "برقدرت نشستن پول" نوشته است، فلورانسیها اکنون دیگر قادر بودند تا سرمایه خود را از خود وام بگیرند.
شهروندان سندی که بعدها اوراق قرضه دولتی خوانده شدند را از حاکمین دریافت میکردند. بدینگونه بود که این اسناد بتدریج خود قدرت و توانایی پول نقد را دارا شدند. اینگونه ایتالیائیها اوراق بهادار را اختراع نمودند که بزودی در سرتاسر کشورهای اروپایی متدوال گردید.  نخستین کشوری که این شیوه را از ایتالیائیها اقتباس نمود هلند بود.
هلندیها در سال 1568 با داشتن جمعیتی برابر با یک و نیم میلیون نفر در برابر اسپانیا که آنزمان ابرقدرتی محسوب میشد و جمعیتی بیست و یک میلیونی داشت، بپا خاستند، جنگیدند و پیروز شدند.
این پیروزی دلایل فراوانی داشت ولی یکی از مهمترین عوامل آن این بود که حکومت هلند میتوانست که وام سالم بگیرد و از نظر اقتصادی واپس نماند. این در حالتی بود که پادشاهان اسپانیا نیز از گرفتن وام برای پیشبرد مقاصد نظامی خویش ابایی نداشتند و از اینرو وامدار نیمی از کشورهای اروپایی گشته بودند. نتیجه آن شد که پس از مدتی تمام شالوده های اقتصادی امپراتوری اسپانیا فرو ریخت و دیگر کسی نمانده بود که خواستار وام دادن به اسپانیا باشد.
در هلند وضعیت به گونه دیگری بود. بازرگانان شهرهای روتردام و آمستردام به اندازه کافی توانگر بودند. حکومت هم از همینها پول قرض گرفت آنهم به گونه اختیاری یعنی وام دادن به دولت اختیاری بود و نه اجباری. به عبارت دیگر دولت از ملت پول قرض گرفت تا خرچ توپهایی کند که برایشان پیروزی را به ارمغان میآورد.
البته همیشه و در همه جا هم کارها به یک منوال به پیش نمیرفتند. در فرانسه وضع به گونه دیگری پیش رفت. لوئی شانزدهم از بانکهای داخلی پول قرض گرفت ولی چنان در خرج کردن این وامها اسراف نمود و در بازپرداخت بدهیها تعلل بخرج داد که بانکهای داخلی فراوانی دچار ورشکستگی شدند و از عهده پرداختن دیون خود به شهروندان عادی که پولهای خود را نزد آنها به  ودیعه  سپرده بودند برنیامدند. یکسال پس از این واقعه طاقت مردم بسر آمد و به باستیل هجوم آوردند و پادشاه را عزل کردند. یکی از کارمندان عالیرتبه فرانسوی سالها پیش از انقلاب کبیر فرانسه با حالتی ناامید نوشته بود :" زمانیکه مردم به این فکر بیفتند که پادشاهشان شخصی عیاش و بی لیاقت است دیگر  برای  دولتیان غیرممکن خواهد بود که بتوانند از بانکها وامی دریافت نمایند زیرا دیگر کسی وجود نخواهد داشت که سرمایه خود را در اختیار بانکها قرار دهد."
نکته جالب اینجاست که در همین زمان انگلیسیها تقریبا سه برابر فرانسویها به بانکهای خود مقروض بودند اما کشورشان به ورشکستگی اقتصادی کشیده نشده بود. حکومت انگلیس هنوز هم میتوانست اقساط بدهیهای خود را به بانکها  بموقع پرداخت نماید.
امروزه با گذشت بیش از دو سده از وقوع انقلاب کبیر فرانسه کشورهای جهان دیگر شاهد وجود جباران و عیاشان فراوانی در راس قدرت نیستند و بدینجهت نیز میزان و حجم وامهای دولتی گرفته شده از بانکها و شرکتهای بیمه بسیار زیاد شده است. 
آمریکائیها، آلمانیها و یا بریتانیائیها دیگر پول را نیز تنها از بانکهای داخلی قرض نمیکنند. در بیشتر موارد سرمایه داخلی یک کشور به تنهایی قادر نیست تا مخارج دولتی آن کشور را تاءمین نماید. اما هنوز هم مانند پیشتر این اصل برقرار است که بانکها و بیمه ها و دیگر بنگاههای مشابه اقتصادی پول را به دولتها قرض بدهند با این امید که اصل آنرا بهمراه بهره مناسب دوباره دریافت نمایند و دولتها نیز پیوسته در این ترس به سر میبرند که مبادا وام دهندگان نظر خویش را در مورد اعطای وام تغییر دهند.

سیاستمدار آمریکایی جیمز کارویل  James_Carville  که در تیم انتخاباتی بیل کلینتون رئیس جمهور پیشین آمریکا نقش بسیار فعالی داشت، یکبار گفت : " در گذشته آرزو میکردم که اگر قرار باشد که دوباره بدنیا بیایم، رئیس جمهور، پاپ و یا بازیکن موفق تیم بیس بال شوم اما در این میان نظر خود را تغییر داده ام. آرزو دارم که اگر روزی دوباره بدنیا آمدم رئیس بنگاهی گردم که با خرید اوراق بهادار قرضه دولتی به کشورها پول قرض میدهد. اینگونه میتوان نفس همگی را در سینه هایشان حبس نمود."