جستجوگر در این تارنما

Tuesday 26 September 2017

Eine einfache Frage

Wenn jemand zu Arzt geht und Arzt ihm sagt, nach den Untersuchungen haben wir festgestellt, dass dein Lunge wegen Rauchen oder Magen wegen Trinken total hin sind, wäre es klug vom Patienten zu sagen „Magen oder Lungen bilden ja nur 13% von meinem Körper  Vergiss nicht, dass 87% von deinem Körper gesund ist.“

Optimistische Antwort aber nicht realistisch genug. Falsche Argumentation und harte Polemik.  Vertuschen von einem klaren Bild.
Ähnliches geschieht im Moment in der Politik von Deutschland nach den Wahlen von 2017.

Die Frage dürfte viel mehr sein, was ist denn passiert, dass in einem demokratischen Land auf einmal 13% AFD Wähler geworden sind? 
Die noch richtigere Frage wäre, was ist überhaupt AFD und warum interessierten sich die Menschen dafür? 
Woher kommt AFD und was sind die Ursachen?
Jetzt sind Sie da und das ist eine Tatsache.
Überhaupt es muss doch einen Grund geben, dass in vielen westlichen Ländern die rechten Flanken wieder Salonfähig geworden sind.

Das müsste man nachforschen statt mit Zahlen und Prozenten zu spielen und seiltanzen.

Die Tatsache ist, dass neben Hetzereien und Falschinformationen auf einer Seite, die Fehlkalkulationen und Missachtung der Stimmen der Wähler und sie zu hintergehen stattgefunden haben.

Gewiss, gute Taten sind auch getan. Das verneint doch kein vernünftiger Mensch aber wie es in der Bibel steht,  man hat sich der Regierung offenbart und man hat die Taten von der Regierung gewogen und für nicht gut empfunden.

Das Volk hat nicht nur rechte Denkrichtung. Das Volk war unzufrieden und dieser Vorwurf geht direkt an die Adressen von CDU/CSU, SPD und sogar die Linke. Auch die Linken haben laut Diagnosen von ARD und ZDF fast halbe Million Stimmen an AFD verloren.

Die Menschen hierzulande haben viele Bedenken. Für ihre jetzige aber auch zukünftige Existenz.
Man macht sich Sorge wegen z.B. seine Rente.
In die Rente gehen auch diejenigen, die nach Jahre lange Arbeit in diesem Land alt geworden sind um endlich bedürftig zu werden und in den Strassenmülleimern nach leeren Flaschen zu suchen. Sie sind auch nicht wenig.
Die Anzahl derjenigen, die 2 Jobs ausüben müssen um sich gerade noch übers Wasser zu halten sind in vergangenen 4 Jahre verdreifacht.
Es gibt nicht genug Geld um die Schulen vernünftig zu finanzieren, das auch in einem Land, dass der grösste Exporteur der Welt ist und in der Vergangenheit auch immer zu den ersten 3-4 gehörte.
Die Kluft zwischen reich und arm wird immer grösser und das soziale Netz immer dünner und kleiner.

Die Folge davon ist die 13%. Und sie sind nicht zu ignorieren. Sie sind da. Sie sind auch nicht von Mars gekommen. Sie sind Bürger dieses Landes. 
Immer gewesen.
Parolen wie 13% sind sie und 87% sind wir, sind total gegenstandslos und einfach zu kindisch.
Wir haben es verstanden nach solchem Vergleich, bleibt eine anzuzweifelnde inhaltslose Aussage.

Wie kann es sein in einem Land, in dem eine Koalitionspartei wie FDP (zu Genscher's Zeit auch nicht mit mehr Prozentanteil von Wählerstimmen, wenn nicht weniger) voll wahr genommen wird und gross genug ist um 2 Ministerium Posten zu bekommen und die 13%  sind auf einmal nichts? 
Wie denn das? Verharmlosung der Tatsache? Immer noch? 

Will man nicht die eigene Fehler zugeben? 

Solange man seine eigene Fehlern nicht eingesteht, ist man auch nicht breit irgendwelche Änderungen da rein zu bringen und "wir haben es verstanden" bleibt ja nur  eine bittere leere Parole, die diese 13% zu noch mehr macht.


Tuesday 5 September 2017

اشکِ تمساح از برایِ چه؟

با افزایشِ تعدادِ پناهجویانیکه از سویِ آفریقا رو به اروپا نهاده اند، سرانِ برخی‌ از کشورهایِ اروپایی به فکر افتادند که برایِ این دشواری راه چاره ای پیدا کنند و برایِ این منظور صدرِ اعظمِ آلمان به همراهِ همتایانِ اروپایی و دو رئیسِ جمهور از دو کشورِ آفریقایی، چندی پیش در پاریس گردِ هم آمدند تا این امر را بررسی نمایند.
به نظرِ منهم کارِ نسبتاً درستی‌ داشت انجام میشد تا اینکه بطورِ اتفاقی چشمم به مقاله زیر از نشریه اخبارِ اقتصادیِ آلمان که دو سال و چند ماهِ پیش  (2015.03.15) منتشر شده بود، افتاد و بناگاه  در دید من همه چیز تناسبش را از دست داد. اینجا لینکِ اصلیِ مقاله را با عنوانِ  "فرانسه تنها میتواند با استثمار مستعمرات پیشین خود به حیات ادامه دهد" می‌بینید و در پایین برگردانِ کوتاه شده آنرا میتوانید بخوانید. عبارات داخل (   ) اضافات و توضیحات خود من هستند و در مقاله اصلی موجود نبودند.
دولتِ فرانسه سالانه ۴۴۰ میلیارد یورو از مستعمراتِ پیشینش مالیات دریافت می‌کند. کشورِ فرانسه وابسته به این درامد میباشد ورنه به ژرفای چاهِ  مهم نبودنِ وزنه اقتصادی سقوط مینماید. اینرا آقای ژاک شیراک رئیسِ جمهورِ پیشینِ فرانسه بیان کرد.
این ماجرا نشان میدهد که داشتن یک جهانِ منصفانه، بندرت عملیست زیرا که استعمارگرانِ پیشین، خودشان هنوز هم به استثمار کردن دیگران وابسته هستند.
در دهه‌هایِ ۵۰ و ۶۰ سده گذشته مستعمراتِ آفریقاییِ فرانسه مصمم گشتند تا خود را مستقل نمایند. دولتِ فرانسه هم این امر را رسماً پذیرفت امّا همزمان از این کشورها درخواست نمود که پیمان نامه‌ای را با فرانسه به امضا برسانند که در آن این کشورها متعهد می‌گشتند که واحدِ پولی  اف سی‌ اف آ FCFA  را برایِ سیستمِ اقتصادی خود بپذیرند، شیوه آموزشی و ارتشیِ فرانسه را حفظ نمایند و فرانسوی زبانِ رسمی‌ِ دیوانیِ  این کشورها باشد.
از آن پس و به سببِ این پیمان نامه ۱۴ کشورِ آفریقایی ناچارند که چیزی حدودِ ۸۵% ذخایرِ ارزیشان را در بانکِ مرکزیِ پاریس سپرده نمایند، جائیکه مستقیماً زیرِ نظرِ وزارتِ اقتصادِ فرانسه میباشد. این کشورها دسترسی به این بخش از ذخایرِ ارزیِ خود نداشته و اگر از ۱۵% باقیمانده ذخایرِ ارزی خود نتوانند اموراتِ خود را بگذرانند، مجبورند که برایِ گذرانِ زندگی‌ِ خود از وزارتِ اقتصادِ فرانسه وام با بهره روز بگیرند. بدینوسیله از سالِ ۱۹۶۱ پاریس ذخایرِ ارزیِ کشورهایِ  بنین، بورکینفاسو، گینه بیسائو، ساحلِ عاج، مالی‌، نیجر، سنگال، توگو، کامرون، جمهوریِ آفریقایِ مرکزی، چاد، کنگو، گینهِ اکوادور و گابن را در اختیارِ خود دارد. از آن گذشته این کشورها می‌باید هنوز بدهی‌هایِ مربوط به مخارجِ  احداث تاسیساتی که فرانسویها در دورانِ استعمار در این کشورها بنا کردند، به فرانسه بپردازند.
اینگونه فرانسه سالانه ۴۴۰ میلیارد یورو درآمد دارد. دولتِ فرانسه همچنین حقِ اولیهِ خرید همه  موادِ کانیِ که تازه یافت می‌شوند را دارد و شرکتهایِ فرانسوی که پیشنهادِ مشابهی‌ نسبت به دیگر رقبا عرضه میدارند، بایستی‌ در برابر ایشان ارجحیت داده شوند.
طبقه حاکمه این کشورها حقِ انتخاب دیگری جز پذیرفتنِ این مفاد ندارد، ورنه توسطِ کودتا برکنار میگردد.
در ۵۰ سالِ گذشته مجموعا ۶۷ کودتا در ۲۶ کشورِ آفریقایی انجام گشتند که از این ۲۶ کشور ۱۶ تایشان مستعمراتِ پیشینِ فرانسه بودند.
نمونه یکی‌ از آنها سرگذشتِ سیلواموس الیمپیو  Sylvanus Olympio  رئیسِ جمهورِ کشورِ توگو بود. او از امضایِ این پیمان نامه سر باز زد. فرانسه بر پرداختِ بهایِ تاسیساتِ ساخته شده در زمان استعمار پافشاری میکرد، چیزیکه ۴۰% بودجه سالانه کشورِ فقیرِ توگو را میبلعید و این کشورِ تازه به استقلال رسیده را به مرزِ نابودی و وابستگیِ اقتصادی میکشاند.
تنها سه‌ روز پس از اعلام تصمیمِ سر باز زدن از امضایِ پیمان نامه، الیمپیو توسطِ  گناسینگبه ایادما Gnassingbe Eyadema که پیشتر در لژیونِ خارجی‌ فرانسه به عنوانِ مزدور کار میکرد، ترور گردید.
ایادما برایِ اینکار ۵۵۰ یورو به پولِ امروز دریافت نمود و چهار سال بعد مقامِ ریاست جمهوری به او پیشنهاد گشت که پذیرفت و تا پایانِ زندگی‌ خویش ۲۰۰۵ رئیس جمهور باقی‌ ماند.
( گماسینگبه ایادما  جزو گروهِ ۶۷۶ نفریِ مزدورانِ آفریقاییِ لژیونِ خارجی‌ِ فرانسه بود که پس از جنگِ الجزایر، نامه  پایانِ خدمتِ خود را از ارتشِ فرانسه دریافت کرده ولی‌ هنوز با ارتشِ فرانسه دورادور در ارتباط بودند)
در سالهایِ پس از آن فرانسه باز هم بارها به این مزدورانِ سابقِ لژیونِ خارجی‌ مراجعه کرد تا حکومتهایی را در مستعمراتِ سابق سرنگون کند. همینگونه بود سرنوشتِ نخستین رئیس جمهورِ کشورِ جمهوریِ آفریقایِ مرکزی، دیوید داکوDavid Dacko  که در سالِ ۱۹۶۶ توسطِ اعضاِ سابقِ لژیونِ خارجی‌ سرنگون شد و یا موریس یامیگو Maurice Yaméogo رئیسِ جمهورِ بورکینفاسو و متیو کرکو Mathieu Kérékou رئیسِ جمهورِ بنین.  مودیبا کیتا Modiba Keita رئیسِ جمهورِ مالی‌ که تصمیم گرفته بود واحدِ پولِ وابسته به فرانسه را کنار بگذارد در سالِ ۱۹۶۸ دچارِ این سرنوشت گردید و مزدورانِ سابقِ لژیونِ خارجی‌ به سراغش رفتند.
برخلافِ دیگر قدرتهایِ استعماری که روشِ خود را دگرگون کردند، قشرِ سیاسیِ حاکمه فرانسه به هیچ وجه به این نمی اندیشد که آثارِ دورانِ استعمار را زدوده و اجازه دهد که این کشورها استقلالِ کاملِ خود را بدست آورند.
آنگونه که رئیسِ جمهورِ پیشینِ فرانسه ژاک شیراک در ماهِ مارچِ سالِ ۲۰۰۸ گفت „ بدونِ آفریقا فرانسه در حدِ یک کشورِ جهانِ سّومی تنزل می‌کند".
این خلاصه شده متنِ نوشته شده در نشریهِ اخبارِ اقتصادی آلمان بود.
با توجه به این متن و ادامه داشتنِ آن و همچنین شیوهِ برخوردِ اروپا با آن، تنها چیزی که ممکن است انجام پذیرد، رفتنِ خاکروبه به زیرِ فرش است تا از چشمانِ دیگران دور بمانند و نه‌ خاکروبه زدائی به معناِی کاملِ آن.

شاید تنها اقداماتِ موثری انجام گیرند که پایِ این پناهندگان که ثمره همان سیاست‌هایِ اشتباهِ کشورهایِ قوی میباشد، هیچگاه به اروپا نرسد و آنها همانجا در قاره آفریقا باقی بمانند تا مبادا وجدانی (!) در اروپا معذب گردد.