جستجوگر در این تارنما

Wednesday 29 December 2010

جیوه، از سموم رها شده در طبیعت پرندگان را همجنسگرا کرد

با  رها گشتن  جیوه در طبیعت، تعادل میزان هورمون های مهره داران بهم میریزد. پژوهشگران متوجه گشتند که برخی از نوعی از لک لک های سپید نر (من نام درست این پرنده را به فارسی نمیدانم در ویکیپدیا هم نیافتم، به انگلیسی Ibis و به عربی ابومنجل) که بهمراه مواد غذائیشان جیوه زیادی خورده بودند، همجنسگرا گشتند.
بهنگامیکه سمومی که به سختی در طبیعت تجزیه میگردند وارد چرخه های طبیعی شوند، اثرات خود را معمولا در بالاترین مکانهای زنجیره های غذایی بصورت واضحتر نشان میدهند.
حیوانات بزرگتر معمولا حیوانات کوچکتر از خود را که پیشتر از آن این سموم را در بافتهای بدن خود جمع کرده بودند، میخورند و با این کار خود مقدار متراکم شده بیشتری از این سموم را وارد بدن خود میگردانند. 
از این طریق سمی که از فلز سنگینی مانند متیل جیوه ساعد میشود مسیر خود را با گذشت از بدن حشرات، کرمها، قورباغه، خرچنگها، ماهیها و پرندگان کوچکتر طی کرده و سپس به بدن ماهیهای بزرگتر و پرندگان شکارچی میرساند. در اینجا این سموم سیستم اعصاب بدن را مخدوش کرده و به واکنش منفی وامیدارد و یا بعضا نیز مختل میسازد.
آنطوریکه پژوهشگران آمریکایی و سریلانکایی در نشریه علمی کالج سلطنتی انگلیس بنام  Fachmagazin "Proceedings of the Royal Society B" بتازگی منتشر کرده اند، بنظر میرسد  که این سموم محیط زیست حتی برروی جریانات جنسی لک لک های  سپیدی که مقدار زیادی  متیل جیوه  را با غذاهایشان بلعیده بودند، نیز تاثیر گذاشته و تعدادی از گونه های نر آنان را همجنسگرا کرده باشد. در صورت بروز گسترده این پدیده در طبیعت دسته های لک لک سپید گرمسیری  در فصل تخم گذاری از تعداد جوجه های کمتری برخوردار میشوند و این امر حیات آنها را در دراز مدت تهدید میکند.
پتر فردریک و نیلمینی جایاسنا دو پژوهشگری بودند که این پرندگان را بدام انداختند و به انجام آزمایشی مبادرت ورزیدند. آنها پرندگان را به چهار گروه تقسیم کردند و بیش از سه سال به آنها غذا دادند. به سه گروه از این پرندگان بطور مستمر غذایی دادند که به اندازه غذاهای طبیعی که این پرندگان در آزادی  بدست میآورند،  جیوه و دیگر سموم رها شده در طبیعت را داشت.  گروه چهارم پرندگانی بودند که در غذای آنها جیوه و دیگر مواد مضر وجود نداشتند.
در سه گروهی که غذاهای آلوده بطور مداوم مصرف میکردند تا پنجاه و پنج درصد نرها با یکدیگر تشکیل آشیانه دادند و ما بقی جفتها هم نسبت به گروه چهارم کمتر تخمگذاری کرده و جوجه دار شدند.

پژوهشگران متوجه  گشتند که یکی از دلایلی که میتواند به وجود آمدن  تغییراتی  در جفتگیری این پرندگان آمده باشد، عدم علاقه جنس ماده این پرندگان به جفتگیری بوده که از جنس نر دوری می جستند. دانشمندان معتقدند با وجودیکه  عادات پرندگان نر هم ملایمتر از حالت این پرندگان در طبیعت آزاد بود، اما باز هم میشد که رفتار ایشان را بعنوان رفتار طبیعی جنس نر این پرندگان معرفی و شناسایی کرد.
در اجتماعات طبیعی این پرندگان تا کنون جفتهای همجنس گرا مشاهده نگردیده اند. بنظر میرسد که هنوز مقدار جیوه موجود در غذای ایشان بعلت مهاجرتهای تابستانی و زمستانی از یک منطقه به منطقه دیگر و وابسته نبودن به منبع غذایی مشخص و ثابتی، به میزان بحرانی نرسیده باشد.
دانشمندان هشدار میدهند که اگر میزان سموم رها شده در طبیعت بهمین منوال ادامه پیدا کند، در آینده میتوان شاهد در خطر انقراض قرار گرفتن پرندگان وحشی نیز بود.
پیشنهاد میکنم  نتایجی  که پژوهشگران اخیرا دوباره به آنها رسیده اند را با نتایج پژوهشهایی که در دهه های هفتاد و هشتاد سده پیشین میلادی در اروپا انجام گرفته شدند، مقایسه نمایید. برآورد  پژوهشهای دهه هشتاد  در مورد اثرات و مضرات داروهای ریخته شده در دستشویی و زباله معمولی که به سیستمهای بازیافت  آب شهرهای اروپا و بخصوص انگلیس راه یافته بودند، در مطبوعات اروپایی منتشر گشتند ( همچنین ن. ک. به  با داروهای کهنه چه کنیم؟   و همچنین  قانون " ریچ " ).

Monday 27 December 2010

میزان مصرف اعلام شده در خودروهای هیبریدی گمراه کننده میباشد

خودروهای هیبریدی وسایل نقلیه ای هستند که هم میتوانند کاملا برقی با خازنهای قابل شارژ باشند و هم خودروی با دو موتور، یک موتور برقی و یک موتور درون سوز یا احتراقی. خودروهای هیبریدی دوگانه سوز که میتوان به پریز برق (PHEV Plug-in hybrid Electric Vehicle ) وصلشان کرد تا خازنهایشان پر گردند در حال حاضر گل سرسبد کارخانجات خودرو سازی هستند زیرا در مجموع کم مصرف میباشند.
اما بایستی هشیار بود که این ادعا میتواند به سوءتفاهم انجامیده و این امر میتواند بسیار گمراه کننده باشد.
معمولا میزان مصرف یک خودرو را میتوان در کاتالوگهای کارخانه سازنده مشاهده کرد اما این میان همه میدانند که این اعداد و ارقام قابل اطمینان نیستند و تنها در شرایط کاملا استثنائی و توسط رانندگان کاملا مجرب و در شرایط جوی مناسب بدست آورده میشوند و نه خریدار معمولی.
شرایط اما برای خریدار تفاوت پیدا کرده است. تا کنون صحبت از خودروهایی میشد که امکانات و عملکردهایشان  تا حدود بسیار زیادی برای همگی شناخته شده بودند. امروزه نسل جدیدی از خودروها در راه هستند مانند خودروهای هیبریدی یا خودروهای برقی. خریدار نقاط ضعف و قدرت و پیوند میان قطعات عرضه شده در این خودروها با دیگر چیزها را یا اصلا نمیداند و یا اگر هم بداند این میزان از دانستن در حد بسیار پایینی قرار دارد و بازگو کننده کل حقایق نیست. بقول معروف خریدار خودروهای سری نو در این رابطه  مو را می بیند ولی از پیچش مو خبری ندارد و یا ابرو را می بیند و حکایتها و اشارتهای ابرو برایش بکلی نامفهوم میباشد. در اینجا گمراه کردن خریدارانی که از شیوه های محاسباتی خودروسازان برای عرضه کردن ارقام  کاتالوگها اطلاع دقیقی ندارند، اندازه ها و معیارهای جدیدی را بخود میگیرند.
علت اصلی برای گمراه کردن/شدن خریداران تکنیکی است که در خودروهای هیبریدی دوگانه سوز بکار گرفته شده است.
در خودروهای هیبریدی دوگانه سوز که مجهز به یک موتور درون سوز و یک موتور برقی هستند موتورهای درون سوز زمانی  به کار میافتند که خودرو سرعت بخصوصی را بدست آورده باشد و پبش از آن تنها موتور برقی خودرو میباشد که محرک آن است. 
با این حساب برای نمونه اعلام میزان مصرف 2،5 لیتری بنزین برای   تویوتا پریوس و اعلام  اینکه میزان دی اکسید کربن تولید شده در این خودرو تنها 59 گرم میباشد، مربوط به بخشی از حرکت خودرو است که در آن موتور درون سوز خودرو در حال فعالیت بوده است  حال آنکه برق مصرفی گرفته شده از خازنهای خودرو ( باتریهای ساخته شده از لیتیوم – یون ن. ک. به ارزش بالای سبکترین فلز جهان ) نیز خود بصورت غیر مستقیم در جریان  تولید دی اکسید کربن سهیم بوده است که در این گونه محاسبات عرضه شده توسط خودرو سازان اصلا گنجانیده نشده اند (ن. ک. به آیا خودروهای برقی کاملا پاک هستند؟  و هم چنین  باتری عمل شدنی یا تخیلی؟ ).  در این رابطه نیز نبایست فراموش کرد که دستکم در اروپا، خودروها بیشتر در اتوبانها در حرکت میباشند یعنی جاییکه موتورهای درون سوز و نه موتورهای برقی بکار میآیند و مسلم اینستکه در این هنگام، مصرف بنزین و تولید دی اکسید کربن هیچگاه در حدی که خودروسازان نشان داده اند، نخواهد ماند.

اخیرا برخی از ان. جی. او های  کشور آلمان خواستار آن شده اند که  خودرو سازان  نه  تنها میزان مصرف  بنزین را در کاتالوگهایشان  ذکر نمایند  بلکه هم چنین  میزان برق مورد  نیاز خودرو را برای رسیدن از نقطه  الف  به نقطه  ب  نیز درج نموده و نیز بیان نمایند که این مقدار برق مصرف شده  چه  اندازه دی اکسید کربن  را بصورت غیر مستقیم تولید مینماید و یا برابر با آن است.  آنها این پیشنهاد خود را نه تنها در سطح مطبوعات و رسانه های عمومی مطرح کردند بلکه این خواسته خود را بگوش پارلمان اتحادیه اروپا نیز رساندند.
پارلمان اتحادیه اروپا قرار است که در سال آینده میلادی در باره این موضوع جلسه ای با حضور کاردانان و متخصصین تشکیل داده  و موضوع و نتایج  آنرا به بحث بگذارد.

Saturday 25 December 2010

آنها نه نئاندرتال بودند و نه انسان مدرن

چه چیزهایی را که استخوان یک انگشت فاش نمیکند. در کاوشها و حفاریهایی که سال 2008 در غاری بنام دنیسوا Denisova واقع در آلتای، جنوب سیبری انجام گرفت، کاوشگران باقیمانده استخوان انگشتی را پیدا کردند که به انسانهای نخستین تعلق داشت. آزمایشها و آنالیز ژن استخوان یافته شده مشخص نمود که آن به گونه ای تا کنون ناشناخته از انسانها تعلق داشته که زمانی پهنه های بزرگی از آسیا را مسکونی کرده بودند.
آنالیزها همچنین مشخص ساختند که این گونه انسانی علیرغم تعلق نداشتن به گروههای انسانی شناخته شده در نزد بشر، نیای مشترکی با نئاندرتالها داشته و بعدها نیز با گونه انسانهای امروزی Homo Sapiens ادغام گشته است.  تیمی متشکل از پژوهشگران بین المللی  اخیرا در مجله علمی طبیعت „Nature“  مدعی شده است که اعقاب آنها را هنوز هم در پاپوا گینه نو  Papua Neuguinea  واقع در شمال استرالیا و شرق اندونزی میتوان یافت.
این حقیقت که بقایای انسان دنیسوا در جنوب سیبری پیدا شده اما اعقاب آنها را در گینه پاپوا میتوان یافت بیانگر این مطلب است که این گونه انسان نخستین در پهنه گسترده ای از آسیا پراکنده بوده است.
باقیمانده  استخوان انگشت  که بهمراه یک  دندان آسیا در سال 2008 یافته شدند دستکم سی هزارسال عمر دارند و بنا تحقیقات دانشمندان بخش مطالعه بر روی چرخه تکامل انسانها در موسسه ماکس پلانک آلمان بخش لایپزیگ  Max-Planck-Institut متعلق به زن جوانی بوده اند. انجام این پژوهشها بسیار مشکل بود. آنها میبایست که ابتدا باکتریهایی را که طی گذشت هزاره ها بر روی لایه های استخوان نشسته بودند جدا میکردند تا سپس به قسمتی که میتواند اطلاعات ژنتیک را در خود نگاهداشته باشد، دست یابند.
پژوهشگران این موسسه حدس میزنند که  پیشینیان انسانها در فاصله زمانی میان سیصد هزار تا چهارصد هزار سال پیش آفریقا را ترک گفته و در خاور میانه تقسیم گشته اند. انسانهای نخستین دنیسوا باز هم بسوی خاور پیشروی کردند در حالیکه دو گونه دیگر یعنی نئاندرتالها و هومو ارکتوسها در خاور میانه و اروپا مستقر و تکثیر گشتند. کهن ترین اثر حیات یافته شده از انسانهای نخستین هوموساپین ها مربوط به دویست هزار سال پیش میباشد که در آفریقا یافته شده است. دانشمندان علم تکامل بر این باورند که انسان اندیشه ورز یا هومو ساپینها که نسل انسان حاضر از آنها میباشد،  حدود 75000 سال پیش آفریقا را ترک کرده  و به پیشروی  در نقاط دیگر جهان پرداختند. در خاورمیانه آنها بطور ضعیفی  با برخی از هومو ارکتوسها و نئاندرتالها ادغام گشتند.
نتایج آزمایشان ژنتیکی بر روی استخوان و دندان یافته شده همچنین نشان میدهند که  گونه دنیسوا نیز در خاور زمین با هومو ساپین ها اندکی ادغام گشته بود. اطلاعات ژنتیکی یافته شده بصورت حیرت انگیزی شباهتهایی نیز با اطلاعات ژنتیکی برخی از بومیان حاضر گینه پاپوا دارند.

Friday 24 December 2010

چگونگی پدید آمدن نقش پوست گربه سانان

برخی از آنان لکه هایی بر پوست دارند مانند پلنگ و یوزپلنگ، برخی دیگر مانند ببر دارای پوستی راه راه هستند و شیر هم در این میان پوستی یکدست و یکرنگ دارد.
نخست بنظر میرسید که این حیوانات را بتوان به سادگی توسط نقشهای روی پوستشان در میان محیط زیستشان تشخیص داد اما کسانیکه که گذری به باغ وحشهای اروپا داشته اند میدانند که پیدا کردن و تشخیص دادن یک پلنگ در محوطه بازی که در میان باغ وحش قرار دارد و دارای درختان متعددی است چقدر مشکل است. پلنگها خود را میان درختان و شاخه های آنها بخوبی پنهان و استتار میکنند و برای این منظور لکه ها و نقشهای روی پوستشان کمک بسیار خوبی میباشند.
اخیرا  ویل آلن Will Allen  و تیم همراه او از دانشگاه بریستول University of Bristol با پژوهش و کاوش بر روی سی و پنج گونه از گربه سانان پی برده اند که نقشها و نوارهای روی پوست این گربه سانان با همراهی سایه روشن نور در محیط زیست طبیعی این حیوانات وسیله بسیار خوبیست برای این حیوانات که تا آخرین لحظه خود را از دید طعمه های خود پنهان بدارند. تلفیق سایه روشن نور و محیط طبیعی زندگی گربه سانان نقش بسیار مهمی را در این میان بازی میکنند و بهمین سبب نیز میباشد که گربه سانان بیشتر شکارهای خود را در هنگام  برآمدن و فرورفتن خورشید انجام میدهند.
غریزه تطبیق دادن خود با محیط اطراف در این حیوانات بقدری قوی میباشد که میتوان در محیط های زیست مختلف ناگهان پلنگ سیاهی را دید و یا پلنگی با لکه ها کوچکتر بر روی پوست.
خانواده گربه سانان در جریان پروسه تکامل طبیعی بهنگامیکه وارد محیطی نو میگشتند و در آنجا مستقر میشدند، مطابق با محیط نو که آیا بیشتر بیشه زار بود و یا علفزار و غیره،  بمرور زمان نقش و نگار پوست خود را با محیط اطراف مطابقت میدادند تا دیرتر و کمتر دیده شوند.
این پدیده  را در میان حیوانات دیگر منجمله ماهیهای گوپی  Guppy  نیز میتوان یافت. این گونه ماهی بمحض استقرار در محیطی نو تنها طی  گذشت سه  یا چهار نسل نقشهای روی بدن خود را با محیط نو مطابقت میدهد تا هم بهتر بتواند شکار کند و هم اینکه دشوارتر شکار گردد.
آلن و همکارانش همچنین وجود استثناء در این رابطه را  میان حیوانات  بعید نمیدانند، مثلا هنوز مشخص نیست که چرا یوزپلنگها بر روی پوست خود لکه دارند گرچه که آنها در دشتهای باز زندگی میکنند. همچنین علت داشتن نوار بر روی پوست ببرها هنوز برای دانشمندان مشخص نیست و پاسخی برایش پیدا نکرده اند.

Wednesday 22 December 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار دو بخش سوم

کوشش الکه مئونیدیها برای براندازی خودکامه با ناکامی لئیپسی هیدریون  مواجه شد و دژی که توسط تبعیدیها اشغال شده بود، دوباره تهی گردید. 
اما الکه مئونیدیها دنباله ماجرا را رها نکرده و اینبار رو به سوی معبد دلفی (پ 1)  که پیشگویان آن به الکه مئونیدیها مدیون بودند، نهادند. پیشگویان معبد دلفی خواستار آن شدند که اسپارتی ها اتحاد و دوستی خود را با هیپیاس لغو نموده و خودکامه را از سرزمینهای اتیکا (پ 2) بیرون برانند. 
تقاضای کاهن دلفی، اسپارتی ها را در موقعیت بدی قرار داده بود و سرانجام این مفکوره که اسپارت بعنوان قدرت رهبری کننده نمیتواند که شانه خود را از زیر بار مسئولیتی که خدایان توسط پیشگوی دلفی به او داده  خالی کند، پیروز شد. نخست کوشش شد که با یک حمله سریع کار را تمام کنند، اما نیروهای اسپارتی در برابر نیروهای متحد هیپیاس و تسالی ها (پ 3)  خود را خیلی ضعیف نشان دادند. 
اسپارت مجبور شد که اتحادیه پلوپونزی را وارد صحنه کند. سواران تسالی در برابر پیادگان فراخ سپر نتوانستند که پایداری کنند و هیپیاس که به اکروپولیس فرار کرده بود مجبور شد در ازای امانی که به جان وی دادند، تسلیم گردد.
-------------------------------

پ 1 - Delphi  دلفی یا به یونانی باستان دلفوی   Delphoí شهری بود  که در شمال خلیج کورینت واقع بود. نام دلفی از دلفوس یونانی مشتق میگردد که معنای  رحم زنان  را داشت و این برای تجلیل از ایزد بانوی زمین بود که گایا نامیده میشد و به زمان پیش از ورود یونانیها به این منطقه تعلق داشت.  شهر دلفی ابتدا محل پرستش و ستایش این ایزد بانو بود  ولی بعدها با آمدن  یونانیها و برانداختن سلسله مراتب کاهنان گایا و تقلید ایشان  از همین سلسله مراتبی که خود برانداختند  و بنای پرستشگاهی  برای  آپولون پسر زئوس خدای یونانی، عمدتا  محل ستایش آپولون خدای  چندین چهره و شخصیتی همانند  خدای بهار، هنر و روشنایی و و و  گردید.  
 پیشگوییهای راهبه های دلفی معروف بوده  و آنها حتی در موارد بسیاری به ابراز نظریات اجتماعی و سیاسی میپرداختند. این راهبه ها که از تماس مستقیم مردم عادی حتی المقدور بدور نگاه داشته میشدند بوسیله کاهنانی که بگردشان بودند با نذر کنندگان یا متقاضیان پیشگوئی رابطه برقرار میکردند. 
کاهنان نیز توسط خبرچینها  و مخبرین خویش از اخبار جهان آگاهی داشتند، در امور سیاسی  و اجتماعی دخالت مستقیم نمیکردند اما رای و نظر ایشان در موارد اجتماعی و سیاسی و حتی نظامی میتوانست  وزنه  ترازو را به سود این دسته و یا آن دسته بگرداند زیرا که مردم زیادی به این پرستشگاه اعتقاد  و حتی  وابستگی  اقتصادی داشتند.  از  مشخصات عمده این پرستشگاه،  دادن احکامی بود که بسادگی میشد  آنها را به گونه های مختلف  و حتی ضد و نقیض با یکدیگر تفسیر کرد و بدینگونه معبد دلفی همیشه صاحب حق و مقدس باقی میماند.  
 این پرستشگاه سالیانه  مقادیر زیادی از مردمان و خصوصا از سلاطین به نسبت داراییشان هدیه و پیشکش دریافت مینمود و از اینرو علاوه بر نفوذ مذهبی دارای قدرت و نفوذ اقتصادی نیز گردیده بود بدون آنکه مسئولیتی متوجهش باشد.  یکی دیگر از علل شورشهای یونانیان کرانه های مدیترانه  بر علیه ایرانیان این بود که  ممر درآمد اینگونه معابد  در زمان ایرانیان بخطر افتاده بود.  نگاره زیر مکان پرستشگاههای متعددی را در یونان نشان میدهد.

پ 2Attika  اتیکا شبه جزیره ای در مرکز یونان که مرکز آن شهر آتن میباشد.

پ 3 - Thessaly  تسالی و آن سرزمین است در شمال خاور یونان با گستره ای برابر 14036 کیلومتر مربع و جمعیتی قریب بر کمتر از یک میلیون نفر. مرکز استان تسالی شهر لاریسا میباشد. این سرزمین حاصلخیز بوده و از یکطرف بدریا و از سه سمت دیگر بوسیله کوهها احاطه شده است.

64



او با کشتی به سیگئون (پ 1)  رفت، محلی که از آن پس بعنوان فرماندار دست نشانده ایرانیها حکومت میکرد ( 510 پ.م.). این سرانجام خودکامگان در آتن بود که بیش از 50 سال ادامه یافت.
میلتیادس جوان (پ 2)  نیز همانند هیپیاس پئی سیستراتیدی دست نشانده شاه بزرگ ایران شد. پس از آنکه او جانشین برادرش استزاگوراس در خرسونزوس (پ 3)  گردید ( این شبه جزیزه بوسیله میلتیادس اول یا میلیتیادس کهن و با توافق پئی سیستراتید در آتن تصرف گردید) و مانند دیگر خودکامگان هلنی در آسیای کوچک، داریوش را در لشکرکشی برای گوشمالی دادن به سکاها همراهی نمود.
-----------------------

پ 1 - Sigeion  سیگئون و یا به لاتین سیگئوم در جهان باستان نام کوهپایه ای در آسیای کوچک بود و نیز نام شهری واقع شده بر این کوهپایه که بر سر راه تروا به هلسپونت قرار داشت. سکنه اولیه این ناحیه میتلی ها و ائولیها بودند. در سال 600 پ.م. آتنی ها لشکری را به سرکردگی قهرمان المپیک فرینون به این ناحیه فرستادند تا آنرا تسخیر کند. 
در جنگی که رخ داد فرینون در نبردی تن به تن کشته شد و شاعر معروف آتنی آلکایوس نیز که در جنگ شرکت داشت با خراب شدن اوضاع جنگ برای آتنی ها از محرکه گریخت. سرانجام با میانجیگری کورینت آتش بس اعلام گردید. در سال 540 پ.م.  پئی سیستراتوس آتنی لشکر دیگری به سرکردگی پسرش هگه سیستراتوس به سیگئون اعزام نمود. اینبار آتنی ها پیروز گشتند و هگه سیستراتوس در آنجا به حکومت نشست. 
پس از فرار هیپیاس از آتن نامبرده که برادر هگه سیستراتوس بود به اینجا آمد و مقام برادر را تصاحب نمود. شهر سیگئون  در سده سوم پ.م. ودر حین جنگهای جانشینان اسکندر برای تصاحب قدرت از سوی شهر همسایه ایلیون مورد هجوم قرار گرفت و بکلی نابود شد.
                                                    کرانه های باختری ایونی (ترکیه)

پ 2Miltiades the Younger   میلتیادس جوان، اشراف زاده آتنی از خانواده  فیلایدن، پدر کیمون و برادرزاه میلتیادس کهن که با ارابه چهار اسب خویش در مسابقات المپیک شرکت نموده و پیروز شده بود.
میلتیادس جوان که ابتدا شهرب (فرماندار) خرسونزوس بود و از همراهان داریوش بشمار میرفت هیچگاه یونانی بودن خویش را فراموش نکرده و از هر فرصتی برای ضربه زدن به ایرانیان استفاده میکرد. 
نامبرده بعدها بموقع به آتن بازگشت تا در صدر لشکری که بمقابله با ایرانیان اعزام گشتند قرار گیرد. او که بر اثر بسر بردن میان ایرانیان به چند و چون نقاط ضعف و قدرت ارتش ایران و بافت ناهماهنگ آن که با خصوصیات و خلقیات مربوط به خاستگاه خود از گوشه های مختلف شاهنشاهی ایران می آمدند و بی هیچگونه هماهنگی در کنار یکدیگر ردیف گشته بودند، آگاهی یافته بود، در ماراتن پیروزی درخشانی در برابر ارتش ایران بدست آورد و پس از آن کلاه خود خویش را که در این جنگ بر سر داشت به المپیا هدیه نمود که در سال 1953 از زیر خاک بیرون آمد و کشف شد.

پ 3Chersonesos شبه جزیره خرسونزوس نام باستانی و تراکیه ای آن است  که به یونانی گالیپولی و به ترکی گلیبولو خوانده میشود در شمال باختری ترکیه وبر کنار تنگه داردانل قراردارد. سرزمینی حاصلخیز است که در آن حبوبات بعمل میآید. نام گالیپولی یا شهر گالی ها از اقوام گالی که خود شعبه ای از آریایی ها بودند و بعدها ساکن خرسونسوس گشتند، گرفته شده است.
این شبه جزیره در ابتدای لشگرکشی اسکندر، محل تجمع لشکریان نخستین او بالغ بر 30000 پیاده و 5000 سوار بود.
65

Monday 20 December 2010

بمناسبت زاد روز رودکی

بیست و پنجم دسامبر سال 859 میلادی برابر با چهارم دی ماه سال 329 هجری قمری را تاریخ تولد ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکی میخوانند. رودکی که پدر شعر پارسی (منظور پارسی دری میباشد) نام دارد در روستای رودک ناحیه پنجکت ولایت سغد که در یکصد و هفتاد کیلومتری شمال شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان  قرار دارد، بدنیا آمد.
از شاعران پیش از رودکی دیوان شعری شناخته نیست و به اینصورت میتوان گفت که نخستین دیوان شعر بزبان فارسی دری از آن اوست. 
رودکی در کنار شعر گفتن با موسیقی نیز آشنا بود و صدایی خوش داشت. در زمان او شعرا سروده های خود را به خوانندگانی که صدای خوش داشتند میدادند تا بخوانند. رودکی گفتن و نواختن و خواندن را خود انجام میداد.
اندک اندک شهرت رودکی افزونی گرفت و سرانجام تا بدانجا رسید که نصربن احمد سامانی او را به دربار خود در بخارا دعوت نمود. 
نصر بن احمد که از سن هشت سالگی به سلطنت دست یافته بود در ابتدا  میتوانست تنها با کمک وزیرانش به رتق و فتق امور بپردازد و از آنجا که این وزیران خود مردمان دانا و آگاهی بودند مانند خواجه ابوالفضل بلعمی، سبب گشتند که دربار امیر نصر بن احمد به محلی برای تجمع علما و ادبا و فرهنگی مبدل گردد.
بهرحال در آنجا رودکی از بزرگترین شعرای دربار گردید و کلامش در شاه سامانی موثر بود. شعر بوی جوی مولیان او نمونه ای از این تاثیرگذاری است. در ایران رودکی را بیشتر با این شعر میشناسند اما بد نیست  که  بدانیم رودکی از نخستین و پرکارترین شاعران سبک خراسانی بود و از جمله کسانی بود که شاه سامانی را برای ترجمه کلیله و دمنه تشویق و ترغیب میکردند.
کلیله و دمنه را در زمان بزرگمهر پزشک وزیر انوشیروان ساسانی  از هندی به پهلوی ساسانی برگردانده بودند. پس از حمله اعراب این کتاب توسط ابن مقفع از پهلوی به عربی برگردانده شد.
رودکی این کتاب را که دوباره از عربی به فارسی دری برگردانده یودند، به نظم درآورد (دکتر محمد دبیر سیاقی معتقد است تنها پنج باب اول کلیله و دمنه).  که  بدبختانه امروزه چیز زیادی از آن در دست نمانده است. 
استاد سخن فردوسی پاکزاد نیز گزارش اینکار رودکی را در زمانیکه نابینا شده بود در شاهنامه آورده  و گرامی و پاسش داشته است.
نبشتند    بر     نامه     خسروي
                         نبد  آن  زمان  خط  بجز پهلوي
چنين  تا  به  تازي  سخن راندند
                         از  آن    پهلواني  همي   خواندند
چو مأمون جهان روشن و تازه کرد
                         خور و  روز بر ديگر اندازه کرد
کليله  به   تازي   شد   از  پهلوي
                         بر اينسان  که اکنون همي بشنوي
به  تازي  همي بود تا  گاه نصر
                         بدانگه که شد در جهان شاه عصر
گرانمايه  بوالفضل  دستور  او
                         که    اندر  سخن   بود  گنجور  او
بفرمود   تا  فارسي  و  دري
                         بگفتند    و   کوتاه     شد   داوري
از آن پس چو بشنيد راي آمدش
                          برو   بر   خرد   رهنماي   آمدش
همي  خواستي  آشکار و نهان
                          کزو   يادگاري     بود   در  جهان
گزارنده اي    پيش  بنشاندند
                          همه    نامه  بر   رودکي   خواندند
بپيوست گويا ،  پراکنده  را
                           بسفت   اين   چنين   درّ  آکنده  را

تا زمانیکه  این منظومه رودکی در دسترس قرار داشت،  آنرا مبنای مقایسه قرار میدادند. کلیله و دمنه سرانجام در سده ششم توسط نصرالله نامی که منشی بهرام شاه غزنوی بود ترجمه نهایی گردید و کلیله و دمنه ای که امروزه در دست ما قرار داد و بنام بهرامشاهی معروف است همین ترجمه میباشد که بنای محکمش را رودکی گذاشته بود. نصرالله منشی نیز به این موضوع اشاره میکند.  
میان اینکه آیا رودکی کور مادر زاد بوده و یا اینکه بعدها کور گشته گزارشات مختلفی وجود دارد.  اظهارات  خود سراینده نیز دلالت قطعی را نمیآورد ضمن اینکه رودکی در برخی از سروده هایش اشاراتی میکند که میتوان آنرا به بینا بودن شاعر تفسیر نمود.
محمد دبیر سیاقی   با توجه به برخی از سروده های رودکی که در آن سراینده  از دیدن سخن میگوید، معتقد بود که رودکی در پایان  عمر کور گشته است. اما  استاد  بدیع الزمان فروزانفر  در کتاب سخن و سخنوران معتقد بود که رودکی از بدو تولد نابینا بوده است و میگفت هومر و بشاربن برد شاعر عرب نیز نابینای مادر زاد بودند و از دیدن سخن گفته اند و این بمعنای تضاد داشتن با کوری آنها نیست. 
چیزی که کور بودن مادر زادی رودکی را پیچیده تر میکند همانا اقدامات  صدرالدین عینی از بزرگان معاصر ادبی کشور تاجیکستان است برای پی بردن به حقایق زندگی رودکی. بر اثر تلاش و پیگیریهای او سرانجام باستان شناسی روسی موفق گشت تا جواز نبش قبر رودکی را بدست آورد. 
پس از نبش قبر رودکی و آزمایش بر روی باقیمانده پیکر وی، معتقد شدند که آثار سوختگی بر روی جمجه رودکی وجود دارد. تو گویی که سرش را بر روی ذغال و یا آتش گداخته گرفته باشند. از آن گذشته آثار شکستگی در دنده ها و ستون فقرات او پیدا شده اند که سخن از شکنجه گشتنش پیش از مرگ میکنند.
این در حالیست که تا پیش از آن هیچگونه اشاره ای در اینمورد که رودکی را پیش از مرگ شکنجه کرده باشند از سوی  متاخران و شرح حال  نویسان وی وجود نداشته است. 
با در نظر گرفتن این داده ها و داشته ها که ضد و نقیض یکدیگر بنظر میرسند، لزوم پژوهشهای بیشتر از سوی نخبگان و کنکاش خبرگان در اینمورد امری بدیهی و معقول بنظر میرسد.
در میان همه کس این امر پذیرفته شده و قطعی است که پایان زندگی رودکی حکایت از بی مهری دربار و درباریان به او میکند به طوری که او که با وجود دریافت صله های فراوان به سبب دست و دلبازیهایش و دم غنیمت شمردنهایش بی چیز شده بود، غمگین و پیر به زادگاه خود در رودک بازگشت و در سال 941 میلادی در تنگدستی بمرد.
سروده های رودکی بیشتر در موضوعاتی مربوط به دانش، آموزش، هنر، مرگ، زندگی، نوروز و گیتی بودند که بصورتی پرمعنی و چند بعدی میباشند. برخی او را از اسلاف خیام و حافظ میشمارند.
کلیله و دمنه رودکی را هنوز هم در دوران پیش دبستانی (کودکستانی) کشور افغانستان و در دوران دبستانی تاجیکستان برای کودکان پیش خوانی میکنند.       
 
از سروده های بسیار زیبای او که مرا از همه بیشتر خوش آیند، سه قطعه زیر میباشند.
ای   آنکه  غمگنی  و  سزاواری                    
                      وندر   نهان   سرشگ   همی  باری
رفت  آنکه رفت  و آمد  آنکه آمد
                      بود  آنچه  بود، خیره  چه غم داری؟
هموار  کرد  خواهی  گیتی را؟
                      گیتی ست،   کی   پذیرد    همواری؟
مستی نکن که نشنود او  مستی
                      زاری   مکن  که   نشنود  او زاری
شو، تا  قیامت  آید زاری  کن
                       کی  رفته  را  به  زاری  باز  آری؟
آزار  بیش  بینی  زین  گردون
                       گر     تو    بهر     بهانه    بیازاری
گویی  گماشته  است  بلایی  او
                       بر  هر  که  تو  بر  او  دل بگماری
ابری  پدید  نی  و  کسوفی  نی
                       بگرفت   ماه  و  گشت جهان  تاری
فرمان  کنی  و یا   نکنی ترسم
                       بر    خویشتن  ظفر   ندهی    باری
اندر   بلای    سخت  پدید  آید
                       فضل    و   بزرگمردی   و  سالاری

و

هر که نامخت از   گذشت روزگار
                       نیز    ناموزد  ز   هیچ   آموزگار
تا جهان  بود  از  سر مردم  فراز
                      کس  نبود  از راز دانش  بی  نیاز
مردمان   بخرد   اندر  هر  زمان
                      راز  دانش  را  به هر گونه  زبان
گرد   کردند   و  گرامی   داشتند
                      تا به  سنگ  اندر  همی  بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است
                      وز همه بد  بر تن  تو جوشن است

و سرانجام سومین سروده  او که به گمان من زیباتر از همه  است.
زمانه    پندی    آزاد  وار    داد    مرا
                        زمانه  را چو  نکو   بنگری  همه پند است
به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری
                        بسا  کسا  که   به  روز تو  آرزومند  است
زمانه گفت  مرا :  خشم خویش دار نگاه
                        کرا زبان نه به بند است،  پای در بند است
روانش شاد.

Friday 17 December 2010

خوش بینی سالم

دانشمندان در غرب بتازگی پی برده اند که کسانیکه مثبت اندیش هستند، دوران نقاهت پس از عمل جراحی را تندتر و راحت تر پشت سر میگذارند، فشارخون پایین تری دارند و نیز کمتر از دیگران افسرده میشوند. اکنون پژوهشگران کوشش میکنند تا دریابند که آیا خوش بینی را هم میتوان تمرین کرده و فرا گرفت؟
نخست وزیر انگلیس وینستون چرچیل زمانی گفته بود : خوش بین کسی است که در هر چالشی شانسی برای پیشرفت میبیند و بدبین وارون آن در هرشانسی چالش میبیند.
خانم مادلن پترز Madelon Peters پروفسور دانشکده روانشناسی دانشگاه ماستریخت هلند در طی انجام آزمایشهای عملی دریافت که خوش بینها بمراتب بیشتر میتوانند دست خود را در آب یخ زده نگاه دارند. خانم پترز میگوید : معلوم است که تندرستی انسان وابسته به محیط زیست پیرامونش و هم چنین ژنهای وراثتی نیز میباشد اما او ادامه میدهد، من مایلم که بدانم افکار ما تا چه حد و تا به کجا بر روی تندرستی ما تاثیر میگذارد.
بتازگی او رشته تدریسی جدیدی را بنام روانشناسی تندرستی در دانشگاه ماستریخت برای دانشجویانش عرضه کرده است. دیگر دانشمندان علاقه مند به نتایج مطالعات خانم پترز با بی صبری میگویند : نتایج پژوهشهای خانم پترز و دانشجویانش میتوانند تحولی در افکار انسانها در مورد  بیماریها و مشکلات  و  راه حلهای  مربوط به آن بوجود آورند.
خود خانم پترز میگوید : اگر بتوان خوش بینی را تعلیم داد بطوریکه بیماران بتوانند از آن به عنوان وسیله کمکی برای درمان بیماریهای جسمی و روانی خود استفاده نمایند، سلاح تازه ای برای مبارزه با بیماریها در اختیار پزشکان قرار گرفته است.

مادلن پترز حدود بیست سال است که بیمارانی را که  علت بیماری درد زانو و درد کمر آنها را نمیشد بدرستی تشخیص داد زیر نظر گرفته و با کمک برای بالا بردن وضعیت روحی آنها، ایشان را در موقعیت بسیار بهتری قرار داده است.
برخی از این بیماران پیشتر از آن از ترس از کار افتادن عضو صدمه دیده، آنرا حرکت نمیدادند و به اینصورت بتدریج عضو مصدوم واقعا از کار افتاده و بیمار نیز افسرده و منزوی میگردید. او میگوید، زمانی بفکر افتادم که ارزش آنرا دارد که بررسی نمائیم که چه عواملی میتوانند  از بوقوع پیوستن این گونه عوارض جلوگیری نمایند و با شگفتی دریافتیم که خوش بینی و مثبت نگری.

پژوهشهای بعدی  نشان دادند که خوش بینها راحتتر با بیماری خود برخورد و مقابله میکنند و ساده تر بدنبال راه حلهای عملی میگردند و آنهم بعلت کمتر ترشح کردن هورمونهایی در بدن ایشان که به افسردگی و یا التهاب می انجامند. هورمونهایی مانند ادرنالین.  بنابراین تپش قلب ایشان آرامتر است، فشار خونشان طبیعی تر و سیستم های دفاعی بدنشان فعالتر است و بدنشان سلولهای مدافع بیشتری تولید میکند. بدن خوش بینها پس از واکسیناسیون هم واکنش بهتری از خود نشان میدهد.
نتایج این پژوهشها همچنین نمایان ساختند که خوش بینها الکل و سیگار کمتر مصرف میکنند و تغذیه شان نیز بهتر است و دیرتر دچار بیماریهای  پیری و عوارض سنین کهولت میگردند.
این پژوهشها از سوی خانم پترز در عرض هشت سال و  بر روی 97 هزار زن که  سنشان بالاتر از پنجاه سال بود، انجام گرفتند. از دیگر دستاوردهای این آزمایشات رسیدن به این آگاهی بود که در میان این گروه که مطالعات بر روی آنها انجام گرفتند، مثبت اندیشان تا سی درصد کمتر از دیگران به بیماریهای قلبی دچار گشتند. یک مقایسه ساده نشان داد که اینها بطور متوسط لاغرتر و یا ورزشکارتر از دیگران نبودند و تعذیه و خواب و مصرف سیگار نیزد در میان ایشان بطور میانگین تفاوتی  با دیگران نداشت تنها فرقی که میان گروهی که بیشتر دچار بیماریهای قلبی شده بود و آنانی که  کمتر از اینگونه بیماریها رنج میبردند همانا مثبت اندیشی سالم ایشان بود.
در اینجا بایستی توجه داشت که میان مثبت اندیشی و ساده انگاری تفاوتهای عمده وجود دارند و منظور از مثبت اندیشی در اینجا ساده انگاری نیست.

در یکسری پژوهشهای دیگر که توسط  پژوهشگران  آمریکایی از دهه سی سده  گذشته بر روی 281 نفر آغاز شده بود و تا به امروز نیز ادامه دارد، مشخص گردید که در سالهای جوانی و میان سالی وضعیت  همه کما بیش یکسان بود اما  از سن 45 سالگی به بعد منفی بافان و بد بینها در موقعیت جسمانی بدتری قرار گرفتند.
طی پژوهشهای دیگر که بموازات ایندو پژوهش انجام گرفت،گروه دیگری از دانشمندان به این نتیجه رسیدند که خوش بینی و یا بدبینی تا 25 درصد موروثی است و 75 درصد باقیمانده امری تربیتی میباشد که انسان از سنین خردی تا به آخر از والدین و مربیان (بطور اخص) و افرادی که در پیرامون او هستند فرا میگیرد.

اینکه آیا در این رابطه ( تندرستی)  تفاوتی میان کسانیکه ذاتا خوشبین بدنیا آمده اند و کسانیکه بر اثر عوامل تربیتی  بمرور زمان خوش بین گشته اند وجود دارد یا نه هنوز معلوم نیست و تحقیقی در این زمینه تا کنون انجام نگرفته است.
خانم پترز بیشتر مایل است که نتایج  پژوهشهای  وی فقط بعنوان ابزار کمکی در امر درمان و مداوای بیماران بکار گرفته شود و نه تنها راه مداوا. او میگوید نمیتوان و نباید کسی را  وادار  به خوش بینی نمود زیرا نتایج کار در این صورت کاملا برعکس انتظارات میشوند. او همچنین معتقد است که خوش بینی در رابطه با درمان میتواند تنها یکی از هزاران عامل برای درمان باشد و نه راه حل.

Tuesday 14 December 2010

تازه هایی در مورد لامپهای کم مصرف

اگر بخاطرتان باشد در ابتدای بکار افتادن این تارنگار نوشته ای در مورد محاسن و معایب لامپهای کم مصرف منتشر کرده بودم (ن. ک. به آیا بایستی که لامپهای معمولی را واقعا ممنوع کرد؟ ). 

با انتشار نتایج آزمایشهایی که اخیرا بر روی اینگونه لامپها انجام گرفته اند بایستی که در اینجا بخش معایب و یا دستکم دلنگرانیهای مربوط به لامپهای کم مصرف را به روز نمایم.
اداره فدرال محیط زیست کشور آلمان با نام  Umweltbundesamt  یا مخفف UBA  در گزارش اخیر خود  نگرانی هایش را در مورد خطرناک بودن اینگونه لامپها ابراز نموده است.
لامپهای کم مصرفی که در محیط های بسته مانند اتاقها، دفترها، دکه ها و غیره قرار دارند میتوانند که در معرض شکستن (ترکیدن) قرار بگیرند. بواسطه وجود جیوه ای که در این لامپها  بکار گرفته شده است  قابلیت آنرا دارد که پس از شکستن لامپ، این جیوه  بصورت گاز از لامپ متصاعد گشته و در محیط پخش گردد. در چنین حالتی میزان جیوه ای که در اتاقها میتواند بصورت گاز پخش شود، بیست برابر میزان جیوه ای است که بدن انسان میتواند تحمل نماید.
پژوهشگران و کارشناسان اداره فدرال محیط زیست آلمان  برای انجام  آزمایشهای  خود  لامپهای  کم مصرفی را که محتوی  پنج میلی گرم جیوه بودند در اتاقهایی با اندازه های معمولی  شکستند و سپس یکبار پس از پنج دقیقه و بار دیگر پس از گذشت پنج ساعت میزان جیوه معلق در هوای اتاق را تا ارتفاع 80 سانتی متری از سطح زمین اندازه گرفتند. پس از اندازه گیری مشخص گردید که این میزان از جیوه معلق در هوا برای کودکان (مخصوصا نوزادان)، خانمهای باردار و بیماران به هیچ وجه مناسب و قابل توصیه نمیباشد.
بدینصورت وجود جیوه در لامپ کم مصرف مبدل به پاشنه آشیل اینگونه لامپها گردیده است. از اینرو پیشنهاد میگردد که از اینگونه لامپها در اتاق کودکان، سالمندان و یا در حمامهای خانگی (جایی که احتمال ترکیدن لامپ بر اثر برخورد یک قطره آب سرد به آن وجود دارد) استفاده نگردد.       

Monday 13 December 2010

واپس نشینی اتحادیه اروپا در برابر ماهیگیران

هر از چندی بناگاه چیزی در سطح جهانی مد میشود و مردمان نیز بدون در نظر گرفتن عواقب و نتایج احتمالی که این مد میتواند با خود بهمراه آورد برای رسوا نشدن، خود را همرنگ جماعت میکنند. همراه نگشتن دال بر عقب ماندگی  و دون بودن در ذهن دیگران میگردد. برخی نیز این همراه گشتن را از روی کنجکاوی و یا میل به آشنایی با چیز دیگری انجام میدهند.
در چنین شرایطی کمتر کسی است که بتواند در برابر پدیده نو مقاومت معقول نماید.
یکی از این مدها که چندی است جهان را فرا گرفته است و تا حدی نیز یکی از اسبابهای خودنمایی در جمع گشته است، خوردن یک غذای سنتی ژاپن بنام سوشی میباشد.
سوشی در خود ژاپن نیز تا مدتها غذایی بخصوص برای افراد کمی مرفه تر محسوب میشد. برای تهیه ماهی تن قرمز که سوشی از آن درست میشود، ماهیگیران سنتی میبایستی با کشتی های ماهیگیری خود به دریا و اقیانوس میزدند با این تفاوت که کشتی های ماهیگیری سنتی و قدیمی ژاپنیها هر چقدر هم که ماهیگیران کوشا میبودند و بخت با آنان نیز یاری میکرد، نمیتوانستند به آن اندازه ماهی تن قرمز شکار نمایند که طبیعت نتواند تحمل نماید. 
از آن گذشته حوزه عملیاتی این کشتیهای ماهیگیری محدود بود. بدینصورت به ذخیره های طبیعی این ماهی در دریاهای آزاد و همچنین اقیانوسها صدمه جدی وارد نمیگشت.
امروزه جریان واژگون است. کشتی های ماهیگیری مجهز تا دورترین نقاط اقیانوس را میپیمایند و ذخیره های ماهی را در معرض خطر نابود شدن و انقراض قرار میدهند.
تقلید بی رویه و بی محابا از آداب و رسوم محلی دیگران بعضا برای خودنمایی نیز مزید بر علت گشته است. به این صورت است که بناگاه ساکنین اروپا هم علاقه خاصی به خوردن غذای سوشی پیدا کرده اند. مشکل اینجاست که ذخایر تن ماهی گوشت قرمز در دریای میانه (دریای مدیترانه) بسیار محدود است و نمیتواند که پاسخگوی تقاضای مردم کشورهای حومه این دریا باشد. 
مدتی برای ماهیگیران سهمیه صید مشخص شد اما با فشار ماهیگیران و نزدیک شدن موعد انتخابات در کشورهای حومه دریای میانه، اتحادیه اروپا میزان این سهمیه را بالا برد و از آن گذشته به ماهیگیران اجازه داد تا علاوه بر صید ماهی در دریای میانه دامنه صید خود را به اقیانوس آتلانتیک نیز گسترش دهند.

ذخایر تن ماهی قرمز در دریای میانه و شرق آتلانتیک از سال 1997 تا 2007 حدود 60% کاهش پیدا کرده است و طرفداران حفظ محیط زیست و اعضای مجامعی مانند WWF  بیمناکند که بدون وضع قوانین محکم و اجرای آنها این گونه ماهی دستکم در این نواحی بکلی منقرض گردد.
در محافل اروپا دگرباره بحث بر سر آنستکه سهمیه 1350 تنی کنونی صید ماهی تن قرمز در دریای میانه را کاهش دهند. در ماه مارس امسال تلاش برای پائین آوردن سهمیه ماهیگیری در خاور دور توسط ژاپن و دیگر کشورهای این منطقه با شکست مواجه شد و بدینوسیله ممنوعیت صید این ماهی در منطقه خاور دور منتفی گردید.

Friday 10 December 2010

بمناسبت درگذشت مولانا جلال الدین بلخی

  پارسی گو گرچه تازی خوشتر است
                         عشق را خود  صد زبان دیگر است
  بوی    آن   دلبر  چو   پران   میشود                   
                          آن   زبانها   جمله   حیران  میشود
هفدهم دسامبر برابر با سالروز درگذشت مولانا جلاالدین بلخی  ملقب به مولوی است. در مورد مولوی و فلسفه و اشعارش نوشته بسیار است و منابع متعدد. نوشته زیر شرح حال بسیار مختصر و گذرایی است از زندگی وی.

در سال 1219 میلادی برابر با 617  ه. ق.  لشکریان مغول بسرکردگی چنگیز خان به بلخ (باختر  یا  باکتریا) یورش آوردند و این شهر بزرگ و نامی را با وجودیکه  تسلیم شده بود گرفته، مردمش را قتل عام کردند و خود شهر را ویران ساختند. شهر بلخ پس از این واقعه دیگر هیچگاه شکوه و بزرگی پیشین خود را بدست نیاورد.  بنای شهر کهن بلخ  را به جمشید از سلسله پیشدادیان نسبت میدهند.
یک قرن پیش از آن نیز شهر بلخ از مراکز بزرگ  فرهنگی و ادبی و تمدن ایرانی، بدست  ترکان غز مسخر گشته و ویران شده بود. 
همین تجربه و نیز سابقه  آشنایی با شیوه  نادرست  حکومتی  خوارزمشاهیان، سلاطین وقت ایران و بالا بودن خطر احتمال نشان دادن واکنش  شدید مغولها به آن سیاست و ترس و از پیشامدی  مشابه هجوم غزها بود که پیش از هجوم مغولها به ایران پدر مولوی، بهاءالدین ولد ملقب به  سلطان العلما را واداشته بود تا با خانواده اش بلخ را ترک گفته و بسوی نیشابور جایی که فریدالدین عطار نیشابوری سالهای آخر عمر خود را در آن میگذراند  روی آورده و بنزد او رود.
عطار خود در سن هفتاد سالگی به سال  618 ه. ق. در جریان حمله مغولها به نیشابور بدست مغولی که او را اسیر گرفته بود، کشته شد.

 برخی نیز معتقدند که دشمنی امام فخر رازی که مخالف پدر مولوی بود و تحریکات وی در سلطان محمد خوارزمشاه و برانگیختن وی بر ضد پدر مولوی بود که سبب اصلی کوچیدن این خانواده از خراسان گشت. 
گویا پدر مولوی سوگند یاد کرده  بود که تا زمانیکه  سلطان محمد بر تخت قرار دارد او به شهر خود باز نخواهد گشت. بهرحال، دوران  اقامت  این خانواده  در نیشابور هم زیاد نبود زیرا  آنها این شهر را بقصد رفتن به حج ترک  گفتند و هرگز نیز بدانجا بازنگشتند چه پس از مراسم زیارت حج با توجه به ورود مغولها به ایران و آوازه کارهای آنان در شهرهای گشوده شده ترجیح دادند که روی به سوی شامات نهند. 

پس از اقامت در شام بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش  از سوی سلطان علا الدین کیقباد برای آمدن به قونیه دعوت و تشویق گردیدند.
علا الدین کیقباد از سلاطین ترک نژاد سلاجقه رومی بود. او که فرزند کیخسرو و نوه قلیچ ارسلان بود پس از مرگ پدر، پادشاهی برادرش  کیکاووس را نپذیرفت و بر علیه او به جنگ پرداخت و  مغلوب گردید و به آنکارا  گریخت  اما پس از مرگ ناگهانی برادرش، او از سوی درباریان و امرا پذیرفته و انتخاب شد و بر تخت سلطنت نشست. 

علاالدین کیقباد در کنار کوششهای فراوان و مفیدی  که  کرد تا مملکتش را از نظر اقتصادی غیر وابسته گرداند و بازرگانی شکوفایی داشته باشد، علاقه زیادی نیز داشت تا شعرا و فلاسفه و علمای زمان را نیز به دور خود گرد آورد و پایتخت خود را به وزنه ای فرهنگی نیز بدل سازد از اینرو پایتخت او قونیه محل  گردآمدن اینگونه افراد که غالبا نیز از ایران فرار کرده و به آنجا آمده بودند، گشته و به مرکزی فرهنگی، هنری و فلسفی مبدل شد.
استاد عبدالحسین زرین کوب معتقد بود که در آنزمان زبان رسمی و رایج و متداول میان مردم قونیه فارسی بوده است. با توجه به اشعار مولوی که بزبان فارسی سروده شده است و همچنین اشعار شمس تبریزی و رباعیات اوحدالدین کرمانی و رباعیات  و قصاید فخرالدین عراقی که همگی چندی ساکن و مقیم قونیه بودند و نوشته های خود را بفارسی سروده اند، این ادعا بعید نمیباشد. 

پدر مولوی بهمراه خانواده اش راه قونیه پیش گرفتند و از سوی علا الدین کیقباد مدرسه ای نیز در اختیار سلطان العلما پدر مولوی قرار گرفت که او در سالهای پایان عمر خود در آن به تدریس مشغول بود. 
در سال 628 ه. ق. که سلطان العلما درگذشت، مولوی بیست و چهار سال بیشتر نداشت و از سوی مریدان پدر دعوت گردید تا جای پدر را در مدرسه پر نماید. او برای اینکه بتواند جای پدر را در مدرسه پرکند بمدت نه سال در ملازمت و مصاحبت با محقق ترمذی از شاگردان پدرش بسر برد تا از او فنون مرشدی بیاموزد. پس از نه سال ترمذی که چنانچه از نامش پیداست از شهر ترمذ واقع در ازبکستان بود، درگذشت.
چهار سال پس از مرگ برهان الدین محقق ترمذی، مولوی خود مدرسه را با کفایت اداره میکرد و مریدان و پیروان فراوانی داشت و از دانشمندان عصر خود بشمار میرفت تا اینکه شنبه روزی شمس تبریزی به دیدار او رفت و  مولوی شیفته شخصیت و کلام  شمس گردید. از آن پس دنیای مولانای سی و چهار ساله دگرگون گشت.

در مورد پیشینه شمس چیز زیادی در دست نیست مگر دو سه اشاره کوچک خود وی به خانواده اش. محمد علی موحد در کتاب مقالات شمس از انتشارات خوارزمی که برنده کتاب سال 1369 نیز گردید در مورد شمس مینویسد : هیچ آفریده ای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان می‌داشت و خویش را در پرده اسرار فرو می‌پیچید.
در جایی دیگر از شمس تبریزی بهنگامیکه از خانواده اش سخن میگوید میخوانیم : این عیب از پدر و مادر بود که مرا به چنان ناز برآوردند.  و پنداری که این خود  سبب  مشکلی گردیده بود زیرا شمس در مورد پدر خویش در جایی دیگر ادامه میدهد :   نیک مرد بود......اما پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او می‌رمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن می‌گفت، پنداشتم که مرا می‌زند و از خانه بیرون می‌کند. 

شمس تبریزی مدتی در خوی نزد شمس خویی  تحصیل میکرد و سپس به راه افتاد و طی سفرهای زیادی که انجام داد در ملازمت ومراودت با بزرگان زمان خود چیزهای زیادی فرا گرفت و نکته ها آموخت.
روزی که شمس تبریزی مولوی را برای نخستین بار ملاقات کرد توانست که با نفس گرم خود و سخنان پر ابهت خویش او را تحت تاثیر قرار دهد بطوریکه کسیکه تا چندی پیش مدرس بود محصل گردید و از خود بیخود.
مولوی شمس تبریزی را در پیش خود نگاه داشت و پیوسته او را گرامی میداشت و این سبب حسادت و کینه مریدان مولوی گردید چنان که روزگار بر شمس تنگ نمودند و او دلخسته قونیه را ترک کرد. در پی ترک قونیه مولوی پسر خویش را با  بیست کس به شام در پی وی فرستاد تا او را باز گرداند. 
شمس برگشت و زمانی نیز همه چیز بخوبی میگذشت تا اینکه باز مریدان بر حال او رشک بردند و اینبار شمس بدون دادن اطلاع به کسی قونیه را ترک کرد و مضمونی برای پسر مولوی  که او نیز مرید شمس تبریزی و همراز او بود فرستاد به اینگونه :
     خواهم   این   بار آنچنان  رفتن
                             که    نداند   کسی   کجایم   من  
بودن شمس تبریزی در نزد مولوی  سه سال بطول انجامید و با رفتن این بار شمس، مولوی بکلی پریشان گردید و روز و شب را در سماع گذراند و حالتش شهره آفاق گردید
     روز و شب در سماع رقصان شد
                             بر زمین همچو چرخ گردان شد
پس از آن بود که مولوی دفتر مثنوی معنوی و دیوان شمس را سرود. در مثنوی معنوی با بیان 424 داستان مولوی کوشش مینماید تا راه  سخت، پر راز و پیچیده  انسان را برای  رسیدن به مقصود  نمایان سازد و در طی این تعریفات پیوسته او انسان را به شکیبایی دعوت میکند.

دیوان شمس بیشتر ترجیعات و غزلیات و رباعی های اوست بعلاوه مقداری غزل به زبان ترکی و همچنین به زبان یونانی.
در مورد خود آثار مولوی چیزی نمینویسم زیرا پیش از این اساتید بزرگی از بسیاری کشورهای جهان حق مطلب را بدرستی ادا کرده اند. 
تنها به این بسنده میکنم که اعتدال در اعمالی که مولوی در پی آن بود در کنار دیگر چیزها همچنین ریشه های عمیق در تاریخ بسیار کهن و ژرف ناحیتی که او از آنجا برمیخاست یعنی شهر بلخ واقع در خراسان بزرگ و افغانستان امروزی دارد. 
در سالهای اخیر مولوی شناسی در کشوری چون آمریکا نیز رونق فراوانی یافته است و بسیاری  به اشعار برگردانده شده  وی  به زبان انگلیسی روی آورده اند و کوشش در درک آنها میکنند. به این ترتیب شهرت  مولوی  مرز کشورها و قاره ها را نیز درنوردید.

مولوی با گذشت شصت و هشت سال سن پس از دوران بیماری نسبتا طولانی سرانجام در روز یکشنبه پنجم جمادی الآخر سال 672 برابر با هفدهم دسامبر سال 1273 در قونیه از دنیا رفت. او غزل زیر را در بستر بیماری برای فرزند خود گفته بود :
رو سر بنه  به  بالین، تنها مرا رها  کن
                         ترک  من   خراب   شبگرد  مبتلا  کن
مائیم و موج سودا، شب تا به روز تنها
                        خواهی بیا ببخشا، خواهی  برو  جفا کن
از  من  گریز  تا تو،  هم  در بلا نیفتی
                         بگزین  ره  سلامت،  ترک  ره  بلا کن
مائیم  و آب  دیده،  در کنج  غم  خزیده
                         بر آب  دیده  ما،  صد   سنگ  آسیا  کن
خیره کشی است مارا دارد دلی چو خارا
                         بکشد،  کسش  نگوید  تدبیر خون بها کن
بر  شاه  خوب رویان  واجب  وفا   نباشد
                         ای زرد روی عاشق تو صبر کن، وفاکن
دردی  است غیر،  مردن  آنرا دوا نباشد
                         پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری درکوی عشق دیدم
                         با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
بس کن که بی خودم من ورتو هنر فزایی
                         تاریخ   بوعلی   گو    تنبیه   بوالعلا  کن
پس از مرگ مولوی او را در آرامگاهی به خاک سپردند که پس از آن بعنوان تکیه مورد استفاده  قرار میگرفت و اندک اندک محل تجمع و سماع صوفیان گشت.

با آمدن دولت آتاتورک و سکولار نمودن سیاست ترکیه در سال 1925، تکیه و بقعه مولوی نیز از تغییرات برکنار نماند اما این از ارزش آن نزد مریدان و صوفیان نکاست.  اخیرا دولت ترکیه بنای آرامگاه را مبدل به موزه نموده و این موزه آرامگاه  سالانه از سوی گردشگران داخلی و خارجی  زیادی مورد بازدید قرار میگیرد.

روانش شاد.

Wednesday 8 December 2010

اینترنت در خودرو

بنظر میرسد که زمان آن فرا رسیده باشد که اینترنت را در خودروها بصورت تولید انبوه نیز عرضه نمایند. دستکم شرکتهای بزرگ الکترونیکی مانند کنتیننتال Continental و دویچه تله کم Deutsche Telekom  چنین ادعایی را دارند.  تا کنون محوطه خودروها بصورت گسترده از حوزه نفوذ اینترنت خارج بود.
این شرکتها امیدوارند که در آینده نزدیک بتوان ایمیل ها را بطریق صوتی از راه کامپیوتر خودرو دریافت و ارسال نمود. به اینصورت که کامپیوتر خودرو میلهای ارسال شده را برای سرنشین (راننده) خودرو بخواند و یا اینکه راننده در حین رانندگی بتواند میلهای خود را به کامپیوتر دیکته کرده تا کامپیوتر بصورت صوتی و کتبی ارسالش نماید.
چیزی که تا چندی پیش مشکل و ناممکن مینمود میرود تا آسان و ممکن گردد و انتظار میرود که در چند سال آینده این موضوع به امری کاملا معمولی و بدیهی مبدل گردد.  قرار است که این سیستم را نخست در خودروهای بزرگتر و رده های بالاتر  و پس از آن در همه خودروها بصورت تولید انبوه عرضه نمایند.
این امری شگفت انگیز نیست که مدیران ارشد دومین عرضه کننده وسایل الکترونیکی خودرو(Continental)    با قاطعیت از اینترنت در خودرو گفتگو میکند. کنتیننتال مدتهاست که با همکاری دویچه تله کم آلمان بر روی این تکنولوژی جدید کار میکند.
در بهار آینده کارخانه مرسدس بنز قرار است که این تکنولوژی را بهمراه مدل SLK خود عرضه نماید و چندی طول نخواهد کشید که اینترنت در تمامی مدلهای بنز عرضه شود.
رقیب فرانسوی مرسدس بنز یعنی پژو که خودروهای کوچکتر بفروش میرساند میخواهد با 340 یورو اضافه گرفتن، امکانات دسترسی به اینترنت را برای چهار دستگاه لپ تاپ در خودروهایش بزودی به بازار عرضه نماید.
ب.ام.و  و فورد نیز همین هدف را دنبال میکنند منتهی با قیمت کمتر.

دستگاههای لپ تاپ را تنها همراهان میتوانند بهنگام رانندگی به اینترنت متصل نموده و آنها را بخدمت گیرند. این امکان برای رانندگان تنها هنگام توقف میسر خواهد بود.
امکان برقراری ارتباط اینترنتی از سال 2008 در صندلی عقب خودروهای ب.ام.و، مرسدس بنز، آئودی و پژو وجود دارد.
تکنولوژی نو در پی آنستکه این ارتباط را همگانی کرده و برقراری رابطه توسط اینترنت را با استفاده از تکمه هایی در فرمان خودرو و جعبه دستگیره میانی ( Center Console ) برای راننده و همراه میسر سازد.