جستجوگر در این تارنما

Friday 30 May 2014

بمناسبت جام جهانی فوتبال در برزیل

راستش را بخواهید هنوز هم زمانیکه از من بپرسند زیباترین جام جهانی فوتبالی که بیاد داری کدام بود؟ بدون ذره ای ترید بلافاصله میگویم جام جهانی فوتبال سال 1970 در مکزیک. در آن سال حتی کشور برزیل برای سومین بار قهرمان جهان شد و جام ژول ریمه را برای همیشه به برزیل برد. بازیکنان نامداری چونان پله، توستائو، جفرسون، ریوه لینو و خیلیهای دیگر در آن تیم رویایی بازی میکردند. فینال را با ایتالیا با نتیجه چهار بر یک بردند.
آنزمان نوجوانی بودم و خیلی از این بازیها لذت میبردم. آنوقت بود که برای نخستین بار با ضربه های کات یا موزی شکل آشنا شدم و از دیدن آن لذت میبردم. در محله مان تیمی بنام کیان درست کردیم و برای مسابقه دادن به محلات دیگر میرفتیم و دیگران را به محله خود دعوت میکردیم. دیگر هر کداممان برای خود پله و توستائویی بودیم.
بایستی سالها میگذشت تا دریابم که چهره زیبای آن جام جهانی رویایی من سایه های تیره نیز فراوان داشتند. برای مثال مردم آمریکای لاتین چنان معتاد به تماشای این ورزش شده بودند و هنوز هم هستند که خون خود را میفروختند تا بتوانند  پول برای خرید بلیط رفتن به استادیوم را تهیه کنند. و یا اینکه زمانیکه سندیکاهای کارگری برای بهبود وضع مالی و کاری کارگران دست به اعتصابات عمومی در همین کشور برزیل زدند، سردمداران برای شکستن این اعتصابات و فرستادن کارگران به محیط کارهایی که شرایط کاری غیر انسانی داشتند ولی سودهای سرشاری را به جیب سرمایه داران داخلی و خارجی سرازیر میکردند، از نامداران فوتبال که محبوبیت بینظیری در میان مردم داشتند، درخواست کردند که در ازای دریافت مبلغی یا اخذ امتیازی، در طی سخنرانیهای از پیش ترتیب داده شده، مردم را به رفتن به محلهای کار خویش تشویق کنند. 
فوتبال و یا ورزش به وسیله ای برای در خدمت درآوردن پول برای عده ای و مشغول نگاه داشتن عده ای دیگر مبدل گشته بود و حالا که حتی بدتر هم شده است.
چهار سال پیش نظرم را  در مورد جام جهانی فوتبال در آفریقای جنوب نوشتم   و از حدود یکسال و نیم پیش در هر فرصت مناسبی دغدغه های فکری خود را در مورد چرایی برگزارشدن و نحوه برگزار شدن  این مسابقات با دیگران در میان گذاشتم.
امروز تنها میخواهم بنویسم که آمار بیرون آمده تا به امروز نمایان میسازند که کشور برزیل تا کنون چیزی حدود سی و دو میلیارد دلار خرج برگزاری این مسابقات در کشور خود نموده است در حالیکه انتظار میرود که  میزان درآمد حاصل از این بازیها برای  این کشور چیزی حدود چهار میلیارد گردد. اما شرکتهایی چون فیفا ( لازم به یادآوری میدانم که فیفا از نظر حقوقی شرکتی ثبت شده در کشور سویس میباشد. شرکتی که چونان همه شرکتهای دیگر سهامدار و صاحب دارد و بیشتر در اندیشه کسب درآمد میباشد تا چیز دیگری) و کوکا کولا انتظار درآمدی چهار میلیاردی از بازیها دارند. به همین گونه میباشد برای دیگر کنسرنها و شرکتها.
این در حالیست که مردم برزیل برای داشتن بیمارستان و دبستان دست به تظاهرات جدی در خیابانهای برزیل زده اند. پلیس این کشور بی محابا بر روی کودکان آتش میگشاید تا اینان را از خیابانها به حاشیه بکشاند تا چهره شهرهای برزیل بهنگام انجام بازیها نازیبا نگردند.
از سوی دیگر بسیار از سرخپوستان بومی برزیل که به زور از ماواهایشان رانده شده اند تا دولت بتواند در آنجا استادیومهای ورزشی بنا کند، هم اکنون طاقتشان به آخر رسیده لباسهای سنتی خویش را برتن کردند و پر بر سر نهادند به تظاهرات مسالمت آمیر ضد دولتی پرداختند ولی بهنگام انجام تظاهرات اعتراض آمیز به وضعشان با خشونت پلیس مواجه گشتد و با تیر و کمان (سلاحهای نیاکانشان) به پلیس شهرها حمله کرده اند هر چند که همانطور که قابل انتظار بود،  چیزی پیش نبردند اما جهانیان را متوجه نارضایتی خویش از حالت بوجود آمده، نمودند.
مسلم اینستکه برای چند هفته ای بازهم جوانان و نوجوانان جهان شیفته حرکات دلربا و واقعا زیبای شوالیه های پای به توپ خواهند شد و جهان تبلیغات هم لحظه ای آرام نخواهد نشست و محصولات گوناگون را عرضه خواهد کرد. کوتاه سخن،  دنیا در تب فوتبال میسوزد اما پس از آن بمدت چندین دهه ملتی در تب کمبودهای ناشی از برگزاری فوتبال سوخته و  خاکستر خواهد شد. چیزهای بسیاری هم در این میان برای همیشه از بین رفته و نابود خواهند شد، چیزهایی مانند زندگی سنتی بومیان و حتی میتوان گفت که انسانیت.  اشباحی از بومیان پیشین که بعنوان انسانهای شهرنشین در حاشیه شهرها به دریوزگی و روسپی گری و دیگر چیزها سوق داده میشوند. هم اکنون این حالت در میان ایشان آغاز گردیده. 

ورزشها از زمانیکه از حالت ورزشی خود درآمدند و بوسیله ای اقتصادی در دست این و آن مبدل گشتند از اهداف نخستین خود بکلی دور افتاده و بنظر میرسد که به بلایی مبدل شده باشند. 


Wednesday 21 May 2014

سروده ای از وحشی بافقی

ای همنفسان بودن وآسودن ما چیست؟
یاران همه کردند سفر، بودن ما چیست؟

بشتاب رفیقا که عزیزان همه رفتند
ساکن شدن و راه نپیمودن ما چیست؟

ای چرخ همان گیر که از جور تو مردیم
هر دم المی بر الم افزودن ما چیست؟

گر زخم غمی بر جگر ریش نداریم
رخساره به خون جگر آلودن ما چیست؟

وحشی چو تغافل زده از ما گذرد یار
افتادن و بر خاک جبین سودن ما چیست؟


Tuesday 20 May 2014

باد و خورشید

میا‌نِ  باد و خورشید روزی مشاجره در گرفت. دعوا بر سرِ  این بود که کدامیک از آنها قادر است رهگذری را که بر سرِ راهی‌ در حالِ  گذر میباشد، بدانجا رساند که بالاپوشِ  خویش را از تن برون کند.
پس از جر و بحث فراوان سرانجام باد گفت : „ خیلی‌ خوب، بگذار شرط بندی کنیم که کداممان زودتر موفّق خواهد شد“ .
باد به وزیدن آغاز نمود و هر لحظه وزشِ  خود را سهمگینتر میکرد، بطوریکه گرد و خاک برخاسته و جهان را تیره و سرد کرده بود، رهگذر اما تکمه‌هایِ بالاپوشِ  خویش را بست و آنرا بر تنش محکمتر نمود.
تا اینکه سر انجام باد تسلیم گشت و از وزیدن دست برداشت.
حالا نوبتِ  خورشید بود. او راهِ  دیگری انتخاب نمود. او پرتویِ  گرمی‌ را با مهربانی به سویِ  رهگذر روان نمود و به اینکار همچنان ادامه داد.
چیزی نگذشت که رهگذر تکمه‌هایِ  بالاپوش را نخست باز کرد و سرانجام نیز آنرا در آورد و به راهِ  خویش ادامه داد.


از داستانهای منتصب به ازوپ  Aesop  داستانسرای سده هفتم پیش از زایش مسیح در یونان.



Friday 9 May 2014

دو بیتی از بابا طاهر عریان

هر آن باغی که نخلش سر بدر بی 
مدامش باغبون خونین جگر بی

بباید کندنش از بیخ  و از بن 
اگر بارش همه لعل و گهر بی


Thursday 8 May 2014

راهِ حلی‌ افراطی

آمریکا اتوبوس‌هایِ سخنگو را آزمایش می‌کند.
در آمریکا و همچنین در اروپا بر تعدادِ پیاده ‌هایی‌ که بر اثرِ سرگرم بودن با موبایل دچارِ سانحهِ رانندگی‌ شده اند، افزایش پیدا کرده.
خیلیها امروزه با موبایلهایِ پیشرفته ای در راه هستند که قادرند در کنارِ داشتن رابطهِ تلفنی به اینترنت و فیسبوک و نظایرِ آنها نیز وصل باشند. این موبایلها میتوانند دارنده خود را در موقعیتی قرار دهند که پیوسته  „ آن“  باشند.
در اروپا به این افراد معتادانِ به موبایل می‌گویند و تعدادشان نه‌ تنها کم نیست، بلکه پیوسته در حالِ افزایش نیز میباشند.
در آمریکا نیز پدیده سر به هوا رفتن "distracted walking"      نه‌ تنها یک استثنأ نیست بلکه به قاعده ای مبدل شده است. در آمریکا حدودِ ۹۰%  مردم دارایِ موبایل هستند.  سه‌ چهارمِ آنها پیوسته با موبایلهایِ خود چیزی ( ایمیل، پیام، آگهی، سرخطِ خبرها،....) را چک میکنند.
پژوهشگرانِ دانشگاهِ واشنگتن طی‌ِ پژوهش‌هایِ خود به این موضوع  پی‌ بردند که در بیش از ۱۵% از سوانح رانندگی‌ با عابرانِ پیاده، این افراد موبایل در دست در حرکت بودند و متوجه اطراف خود نمیشدند.
به تازگی وزارتِ راه و ترابریِ آمریکا با هزینه ۴۰۰ هزار دلار  مدلی‌ از اتوبوس را در شهرِ پرتلندِ ایالتِ اورگون برایِ مدتِ شش ماه به آزمایش گذاشته که در سر پیچ‌ها، چهار راهها و کنارِ خیابانها به محضِ نزدیک شدنِ عابری موبایل بدست از بلندگویی داد میزند  „ عابرِ پیاده مواظب باش، اتوبوس نزدیک میشود“  و یا اینکه به موبایل عابرِ پیاده پیامکی با همین مضمون می‌فرستد.
در صورت موفق بودن نتایج این آزمایشات از این ببعد چنین دستگاههایی بر روی اتوبوسهای شهری نصب خواهد شد.

مسلما بهتر میبود اگر خود دارندگان موبایل برخی از نکات را رعایت میکردند. البته این امریست که به تربیت فردی و تربیت اجتماعی مربوط میگردد. پیام بلند دادن از سوی اتوبوس به عابر پیاده همان اندازه افراطیست که موبایل در دست در کوچه و خیابان راه رفتن.


Friday 2 May 2014

اندرزِ چینی‌

 اندکی‌ درنگ کردن میتواند از وقوع بدبختیِ بزرگ جلوگیری نماید و یک لحظه بیقراری قادر است که یک زندگی‌ را به نابودی کشاند.


Thursday 1 May 2014

چکامه ای از فریدون مشیری

تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم 
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم!
تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید ؟
تو را کدام خدا ؟
تو از کدام جهان ؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف ؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم ؟
تو از کدام سبو ؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه !
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه !
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه !
کدام نشأه دویده ست از تو در تن من ؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند 
به رقص می آیند 
سرود می خوانند !
چه آرزوی محالی ست زیستن با تو 
مرا همین بگذارند یک سخن با تو :
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر !
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر ؟
ترا به هرچه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه .
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست 
همه وجود تو مهر است و جان من محروم 
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است