جستجوگر در این تارنما

Thursday 23 October 2014

گفتار ماه

گاهی می باید که برای دشمن در حال فرار راهها را از سیم و پلها را از زر ساخت.


Friday 17 October 2014

اینکاها و دوران پیش از آنها – بخش سه

 نشانها و علایمِ خطی‌ و تزئیناتِ دیواریِ مربوط  به آنها، گواه بر این هستند که  میا‌‌نِ ایندو  امپراتوری در شمال و جنوب تشابهاتی نیز وجود داشته است. شواهدِ دیگرِ این مدعا همانا پارچه‌ها و سفالهایِ باقیمانده از دورانهایِ تیاهواناکو و هواری هستند و نیز نگاره‌هایِ بازمانده  از ایشان که سرهایِ بریده دشمنان و یا خدایان رنگ‌آمیزی شده آنها نمایش میدهند. تنها با یک تفاوت، در حالیکه تیاهواناکو‌ها کوشش میکردند تا نگاره‌ها و تندیس‌ها را در حالتهایِ نزدیک به طبیعی‌ نمایش دهند، هواری‌ها همه را بصورتِ چهارگوش بنمایش می‌گذاشتند.
این در موردِ سازه‌هایِ آنها نیز صدق می‌کند. بناهایِ هواری بیشتر چهارگوش هستند. پایتختِ هواریها هم چهارگوش بود و دیوارهایِ کوتاه و بلند نیز در درون،  شهر را به چهار گوش‌هایِ کوچک دیگری بخش مینمودند. کوچه‌هایِ میا‌‌نِ خانه‌ها گاهی‌ چنان تنگ بودند که انسان نمیتواند پیشِ خود مجسم کند که چگونه هواریها میتوانستند به همراهِ لاماهایشان از میا‌‌نِ آنها گذر کنند. در زمانِ رونقِ فرهنگِ هواری این دیوارها سپیدِ  و درخشان بودند و بخاطرِ همینهم این شهر میبایست که با بناهایِ چند طبقه رخشنده ‌اش برایِ مسافرانی که از دور میآمدند بسیار پر شکوه جلوه کرده باشد.
هواری‌ها هم رونقِ فرهنگِ خویش را مدیونِ سیستمهایِ آبیاری کارآ بودند با این تفاوت که بجایِ سیستمهایِ آبیاری در ارتفاعات، آنها متخصصینِ آبیاری در دامنه‌ها و درّه‌های کوه‌هایِ آند  بودند. سیستمهایِ آبیاری آنها شباهتِ شگفت انگیزی با کاریز‌ها و قنواتِ ایرانی داشتند و دقیقاً از همان منطقِ آبیاری پیروی میکردند. شگفت انگیز هم همین میباشد، هزار و چند صد سال پس از ایرانی‌ها و در قاره‌ای که هنوز از سویِ مردمانِ دنیایِ کهن کشف نشده بود.
هواریها موفق شدند که بدینوسیله مناطقی را که خشک و بیحاصل بودند، بارور کرده و از اینراه این مناطق را مسکونی نمایند. اینگونه بود که مجتمع‌هایِ مسکونیِ نوی بوجود آمدند.
 آبیاری موثر و کشتِ پایدار و دراز مدت، به اینطریق پایه‌هایِ قدرتِ دراز مدتِ هواریها گردیدند. در جایی‌ که دیگران گرسنگی می‌کشیدند، هواری‌ها نه‌ تنها خودکفا شده بودند، بلکه دیگران را بخود وابسته نیز گرداندند.
پایانِ دورانِ هواریها توسطِ یک نیرویِ خارجی ‌ رقم نخورد بلکه هواریها موقعیتِ جوی را بر علیهِ خود داشتند. آغازِ پایانِ  هواریها بدینگونه بود که یک  سال گرمایِ زیادی  که از سویِ  آسیا  می‌آمد بر تمامِ مناطقِ مسکونیِ ایشان حکمروا گردید و اوضاعِ جویِ  ناحیه را بکل دگرگون کرد. پس از آن‌ بمدتِ  سی‌ سال بارانهایِ فراوان باریدند، بطوریکه بسیاری از خانه‌ها و کوچه‌ها در زیرِ آب ماندند. باستان شناسان باقیمانده  بناهای از این زمان  را در نواحیِ  پایتختِ هواریها یافتند که چنین چیزهایی را نشان میدهند. به هر رو بخشی از شهر به همراهِ معبدِ کاهنین و خیابانها بکلی شسته و از رویِ زمین پاک شدند.
پس از دوران بارانهایِ سهمگین، سی‌ سال چنان خشک سالی‌ شد که زمینها بایر گردیدند و گرد و غبار‌هایِ بر خواسته  و پراگنده شده از جایِ آنها به همراهِ شنهایِ ساحلی طوفانهایِ شن بوجود آوردند و  شهرها و مناطق را پوشاندند. در پایان در پایتخت ایشان تنها نوکِ دو معبدِ ماه و خورشید از زیرِ شن‌ها پیدا بودند.
تنها بناها نبودند که در سده ۶ یا ۷ میلادی قربانی این سنکوپِ جوی شدند بلکه کشتزارها و باغ‌هایِ هواریها هم همین سرنوشت را یافتند.
از میا‌‌نِ طوائف و مردمانِ پیش از اینکاها در آمریکایِ جنوبی، طایفه موچه که وابسته به فرهنگ هواری بود، از همه بیشتر شناخته شده هستند.
در کنارِ کارهایِ برزیگری، موچه‌ها زرگرانِ بسیار هنرمند و لایقی نیز بودند. بافندگانِ موچه پارچه‌هایِ زیبا و ظریفی‌ میبافتند. صنعتگرانِ ایشان بر رویِ چاقوهایی که تومی نامیده می‌شدند و برایِ عملهایِ جراحیِ کاسه سر و مراسمِ قربانی نمودن بکار برده می‌شدند، تندیس‌هایِ ظریف و زیبایی‌ نقش مینمودند.
هنرِ موچه پر بود از بکار بردن رنگ‌هایِ زیاد و دیوهایِ تخیلی‌ِ آرایش شده و همچنین نمایش خشونت.
در پرده نگاریهایِ موچه صحنه‌ها پر از سرهایِ بریده، دل و رودهِ بیرون کشیده شده و آویزان و اجزایِ کنده شده بدنِ انسانها هستند. غالباً در این تصاویر خدایی ظاهر میشود که پژوهش گران وی را گردن زن یا سر بر نامیده اند.
سفالهای آنها اما چیز‌هایِ دیگری نشان میدهند، مانندِ بچه بدنیا آوردن و نشان دادنِ جزییاتِ اعمالِ جنسی‌، زندگی‌ِ خصوصیِ آنها را آشکار میسازد.
زمانیکه باستان شناسِ پرویی والتر آلوا در سالِ ۱۹۸۷ برایِ نخستین بار در سیپان گورِ غارت نشده‌ای را یافت و درونِ گور روشن گشت، بنظرش رسید که خدایانِ رنگارنگ بناگاه دوباره زنده گشتند.
خدایی که پسان به اوو نامِ „سرور سیپان“  دادند، هنوز همانطور پوشاکِ زرینش به تنش بود که بر رویِ سفالها و پرده‌ها نمایش داده شده بودند. کلاهی مزیّن به دسته‌هایِ رنگینِ پرِ پرندگان زیبایی‌ِ آنرا دوچند میکرد.
در این میا‌‌ن باستان شناسان توانستند که تایی کنون گورِ ۱۳پادشاهِ موچه را در سیپان بیانند. در سالِ ۲۰۰۴ در الی بروجو گورِ بسیار مزینِ دیگری پیدا شد، اما اینبار گور متعلق به مردی نبود بلکه به زنی‌ تعلق داشت. در کنارِ تزئیناتِ زنانه داخلِ گور مهر و نشان سلطنت و ظروف و اشیأ زرین نیز به چشم میخوردند.  به این مرده نامِ „ِ بانوی کاوو“  دادند.  مشخص نیست که „ بانویِ کاوو“ به چه علت مرده ولی‌ احتمال می‌رود که او بر آثرِ صدماتِ ناشی‌ از زایمان فوت کرده باشد زیرا باستان شناسان در محوطه شکمِ او استخوانهایِ نوزاد یافتند. نامبرده به هنگامِ مرگ حدودِ ۲۵ ساله بود و بایستی که از موقعیتِ اجتمایی‌ ولایی برخوردار بوده باشد. اینرا موهایِ سیاه و بلندِ وی و همچنین نیز خالکوبیهایِ زیادِ مار و جولا (عنکبوت) بر همه سراپایِ وی گواهی میدهند.
در نزدِ موچه ‌ها زنانی وجود داشتند که صاحبِ قدرت بودند و „بانویِ کاوو“ تنها موردِ آن‌ نیست. در سالِ ۲۰۱۳ باستان شناسان در چپن گورِ کاهنه‌ای را پیدا کردند که صاحبِ منصب و مقام بود و در کنارِ پیکرش پیکرِ انسانهایِ قربانی شده نیز قرار داشتند.
تا کنون وجودِ ۸ شهبانویِ مقتدر در میا‌‌نِ موچه ‌ها اثبات شده است و این پرسش را مطرح میسازد که آیا نزدِ موچ‌ه ها همانند هواریها زمانی‌ نیز وجود داشته که زن سالار بوده اند؟
ردِ پایِ موچه ‌ها در کرانه‌هایِ شمالِ پرو تا سده نخستِ میلادی قابلِ پیگیریست.

اما باستانشناسان آثاری از خدایانِ خونخواری هم در این منطقه سچین باجو (شمالِ غربِ لیما، پایتختِ پرو) پیدا کرده اند که میزان کهن بودنشان به ۳۷۰۰ پیش از زایشِ مسیح نیز میرسند.

اینکاها و دوران پیش از آنها – بخش دو

اینکاها و دوران پیش از آنها – بخش نخست

Sunday 12 October 2014

کوبانی

کسانیکه مرا بیشتر میشناسند، میدانند که وبلاگم را از مطالب سیاسی بدور نگاه داشته و هنوز هم میدارم زیرا نه علاقه ای به این رشته دارم و نه برخلاف دیگران که همگی متخصصند، تخصصی در این زمینه در خود میبینم. نداشتن تخصص را ولی نباید با نداشتن آگاهی و یا نداشتن دلچسبی به آگاه شدن یکی دانست. گاهی داشتن آگاهی یا ابتدای آگاهی پرسشهایی را در شخص بر میانگیزد که در حالت عادی برایش هیچگاه مطرح نمیشد.
بنابراین بمصداق سروده سعدی که میگوید :
دو چیز طیره عقل است، دم فرو بستن
بوقت  گفتن  و گفتن به وقت خاموشی
میگویم و میپرسم.
کوبانی. پرسشی که در اندیشه ام برانگیخته شد.
تا پیش از جریانات اخیر نه میدانستم که کوبانی وجود دارد و نه از حالش خبری داشتم. شاید نزدیک به نود و نه و نیم  درصد مردمان کره خاکی نیز همین حال مرا داشتند. نه از کوبانی چیزی میدانستند و نه از حال مردمانش که چه کسانی هستند و چه میکنند، خبردار بودند.
در زندگی علایق و دلچسبی های دیگری داشتند که کوبانی در آنها هیچ نقشی ایفا نمیکرد. به لطف بنگاههای خبرپراکنی هرچند که بازده کارشان مطلوب نیست و بواسطه ظهور نامترقبه گروهی بنام داعش و اعمال ایشان بناگاه نظرهای مردمان جهان به حرکتها و جهشهای گروه داعش جلب گردید و مدتی نگذشت که کوبانی مرکز جلب نظرها شد.
کوبانی چیست و کجاست؟ نام اصلی این شهر عین العرب است و به کردی کوبانی نامیده میشود. شهرکی است در استان حلب کشور سوریه و در نزدیکی مرز ترکیه با جمعیت برابر با نزدیک به پنجاه و پنج هزار نفر. بنیاد این شهر را با آغار بنای خط آهن بغداد که آلمانیها میخواستند بسازند تا اروپا را به بغداد متصل کند و از این ناحیه گذر میکرد، یکی میدانند. این شهرک بواسطه نزدیکیش به مرز ترکیه و پرآب بودنش از نظر استراتژیکی مهم تلقی میشود.
فراموش نکنیم که از این شهر به پائین و سمت جنوب اراضی سوریه خشک تر میگردند. سوریه از نظر تامین آب آشامیدنی در مضیقه است. آبهای آشامیدنی حتی شهر دمشق عمدتا از بلندیهای جولان سرازیر میشوند و زیر اداره اسرائیل هستند و باقیمانده خاک سوریه از رودخانه فرات مشروب میشد که آنهم سرچشمه هایش در کشور ترکیه قرار دارند و با نصب سدهایی از سوی این کشور بر روی رودهای دجله و فرات، گسیل شدن آب به کشورهای همسایه دچار اشکال شده است. هرچند که نص صریح قوانین بین المللی چنین اجازه ای را نمیدهد  که کشوری بر روی رودخانه ای  جاری میان دو کشور بدون داشتن اجازه کشور دیگر، سد بزند.  پس، گرفتن این شهر که کردنشین نیز میباشد، دولت مرکزی سوریه را تضعیف میکند.
این به کنار. گرفتن این شهر چه کسانی را تقویت میکند؟ پرسش اینست.
ترکیه از مستقل و خودمختار و آزاد شدن نواحی کردنشین در مجاورت مرزهای خود چندان خوشحال نیست. در آغاز جنگهای داخلی سوریه که کشورهای گوناگون به جناحهای گوناگون ضد بشار اسد کمکهای پنهان و آشکار میرساندند، ترکیه در گردهم آیی مخالفان اسد واضحا و بدون هیچگونه پنهان کاری عنوان کرد که بهیچ عنوان از طرح منطقه خودمختار کردنشین سوری در دولت آینده سوریه پشتیبانی نمیکند. حالا نیز ترکیه معتقد است که اپوزیسیون این کشور به بهانه کوبانی ترکیه را ویران   میکند.
از سوی دیگر کشورهای عربی  پس از فروپاشی رژیم طالبان در افغانستان که فرزندخوانده خودشان بود، از این مسئله خوشنود نبودند و سقوط صدام حسین که به آن افزون گردید ایشان را شدیدا هراسناک ساخت. هراسناک از دو رو. نخست اینکه کشورهای عربی و در راس آنها عربستان سعودی ، خود را وارث بلامنازع پیامبر اسلام و ملازمانش میدانند و از اینروی با از کار افتادن  توان بخش نظامی و جنگنده شاخه های خود حتی در بخشهای سنی نشین، پیشرفت شیعیان را بلافاصله  در برابر چشمان خود دیده و این چیزی نیست که آنها را خوش آید. آنها آگاهانه چشم را بر روی این حقیقت بستند که اینجا مسئله شیعه و سنی هیچ در کار نیست بلکه اعمال روشهایی از سوی ایشان میباشد که حتی خود سنی ها را از ایشان بری کرده است. افغانستان و یا کردها که عمدتا سنی مذهب هستند از نمونه های بارز این مدعا میباشند.
دوم اینکه آنها خوشتر دارند تا خودشان از سوی کشورهای منطقه طرف گفتگو و تعامل با کشورهای دیگر جهان باشند.
برای رسیدن به این مقصود آنها گاها ترجیح میدهند که با هر کسی همکاری و همیاری نمایند ولی با شیعیان هرگز.  رژیم بشار اسد نیز از این قاعده مستثنی نبود. بنابراین اگر گروهی پیدا میشد که بر علیه اسد حاضر به جنگ بود، بلافاصله از پشتیبانی مالی و لجستیکی عربستان سعودی و برخی از کشورهای کرانه جنوبی خلیج پارس برخوردار میشد.  زمانیکه گروه داعش بنظر میرسید که بتواند هم منافع ترکیه را در سرکوب غیر مستقیم کردها تامین نماید و هم منافع اعراب قدرت طلب  و هم مرحمی روحی ( ؟ ؟ ! ! ) باشد برای سرخوردگان و مایوس شدگان از سیاستهای غلط آمریکا در منطقه، بلافاصله این جنبش طرفدارانی پیدا کرد. طرفدارانی از افسران پیشین صدام حسین گرفته تا تعلیم دیدگانی در قرار گاههای ترکیه و یا بیکارانی که در پی فراهم آوردن توشه سختیها میکشیدند.
این دقیقا همان چیزی بود که معاون رئیس جمهور آمریکا  جو بایدن پس از بررسی روند و نتایج کار گروه داعش به آن اشاره کرد و بزودی چندی پس از این اشاره  مجبور گردید  تا آنرا پس بگیرد ورنه متحدان منطقه ای آمریکا را شدیدا ناراحت میساخت. اعراب در این اشاره ها نزدیکی آمریکا به ایران را میدیدند (یعنی یکبار دیگر آگاهانه چشم های خود را بر روی حقایق میبستند). بناگاه از دید ایشان، بایدن  دیگر معاون رئیس جمهور آمریکا نیست بلکه آیت الله بایدن شده است.
 یکی دیگر از این متحدین نیز واضحا آمریکا را تهدید به عدم همکاری  جهت مبارزه با دولت اسلامی کرد. او بی پرده گفت که واشنگتن باید میان ما و ایران یکی را انتخاب  کند.
اینها همه نشانهایی از حساس بودن این موضوع برای متحدان منطقه ای آمریکا میباشد. متحدانی که خود را آنقدر قدرتمند نیز میبینند که تا شرایط  وخواسته های خود را به واشنگتن دیکته کنند.
مسئله بهمین جا نیز ختم نمیشود. هر چند که ظاهرا سه جریان اصلی مسبب اتفاقات اخیر هستند که عبارتند از خطر مستقل شدن کردها در مرزها از دید ترکیه، خطر پیشرفت شیعیان از دید سنی های افراطی (وهابیون) و سرخوردگی از سیاستهای آمریکا که زمانی مردم منطقه به آن شدیدا دل بسته و چشم دوخته بودند اما خطر چهارم که بهیچ وجه کم اهمیت تر از سه دیگر نمیباشد و آن رقابت میان اعراب طرفدار اخوان المسلمین و شعبه های گوناگون وهابیون میباشد که در کشور مصر بصورت بارزی خود را نشان داد.
این مبارزه  که هنوز هم در آنجا ادامه دارد، بطور روشن نمایانگر اینستکه موضوع از برتری طلبی گروههای مذهبی بر یکدیگر فراتربوده و عملا جنبه تصاحب قدرت را دارد و رنگ و لعابهای مذهبی به آن زدن بیشتر برای فریب مردمان است. اخاذی و رشوه گیری ارتشیان مصر در زمان بر سر کار بودن محمد مرسی  سبب گردید که گروههایی مانند انصار بیت المقدس که با اخوان المسلمین اینجا و آنجا همکاری میکردند، از ایشان روی بتابند و بسوی حکومت خلافت اسلامی گرایش پیدا کنند.
بایستی اینرا نیز بیان نمود که افراد داعش نیز از همان نخست با خشونت وارد نگشتند تا مردم را از همان ابتدای کار از خود بری سازند بلکه زمانی نیز آرد و روغن به درب خانه مردم میبردند تا نظرشان را جلب نمایند. موفق هم شدند. دستکم تا زمانیکه چهره واقعی خود را نشان دادند.
چیزیکه فعلا همه را شگفت زده کرده، یعنی هر کس را بگونه ای، مقاومت خارج از تصور، دلیرانه و سرسختانه مردم کوبانی است که  به ماسادای سده بیست و یکم  مبدل گشته و همانند ماسادای یهودیها و شاید هم بیشتر در برخی احساس غرور و امید ایجاد نموده و برخی دیگر را شدیدا خشمناک ساخته.
جراید و مطبوعات نیز در این زمینه به پخش گزارشهای سطحی و آمیخته ای از فیلمهای دراماتیک و وسترن بیشتر بسنده میکنند تا شکافتن مسئله بدون هیچگونه وابستگی و چشمداشتی.

حال بایستی دید که انجام کار چطور خواهد بود؟ مسلم اینستکه در پشت پرده کنشها و واکنشهای زیادی در جریانند و چهره ها ی سیاست در این منطقه از جهان دایم در حال تغییر و دگرگون شدن است.


Saturday 11 October 2014

بیستم مهر بمناسبت بزرگذاشت حافظ

می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می‌گویی؟
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی، می نوشی و گل بویی
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن
تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می‌رویی؟
امروز که بازارت پرجوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی
چون شمع نکورویی در رهگذر باد است
طرف هنری بربند از شمع نکورویی
آن طره که هر جعدش صد نافه چین ارزد
خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوش خویی
هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد
بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی


Thursday 9 October 2014

اینکاها و دوران پیش از آنها – بخش دو

اقتباس از فرهنگ‌هایِ پیشین همیشه وجود داشته است.
یک اسطورهِ   اینکایی از خدایی بنامِ ویراکوچا تعریف می‌کند که در کرانه‌هایِ دریاچه تیتی کاکا آفرینشِ جهان را شروع کرد. او نخست سنگ‌هایِ درشت و بزرگی‌ برداشت و در آنها دمید، اما از این سنگ‌ها موجوداتی مانندِ دیوانِ بزرگ و کودن و خشن بوجود آمدند. در مرحله بعد این خدا سنگ‌هایِ کوچکتری برداشت و در آنها دمید. نتیجه بهتر شد زیرا اینبار انسانها پدیدار گشتند.
دریاچه تیتی کاکا واقعا وجود دارد و در ۷۰ کیلومتریِ غربِ لاپاز میباشد.
۷ سدهِ تمام یعنی‌ از حدودِ ۳۰۰ تا ۱۰۰ میلادی  اینجا مرکزِ یک امپراتوریِ قوی و بزرگ بود. میتوان درک کرد که چرا اینکاها پس از آنها بناهایِ پر شکوهِ سنگی‌ِ خود را  برایِ خدایانشان اینجا میساختند. اینها تاثیرات فرهنگ پیش از آنها بر روی ایشان بود.
فرهنگ و تمدنِ تیاهواناکو شکوه و رونقِ خود را مدیونِ یک سیستمِ آبیاری پیچیده، کارآمد و پایدار بود که توسطِ آن‌ برزگران میتوانستند تا مقدارِ زیادی در ارتفاعات زمینهایشان را بارور نمایند.
در حالتِ عادی هوا در این ارتفاعات بسیار سرد و منجمد میباشد و کشت در این بلندیها صورت نمی‌گیرد. مردمانِ تیاهواناکو اما روشی یافتند که آبها را در طولِ روز با نیرویِ پرتویِ خورشید گرم میکرد و شب‌ها این گرمایِ ذخیره شده را در محیطِ اطراف پخش میکردند.
این گرما به اندازه ای  بود که  بتواند جلویِ یخزدنِ شبانه را بگیرد.
برداشتِ زیاد و مرتبِ کشاورزی تیاهواناکو پیشرفت و موفقیتِ چندانی نمی‌داشت اگر این قوم همزمان نیز چارهٔ‌ای برایِ انبار کردن مناسب برداشتها و شیوه‌هایِ انتقالِ آنها به دیگر گوشه‌هایِ این امپراتوری پیدا نمیکرد. بدینگونه بود که هزاران نفر به پرورش و نگاهداریِ لاما می‌پرداختند که بر پشتِ آنها این برداشت‌هایِ برزگران به دورترین گوشه‌ها برده می‌شدند. پشمِ لاما‌ها را برایِ کارهایِ ریسندگی و بافندگی بکار می‌بردند، کودشان بدردِ کشاورزان میخورد و شیر و گوشتشان نیز مصرفِ غذایی داشت.
اینکه چه چیز این امپراتوری را ۷ سده تمام سرِ پا نگاه داشته بود، هنوز کاملاً مشخص نیست. شواهد و علایمِ مبنی بر وقوع جنگ با دیگران در این ۷ سده بندرت دیده می‌شوند. احتمالا  سیاستمدارانِ دانا و اندیشمندی که به چگونگیِ زندگی‌ِ مردم وارد بودند و توسطِ ازدواج‌هایِ سیاسی و عقدِ قرارداد‌هایِ منصفانهِ سیاسی و اقتصادی و مذهبی‌  با فرماندارنِ زیرِ دستِ خود، اینها را پیوسته متحد و وابسته به خود نگاه میداشتند، در امر تداوم طولانی و بقای آنها بی تاثیر نبودند.
هنگامیکه اینکاها تندیس‌هایِ سنگی‌ِ تیاهواناکو‌ها را در کرانه‌هایِ دریاچه تی تی کاکا یافتند، نمیدانستند که همزمان با سلطه تیاهواناکوها در شمال یک امپراتوریِ مقتدرِ دیگر نیز در جنوب وجود داشت.
تمدن و فرهنگِ  هواری یا واری .
این امر تا مدت‌هایِ زیادی بر باستان شناسان نیز پنهان مانده بود. اینها که میپنداشتند دامنه سرزمینهای تیاهواناکوها ازفراتر از شمال تا فراتر از جنوب کشور پرو بوده است. پژوهشگران تنها از دگرگونیِ فرهنگی‌ِ تیاهواناکو‌ها در این محدوده  شگفت زده می‌شدند.
اینکه روابط و مناسباتِ میا‌‌نِ ایندو امپراتوری چگونه بوده است را کسی‌ بدرستی نمیداند.

بانو جویس مارکوس باستان شناس از دانشگاهِ میشیگان روابطِ میا‌‌نِ ایندو امپراتوری را به رابطه میا‌‌ن آمریکا و شوروی در دورانِ جنگِ سرد مقایسه می‌کند که صلحِ ناپایداری داشتند تنها به سببِ اینکه توازنِ قدرت میانشان بقدری بود که طرفِ متقابل را از شروعِ جنگ باز دارد.


Thursday 2 October 2014

اینکاها و دوران پیش از آنها – بخش نخست

زمانیکه اسپانیاییها به آمریکایِ جنوبی رسیدند، علاقه چندانی به دانستنِ تاریخِ گذشتهِ این قاره از خود نشان ندادند و به همین سبب نیز پرس و جویِ چندانی از بومیانِ آنجا ننمودند.
اگر هم میخواستند که پرسان کنند، بندرت ممکن بود که کسی‌ را بیابند که بتواند با دقت به پرسش‌هایشان گوش داده و پاسخِ مناسب در موردِ اقوامی که زمانی‌ بر نوکِ کوه‌ها و ژرفایِ دره‌ها و پهنایِ بیابانها زندگی‌ میکردند به آنها بدهد،
هنگامیکه اسپانیاییها به کوزکو رسیدند، از پایانِ دورانِ شکوفایی رقبایِ اینکاها، یعنی‌ چیموها مدتِ زیادی نمیگذشت.
۶۰ سال پیش ازآن در سالِ ۱۴۷۰ میلادی بود که پادشاه اینکاها توپاک یوپانکوی Tupac Yupanqui  آخرین فردِ سلسله چیموها را  که مینچانکمان نام داشت مغلوب و اسیر کرده و به پایتختِ خود آورده بودش.
به همراهِ مینچانکمان طلا نیز به کوزکو آمد. توپاک یوپانکوی دستور داده بود که مقادیرِ زیادِ زرِ چیمووها را به همراهِ هزاران صنعتکار و هنرمند به پایتختش بیاورند زیرا هیچ کس نمیتوانست به اندازه و ظرافتِ آنها بر رویِ مصنوعاتِ طلایی کار کند.
این مصنوعاتِ زرین پسان بدستِ اسپانیاییها (فرانسیسکو پیزارو) افتادند. بدبختانه از این زرکاریها چیزی امروزه به جای نمانده است زیرا که در همان زمان اسپانیاییها آنهارا ذوب میکردند تا به اروپا بفرستند، بدینوسیله نه‌ تنها زرهای آنها را به یغما بردند بلکه سبب گشتند تا آثارِ هنری و فرهنگی‌ِ ارزشمندی که میتوانستند پاسخگویِ پرسش‌هایِ زیادی از باستانشناسان باشند، نیز از میا‌‌ن بروند.
از سویِ اسپانیاییها تنها چند نوشته و گزارشِ خیلی‌ کوتاه به قلم کشیده شده اند و آنهم گفته‌هایِ سرخپوستانِ اینکا در موردِ دشمنانِ سابقشان میباشد که معلوم نیست تا کجا میتوان به آنها اعتماد کرد و تا چه حد احساسات در این گفته‌ها سهیم میباشند. اینرا در لابلایِ نظراتی که اینکاها در موردِ چیموها گفته اند میتوان دریافت. وقایع نگار سیزا دو لئون از طرفِ اینکاها چیموها را اینطور تعریف می‌کند : „آقایان خیلی‌ تنبل و بیشتر بدنبال عیش و نوش بودند“.
اما چیموها واقعا اینطور بودند؟ این امر مسلم میباشد که مردمان و قومی مقتدر بودند، اینرا سلطه ۲۰۰ ساله آنها در شمالِ پرو نشان میدهد. پایتختِ ایشان چان چان که در کنارِ اقیانوس بود، بالغ بر ۶۰۰۰۰ نفر جمعیت داشت که برای آن زمان و آن مکان امری شگفت انگیز بود.
از نظرِ فرهنگی‌ میا‌‌ن چیمو‌ها و اینکاها تفاوت وجود داشت. چیموها خدایِ ماه را به عنوانِ برترین خدایان میپرستیدند و اینکاها خدایِ خورشید را بالاتر از دیگر خدایان می‌دانستند.
خدایِ ماه در میتولوژی چیموها نگهبانِ هوا و کشت بود.
بنا به اسطوره‌هایِ چیمو، نژادِ ایشان به پادشاهی بنامِ تایکانامو میرسید. این پادشاه گویا بر رویِ بلمِ بافته شده از نی‌‌ و چوب از شمالِ پرو واردِ درّهِ موچه شد. در آنجا با دختری بومی ازدواج نمود و دودمانی موفق ایجاد نمود.
این داستانِ زیبا حتی تا زمانِ ورودِ اسپانییایها، دهان به دهان می‌گشت.

این داستان و اسطوره اما با یافته‌هایِ باستان شناسان مطابقت ندارد زیرا چیز‌هایِ یافته شده از چیموهایِ نخستین شباهتِ زیادی با یافته‌هایِ فرهنگِ مردمانِ درّه موچه دارند. این فرهنگ میا‌‌نِ سده نخست تا سده هشتمِ میلادی در کرانه‌هایِ شمالِ پرو وجود داشت و با فرهنگِ سیکان که پس از آنها آمدند نزدیکی‌ و خانوادگیِ تنگی داشت.