جستجوگر در این تارنما

Wednesday 28 April 2010

کاوشگران محکوم به صبر



پیرامون خرابه های شهر اور را هاله ای از معما فرا گرفته است. آیا این شهر همان محل تولد ابراهیم نبی است؟ در حال حاضر حالت فوق العاده حاکم بر عراق، مانع از جستجو و کاوشگری باستان شناسان است.
این پایتخت باستانی سومریها با گنجهای 4500 ساله پنهان در دل خود که در انتظار کشف شدنشان هستند، میتواند که روزی اهرام مصر را به حاشیه براند.
بنا بر داستانهای انجیل، این شهر محل تولد ابراهیم نبی میباشد. بغیر از آن شهر اور یکی از گاهواره های تمدن بشری است که بصورت مخروبه و پنهان در خاک در نزدیکی شهر امروزی نصیریه عراق قرار دارد. از زمان سقوط صدام حسین در سال 2003 در این منطقه ناآرامی وجود دارد و طبعا در چنین شرایطی خاکبرداری و کاوشهای باستان شناسی جزو ارجحیتهای هیچ رژیمی قرار نمیگیرند، هر چند که از سال 2005 به اینطرف هیئت های کوچک باستانشناسان عملیات کاوش و تا حدی هم خاکبرداری را از سر گرفته اند.
خانم آنا پروسه Anna Prouse کاردار سیاسی ایتالیا در عراق که مامور نظارت بر بازسازی این استان عراق گردیده در این رابطه میگوید : بخت (شانس) آنکه شکوه و عظمت باستانی اور دوباره بزودی نوازشگر چشم دوستداران گردد، چندان خوب نیست زیرا ماموران و مسئولین ابتدا در اندیشه بازسازی سیستم های آب آشامیدنی، برق، فاضلاب، مدرسه، خیابان و جدول کشی و غیره هستند، امری که طبیعی میباشد. بنابراین برای عملیات بزرگ کاوش و خاکبرداری شهر اور دیگر پولی باقی نمی ماند.
تاکنون تنها بیست درصد از خرابه های این شهر از زیر خاک بیرون آورده شده و آنهم توسط انگلیسیها و آمریکائیها. استیو تاینی Steve Tinney استاد آشورشناس دانشگاه پنسیلوانیا در آمریکا مطمئن است که هنوز چیزهای فراوانی برای کشف کردن و یافتن وجود دارند. خود او بیشتر از هرچیز آرزو دارد که موفق به یافتن سنگ نبشته های فراوان گردد.




دانشگاه او با همراهی موزه لندن هزینه حفاریهای باستانشناسی را از سال 1922 تا 1934 در این ناحیه بعهده گرفته بودند.
بهنگامیکه باستانشناس انگلیسی چارلز لئونارد وولی Charles Leonard Woolley در آغاز سده بیستم، 16 گور شاهانه اور را از زیرخاک بیرون آورد، به آثار باستانی شگفتی دست یافت. از میان نمونه های یافته شده توسط او میتوان از خنجری زرین با تزئیناتی از لاجورد بر روی دسته آن، پیکره قوچی که بسیار هنرمندانه و ظریف ساخته شده بود، سرپوشی زرین یکی از پادشاهان سومر و یک چنگ کوچک موسیقی که مزین به مجسمه سر یک گاونر بود را نام برد که از نظر ارزش هنری، تاریخی و قیمتی با یافته های مقبره توتانخامون برابری میکردند. برای باستان شناسان این اشیا حتی باارزشتر از اشیاء یافته شده در مصر بودند زیرا که قدمتشان 1000 سال بیشتر از هم ردیفان مصریشان بود.
اما از همه جالبتر و شگفت انگیزتر همانا زیکوراتی از هزاره سوم پیش از میلاد بود که بگونه ای عجیب نسبتا خوب مانده بود. این زیکورات پلکانی شکل در زمان خویش به مجموعه پرستشگاههائی تعلق داشت که در کنار مراسم مذهبی به امور دیوانی و بایگانی نیز رسیدگی میکرد.
آنگونه که در انجیل نوشته شده شهر اور یکی از مراکز تمدن سومر در جنوب منطقه میان رودان بود که تا زمان تسلط اسکندر مقدونی به حیات خود ادامه داد.
این شهر در دوران شکوفائی خویش دارای خیابانهای سنگفرش شده همراه با ردیفهای درختکاری شده شبیه بولوار بود و مدارس متعددی داشت که شعرا و حکمای زیادی را در خود جای میدادند.
تا کنون باستانشناسان بر این عقیده اند که این امپراتوری که در آن هنر، معماری و قانونگذاری منحصر بفردی وجود داشت زادگاه خط میخی بود که قدیمیترین خطی است که تا کنون برای انسان شناخته شده است.
دکتر یوسف مجیدزاده سرپرست هیئت باستان شناختی حوزه هلیل رود کنارصندل جیرفت در ارتباط با دو كتيبه به دست آمده از كاوش‌هاي كنارصندل طي فصل‌هاي سوم و چهارم زمان اختراع خط در کنار صندل را حدودا دو سده پیشتر از اختراع خط میخی دانسته است. تحقیقات در این مورد هنوز ادامه دارند.



عروس ربائی


سرمقاله این نوشته عجیب است و خشن و غیر انسانی، اما هنوز هم در گوشه و کنار دنیا میتوانید جاهایی را بیابید که یا بطور مستقیم وخشن و یا بصورت نمایشی و سمبلیک این عمل در آنها انجام میگیرد و این عروس ربائی ها علل گوناگونی نیز دارند. تعریف کردن این مطلب بمعنای تائیدش نمیباشد.

قدیمیترین موردی که تاریخ در این زمینه بیاد دارد و یا بهتر بگویم در تاریخ ثبت شده است همانا داستانهای اسطوره ای روم میباشد. بنا به این روایات، رموس و رمولوس Romulus که دو برادر و فرزندان مریخ یکی از خدایان اسطوره ای یونان بودند که در زمان نوزادی توسط ماده گرگی شیر داده شده و بزرگ گشتند. پس از انجام یکسری ماجراها که از حوصله این نوشته خارج است سرانجام برای رهایی از دربدری و خانه بدوشی تصمیم به بنای شهری را گذاشتند که در پای تپه ای قرار داشت.
پیش از آنکه آنها شروع به ساختن شهر نمایند، میان ایندو برادر اختلاف بوجود آمد که نام شهر از نام کدامیک از ایندو باید مشتق گردد. اختلاف بالا گرفت تا اینکه هردو بسراغ پیشگوئی رفتند تا مشکل ایشان را حل کند. پیشگو به آنها هژده شاهین داد و گفت این شاهینها را بر بالای تپه ببرید و در قفسی قرار دهید. کسی را نیز بگمارید تا بهنگام دادن علامت در قفس را باز کند. پس از آن به پائین تپه روید منتهی یکی بسویی و دیگری بسوی دیگر و در فاصله ای برابر دور از قفس شاهینها بایستید و منتظر بمانید. با دادن علامت و باز شدن در قفس این شاهینها به پرواز در میآیند و هر کدام بسوی یکی از شما خواهند آمد. در خاتمه تعداد شاهینها را بشمارید، هرکه بیشتر داشته باشد، شهر بنام او خواهد شد.
دو برادر نیز این بکردند. در خاتمه شش شاهین بنزد رموس و دوازده شاهین بنزد رمولوس آمدند. پس از آن رمولوس که خود را برنده و محق میدید، شروع به ساختن شهر کرد و نام شهر را رم گذاشت که کوتاه شده نام خودش بود. این امر اما بر رموس گران آمده بود و نامبرده به مناسبتهای مختلف به مسخره کردن و استهزا برادر میپرداخت. هنگامیکه رمولوس مشغول ساختن دیوارهای شهر بود اما دیوارها هنوز به اندازه کافی بلند نشده بودند، رموس با خیزی از روی دیوار به درون شهر تازه ساخته رم پرید و باز به مسخره کردن برادر در برابر دیگران پرداخت. این امر که بمعنای تجاوز آشکار به رم و حقوق رمولوس بود با اعتراض شدید او مواجه شد و دو برادر با هم گلاویز شدند بطوریکه رمولوس سرانجام رموس را کشت و گفت "هر کس که از دیوار من بپرد، بر او نیز آن رود که بر برادرم رفت" .
پس از اتمام کار ساختن شهر و مسکونی نمودن آن توسط مردمی که بیشتر راهزنان و خلافکارانی بودند که از شهر و دیار خویش بدون بهمراه داشتن زن و فرزند بیرون رانده شده بودند، رمولوس و عده ای از ریش سپیدان متوجه گشتند که با این منوال نمیتوان ادامه داد زیرا این مردان بی همسر، خلق و خوی خشن، وحشی و اخلاق غیرقابل تحمل و ناملایمی پیدا کرده بودند و حتی متعرض یکدیگر میشدند.
با رایزنی ریش سپیدان شهر که رمولوس را متوجه این امر کردند، رمولوس میهمانی بزرگی به افتخار پایان ساخت شهر ترتیب داد و از اهالی شهرها و ولایات مجاور دعوت نمود تا بهمراه زن و فرزندان خویش در این میهمانی شرکت کنند. همینطور هم شد همگی بهمراه خانواده های خویش به ضیافت آمدند و چنانکه رسم میهمانی است از آوردن سلاحهای خویش هم خودداری ورزیدند.
اواسط جشن میهمانی رمولوس به مردان خویش که از پیش با آنها قرار گذاشته بود، اشاره کرد که به میان میهمانان روند و دخترانی را که هنوز ازدواج نکرده بودند بربایند و با خود ببرند. پدران و برادران آنها هم نتوانستند کاری بکنند زیرا که وسیله دفاعی بهمراه نداشتند. پس از آن خانواده های معترض و خشمگین دختران را بدیار خویش فرستادند.
مردان رمی کوشش نمودند تا دختران را به ازدواج با خویش راضی نمایند. آندسته از دخترانی که علیرغم کوشش مردان برای جلب نظر آنها، راضی به ازدواج نبودند، رها گشتند تا به میان خانواده های خویش بازگردند ولی تعداد زیادی از ایشان ماندند و با گذاشتن شرایطی و گرفتن قولهایی راضی به ازدواج با مردان رمولوس گشتند.
از طرف دیگر اهالی دیگر شهرها که غیرت و شخصیتشان شدیدا جریحه دار شده بود پس از گذشت مدتی توانستند که به فرماندهی شخصی بنام تیتوس تاتیوس که خود بزرگ یکی از این شهرها بود، گرد آمده و لشکری فراهم نمایند و به جنگ اهالی شهر رم بروند.
جنگ درگرفت و دخترانی که در شهر رم ماندگار شده بودند بناگاه خود را با صحنه ای مقابل دیدند که یا پدران و برادران خویش را از دست میدادند و یا شوهرانشان را. پس دستجمعی بمیانه میدان رفتند و از طرفین خواستار پایان دادن به جنگ شدند و گرنه خویشتن را میکشند.
به این ترتیب جنگی که بر سر نبودن زن میان مردان درگرفته بود توسط زنان با خوشی بپایان رسید. تیتوس تاتیوس و رمولوس دست یکدیگر را فشردند و تیتوس تاتیوس بعدها یکی از فرماندهان لشکر رمولوس گشت.
این دو بخشهائی از زندگی رمولوس بودند که من در اینجا بصورت مختصر آوردم.

Sunday 25 April 2010

آخرین ماموتها ناگهانی ناپدید شدند



جزیره رانگل Wrangel در قطب شمال آخرین پناهگاه ماموتها بشمار میرفت. در اینجا آخرین اثر حیات از ماموتها بر جای مانده است. یک آزمایش ژنتیک به این نتیجه رسیده است که پیلهای بزرگ پیکر بناگاه و نه بتدریج نابود شدند. اینکه چه فاجعه ای در پشت این ماجرا پنهان بود، هنوز نامعلوم است.
تا پایان آخرین عصر یخبندان یعنی ده تا دوازده هزارسال پیش ماموتها وجود داشتند و در اکثر نقاط پراکنده بودند. آنها بوسیله پوست کلفت و پشم ضخیم خویش که ایشان را در برابر سرما حفاظت میکرد در جلگه های ایندوره پخش بودند. اما بناگاه این حیوانات از صحنه گیتی محو گشتند.
علت این امر دگرگون گشتن آب و هوا و نیز شکار ایشان توسط انسان بود. همچنین وجود رقبا نیز منجر به کاستن تعداد ایشان گشت برای مثال ماموتهای آمریکائی باعث گشتند که از تعداد همنوعان مقیم سیبری ایشان کاسته گردد و این خود پیش از آن بود که از تعداد خودشان کاسته شود. این در هنگامی بود که یخ بیشتر سطح زمین را پوشانده بود و با گذشتن از روی آن رفت و آمد میان قاره ها به آسانی صورت میگرفت.
پس از آن زمانی بنظر میرسید که این حیوانات میتوانند به بقای خویش ادامه دهند زیرا دیگر رقیبی از میان همنوعان خویش نداشتند که منابع غذائیشان را بمخاطره افکنند. در جزیره رانگل به مساحت امروزی 7600 کیلومتر مربع در اقیانوس منجمد شمالی که در شمالشرقی سیبری قرار دارد و آنزمان هنوز توسط توده های یخ با دیگر نقاط متصل بود، توانستند که این بزرگ پیکرها پنج هزار سال بیشتر از همنوعانشان دوام آورند. این نیز بر اثر بالا رفتن سطح آب بود که این جزیره را بتدریج از خشکی مجزا نمود.
پژوهشگران تیم خانم ورونیکا نوستروم Veronica Nyström از دانشگاه استکهلم شواهدی یافته اند که نشان میدهد که ماموتهای جزیره رانگل حدود 3700 سال پیش در مدت کوتاهی از بین رفتند.
بطوریکه پژوهشگران در نشریه تخصصی Proceedings of the Royal Society B نوشته اند، بیماریهای موروثی عامل مرگ همگانی این حیوانات نبوده و آنهم با وجود محدود بودن تنوع ژنتیک بر اثر کم بودن تعداد ماموتها.
معمولا بر اثر کم گشتن کمی یک نوع از جانوران، اطلاعات ژنتیک کمتر در دسترس آن زنده جان قرار میگیرد تا بتواند بصورت تلفیقی و تکثیری از نسلی به نسل دیگر منتقل شود و حتی با کم شدن تعداد یک نوع و امر زاد ولدی که میان این عده کم انجام میگیرد این اطلاعات ژنتتیک با پیدایش هر نسل جدیدی در آن نوع حیوان ضعیف تر هم ظاهر میگردد. جاندار مزبور با گذشت هر نسل ضعیف تر از نسلهای پیشین ظاهر گشته و مقاومت کمتری در برابر آسیبهای خارجی از قبیل بیماری، غذا یابی و یا حتی شکار شدن را نشان میدهد تا زمانیکه سرانجام نیز بهای این ضعفها را با نابودی خویش بپردازد.
اما این امر در مورد ماموتهای جزیره رانگل صادق نبود. گروه پژوهشی تکثر اطلاعات ژنتیکی ماموتها را با آزمایشهای دی – ان – آ DNA انجام شده بر روی استخوانها و عاجهای باقیمانده از حیواناتی که در فاصله 9000 تا 3700 سال پیش زندگی میکردند و مقایسه آنها با نتایج آزمایشات مشابه برگرفته شده از حیواناتی که در فاصله زمانی 12000 سال تا 38000 سال پیش میزیستند، دریافتند. پس از این سری آزمایشات آنها به این امر پی بردند که تعداد ژنهای ماموتهای محصور شده در جزیره رانگل حتی بگونه ای نامحسوس افزایش یافته بود و این امر حتی شگفتی ایشان را برانگیخت.
خانم نوستروم و همکارانش بر این نظرند که علت این ناپدید شدید سریع همگانی وقوع نوعی حادثه فاجعه وار میتواند بوده باشد و عواملی که در این میان از همه پرسش انگیزترند یکی دگرگون شدن افراطی شرایط جوی است و دیگری ورود انسان به محدوده حریم زندگی این جانداران و شکار ایشان و برهم زدن تعادل طبیعی محیط پیرامون ماموتها میتوانند باشد.
این پژوهشگران اظهار میدارند که این نمایانگر آنستکه ماموتها به آهستگی و یکی پس از دیگری کم نشدند و از بین نرفتند بلکه تنها علتی که میتوان برای مرگ دستجمعی تقریبا ناگهانی آنها میتوان حدس زد، وقوع حادثه ای است که نوع آن هنوز هم برایشان مبهم است.

Wednesday 21 April 2010

هرتسفلد

می توان گفت که تقریبا همه ایرانیان تخت جمشید (پارسه شهر) را می شناسند. همچنین می توان ادعا کرد که همه ایرانیان بنوعی به آن مباهات می کنند. خیلی از ایرانیان نیز دستکم یکبار بدیدن تخت جمشید رفته اند. در مورد تخت جمشید کتابهای بسیار نوشته شده و نیز کتابهایی هم کمابیش از سوی ما خوانده شده اند.

اما می توان نیز این را گفت کم هستند کسانی که نام کاشفی را که خرابه های تخت جمشید را پس از سده های متوالی مدفون بودن، از زیر خاک بیرون کشید و دوباره آنرا نه تنها به ایرانیان بلکه به تمامی جهان معرفی کرد، شنیده باشند. متاسفانه کسانی که از زندگینامه او خبر دارند از آنهم کمتر است

ارنست امیل هرتسفلد  Ernst Emil Herzfeld  که در بیست و سوم ماه جولای سال 1879 در شهر سله واقع در ایالت نیدرساکسن آلمان بدنیا آمد و در بیست و یکم ژانویه سال 1948 در بازل سویس چشم از دنیا فرو بست.

ارنست امیل هرتسفلد پسر پزشک ارتش پروس یوزف هرتسفلد و مارگارته روزنتال، از نامی ترین باستان شناسان و متخصص امور شرق باستان و خط شناس و خط باستانی خوان آلمان بود. مارگارته روزنتال از پدر و مادری یهودی زاده شده بود. تاثیر این امر در آخر کار هرتسفلد خود را نمایان می سازد که در خاتمه این نوشته بنوبه خود می آید.

هرتسفلد پس از پایان دوره دبیرستانی در برلین نخست به تحصیل در رشته معماری در دانشگاه عالی برلین پرداخت که در سال 1903 به پایان رساند. پس از آن هرتسفلد جوان به فراگرفتن تاریخ آشوریان و تاریخ هنر در دانشگاههای مونیخ و برلین روی آورد. او بهمراه شرقشناسان نامی آندوره آلمان فریدریش دلیچ Friedrich_Delitzsch   و والتر آندره Walter_Andrae  در حفاریهای باستانشناسی آشور فعالانه شرکت کرد.

پس از آن هرتسفلد بمدت دوسال (1905 و 1906)  سفری پژوهشی اکتشافی به کردستان، لرستان، پارسه شهر و پاسارگاد داشت.

در لرستان هرتسفلد مطالعاتی در مورد قوم کاسی و حوزه پراکندگی آنها در ایران انجام داد. او همانند بسیاری دیگر معتقد بود که واژه کاسپین، صورت مکثر و جمع کاسی است.

هرتسفلد می نویسد اگر بنا باشد اسمی به سکنه ایران پیش از ورود آریایی ها داده شود هیچ کلمه ای شایسته تر از واژه کاسپین نیست. ریشه این کلمه را می توانیم در نام بسیاری از نقاط ایران مانند کاشان، کوشک و غیره بیابیم و روشن تر از همه دریای کاسپین است. او رد گسترش ریشه این نام و پراکندگی مردمانش را تا نورستان (آنزمان کافرستان خوانده میشد) افغانستان و هند پیگیری و دنبال کرده بود.

هرتسفلد در سال 1907 تز دکترای خویش را که در مورد پاسارگاد نوشته شده بود به استادان خویش ادوارد مایر Eduard_Meyer  و اشتفان ککوله Stephan_Kekule عرضه نمود و با دفاع از آن به اخذ درجه دکترا نایل گردید. موضوع تز دکترای وی در همان سال بصورت کتابی چاپ و منتشر گردید.

او بار دیگرپس از اخذ درجه دکترا بمدت دوسال (1907 و 1908) بهمراه مورخ تاریخی فریدریش ساره Friedrich_Sarre  که در سال 1905 با او آشنا شده بود، سفری به سرزمین میان رودان داشت. آنزمان فریدریش ساره رئیس بخش تازه تاسیس اسلامی در موزه کایزر فریدریش Bode_Museum آلمان بود. ایندو می خواستند که تحقیقات وسیع  صحرائی در مورد بابل و آشور انجام دهند. برای این منظور آنها از   شهر سامره پایتخت عباسیان آغاز نمودند و به خاکبرداری و کاوش در این منطقه پرداختند. نتیجه کار ایشان کشفیاتی بود که بیشتر آن به موزه کایزر فریدریش اهدا گردید.

پس از بازگشت از این سفر در سال 1909 هرتسفلد موفق به اخذ درجه پروفسوری از دانشگاه برلین در رشته جغرافیای تاریخی گردید و در همان دانشگاه بعنوان استاد آزاد مشغول تدریس شد.

شهرت بین المللی او اما با کاوش دوباره  در سامره میان سالهای 1911 تا 1913 آغاز گردید که با کشف گنج نبشت هخامنشیان در پارسه شهر از 1931 تا 1934 به نقطه عطف خویش رسید. در حفاریهای تخت جمشید هرتسفلد را باستان شناس جوان فریدریش (فریتز) کرفتر Friedrich (Fritz) Krefter همراهی میکرد.

اگر نخواهیم بگوییم نخستین اما هرتسفلد جزو نخستین گروه از باستانشناسان و شرقشناسان باختر بود که اعتقاد داشتند تمامی آنچه که از یونانیها در مورد ایرانیان بما رسیده درست نیست. تعاریف یونانیها برخوردار ازغرض ورزیهای سیاسی / اجتماعی / اقتصادی هستند که برخاسته  از نگرشی است که مختص  یونانیها در مورد بازگویی وقایع، حوادث و مسائل مختلف بود.

سی هزار لوحه خشتی بازمانده تنها چیزهایی بودند که بر اثر سوخته شدن تخت جمشید بدست اسکندر که در متون پارسی ازو بنام گجستک یاد میگردد، وضعیتی بهتر پیدا کردند و از حالت خشت خام به صورت خشت پخته   درآمدند و تا زمان حال دوام آوردند. 

 

هرتسفلد پیوسته از این الواح خشتی بنام حافظه تاریخی ایرانیان نام می برد

پس از یافتن این سی هزار لوحه خشتی از گنج نبشت تخت جمشید که جزو بزرگترین یافته هایی از ایندست در جهان بودند و هنوز نیز هستند، هرتسفلد با خواندن بخش بسیار کوچکی از آن به دلیل و مدرکی دست یافت که حدس او را در مورد نوشته های یونانیان در باره ایرانیان به یقین مبدل نمود. مخارج این حفاریها را دانشگاه شیکاگو و پارسیان هند بگردن گرفته بودند. اما این الواح به دانشگاه شیکاگو فرستاده شدند تا در آنجا مورد تحقیق و پژوهش قرار گیرند و کشف رمز گردند، زیرا ظاهرا :

نخست - در ایران کسی و یا موسسه ای وجود نداشت که از عهده انجام آن برآید و اصولا تخت جمشید برای ایرانیان و رهگذران خارجی چیزی جز چند دیوار اسرارآمیز اما جالب برای نوشتن یادگاری بر روی آن نبود و اینرا حکاکیهای یادگاری بر روی دیوارهای تخت جمشید نشان می دهند که از شاه قاجار گرفته تا اشراف و فرهنگیان و سیاستمداران غربی که در حال گذر از ایران بسوی هند و دیگر جایها بودند، برای ما بجای گذاشته اند.

دو : دانشگاه شیکاگو خود را محق می دانست که در ازای پرداخت مبلغ یکصد و پنجاه هزار دلار مخارج حفاریها که بیشترش هم به کیسه افرادی مانند  تیمورتاش و فروغی سرازیر شد، اشیاء یافته شده را بنام کشف رمز به مقر دانشگاه خویش در شیکاگو ببرد تا پس از خواندن، آنها را به ایران بازگرداند. از این سی هزار لوح تا کنون تنها هفتصد عدد به ایران بازگشته اند و از تاریخ پیدا نمودن آنها تا کنون هفتاد و پنج سال می گذرد!! پارسیان هند هم که با وجود دوری زمانی و مکانی از ایران، با علاقه این خاکبرداریها را دنبال می کردند،  تنها در فراهم نمودن مخارج سهیم بودند و در این رابطه  کسی از آنها حتی یاد هم نمی کند.

باری این الواح بیشتر گزارشهایی در مورد زندگی روزمره مردم عادی و مقامات مختلف و همچنین مراودات عادی و سیاسی را در دل خود نهفته دارند که انتشار آنها می تواند روشنگریهای فراوانی را در مورد چگونگی پیدایش و دوام نخستین پادشاهی تاریخ جهان بهمراه آورد.

در این الواح همچنین اشاراتی گشته بودند که تنها این شهر، یعنی پارسه شهر، مقر شاهان نبوده بلکه شهرهای کوچکتر ولی مشابهی وجود داشتند که شاهان برای سرکشی به  کشور پهناور خویش در فصول  مختلف سال در آنها سکونت میگزیدند. گنچ نبشت تخت جمشید در کنار گنج نبشت آتشکده آذربایجان که توسط اسکندر به یغما رفت  تنها مراکز اسناد و بایگانی زمان هخامنشیان در سطح وسیع بودند و بدینوسیله نامیدن حافظه تاریخی ایرانیان از سوی هرتسفلد اغراق آمیز نمی نماید.

از شگفتیهای دیگر این حفاریات نیز پی بردن به این واقعیت بود که شهرهای داخل ایران هیچکدام دارای دژ و بارو نبودند و این نمایانگر آنستکه  جنگ و جدال دائمی و کینه عمیق میان این بخشهای درونی نمیتوانسته وجود داشته باشد از آنرو نیز ساختن دژ و بارو لازم بنظر نمی رسید.

بازگردیم به سرگذشت هرتسفلد. او که با کشف این سی هزار لوحه برای دادن گزارش از ایران خارج شده بود کارها را بدست دستیار جوان خود کرفتر گذارد. این سفر برای این بود تا او بتواند هزینه های بعدی را نیز مهیا کند زیرا با وضعیت اقتصادی که آنزمان در جهان پیش آمده بود بیم آن میرفت که حفاریها و کاوشها براثر نبود پشتوانه مالی متوقف گردند.

بهنگامیکه هرتسفلد در تخت جمشید بود، کرفتر که همانند هرتسفلد در کنار دیگر رشته ها در رشته معماری هم تحصیل کرده بود، جائی را پیدا کرد که بنا به آشنائی دقیقی که از فن معماری علمی و منطقی داشت  مایل به حفاری در آن بود زیرا حدس می زد که می توان در آنجا چیز ارزشمندی یافت اما هرتسفلد هربار مانع او شده  و می گفت آنجا احتمالا باید محل منبعی برای ذخیره آب یا چیزی شبیه آن بوده باشد و با توجه به کمبود وقت و پشتوانه مالی، بایستی ابتدا بدنبال چیزهای مهمتر رفت.

اتاق کار ارنست هرتسفلد در تهران سال 1929، نگاره از آرشیو موسسه اسمیتسونین  Smithsonian_Institution

با رفتن هرتسفلد از ایران، کرفتر این موقعیت را پیدا کرد که به حفاری در محلی که همیشه می خواست در آنجا تحقیق کند، بپردازد. پس از گذشت زمان اندکی در ژرفای یک و نیم متری سطح زمین کرفتر موفق به یافتن لوح زرینی گردید که زیر پایه نخستین بنای تخت جمشید قرار داده بودند.

او نخستین کسی بود که این لوح زرین را ساخته شده از 5 کیلو طلای ناب را که پیامی از داریوش برای نسلهای بعد بهمراه داشت، پس از گذشت دو هزار و چهارصد سال دوباره در دست میگرفت. نفر پیش از او که این لوح زرین را در دست داشته و در آن محل کار گذاشته بود به احتمال زیاد خود شخص داریوش بزرگ بوده است.

نوشته روی لوح با این جمله آغاز شده بود  :  این داریوش است که سخن میگوید ..... در این لوح داریوش به نسب خویش و بزرگی سرزمینهای زیر فرمانش اشاره کرده و اینکه بنای تخت جمشید را او آغاز نموده است زیرا می خواست که پایتختی داشته باشد که متناسب با بزرگی کشورش باشد.

توسط این مهر زرین، ایران تنها و نخستین مملکتی در جهان است که سند مالکیت دارد. از دید سیاسی و حقوقی این سندی معتبر است. تنها راه گذشتن از سد این سند نیز تجزیه و نابود کردن این مملکت می باشد بطوریکه مالک دیگر وجود خارجی نداشته باشد. این خود یکی از علل آنچه در دویست و پنجاه سال گذشته بر ما رفته است می تواند بوده باشد.

برای نخستین بار مشخص شد که ایده نخستین ساختن پارسه شهر از چه کسی بوده است. در پایان لوح زرین یافته شده، داریوش به اتباعش قول داده بود که تا پایان عمر خویش از گستره پادشاهی خویش کشوری آباد و امن و با فرهنگی بزرگ که سرمشق دیگران باشد، بسازد و تاریخ نیز درستی وفای به عهد آنرا ثابت کرد.

بهر حال پس از یافتن این لوح توسط کرفتر، رابطه میان او و هرتسفلد تیره گشت بطوریکه ایندو کماکان با یکدیگر در زمینه های کاوشگری و علمی همکاری صادقانه می کردند اما دیگر گفتگویی میان ایندو انجام نمی گرفت.

هرگاه که مسئله ای مربوط به کار پیش میآمد نامه ای توسط پیشخدمت های ایرانی خود برای یکدیگر می فرستادند و جوابی کاردانانه و بدون کین ورزی شخصی دریافت می کردند، هرچند که مقر اقامتهای ایشان بیش از چند متری از هم فاصله نداشت.

در آخرین بخشهای کاوش، آلمانیها دو نفر دیگر را برای همکاری بیشتر به تیم هرتسفلد – کرفتر روان کردند. یکی از ایشان دارای تمایلات نازیسم بود و دیگری یهودی. معهذا ایندو نیز بخوبی با همکاری با یکدیگر و با تیم هرتسفلد – کرفتر پرداختند.

هرتسفلد که حکومت رضاشاه اجازه فعالیتهای باستانشناسی دیگر به او نداده بود و اجازه اقامت او را در ایران تمدید نکرده بود در سال 1935 ابتدا به لندن رفت زیرا خطر آن بود که در آلمان از سوی رژیم این کشور تحت تعقیب قرار گیرد. پدربزرگ و مادربزرگ مادری وی یهودی بودند. درجات علمی وی را در این کشور باطل اعلام کرده بودند. از لندن او به آمریکا رفت و در آنجا اقامت گزید و در مقام استاد شرقشناسی دانشگاه پرینستون به کار پرداخت اما هیچوقت راضی از حال خود نبود.

سرانجام نیز هرتسفلد که بیشتر اهل کارهای میدانی و عملی بود تا کارهای دفتری در سفری که به قاهره داشت، به بیماری مالاریا مبتلا گشت و برای ادامه مداوا مجبور به ترک مصر گردید. او به سویس رفت و اندکی پس از آن در شهر بازل سویس چشم از دنیا فرو بست. از او تنها مقبره ای گمنام باقی مانده است.

پس از پایان پروژه تخت جمشید، کرفتر به آلمان بازگشت و در آنجا شرقشناس مشهوری شد. بهنگام برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله، محمدرضاشاه پهلوی از او دعوت بعمل آورد که در این مراسم شرکت کند و ماکت کوچکی از تخت جمشید بنا به اطلاعاتی که باستان شناسان در اختیار گذاشته بودند، در اندازه یک به هزار ساخته شد و به او اهدا گردید. این ماکت اکنون در موزه تاریخ کهن برلین است.

نفرسوم الکساندرلانگسدورف به آلمان بازگشت.

نفر چهارم کارل برگنر نیز که یهودی بود و در آلمان دوران پیش از جنگ جهانی دوم برای خود آینده ای نمیدید، در ایران با شلیک گلوله ای به مغز خویش بزندگی خود خاتمه داد.

هرتسفلد که سفرهایی به افغانستان، ترکیه، عراق، سوریه و مصر داشت هم چنین تحقیقاتی در مورد پارتها (اشکانیان)، ساسانیان و همچنین هنر و معماری اسلامی و تمدنهای باستانی میان رودان انجام داد و رسالات و مقالات معتبری به نگارش در آورد. فهرستی از برخی آثار وی در پایان این نوشته آورده شده است.

·       سامره، نقشه برداری و تحقیق در مورد باستان شناسی اسلامی. برلین 1907.

·       سفر از میان لرستان. 1907

·       بهمراه فریدریش ساره، سفری باستانشناختی به ناحیه دجله و فرات، 4 جلد، برلین 1911 تا 1920

·       بهمراه فریدریش ساره، سنگ نبشته های ایران. برلین 1920

·       در کنار دروازه آسیا، سنگ نگاره ها و سنگ نبشته های دوران پهلوانی ایران. بهمراه 44 عکس، 65 نگاره برداری. برلین 1920

·       تزئینات دیواری بناهای سامره. برلین 1932

·       بناها و سنگ نبشته های دوران نخستین دودمان ساسانی. برلین 1924

·       نقاشیهای سامره. برلین 1927

·       کوزه گری و سفال سازی پیش تاریخی سامره. برلین 1930

·       مریاملیک و کوریکوس دو محوطه باستانی مسیحی در آسیای کوچک. منچستر 1930

·       بناهای یادبود ایرانی. 4 جلد. برلین 1932

·       تاریخ باستانشناسی ایران. لندن 1935

·       سنگ نبشته های کهن ایرانی. برلین 1938

·       ایران، شرق باستان. مطالعات باستانشناختی دانشگاه آکسفورد. لندن/ نیویورک 1941

·       زرتشت و جهان او. دو جلد. نیویورک 1947

·       تاریخچه شهر سامره. هامبورگ 1948

·       شاهنشاهی پارس ها. ویسبادن 1968


اینها نمونه هایی از مهرهای یافته شده در میان سی هزار لوح هستند. برای خواندن آنها نیاز به دانستن چندین زبان باستانی می باشد



لوحه زرین داریوش و محل کشف آن              

Tuesday 20 April 2010

بازکردن حساب بر روی خودروهای کوچک


کنسرنهای بزرگ خودروسازی مانند آئودی، بنز و ب ام و در صددند که در آینده خودروهای کوچک بیشتری بسازند. این بمعنای شانس فروش بیشتر در آینده و همزمان سود کمتر بابت هر خودرو دریافت کردن میباشد.
داشتن اتوموبیلهائی مانند مرسدس بنز، آئودی و یا ب ام و در تمام دنیا نشان دارا بودن و تعلق داشتن به طیف خاص اجتماعی میباشد اما در حال حاضر روسای شرکتهای بزرگ خودرو سازی تمام حواس خویش را بر روی خودروهای کوچک که زمانی ردیف آخر سری محصولات این کارخانجات را تشکیل میدادند، متمرکز کرده اند.
چندی پیش بهنگامیکه آقای نوربرت ریت هوفر سکاندار کارخانه ب ام و راجع به طرحهای آینده کنسرن خویش صحبت میکرد، تولیدات سری هفت و سری پنج این شرکت زمان زیادی از سخنرانی وی را متصرف نگشتند اما سری یک ب. ام. و و اتوموبیل مینی آشکارا زمان بیشتری را بخود اختصاص دادند.
رایت هوفر همچنین صحبت از برنامه ریزی بر روی مدلهای کوچک دیگر کرد و اظهار داشت که آینده خودروسازان بزرگ به محصولاتی وابسته خواهد شد که ب.ام.و ده سال پیش اصلا در سبد تولیدی خود نداشت.




اشارات و پیامی مشابه اینرا رقیب کارخانه ب.ام.و یعنی کارخانه آئودی ارسال مینماید. چند روز پیشتر از آن آقای روپرت استادلر رئیس شرکت آئودی گفته بود که مشتریان پولدار وی هر روز بیشتر بدنبال خودروهای کوچکتر هستند بخاطر همین هم آئودی مدل A1 خویش را در تابستان امسال عرضه خواهد نمود.
این یک تغییر در سیاست تولید خودرو میباشد با عواقبی ناشناخته. شرکت مشاور مک کنزی که از اعتبار خاصی در سطح بین المللی برخوردار است معتقد میباشد که خودرو سازان بایستی که گل سرسبد ( این لقبی است که پیش از آن به خودروهای مجلل و باشکوه داده شده بود) را دوباره از نو طراحی و اختراع کنند.
رایت هوفر معتقد است که در ده سال آینده خودروهای کوچک سالانه شش درصد افزایش رشد تولیدی خواهند داشت.
مارک های معتبر جهانی نیز میخواهند که مشتریان خودروهای کوچک خود را با همان خصوصیاتی جلب نمایند که تا کنون مختص خودروهای بزرگ بودند یعنی کیفیت بالا، موتورهای قوی و نیز تو کاری زیبا و اعلا. تنها این حالت است که میتواند مشتریان پر و پا قرص سابق را که بسوی تولید کنندگان دیگر روی آورده بودند دوباره بسوی خویش جلب کرد.


مرسدس بنز نیز این تغییر ذائقه مشتری را درک کرده : اشتوتگارتیها میخواهند که در آینده با همکاری کارخانه رنو، سواریهای کوچک را طراحی کرده و عرضه نمایند. فرانسویها در تولید خودروهای کوچک از آلمانیها جلوتر هستند و سهم بیشتری از بازار خودروی کوچک اروپا را در دست دارند.
عرضه محصولاتی مانند Smart و کلاس A از سوی شرکت مرسدس بنز کاملا موفق و از نظر اقتصادی تا کنون جوابگو نبوده است.
رئیس بخش بازاریابی کارخانه مرسدس بنز چندی پیش به یکی از نمایندگان مجلس آلمان گفت که سری های A و B از خودروهای مرسدس درآمدی عاید شرکت نکردند و عایدات این شرکت از مقر فروش سری خودروهای بزرگتر نظیر کلاس E و کلاس S هم چندان نبودند که بنز بتواند با آن در دراز مدت به حیات خویش ادامه دهد. این وضع با تولید محصولات کوچکتر که در آینده به بازار عرضه خواهند شد باید که عوض شود. محصولاتی که با همکاری شرکای فرانسوی ایشان به بازار خواهد آمد.
اشتباه کردن و ندانم کاری در این برهه برای هر شرکت خودروساز به قیمت گزافی تمام خواهد شد با عواقب ویرانگر و نمونه کوچک آنرا مرسدس بنز در سال 2004 یعنی زمانیکه یک مدل از اسمارت را بهمراه مارک میتسوبیشی به بازار آورد، تجربه کرد.
تولید این مدل که دارای موتور ضعیف و کیفیت دونی بود پس از دوسال متوقف گردید زیرا مشتریان استقبال از آن بعمل نیاوردند.


بهرجهت بایستی نیز به این موضوع اشاره نمود که تولید خودروهای کوچک، سودهای کوچک نیز بهمراه دارد زیرا خودروهای کوچک را معمولا نمیتوان به اندازه خودروهای بزرگ با دستگاههای اضافی که قیمت اتوموبیل را بالا میبرند پرکرد هرچند که ایندستگاههای اضافی در خودروهای بزرگ بیشتر حالت تزئینی دارند و خودرو بدون آنها هم میتواند که براحتی حرکت کند. حتی برخی معتقدند که وجود بعضی از دستگاههای الکترونیکی اضافی، انسانها را کاهل و وابسته مینمایند.

Monday 19 April 2010

کشف مقبره یک ملکه مصری

باستان شناسان فرانسوی مقبره ملکه ای مصری بنام بهنو Behenu، همسر یکی از فراعنه سلسله ششم ( از سال 2318 تا 2168 پیش از میلاد) مصر را که بیش از چهارهزار سال پیش از دنیا رفته بود در محوطه اهرام ساکارا در نزدیکی قاهره از زیر خاک بیرون کشیدند.
رئیس هیئت باستان شناسی این کاوش یعنی آقای فیلیپ کولومبر Philip Collombert بیان داشت که هیروگلیف های یافته شده روی دیوارهای این مقبره که در مجموع به اندازه 10 در 5 متر هستند، واضحا بیانگر آن هستند که این مقبره به ملکه بهنو تعلق دارد.
این تیم باستان شناسی محل مقبره را سه سال پیش پیدا و عملیات کاوش و خاکبرداری را آغاز کرده بود. اکنون پس از گذشت سه سال از آغاز کاوشها در میان خرابه ها گوری سراز خاک برآورده و در آن تابوتی نمایان گشته که جسد مومیائی شده این ملکه را بیش از چهار هزار سال در درون خود جای داده بود.
در درون مقبره همچنین مجسمه سر بهنو به اندازه هفت و نیم سانتی متر یافت شد که بحالتی بسیار زنده صورت او را نمایش میدهد.
بیشتر باستان شناسان معتقدند که این ملکه اسرارآمیز که تاکنون چیز کمی در مورد او دانسته میشد، همسر فرعون پپی اول میباشد که مقبره اش در شمال شرقی مقبره بهنو قرار دارد. اما برخی نیز این احتمال را نیز میدهند که بهنو همسر پپی دوم از همین سلسله بوده باشد.
از پپی اول Pepi I که به شبه جزیره سینا و فلسطین لشگرکشی کرده و فتوحاتی نیز انجام داده بود، بناهای متعددی در نواحی مختلف مصر مانند الفانتین، کوپتوس (قبط) Koptos ، تانیس Tanis ، دندرا Dendera ، هلیوپولیس Heliopolis ، بوباستیس Bubastis و غیره بجای مانده است.

Saturday 17 April 2010

قانون " ریچ "

مواد شیمیائی  خود را هر روز بیشتر بگونه ای در زندگی روزمره انسان داخل مینمایند. بنا بر آمار منتشر شده، بشریت روزانه با صدهزار محصول و فرآورده شیمیایی بطور مستقیم و غیرمستقیم سر و کار دارد.
بیشتر این محصولات از نظر تندرستی بیخطر هستند ( این یک تعریف مطلق نمیباشد بلکه تعریفی است نسبی ) اما برخی از آنها نیز خطرهایی را در خود پنهان دارند، بطور مثال موادی که تولید سرطان میکنند، باعث تغییر ژن انسانها میگردند و یا اینکه تولید مثل طبیعی را دچار وقفه و اشکال میکنند.

معمولا زمانیکه صحبت از حضور مواد شیمیایی در زندگی روزمره انسانها میگردد، نظرها بسوی مصنوعات پلاستیکی اعم از بطری، ظروف، اسباب بازی کودکان و حتی پوشیدنیها جلب میشود، امری که اشتباه هم نیست اما در کنار اینها  فرآورده ها و محصولات  دیگری نیز وجود دارند که ابتدا به چشم نمی آیند اما حضورشان در میان جوامع بشری کاملا فعالانه است. محصولاتی مانند مایعات ظرفشویی یا مواد نرم کننده پودرهای لباسشویی یا انواع و اقسام کرمهای آرایش و حتی داروها.

حدود دو دهه پیش دانشمندان انگلیسی متوجه دگرگون گشتن خلقیات و خصوصیات مردم در این جزیره گشتند. بدنبال جستجوی ریشه ها و علل این پدیده درکنار دیگر عوامل، این فرضیه نیز مطرح گشت که احتمالا داروها در این امر مداخله دارند و آنهم به این صورت که بسیاری از مردم پس از خریدن مواد دارویی  با احساس بهبودی کردن، مازاد دارو را پس از مدتی در دستشویی ها می انداختند و یا بانوانی که مصرف کننده قرصهای ضد حاملگی میبودند در صورت نساختن این قرصها به آنها و با تجویز قرصهای جدید از سوی پزشک، داروی قبلی را در دستشویی می انداختند.
این داروها بهمراه دیگر مواد شیمیایی پس از رد شدن از دستگاههای تصفیه آب که در آنزمان فاقد وسایل و تجهیزات سوا کننده مواد شیمیایی از مایعات میبودند و آبها را تنها از منظر باکتریها صاف میکردند با گذشتن از سد فیلترها، بهمراه آبهای به اصطلاح تصفیه شده به سیستمهای آب آشامیدنی شهرهای انگلستان وارد میگشتند. نتیجه هم از پیش معلوم است، خلل وارد گشتن به سلامت و طبیعت نوشندگان آنها.
گویا که این معضل اکنون با نصب دستگاههای اضافی در تصفیه خانه ها برطرف شده است.

اینها نمونه های از مواردی بیشمار هستند. واقعیت اینستکه تنها سه در صد از مواد شیمیایی عرضه شده در بازار پیش از عرضه گشتن آزمایش کامل شده اند و نیز این واقعیت دارد که هشتاد و شش درصد از مواد عرضه شده به بازارهای مصرفی از منظر توکسولوژی برای انسان ناشناخته هستند.
اتحادیه اروپا تصمیم گرفته که به این وضعیت خاتمه دهد.
برای این منظور پروژه " ریچ " ( Reach : Registration, Evaluation, Authorisation and Restriction of Chemicals  ) را آغاز کرده است. هزینه این پروژه را برای ده سال آینده چیزی حدود ده میلیارد یورو تخمین میزنند. همچنین حدس زده میشود که بر اثر اجرای  این پروژه مصرف کنندگان بیشتر در جریان قرار گیرند.
بنا بگفته توماس هارتونگ  استاد دانشگاه جانز -  هاپکینز در بالتیمور ایالات متحده  و همزمان استاد دانشگاه کنستانس، تاکنون اگر تولید محصولی شیمیائی از هزار تن در سال بالاتر میرفت، آن محصول را از نظر سرطان زایی و یا عقیم کردن و غیره آزمایش میکردند. اما اگر تولید زیر هزار تن در سال قرار داشت نسبت به میزان کمتر بودن از شدت و سختگیری آزمایشات  بر روی محصول کاسته میشد و گاهی نیز پیش میآمد که محصولی که تنها بمقدار یک تن در سال تولید میگشت بدون آزمایش شدن روانه بازار میگشت.

اینها از جمله مواردی است که در آینده بنا به قانون ریچ دیگر انجام نخواهد شد. عرضه کنندگان محصولات شیمیایی و یا مصرف کنندگان این محصولات در فرآورده های خویش، از این پس اکیدا موظف خواهند شد تا میزان مواد خطرناک در تولیدات خود را بر روی بسته بندیها بصورت نوشته واضح، قابل فهم برای عموم و خوانا به اطلاع همگان برسانند. مصرف کنندگان نیز بایست قادر باشند که در صورت داشتن تردید توسط فرمهای از پیش تهیه شده پرسشهای خویش را در مورد کالای عرضه شده برای تولید کننده بفرستند. تولید کنندگان همچنین موظف خواهند شد تا 45 روز پس از ارسال پرسش، پاسخ مناسب خود را تهیه کرده و برای پرسنده ارسال نمایند.

اینکه آیا مصرف کننده اروپایی به این حق خویش واقف است یا نه و اینکه از این حقش تا چه اندازه آگاهانه استفاده خواهد کرد و همچنین اینکه کارخانه داران و تولیدکنندگان تا چه اندازه اجازه خواهند داد و تحمل خواهند کرد تا از سوی همگان کنترل شوند، پرسشی است که آینده  میتواند جوابش را بدهد.