جستجوگر در این تارنما

Saturday 29 May 2010

چگونه گیاهان از گرما در عذابند؟


گردهم آیی سران کشورها در کنفرانس حفاظت محیط زیست علیرغم امید دادنهای پیش از برگزاری و شعارهای زیبا و جمله بندیهای بدیع اما بی پشتوانه و بی محتوای پس از آن نتوانست که در عمل اهداف از پیش تعیین شده خود را حتی تا اندازه رسیدن به توافق بر سر حداقلی قابل قبول به کرسی نشاند.

اخیرا گیاهشناسان دانشگاه شهر بن، پایتخت سابق آلمان با معرفی مدل جدیدی از روش محاسبه برای گرم شدن زمین، ادعا کردند که ما در حال حاضر در بدترین حالت ممکن قرار داریم.
تاریخ حفاظت و مراقبت از گونه ها (اعم از گیاهی و یا جانوری) را میتوان همه چیز خواند بجز موفق. اینرا یک کنسرسیوم پژوهشی بین المللی در مجله ساینس میگوید.
این کنسرسیوم در ادامه این مطلب میگوید که پس از تحلیل و بازنگری سی اصل و نشانه که در پیشبرد و دستکم حفظ کار گونه ها در نظر گرفته میشوند، اعضای کنسرسیوم به این نتیجه رسیده اند که چیزی که دال بر پایان دادن به نابود کردن اکوسیستم ها از سوی بشر باشد، یافت نمیشود.

به این ترتیب اهداف گردهم آیی سران کشورها درکنفرانس محیط زیست سال 2002 که بر طبق آن قرار بود تا سال 2010 از نابود شدن گونه ها جلوگیری کند، بطور وضوح با شکست مواجه شد.

از سال 1970 تا کنون سی درصد جمعیت حیوانی، بیست درصد از مساحت بیشه ها و جنگلها و چهل درصد از مرجانهای کرانه های دریاها نابود شده اند.
وضع میتواند از اینهم بدتر شود. اگر ما مدل محاسبه دانشگاه بن را که با همراهی دانشگاههای گوتنیگن و ییل آمریکا طراحی شده است مبنا قرار دهیم، تا سال 2100 ده درصد از گیاهان باقیمانده بر روی زمین بکلی نابود میشوند.

شیوه این محاسبه آنطور که اعضای گروه کاری یان هنینگ به رویال سوسایتی گزارش داده است، به اینصورت بود که 18 سناریوی مختلف زیست محیطی را با در نظر گرفتن حالات موجود بر روی زمین و حساب احتمالات، مشابه سازی کرده و شتاب سازی نموده و بررسی کردند.
در خوشبینانه ترین حالت، میانگین گرمای زمین یک و هشت دهم سانتیگراد بالاتر میرود. بر اثر آن مناطق سرد و مرطوب با افزایش تعداد جانوران و گیاهان روبرو خواهند شد در حالیکه مناطق خشک و گرم با کاهش جدی هر دو روبرو میشوند.

بنظر میرسد که این موضوع شروع شده است تا خود را نشان دهد و آثاری از آن را حتی در کشور خودمان میتوانیم بوضوح ببینیم ( ن. ک . به روزگار رؤیایی گوش‌های دوست داشتنی گربه‌ ی ایران! که در آن با نشان دادن جدولها و آمار موجوده، وضعیت را در بخشهای گوناگون ایران نشان میدهد).

آنطوریکه جریان امروزه پیش میرود بایستی با افزایش گرمای چهار درجه کنار آمد که بر اثر آن با نابودی منابع آبی در بسیاری از مناطق روبرو خواهیم شد که نابودی گیاه و جانور را در پی دارد و تنشهای اجتماعی و رفتاری را بدنبال خویش میآورد.

Wednesday 26 May 2010

شکستی که در مغز بعنوان پیروزی ثبت میشود


در آغاز این نوشته باید بگویم که این چکیده مقاله بالا بلندی است که در نشریه The Journal of Neuroscience جلد سی شماره هژده منتشر شده و اگر کسی علاقه داشته باشد، میتواند مستقیما به آن مراجعه کند زیرا توضیحات بسیار جامعتری با وصف جزئیات را در بر دارد.

پژوهشگران دانشگاه کمبریج طی تحقیقات و آزمایشات اخیر خود بر روی دو گروه از داوطلبین به نکته جدیدی در وجود انسان پی بردند.
خواست بیمارگونه برای بازی کردن بر سر چیزی و بدنبال برد و باخت بودن به سلسله خانواده بیماریهای مربوط به اعتیاد تعلق دارد.
در هر دو مورد یعنی هم در حالت بردن در بازی بر سر برد و باخت و هم پس از مصرف مواد مخدر، ماده دوپامین بصورت مصنوعی در مغز انسان ترشح میشود که سیستم پاداش را در مغز فعال میگرداند.

منظور از بازی بر سر برد و باخت اینجا تنها قمار کردن بشیوه معمول و شناخته شده نیست، بلکه شرکت پیوسته در لاتاری هفتگی و یا بسیاری از بازیهای کامپیوتری و غیره نیز در این زمره قرار میگیرند.

شیوه آزمایش به اینصورت بود که دو گروه کاملا متفاوت را که یکی از افراد معمولی و دیگری از افرادی که میل و علاقه به شرط بندی و دستگاههای شبیه جک پات و غیره را داشتند، در برابر دستگاههای شبیه جک پات قرار دادند.
قانون بازی به اینگونه بود که بر اثر چرخاندن دسته دستگاه، سه چرخ کاملا مشابه که بر روی آنها علامتهای متعدد قرار داشتند، با سرعت زیاد شروع به چرخیدن میکردند. پس از مدتی این چرخها یکی پس از دیگری از حرکت باز می ایستادند بطوریکه هر کدام از آنها یک علامت را در برابر چشم بازیکن قرار میداد. ا
گر کسی سه علامت نشان داده شده را یکسان میداشت، برنده حساب میشد و ضمن اینکه بازی دور بعد را مجانی انجام میداد، مبلغ پنجاه سنت هم جایزه دریافت میکرد.

در تمام مدت بازی از بازیگران نوار مغزی بصورت توموگرافی مغناطیسی گرفته میشد و فشار خونشان تحت نظارت بود.
نوار مغزی برداشته شده مشخص نمود که بهنگام برنده شدن غدد مغزی بازیکنان ماده دوپامین را که شادی افزاست، ترشح میکند. شبیه همین ماجرا در مغز انسان انجام میگیرد بهنگامیکه مواد مخدر بر روی غدد مغزی اثر میکنند. در این زمان انسان به اصطلاح عامی کیف میکند.

نکته شگفت انگیز اما در این میان این بود که هرگاه بجای سه چرخ تنها دو چرخ و نیم یک علامت را نشان میدادند (چیزی که واضحا بمعنای باخت بود) باز در مغز ماده دوپامین ترشح میشد.
یعنی مغز حالتی را که ما اصطلاحا به آن " ما نزدیک بود که برنده شویم" میگوئیم را بعنوان برنده شدن واقعی میپذیرفت و با ترشح دوپامین شادی افزا، انسان را تشویق به ادادمه بازی میکرد.

البته این حالت نیز در هر دو دسته بطور یکسان نبود. یعنی گروهی که بازیکن حرفه ای نبودند پس از چندبار باخت نزدیک داشتن، دست از بازی میکشیدند و بدیصورت دامنه خسارات مالی وارده بخود را محدود میساختند.
دسته دوم که از بازیکنان دائمی تشکیل شده بود، پیوسته در این رویا بسر میبرد که میتواند سرانجام کنترل بازی را بدست گرفته و نتیجه را بسود خویش برگرداند.
این بمعنای این بود که اینها در برابر دوپامین ترشح شده در مغزشان یا کم مقاومت و یا اصلا بی مقاومت بودند و بازی را تا آنجائیکه همه پولشان به ته میکشید، ادامه میدادند.

Sunday 23 May 2010

کشف گردنبند و سکه های قدیمی توسط باستان شناسان مصری


باستان شناسان مصری موفق گشتند که 380 قطعه مختلف از ادوار گوناگون را در مصر کشف نمایند.
در میان این اشیاء پیدا شده قطعات گوناگونی یافت میشوند. از ستون فقرات نهنگی که متعلق به 43 میلیون سال پیش است گرفته تا سکه ای که مربوط به پتولمئوس سوم از اعقاب سردار اسکندر که از سال 246 تا 222 پیش از میلاد پادشاه مصر بود.

در میان این اشیاء همچنین سه گردنبند که از پوسته تخم شترمرغ ساخته شده بودند نیز یافته شدند که گذشت زمان را تقریبا سالم پشت سرگذاشته اند. ساختن گردنبند و زیورآلات زنانه از این دست تا به امروز هم در آفریقا ادامه دارد. قدمت این سه گردنبند ساخته شده از پوسته تخم شترمرغ را 6000 سال تخمین میزنند.

در منطقه دریاچه کارون بوسعت 7 هکتار، جائی که باستان شناسان در حال کاوش هستند و در جنوب شرقی شهر قاهره قرار دارد، میخواهند که هتل و مجتمع گردشگری بسازند و این مسئله با مخالفت جدی همزمان باستان شناسان و طرفداران محیط زیست مواجه شده است.

Thursday 20 May 2010

مکانی عجیب برای کشف سکه های قرون وسطی



-->
باستان شناسان استان مکلن بورگ فور پومرن آلمان موفق به یافتن 1958 عدد سکه نقره بهمراه برخی دیگر از اشیا که متعلق به سده چهاردهم میلادی هستند، گشتند. محل کشف، آبریزگاهی از قرون وسطی.
خانم جیانینا شیندلر Giannina Schindler سرپرست گروه باستان شناسانی که مشغول کاوش بیشتر در گریفس والد Greifswald است میگوید : این گنجینه سکه نیم کیلوئی خارق العاده است، زیرا این سکه های در زمان خود نه چندان ارزشمند، در این منطقه برای خرید و فروش رایج و معمول نبودند. سکه های رایج این منطقه از آلمان در سده چهاردهم چشم حفره ای نام داشتند و این تنها مطلب عجیب در رابطه با این سکه ها نمیباشد. محل یافت این سکه ها هم برای باستان شناسان بصورت معمائی درآمده است، علاوه برآنکه این سکه ها در کوزه یا ظرف و یا کیسه چرمین قرار نداشتند، برکف آبریزگاه هم پخش شده بودند.

چگونگی افتادن این سکه ها در میان آبریزگاه روشن نیست. پتر کاوته از اعضای تیم کاوشگر گمان میبرد که افتادن این سکه ها در آنجا امری اتفاقی بوده است. ارزش خریدی این سکه ها برابر با تنخواه (حقوق) یکماه یک استادکار ماهر بوده است.



-->
آبریزگاه در بخش جنوبی میدان یک بازار قرار داشت که در میان محله اعیان نشین شهر گریفس والد واقع بود.
پس از پایان یافتن زمان کار هر دوره شورای شهر، مهر و نشان شورای شهر را برای نابود کردن و دور از دسترس قرار دادن، بدرون این آبریزگاه می انداختند و اعضای دوره جدید مهر و نشان خود را دایر میکردند، بخاطر همین هم از درون این آبریزگاه مقادیر مهر و نشان شهر نیز پیدا شدند. گذشته از آن فانوسی چوبی که بنظر میرسد در شبی بطور اتفاقی در چاه آبریزگاه افتاده باشد و کوزه هایی از سفال و چوب و حتی دو عدد تخم مرغ که تنها زرده و سفیده شان خشک شده بودند، یافت شدند. چیزهای یافته شده از این آبریزگاه را برای تحقیقات بیشتر علمی به آزمایشگاه فرستادند.
از خود تنها باید پرسید، این باستان شناسان که با چنین یافته ای نه چندان بزرگ از مکانی مانند آبریزگاه اینهمه شوق کردند و جرایدی که همکاری نموده و خبر آنرا پخش کردند و مردمیکه با علاقه زیاد و بدون مسخره کردن این اخبار را خواندند که این خود نشان قدر این اشیا را شناختن میباشد، اگر مثلا به یافته های شهر سوخته و یا کنارصندل دست میافتند، چه میکردند؟ حتما از شدت خوشحالی دچار ایست قلبی میشدند.




Tuesday 18 May 2010

با داروهای کهنه چه کنیم؟


در دهه های شصت و هفتاد سده گذشته میلادی این یک سئوال مطرح و حادی نبود. شخصی بیمار میشد، نزد پزشک میرفت، پزشک هم دارویی تجویز میکرد، وضع مالی مردم هم بد نبود از طرف دیگر بیمه های اجتماعی نیز توانائی پرداخت داشتند پس دارو خریده میشد، مصرف میشد و مازاد آن؟
بر سر مازاد آن چه میآمد؟ دستشوئی و توالت و سطل آشغال.
هرچه باشد آپارتمان نشینی این فرصت را به کسی نمیدهد که هرچیزی را درخانه بتوان نگه داشت. آپارتمانها هم بقول معروف باغ دراندشت نبودند که بتوان بخش کوچکی از غذای ظهر را برای گنجشکها درون حیاطشان پرت کرد. داروها نیز بازمانده غذای ظهر نبودند. پس دستشوئی و توالت جای مناسبی برای داروهای کهنه بنظر میرسید.
اما این هم نمیشود که هر داروئی را پس از مصرف بخشی از آن یا سرآمدن مدت اعتبارش به دستشویی ریخت. چرا؟ خیلی ساده، این داروها از طریق سیستم های فاضلاب و گذشتن از تصفیه دوباره به سیستمهای آبرسانی شهر برمیگشتند. مواد شیمیائی و داروهایی که با سیستمهای آب به اصطلاح تصفیه شده به مصرف دوباره میرسیدند خود تبدیل به فاجعه ای گردیدند که ابتدا مشخص نبود. پس از بروز فاجعه تازه متوجه آن شدند.

یک مثال و مقایسه ساده و افراطی این نمونه را از میان نمونه های گوناگون میآورم تا عیان گردد که تاثیرات مواد شیمیایی که داروها نیز از جمله آنها بحساب میروند، تا چه اندازه میتواند باشد. در آب رودخانه هایی که فاضلاب کارخانجات صنعتی و شیمیائی به آنها میریزند، پژوهشگران متوجه شدند که ماهیهای نر رفتار ماهیهای ماده را انجام میدهند. این یعنی دگرگون کردن مصنوعی طبیعت جانداران.

بهر رو، پس چاره کار چیست؟ در اواسط دهه هفتاد داروخانه ها موظف گشتند که بازمانه داروها را بپذیرند و در نابود کردن آنها بطریقی که به زیست محیط فشاری وارد نشود، بکوشند.
کارخانجات بزرگ تولید دارو نیز قول به همکاری با داروخانه ها را داده بودند زیرا در این میان برملا شده بود که بازمانده قرصهای ضدحاملگی و داروها که به دستشوی و توالتها ریخته شده بودند، در انگلستان خصوصیات مردم را متغیر کرده است. بنابراین از ترس اینکه مردم سراغ داروها نروند، بناگاه کارخانجات بزرگ داروسازی دلنگران محیط زیست شدند.

وزرای بهداری کشورهای اروپایی شروع کردند به دادن اعلامیه پشت اعلامیه که مردم نکنید، از برای خدا نکنید.
چه نکنید؟ دارو به دستشویی نریزید، این بازمانده دارو را ببرید بدهید به داروخانه ها. خب مردم اروپا هم که حرف حساب میفهمند، پس بردند و دادند به داروخانه ها.

اما داروخانه که زمین فوتبال نیست. آنعده از هموطنان گرامی که قدم رنجه کردند و به اروپا سری زدند احتمالا در کنار خریدهای گوناگون و اینور و آنورها رفتنهای مختلف، دیده اند و متوجه شده اند که یکی از چالشهای بزرگ مردم این قاره داشتن جا میباشد. به اینصورت که جا هست ولی هرجایی را بدست بساز و بفروشها نمیدهند.
شاید هم بخاطر همین باشد که کشوری مانند آلمان با یکچهارم بزرگی ایران و ده میلیون نفر جمعیت بیشتر نه تنها گندم وارد نمیکند بلکه صادر هم میکند. مردمش هم پلو خور نیستند، بیشتر سیب زمینی و نان میخورند یعنی مصرف گندم و محصولات گندمیشان هم کم نیست.

هرچه هم که بیشتر بطرف شمال اروپا برویم اگر جا هم باشد، مسئله گرم کردنش در فصلهای سرد پیش میآید و هزینه هایی که بابت گرم کردن بایستی پرداخت.
درنتیجه پس از مدتی سروصدای داروخانه ها در آمد و با کم شدن حمایتهای کارخانجات دارو سازی که خیالشان راحت شده بود که مردم ماجرا را تا حدی فراموش کرده اند، برخی از داروخانه ها نیز از پذیرش داروهای کهنه سرباز زدند.

در سال 2006 از هر هفت آلمانی تنها یکنفرشان داروهای زیادی را به داروخانه ها تحویل میداد اما کماکان سالانه چند صد تن داروی مایع ( مثلا باقیمانده شربت سینه کهنه شده) از راه دستشویی و توالت به حوضچه های تصفیه آب سرازیر میشد.

زمانیکه به این چند صدتن باقیمانده، داروهایی را که پس از مصرف جذب بدن نشده و دفع میگردیدند، اضافه نمائیم، به این امر پی میبریم که وزن واقعی داروهایی که از طریق فاضلابهای شهر به حوضچه های تصفیه سرازیر میگردند بسیار بیشتر از رقمی است که ما گمان میبردیم.

حوضچه های تصفیه فاصلاب در موقعیتی قرار ندارند که آبها را بصورت کامل تصفیه نمایند، درنتیجه مقدار زیادی از اینگونه داروها بهمراه دیگر بازمانده هایی که نمیتوان بازیافتشان کرد به سیستمهای آب گوارشی شهرها وارده شده و جذب بدن انسانها گشته و تاثیرات سوء خود را بجای میگذارند.

سیستمهای تصفیه آب شهری تنها از طریق بازمانده های دارویی و زباله های انسان نیستند که آلوده میگردند بلکه زواید صنعتی و کودهای شیمیایی و غیره نیز در این امر تاثیر گذار عمده هستند.

پژوهشگران دو پیشنهاد عمده به دولتها و ملتها مینمایند :
نخست آنکه از تشکیل و یا گسترش کلانشهرها جلوگیری جدی بعمل آید، زیرا کلانشهرها پدیده های غیر طبیعی و ماورای توان طبیعت هستند.
امکانات طبیعی برای پذیرش گونه های مختلف جانوران که انسان هم از زمره آنها محسوب میشود محدود است.
به این معنی که تهیه نمودن آب سالم از طبیعت برای شهروندان شهری با جمعیت دویست یا سیصد هزار نفر در یک منطقه بسیار آسانتر است تا فراهم نمودن آب برای همان شهر در همان منطقه با جمعیتی برابر دو یا سه میلیون نفر.

برای نگریستن به دیگر معضلات مربوط به کلانشهرها و مشکلات مربوط به تمرکز جمعیت در آنها از دیدی دیگر و جامعتر (ن. ک. به اگر جمعیت را کنترل نکرده بودیم، امروز با یک فاجعه روبرو میبودیم! ). این گزارش از سایت مهار بیابان زایی در چند بخش نوشته شده و برای کسانیکه علاقه مند به این گونه مباحث هستند، قابل توصیه میباشد.

دوم بازگشت منطقی به گیاپزشکی و انجام پژوهشهای بیشتر در مورد این گونه علوم منقرضه که مدتهای زیاد از سوی دانشگاهیان و عامه مردم دستکم گرفته میشدند.

اما رسیدن به ایندو هدف در شرایط امروزی و با توجه به عادات مصرفی انسانها چندان آسان هم نمیباشد.

Sunday 16 May 2010

پروژه بزرگ لوله کشی خط گاز در دریای بالتیک




اینرا میتوان از شاهکارهای رشته مهندسی نامید. دویست هزار قطعه لوله را پیش از زیر آب و بر کف دریا خواباندن، روی کشتی بصورت غیرمعمولی بهم جوش دادن.
ژرفای مسیر عبور خط لوله بطور متوسط پنجاه و دو متر میباشد.

هرکدام از این لوله ها دوازده متر طول، یکصدو چهل سانتی متر قطر درونی و حدود 24 تن سنگینی دارند.
مسافتی که این خط لوله باید در بستر زیر آب بپیماید چیزی حدود 1224 کیلومتر است. عملیات لوله گذاری از شرق دریای بالتیک توسط شرکت نورد استریم و تحت نظارت گازپروم آغاز میگردد.

دریای بالتیک از برخی جهات شباهتهایی با خلیج پارس دارد.
هردو دریا میان خشکی هستند و تنها توسط گذرگاهی تنگ به آبهای آزاد راه دارند. هردو بخاطر داشتن جایگاه ویژه طبیعی خویش نمیتوانند که به راحتی با دریاهای آزاد آب مبادله نمایند یعنی در صورت آلوده شدن این دو دریا، آلودگی در همانجا نسبتا ثابت میماند. بهمین دلیل از دیدگاه ژئولوژی و بیولوژی موقعیت بسیار حساسی را دارند و پیوسته بایستی که هشیار بود که از آلودگیها منزه بمانند و سر انجام هر دو دریا از دید ژئوپلیتیکی برای کشورهای پیرامون خویش بمنزله شاهرگی حیاتی میباشند.

نگاره بالا کشورهای پیرامون دریای بالتیک را نشان میدهد. خط کمرنگ بر روی نگاره که بموازات کناره های کشورها و یا جزایر آنها کشیده شده، محدوده آبی متعلق به آن کشور را مشخص میکند و در نگاره بالا بنام Hoheitsgrenze خوانده شده است. خط پررنگ تر که Wirtschaftsgrenze نامیده شده، همانطور که از برگردان نامش پیداست، محدوده اقتصادی کشورها را نمایان میسازد و سرانجام خطی که در نگاره از همه پررنگتر نمایش داده شده، مسیر لوله گازی است که قرار است گاز را از روسیه به آلمان منتقل نماید.

دلیل اینکه مسیر گذر خط لوله گاز را با تمامی مشکلات و مسائلی که دارد، دریای بالتیک انتخاب کردند این بود که در صورت گذراندن خط لوله از راه خشکی، هم خریدار و هم فروشنده گاز به کشورهای ترانزیت سر راه مانند لهستان و یا اوکرائین وابسته میشدند. ماجراهای نپرداختن بهای گاز برداشتی از سوی اوکرائین و یا خواستهای خارج از اندازه و نا معقول کشوری مانند لهستان و یا زیاده خواهیهای کشوری مانند ترکیه که خواستار 15% کل قیمت گاز برای دادن اجازه بابت گذراندن لوله گاز از خاک کشور ترکیه، خریدار و فروشنده را به جستجو برای یافتن راه حل دیگری واداشت و نتیجه همین خط لوله شد.

این خط لوله در ابتدا ضخامتی به اندازه 42 میلیمتر دارد که توسط پوششی غیر فلزی حفاظت میشود. این ضخامت در اواخر خط لوله به 27 میلی متر کاهش میابد. علت این تفاوت ضخامت در ابتدا و انتهای خط لوله همانا فشاری است که با آن گاز به لوله تزریق میشود. فشار اولیه برابر با 220 بار میباشد و در خاتمه فشار به 100 بار که برای لوله های روی خشکی فشاری معمولی هستند، تنزل پیدا میکند.
تفاوت میزان فشار در ابتدا و در انتهای خط لوله خود دلیل دیگری دارد. بر روی خشکی در فواصل معینی ایستگاههای تقویت فشار وجود دارند که فشار گاز در لوله را بصورت ثابت در حدود 100 بار نگه میدارند. از آنجا که امکانات نصب ایستگاههای تقویت فشار در میان دریا و در زیر آب وجود ندارد و یا اینکه بسیار پیچیده و گرانقیمت است، پس از محاسبه دقیق تصمیم گرفته شده که از ابتدا گاز را با فشاری بسیار بالاتر از حد معمول به لوله تزریق نمایند و بهمین دلیل برای تحمل فشار از سوی لوله، ضخامت ابتدای لوله را بنا بر محاسبات و افزایش ضریب ایمنی به آن بیشتر از ضخامت انتهای آن انتخاب کردند.

برای کشیدن این خط لوله شیوه های مونتاژ نوینی در نظر گرفته شدند. لوله های 12 متری را بر روی کشتی بهم وصل کرده و بلافاصله پس از اتصال، توسط دانه های شن داغ که مانند اشعه بر روی لوله فرود میآیند، سخت مینمایند. پس از آن لوله را با لایه ای از پلی اتیلن PE که در برابر آب و زنگ زدگی مقاوم است، میپوشانند.
در خاتمه پس از انجام یکسری عملیات دیگر که بیشتر برای حفاظت لوله در برابر فشار، ضربه خوردگی و زنگ زدگی انجام میگیرند، لوله ها را که مانند زنجیر بهم متصل شده اند به آرامی از کشتی بیرون میرانند تا در مسیر از پیش تعیین شده و مشخص شده کف دریا قرار گیرند.

از آنجائیکه کف دریای بالتیک از پیش توسط کابلهای انتقال برق و تلفن پوشیده شده است، بنابراین عملیات لوله گذاری گاز که نباید با این کابلها تماس پیدا کند، مسئله را بصورت خاصی پیچیده و مشکل مینماید. کوچکترین برخورد این لوله با کابلهای برق و تلفن امکان از بین بردن لایه محافظ لوله را افزایش میدهد و با از میان رفتن این لایه محافظ، خطر پوسیدگی و زنگ خوردگی لوله افزایش پیدا میکند.
لوله زنگ خورده زیر دریا را نیز نمیتوان بهمین سادگی تعمیر و یا تعویض کرد. از طرف دیگر در کف دریای بالتیک هنوز هزاران تن نارنجک، بمب و مینهای دریائی وجود دارند که بهمراه بمبهای سمی و شیمیائی باقیمانده از دو جنگ جهانی شرایط بسیار خطرناکی را بوجود میآورند. بهمین جهت نیز ابتدا بایستی که رضایت و اطمینان خاطر کشورهای پیرامون دریای بالتیک که کشتیهای تجاری و نظامیشان در آنجا در حال تردد میباشند، جلب میشد.

این خط لوله دو جداره قرار است که سالانه پنجاه و پنج میلیارد مترمکعب گاز طبیعی را از روسیه به آلمان منتقل کند و ساخت آن بایستی که تا سال 2012 به پایان رسیده باشد.
هزینه ساخت و تعبیه این خط لوله چیزی حدود هفت و نیم میلیارد یورو برآورد شده است که هنوز هم پانزده درصد ارزانتر از خط لوله معمولی گاز بر روی خشکی میباشد.

Thursday 13 May 2010

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد



سده های فراوان ناخدایان کشتی های آلمانی در دریای شمال به انتظار وزش باد مناسب برای به حرکت درآوردن کشتیهای خود بودند و این بمثابه مشک فشان شدن نفس باد دریای شمال برایشان بود. امروز از این باد چشمداشت دیگری دارند، برق. نخستین پارک بادی آلمان جهت تولید برق در دریای شمال به بهره برداری برق رسید.
دوازده نیروگاه بادی برق که در چهل و پنج کیلومتری جزیره بورکوم قرار دارند، توانستند که پنج مگاوات برق تولید کنند. گردانندگان این نیروگاهها پیش بینی میکنند که بتوان از این دستگاهها سالانه تا دویست و بیست گیگاوات ساعت برق گرفت که این برابر با نیاز 50 هزار خانواده چهارنفری است.

وزیر محیط زیست آلمان (تعجب نکنید چنین پستی هم خوشبختانه در کشورهای پیشرفته وجود دارد) آقای روتگن اعلام داشت که این گونه برق، انرژی آینده را تامین خواهد کرد. او در نظر دارد که طرحی بریزد که براساس آن کشور آلمان بتواند تا سال 2030 توسط اینگونه نیروگاههای بادی بیست و پنج هزار مگاوات برق تولید نماید. برای همین هم کشور بزرگ و صنعتی آلمان، کشور کوچکتر دانمارک را الگوی خود قرار داده است. دانمارک از مدتها پیش با ایجاد پارکهای بادی توانسته است که تا 15 درصد نیاز برق خود را تامین نماید.

اگر طرح آقای روتگن عملی گردد، این بمعنای توان برآورده کردن نیاز 250 میلیون خانواده در آلمان است. قابل پیش بینی است که تا سال2030 در کشور آلمان 250 میلیون خانواده وجود نخواهند داشت اما مازاد برق باقیمانده را دولت آلمان میتواند به دیگر کشورها صادر کرده و یا به صنایع داخلی جهت تامین سوخت مورد نیاز صنایع و به شهرداریها به جهت روشنائی معابر بفروشد. از همه اینها هم گذشته، نیروی محرک خودروهای آینده نیز قرار است که برق باشد (ن. ک. به آلمان شروع به جبران عقب ماندگی میکند). بدینگونه آلمان که امروزه وارد کننده مواد سوختی است به کشور تولید کننده و احتمالا حتی به صادر کننده انرژی تبدیل خواهد شد که در آن بجای پمپ بنزین، مقدار زیادی هم پمپ برقی برای خودروهای الکتریکی وجود دارد.

این پارک بادی ابتدا قرار بود با 60 میلیون یورو به بهره برداری برسد اما سرانجام تمامی هزینه ها 250 میلیون یورو تمام شدند. این پروژه توسط کنسرنی متشکل از تولید کنندگان مختلف برق که برای تسخیر سهم بیشتری از بازار انرژی در رقابت تنگاتنگ اقتصادی با هم میباشند، به پیش رفت.



در نظر است که از سوی دولت قرارداد احداث دو پارک بادی دیگر یکی در دریای شمال و دیگری در دریای بالتیک به این کنسرن داده شود.
از دولت آلمان در رابطه با احداث پارکهای بادی تا کنون از سوی دو جناح مختلف انتقادات تندی در پارلمان و مطبوعات این کشور بعمل آمده است.

نخست از سوی گروه طرفداران حفظ محیط زیست، زیرا اینان معتقدند با وجودیکه نیروگاههای بادی صدمه ظاهری کمتری به محیط زیست میزنند، اما بر روی صدمات احتمالی که اینگونه دستگاهها بر روی موجودات دریایی و دنیای زیر آب میتوانند نیز بزنند، تحقیقات جامع و کافی انجام نگرفته است.
از آن گذشته اینان همچنین میگویند که با قرار دادن دستگاههای چرخنده تولید برق توسط باد بر سر راه پرندگان مهاجر، عده کثیری از این پرنده ها در میان پره های دستگاهها تلف شده و خود دستگاه نیز بر اثر پر و باقیمانده پرندگان تلف شده کثیف میگردد و نیاز به پاکسازی و تعمیر خواهد داشت که این امری است گران و از نظر انرژی که باید برای پاکسازی مصرف شود، امری غیر منطقی و نا معقول است.

گروه دوم منتقدین دستگاه دولت آلمان، طرفداران حزب سبز هستند که میگویند، باوجود احداث این پارک بادی، دولت آلمان هنوز کماکان با ادامه سرمایه گذاریها در کارخانجات برق معمولی به جای سرمایه گذاری بیشتر بر روی تولید برق از باد و خورشید، اشتباه بزرگ و بسیار نابخشودنی را مرتکب میشود و نسلهای آینده این دولت را نخواهد بخشید.

Wednesday 12 May 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار یک بخش دهم


بکار بردن زبان ایلامی در پارسه شهر یک حالت استثنائی را داشت که با موقعیت خاص فرهنگ بسیار کهن ایلام در کنار خلیج پارس قابل توجیه میباشد. دیوانخانه شاهی و بطور کلی کارپردازی کشور بزبان آرامی بود و آنهم سبک بخصوص آرامی حکومتی.
اسنادی که به این زبان نبشته شده اند، حتی در دورترین نقاط امپراتوری هخامنشی بدست آمده اند، مثلا در الفانتین در مصر علیا و یا بهمان نسبت در سارد یا هند.
همچنین در کتاب عهد عتیق در برخی از بخشهای کتاب اسرا Esra (پ 1) زبان حکومتی، زبان آرامی معرفی و مشخص میگردد.
پیش از آن بعضا از نویشندگانی در دیوانها استفاده میگردید که تنها بزبان مادریشان تسلط داشتند. برای جبران این نقیصه، کارپردازی این کشور پهناور زبان اداری واحدی برگزید. از آن گذشته حروف گرفته شده از زبان فنیقی را میتوانست که بمراتب راحت تر و آسانتر بر روی نبشت افزار ( چرم و پاپیروس) استفاده کرد تا خط میخی که در حقیقت بیشتر برای سنگ نبشته و پیکره سازی بود و بهمینگونه نیز باقی ماند.
اینکه آیا داریوش بزرگ خط میخی مخصوص خود را در پیکره سازی و سنگ نبشته بکار برده است یا نه، قابل تاءمل میباشد. بهر حال وی بدلایل قابل درکی از استعمال این خط در کارپردازی خودداری میورزید، زیرا حتی بهترین دیوانها هم بی ارزش میباشند، بهنگامیکه نتوانند اوامر را در کوتاهترین مدت به اطلاع رده های پائینتر برسانند. برای گسیل و دریافت پیام در کشور هخامنشی نظام عالی اداره شده ای از پست وجود داشت که احیانا دنباله تاءسیسات مشابهی در آشور بوده است.
در آسیای نزدیک یک ردیف راههای دور و دراز کشیده شده بودند (پ2) که توسط آنها پیش از همه پایتختهای شاهی (شوش – پارسه شهر – هگمتانه) با نواحی دیگر کشور در رابطه بودند.
نامی ترین آنها راه شاهی توصیف شده توسط هرودوت میباشد. این راه از سارد در لیدیه شروع میشد و از طریق کاپادوکیه به بالای رود فرات و از آنجا به دجله میرسید. از راه گذرگاههای زاگرس (پیگیری دقیق تر این جاده میسر نمیباشد) جاده شاهی به شوش میرسید. توسط تعویض مکرر اسبها و فرستادگان دورترین مسافات در کوتاهترین زمان پشت سر گذاشته شده و فقط در یکروز سیصد کیلومتر راه پیموده میشد، بگونه ای که پیام از شوش تا سارد تنها هفت روز در راه میبود (پ3) .
--------------------------
پ 1Esra اسرا یا عزرا نامی مردانه که در عبری بمعنای "خداوند یاور است" میباشد. در کشور ترکیه از این نام برای بانوان استفاده میگردد. بهرحال او از اعقاب هارون برادر موسی بود. سران قوم یهود که پس از زمانی طولانی در اسارت بابلیها بودن، با در آمدن کورش به بابل بهمراه دیگر اسرا آزاد گشته بودند، از طرف کورش ماموریت یافتند تا به اورشلیم رفته و معبد سلیمان را با خرج شاهنشاه ایران بازسازی کند.
دیوار ندبه اورشلیم که هنوز در دین یهود مورد استفاده قرار میگیرد، توسط خزانه ایران دوباره آباد گردید.
جمعی از یهودیان اما ترجیح دادند که در نزد ایرانیان مانده گار شوند و به اسرائیل مراجعت نکنند، زیرا شرایط اجتماعی و اقتصادی را برای همگان مناسب میبافتند . پس خانواده اسرا نیز ماند و به دربار هخامنشی راه یافت و در آنجا بعنوان دبیراول خدمت مینمود. نامبرده هراز چندگاهی با داشتن اختیارات تام به اسرائیل میرفت و به رتق و فتق امور یهودیان میپرداخت و پس از تعیین قاضی شرع و شهر باز میگشت. در انجیل و قرآن نیز از او نام برده شده است.
پ2 – از جمله این راهها نیز میتوان از راهی که هگمتانه را با باختر ایران (باکتریا) مرتبط میساخت نام برد. این راه از شهر رگائه ( شهر ری امروزه) که از مراکز مهم فرهنگی، نظامی، بازرگانی و مذهبی بود نیز میگذشت.
پ3 – هرودوت در مورد این راه 2700 کیلومتری مینویسد « در فواصل مشخصی بر روی این جاده میهمانسراهای خوبی ساخته شده است. این راه از امنیت خوبی برخوردار و به نقاط مسکونی نزدیک میباشد.
تنها در قسمتی از این راه که در فریگیه و لیدیه واقع است بر روی مسیری حدود 520 کیلومتر، بیست ایستگاه وجود دارد و جمع کل چاپارخانه های موجود از سارد تا شوش به 111 میرسد که انسان با طی مسافتی حدود سیصد کیلومتر در روز میتواند طی هفت روز مسافرت خود را بپایان برساند».
با یک حساب سرانگشتی میتوان پی برد که یا عدد سیصد کیلومتر اشتباه میباشد و یا هفت روز زیرا به حساب نویسنده درازای راه بایستی تنها 2100 کیلومتر و نه 2700 کیلومتر باشد (هفت روز و هر روز سیصد کیلومتر). از برخی الواح مکشوفه تخت جمشید نیز پی برده شده که راه شاهی از سارد تا شوش نبوده بلکه از سارد تا تخت جمشید بوده است.
طی کردن مسافتی نزدیک به چهارصذ کیلومتر در روز، امری بسیار شگفت انگیز بنظر میرسد. حداکثر سرعت اسب در حالت چهار نعل 60 کیلومتر در ساعت است که آنهم تنها برای مدتی کوتاه دوام دارد. پیکهای سلطنتی، تنها سوارانی بودند که در هر ایستگاه میتوانستند پیوسته اسب خود را با اسب خوب دیگری که تنها بدین منظور در چاپارخانه ( یعنی برای استفاده مقاصد دولتی و نه برای مصارف عموم بطور کلی ) نگهداری میشد، عوض کرده و با طی نمودن یک نفس مسافتهای دراز و تعویضهای متعدد پیک میتوانستند این فاصله را در کوتاهترین مدت طی نمایند.
این را نیز اضافه نماییم که عدد 111 برای چاپارخانه های موجود در راه با تعداد پلکان هر پهلوی تخت جمشید برابر است. اینکه این امر اتفاقی است یا اینکه اشاره غیر مستقیم به موضوعی میباشد را بایستی بعهده تفحص متخصصین واگذاشت.
33
.
پست هخامنشی پسان برای اسکندر و سلوکیان مورد سرمشق قرار گرفت و کورزوس پوبلیکوس رومیها دنباله روی مجدد و بیواسطه از ایرانیان بود (پ1).
دیوان ایران بیشک جنبه های تاریک خود را نیز داشت. شاه بزرگ در تمامی استانهای کشور معتمدینی داشت که در اصطلاح عامیانه چشم و گوش شاه بزرگ نامیده میشدند.
-------------------
پ1 – بخش زیر از فرهنگ باستان کرونر ( Kröner ) آلمانی که در مورد پست و تاریخچه مختصر آن نوشته شده، بفارسی برگردانده شده است. نبشته های میان [ .... ] از من میباشد : پست با بهره گیری از سرمشق بابلی(؟) ابتکار ایرانیان میباشد و آنهم بصورت پست دولتی که رابط بین دولت و استانهای کشور پهناور ایران یعنی از شرق فلات قاره ایران تا آخرین مرزهای مودرایه (مصر) قرار داشت. همانطور که از نام پارسی آن انگرئیون = رفتن (----» فرشته) [فرشته = فرسته = فرستاده و مامور ایزد که پیامها را به آدمیان میرساند] برمیآید، ابتدا پیادگان و سپس سواران آنرا بعهده داشتند. پیوسته در ایستگاهها اسپان تازه نفس نگاهداری میشدند، بگونه ای که انسان میتوانست بسرعت براه خویش ادامه دهد. این اصل کلی پست تا اختراع راه آهن باقی بود. راهها بوسیله سنگهای مخصوصی جزء بندی شده بودند که به پارسی پاره سنگ = پرسنگ = فرسنگ = 6،72 کیلومتر نامیده میشدند (گزنفون کتاب بازگشت) [ این اصل جزء بندی راهها از روی روش هخامنشیان تا اوایل سده بیستم میلادی هنوز حتی در اروپا تقلید میشد و مورد استفاده داشت. عباراتی نظیر مایل ستون و یا مایلن شتاین در زبانهای اروپای خود موید این جریان هستند و از این امر سرچشمه میگیرند. اصل ایده پاره سنگ هخامنشیها خود از اقتباسی بود از کارهای سارگون دوم پادشاه آشوریها. واژه مایل استون به انگلیسی و یا مایلن شتاین به آلمانی برگرفته شده از میلیاریوم لاتین است که خود برگرفته از میله سنگی یا همان پاره سنگ پارسی میباشد].
در یونان بواسطه دولتشهرها پست وجود نداشت. در مصر بطالمه (پتولومه ایها = جنگجویان) شیوه پست ایرانی را بکار میبردند که از گاه آگوستوس مورد تقلید رومیان نیز قرار گرفت [ پتولومه ایها (بطالمه) همانطور که در پیش نیز اشاره رفت، جنگجویان اسکندر بودند که پس از مرگ وی در مودرایه دولت مستقل بپا نمودند و از سال 323 تا 40 پ.م. که دولت ایشان توسط ژولیوس سزار برچیده شد، حکومت مصر را در دست داشتند. همگی فرمانروایان این سلسله نام پتولمه و نام دومی را دارا بودند] .
پست رومی کورزوس پوبلیکوس = گردش همگانی دولتی نامیده میشد [هدف از ایجاد کورزوس پوبلیکوس در متصرفات روم، ایجاد ارتباط سریع میان استانهای متصرفات بود و برای اینکار از دوندگان جوانی استفاده میشد که پیام یا نامه از نفر قبل خویش دریافت کرده و سریعا به نقطه دوم میرساندند].
نام پست از واژه ایتالیائی قرون وسطی پسیتائه مشتق گردیده و ایستگاه را معنی میدهد. واژه پست تا به امروز در تمامی زبانهای اروپائی و برخی دیگر زبانها خود را حفظ نموده و همچنین است خود تاسیسات پست [منظور اینستکه تاسیسات پست هنوز در برخی کشورها نهادی دولتی هستند، امری که روز بروز بیشتر به بخش خصوصی واگذار میگردد].
پست دولتی روم نامه ها را توسط ماءمورینی که از این طریق منبع درآمدی دولتی نداشتند و خود دولت هم از این بابت درآمدی نداشت، پخش میگردید. مخارج تعمیر جاده ها ، ساختمانها و ایستگاههای پست و اصطبلهای و حقوق ماءمورین را میبایستی که اهالی شهرهائی که ماءمورین پست از آنها عبور میکردند، فراهم میکردند بدون اینکه بعضا از آن مورد استفاده ای داشته باشند و این امر موجبات نارضایتی عمومی را فراهم کرده بود.
حقیقتا به گاه باستان اسباب تراسلات عمومی وجود نداشته و برای فرستادن نامه های ضروری مردم مجبور بودند که از ابتکارات خود بهره برند و متکی بر رفت و آمدهای احتمالی باشند. در قرون وسطی پست رومی کورزوس پوبلیکوس تا فرو ریختن قسطنطنیه به سال 1453 م. در روم شرقی هنوز وجود داشت. در غرب این پست تا حد زیادی از بین رفته بود و عمدتا از نظایر پست قصابان (مردم نامه های خود را به قصابان که برای خرید دام جهت ذبح کردن، از محلی به محل دیگر میرفتند، میسپردند) استفاده میگردید. بهنگام رنسانس، سیستم پست باستانی توسط خانواده اشرافی میلان «دلا توره ا تاسو» دوباره بازسازی گردید که نخست شمال ایتالیا و تیرول و سپس تمامی متصرفات روم را در آلمان زیر پوشش خویش قرار میداد......
بر این نوشته فرهنگ کرونر باید افزود که پست بمعنای غیرهمگانی یا کاملا در خدمت مقاصد دولتی، بسیار پیشتر از هخامنشیان وجود داشته است. اصولا از زمان پیدایش خط و دریافتن اینکه پیامهای دیپلماتیک و یا نظامی را میتوان بصورت نوشتاری (کتبی) به مقصد اعزام داشت، پست بوجود آمد، هرچند که مورد استفاده همگانی نداشت. در کشورهای مصر، هتیتی و بابل باستان مراسلات نظامی را توسط پست پیاده (در موارد عاجل پست سواره) و یا بعضا کبوترهای نامه بر انجام میدادند.
اما ایده کلی استفاده از پست به شیوه امروزی را مدیون ابتکار هخامنشیان و تکامل روش ایشان میباشیم.
34

کلئوپاترا بازهم پیدا نشد


باستانشناسان در جستجوی گور کلئوپاترا به یک مجسمه سیاه از جنس سنگ گرانیت که بدون سر بود، برخوردند. باستان شناسان مصری بهمراه همکاران خویش از جمهوری دومینیک امیدوار بودند که بتوانند در این کاوشها که در تاپ اوسیریس انجام میگیرد، به گور کلئوپاترا و همسرش مارک آنتون دسترسی پیدا کنند.

تاپ اوسیریس که امروزه ابوسیر نامیده میشود، معبدی است به طول 90 متر که در پنجاه کیلومتری غرب بندر اسکندریه در مصر قرار دارد.

رئیس بخش کاوشهای باستان شناسی مصر آقای زهی حواس اظهار داشت که تلاش در پی یافتن گور کلئوپاترا هنوز به پایان نرسیده است. او که از نامی ترین و مهمترین باستانشناسان مصر و حتی جهان میباشد، معتقد است که شواهدی وجود دارند که نشان میدهند تاپ اوسیریس به احتمال زیاد محل دفن کلئوپاترا باید بوده باشد.
از دلایلی که او نام میبرد یکی نیز تعدادی مومیائی هستند که در جوار تاپ اوسیریس قرار داشتند و سر تمام این مومیائیها بسوی تاپ اوسیریس قرار داشت که این نشان میدهد تاپ اوسیریس باید دخمه شاه یا ملکه مورد احترامی بوده باشد.

شهرت آقای زهی حواس بیشتر بخاطر دفاعش از حقوق ملی آثارباستانی مربوط به کشور مصر در عرصه بین المللی و موفقیت حقوقی وی برای بازگرداندن مقادیر زیادی از آنها از موزه های بزرگ دولتی و خصوصی کشورهای مختلف به موزه های کشور مصر میباشد. او همچنین در امر تدریس باستانشناسی و تربیت نسل نو باستانشناسان مصری همکاری و فعالیت زیادی داشته است.

بهرحال فعلا باستان شناسان در تلاشند که ابتدا سر مجسمه یافته شده را پیدا کنند. این مجسمه که بنا به سنگ نبشته کوچکی از گرانیت که در نزدیکی آن یافت شده، باید متعلق به بطلمیوس چهارم باشد که از سال 221 تا 204 پیش از میلاد حکومت میکرد.

Monday 10 May 2010

پرواز نخستین هواپیمای سرنشین دار با نیروی خورشید


بیصدا در آسمانها : نخستین هواپیمای خورشیدی اروپایی بنام "کنش خورشیدی" اولین پرواز آزمایشی خود را با موفقیت پشت سر گذاشت. تا دوسال دیگر این هواپیما میخواهد که پروازی به دور دنیا داشته باشد.
روشن است که از مدتها پیش هواپیماهای کوچک که با نیروی خورشید پرواز میکنند، وجود داشته اند، اما نه چنین چیزی.
با سی و شش متر طول بال "کنش خورشیدی" پهنای یک هواپیمای ایرباس A340 را دارا میباشد که در برابر با 1600 کیلوگرم وزنی برابر با یک وانت معمولی را دارد. اما از همه جالبتر اینکه "کنش خورشیدی" میتواند شبها هم پرواز کند.
کنش خورشیدی پرواز خویش را از پایگاه نظامی پایرن در غرب سویس با یک خلبان که آلمانی بود، انجام داد.

پیش از بلند شدن از زمین، سرعت "کنش خورشیدی" به چهل و پنج کیلومتر در ساعت رسیده بود. این هواپیما در مجموع هشتاد و هفت دقیقه در آسمان بود. سخنگوی پروژه پرواز این هواپیما، پس از پایان پرواز ابراز داشت که کنش خورشیدی تا ارتفاع 1200متری توانسته بود که اوج بگیرد و از این بابت همگی خوشحال هستند.
چهار ماه پیش از این پرواز، کنش خورشیدی موفق شده بود که تنها تا ارتفاع یکمتری از سطح زمین اوج بگیرد و پس از طی مسافتی برابر با سیصد و پنجاه متر دوباره به زمین بنشیند.

بر روی بالهای کنش خورشیدی 12000 سلول فتو ولتائیک تعبیه شده اند که ضمن تامین نیاز یک موتور برقی به توان ده اسب بخار، باتریهای هواپیما را هم پر میکنند.
پرواز دور دنیای این هواپیما قرار است که بیست روز طول بکشد و خلبان در فواصل مختلف تعویض گردد زیرا در حال حاظر بخاطر مشکل وزن، تنها یکنفر میتواند که با این هواپیما پرواز کند.

میمونها نیز همانند انسان به سوگ می نشینند



میمونها به هنگام مرگ همنوعانشان همانگونه رفتار میکنند که انسانها رفتار میکنند. آنها بهنگام مرگ یکی از همنوعانشان بصورت فشرده بر بالینش حضور پیدا میکنند و پس از مرگ او به سوگ مینشینند و یکدیگر را تسلی و دلداری میدهند. احتمالا این حیوانات معنای مرگ را میفهمند.
مرگ دوستان و خویشاوندان بطور عموم دردآور است و اجرای مراسم سوگواری که در کشورهای گوناگون بصورت مختلف برگزار میشود، کمک میکند تا بدرود گفتن با از دست رفته آسانتر گردد. تاکنون پنداشته میشد که این موضوع تنها در مورد انسانها صادق است، اما بتازگی پژوهشگران پی برده اند که این امر درمیان میمونها نیز معمولی میباشد.
جیمز اندرسون پژوهشگر دانشگاه استیرلینگ Stirling و دورا بیرو پژوهشگری از دانشگاه آکسفورد توانستند برای نخستین بار در یک پارک حیوانات شاهد ماجرایی ناشناخته برای بشر گردند.
از یک گروه متشکل از چهار میمون که سنشان بالای پنجاه سال بود، یکی از آنها به مرگ طبیعی و در آرامش درگذشت. ایندو پژوهشگر که از مدتها این گروه از میمونها را زیر نظر داشتند و از حرکات و رفتار ایشان مرتب فیلم و عکس تهیه میکردند، متوجه گشتند که در روزهای واپسین ماده میمونی که پانسی نام داشت سه میمون دیگر بطور فشرده و مداوم بر بالین او حضور میافتند. پانسی از مدتها پیش از مرگش بیمار بود.
در ده دقیقه آخر عمر پانسی، دخترش رزی و ماده میمون دیگری بنام بلوسوم و پسر بلوسوم بنام چیپی مرتب با لطافت پانسی را نوازش میکردند.
با بازنگری فیلمها و عکسهایی که از مدتها پیش از این گروه میمونها تهیه شده بود، مشخص گشت که این امری کاملا غیر معمول بود.
بلافاصله پس از مرگ پانسی میمونها نوازش کردن او را کنار گذاشتند و تنها رزی دختر پانسی پهلوی او نشست و تمامی شب را بالای سر جسد مادر کشیک داد. دو میمون دیگر در گوشه ای دور از ایندو آرام نشسته بودند و شب که شد همانجا نیز بخواب رفتند. ایندو در طول شب بارها از خواب بیدار شدند و به جستجوی شپش در موهای یکدیگر پرداختند. این امر نیز کاملا غیر معمول بود.
جستجوی شپش در میان موهای میمونی دیگر علاوه بر حفظ جنبه بهداشتی میان میمونها، معنای نزدیک گشتن، همبستگی، دوستی و محبت را نیز میدهد.
روز بعد، پیش از آمدن مامورین پارک برای دور کردن و بردن جسد پانسی، این سه میمون بطوری شگفت انگیز دقیق، کاههایی را که میان پشم و موهای او بودند، پاک کردند. بهنگامیکه مامورین برای بردن جسد پانسی وارد محوطه پارک شدند، میمونها متعرض آنها نگشتند ولی کاملا ناآرام بودند.
این سه میمون تا هفته ها پس از مرگ پانسی نیز در حالت سوگ بسر میبردند به اینصورت که آرامتر از پیش بودند، غذا بسیار کمتر از همیشه میخوردند و تا مدتها در محلی که پانسی مرده بود نه میخوابیدند و نه مینشستند. پیش از آن همیشه بر سر خوابیدن در این محل میان میمونها رقابتی فشرده وجود داشت. این حالت حدود چهار هفته ادامه پیدا کرد و پس از آن تدریجا بصورت پیشین خود برگشت.
پژوهشگران پس از بررسی این حالات میمونها و با توجه به اینکه دی. ان. آ میان میمون و انسان بیش از 98 درصد شباهت را نشان میدهد، میگویند که رفتار عمومی انسانها بهنگام مرگ و یا مرگ نزدیکان حاصل دوران تکامل بسیار طولانی تری است از آنچه که تاکنون حدس زده میشد.
آنها همچنین پیشنهاد میکنند که در مورد رسیدگی به بیماران در حال مرگ و و رفتار و برخورد با نزدیکان و بستگانشان تعمق بیشتری انجام گیرد.

Saturday 8 May 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار یک بخش نهم


پاورقی
-------------------------------------

نقشه جنوب شرقی اروپا که در آن تراکیه نیز نشان داده شده است. از سده پنجم تا سده سوم پیش از میلاد


مراسم مومیائی کردن گاو آپیس توسط کاهنان در معبد پتاه واقع در شهر ممفیس، پس از مرگ گاوآپیس.
پرستش گاو آپیس و مراسم نگاهداری مومیائی های گاوهای آپیس مرده، تیمار گاو آپیس زنده و رسم قربانی کردن هرساله برای آن، خود محل کسب و درآمد خوبی برای کاهنان معبد پتاه و ایادی و وابستگانشان که کم هم نبودند، بود. از دست دادن این منابع مالی که نفوذ و شان اجتماعی را نیز بهمراه داشت، طبیعتا موجی از مخالفتهای کاهنین و در پی تحریکات ایشان اغتشاشات اجتماعی را بدنبال آورد و دراین ماجرا واژگون جلوه دادن امور نیز بعنوان حربه موثر تبلیغاتی، دقیقا بعنوان جنگ روانی موثری مورد استفاده قرار میگرفت.
هرودوت نخستین تاریخنگاری است که گزارش داد کمبوجیه گاو آپیس را با خنجر زخمی کرد و این گاو چندی بعد بر اثر زخم خنجر مرد.
ستونهای باستانی نوشته شده به خط هیروگلیف مصر اما خبر از مراسمی میدهند که کمبوجیه برای بزرگداشت این گاو بنا بر آداب مصری برگزار کرد و پیکره او را در حالیکه گل در دست به پیشواز گاو میرود را نمایش میدهند.
پس از گزارش هرودوت سیمای کمبوجیه را همواره تیره بنمایش گذاشتند. بجز آن، در دوران کمبوجیه، داریوش بزرگ که خود سرداری بود نیز در مراسم بزرگداشت گاو آپیس شرکت کرده بود. نمیتوان باور کرد که سردار شاهنشاه علیرغم میل خود شاهنشاه در مراسم مذهبی کشوری مغلوب شرکت کرده باشد بدون اینکه مورد بازخواست قرار گیرد.
این شیوه تبلیغاتی بخصوص پیش از شروع مجادله و مخاصمه بمنظور آماده کردن جو موجود، هنوز رایج بوده و از آن استفاده ها میگردد. برخی از بنگاههای سخن پراکنی مشهور جهانی موجودیت خویش را مدیون استفاده دولتها و سازمانهای پرنفوذ تجاری و بین المللی از این روش دیرینه، هستند.
31




شمار فراوانی از خشس پاوانیها اسب را که برای ارتش شاهی از اهمیت ویژه ای برخوردار بود، به جای خراج سالانه روان میساختند. خراجها به گنجینه های شاهی در پایتخت ارسال میگردیدند.
کارپردازی دیوان کشور تنها با یک دفترداری منظم که تا پائین ترین مقاماتش نیز پرورش میافتند و با کمک یک زبان اداری واحد انجام پذیر بود. در راءس دیوان هزاره پاتیش (پ1) یا به زبان یونانیان کیلیارخوس که به عنوان فرمانده نگهبانان شخصی شاه بوده و تا مرحله وزیر بزرگ ارتقاء یافته بود، قرار داشت. این شخص بزرگ و محترم «شخص اول مملکت پس از شاه» و در کنار او مدیر حقیقی کشور بود.
حفاریهای آمریکائیها در پارسه شهر (تخت جمشید) اطلاعات گرانبهائی را در اختیار ما میگذارند. در اینجا گنجینه ای (گنزکه) با مقادیر معتنابهی ( چندین هزار) لوحه در باره صورت حسابها و سپارشات خواربار و توشه کارگران و کارکنان که بزبان ایلامی (پ2) هستند، یافته شد که برای ما شیوه کار و کاربرد کارپردازیهای محلی را بگونه ای کاملا زنده مجسم میسازند (پ3).
------------------------------------
پ1 – در متن Hazarpatis ، «نیک سکوندا» در خصوص هزار پاتیش مینویسد : ارتش ایران از هنگ های هزار نفری تشکیل میشد. اصطلاح پارسی باستان این هنگ ها هزارابام بود. فرمانده هر هنگ را هزارپاتیش (نگاهدارنده هزار) مینامیدند. هر هنگ هزار نفری به ده ساتابام یا فوج صد (ساتا = صدتا) نفری تقسیم میشد. فرمانده هر ساتابام یک ساتاپاتیش (نگاهدارنده ساتا) بود که بنوبه خود به ده داتابام مرکب از ده (داتا=ده تا) مرد تقسیم میگردید. داتابام یا جوخه ده نفری کوچکترین واحد تاکتیکی پیاده نظام بود که به ستون یک به میدان نبرد فرستاده میشد.
داتاپاتیش (نگهدارنده داتا) در جلوی ستون قرار میگرفت و یک اسپارا « سپر» حمل میکرد. هر مرد داتابام به شمشیر کج و کمان مسلح بود و عموما داتاپاتیش زوبین کوتاه و سبکی در اختیار داشت و با اسپارای حصیری بافته شده در جلوی ستون مانند دیواری قرار میگرفت و از آن حفاظت میکرد و برای دیگر افراد داتابام این امکان را فراهم می آورد که با دست باز به تیراندازی و یا شمشیرزنی بپردازند.
این تقسیمات ارتشی از گاه کورش بزرگ متداول گشت و پیش از او پارسیها تنها با کمان و نیزه و کمند میجنگیدند. فرمانده هنگ جاویدان ده هزار نفره، بیورپات Biwarpat یا بیورپاتیش نامیده میشد.
پ2 با وجود اینکه زبان هخامنشیان پارسی بود ولی خط آنها خط میخی بود. زبان و خط دیوانی آنها تا سال 459 پ.م. ایلامی باقی ماند و تقریبا تمامی فرامین و نامه ها به این زبان و خط انجام میگرفت.
خط میخی خود اختراع ایرانیان نبوده بلکه پدیده ای بود اصلا سومری که با گذشت زمان جای خود را در بابل و ایلام و اکد یافته و از ایلام ابتدا به ماد و سپس به پارس نیز راه پیدا کرده بود.
از سال 459 پ.م. زبان و خط رسمی دیوان ایران به آرامی مبدل گردید. خط آرامی که ریشه در خط فنیقی داشت در برابر خط میخی این برتری را داشت که الفبای آن بمراتب حروف کمتری را شامل میگشت و این خود بتنهائی فراگیری آنرا برای دبیران آسانتر و روانتر مینمود و از آن گذشته آرامی که پیشتر از آن در نواحی پراهمیت مانئا و بابل و آشور شناخته شده بود با عبری و عربی نیز پیوندهائی داشت و تا سارد و کوههای قفقاز موارد استفاده پیدا کرده بود و بدین سبب میتوانست که به آسانی مراسلات و مکاتبات دیوانی و لشکری را بعهده بگیرد و همین کار را نیز کرد.
گاها مشاهده میگردد که کتیبه یا نبشته ای بزبان پارسی و یا هندی ولی به خط آرامی نبشته شده که این خود روانتر بودن این خط را نزد دبیران و دیوان سالاران را میرساند.
از آن گذشته خط میخی بیشتر برای سنگ نبشته و کتیبه مناسب مینمود تا برای نبشتن بر روی کاغذ و پوست و همین نیز سبب پس ماندن خط میخی گردید که نمیتوانست خود را با دگرگونیها و پیشرفت زمان همگام سازد. الفبای خط میخی بین 600 تا 2000 حرف را شامل میگشت در صورتیکه خط آرامی که به تقلید از فنیقی ساخته شده بود بمراتب حروف کمتری را دارا میبود.
ملك الشعراي بهار در سبك‌شناسي مي‌گويد : «مادها نخستين كساني بودند كه خط را در ايران بوجود آوردند، هخامنشيان سنگ‌نوشته‌هاي خود را با خط مادي مي‌نوشتند و در واقع پارسها خط ميخي خود را از مادها اقتباس كردند» (جلد اول سبك‌شناسي چاپ 1356 تهران صفحه 65). بر این نوشته بهار بایستی تعمق بیشتری انچام داد.
به گاه داریوش بزرگ خط میخی آسان شده ای را که شامل 50 حرف بود از الفبای میخی ایلامی اقتباس کرده و برای بکار بردن در سنگ نبشته ها مورد استفاده قرار دادند.

پ3 – تعداد زیادی از این الواح را که در دانشگاه شیکاگو و تحت بررسی و مطالعه بودند، چندی پیش به سال 1383 به دولت ایران تحویل دادند و این الواح به کشور خویش بازگشتند تا در موزه در دیدرس همگان قرار گیرند. تعداد زیاد دیگری از این الواح به گروگان نگهداشته شده و علیرغم نص صریج کنوانسیونهای بین المللی در مورد اشیاء باستانی و عتیقه، به ایران مسترد نمیگردند ( همچنین ن. ک. به هرتسفلد ) .
32