جستجوگر در این تارنما

Friday, 9 September 2016

درمان درد، با دوست سازگاری

چون است حال بستان ای باد نوبهاری؟
کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری
یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری
هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه آید باران نوبهاری
عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری
وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو
این می‌کشد به زورم وان می‌کشد به زاری
ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد
دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری
زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت
باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری
هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست
درمان درد سعدی با دوست سازگاری

Saturday, 3 September 2016

رابطه پایدار بودن نام شاخاب پارس با یادمان های اقوام سلت و تیرنی در اروپا

می دانم که در مورد نام شاخاب همیشه پارس زیاد نوشته و گفته شده. شاید هم اساسا اصلا نیازی به نوشتن و تاکید بر آن کردن نباشد زیرا چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ولی هر از گاهی گروهی سنگی را در چاه می اندازند و هزار اندیشمند را بفکر وامیدارند.
من در این نوشته هیچگونه تاکیدی بر روی اسناد و نوشته های باستانی و متاخر که در آنها نام شاخاب پارس آورده شده نمی کنم و کوشش می نمایم که جریان را از دید مشابهات تاریخی بین المللی و با اعتبار نگاه کنم و برای اینکار اینجا تنها دو نمونه را بیان می کنم.

قوم سلت که در سده های هشتم پیش از زایش مسیح پدیدار گشت و کاملا گمنام بود بطوریکه حتی نامش را از منابع یونانی می دانیم. این قوم که از آسیای کوچک گرفته تا انگلستان و ویلز بصورت پراگنده زندگی می کرد، امروزه  دیگر وجود مستقل خارجی ندارد. بجز چند داستان و اسطوره که در موردش بجای مانده و اینجا و آنجا واژه هایی که در زبانهای دیگر بجای گذاشته، گروهی و مردمی را نمی شناسیم که خود را قوم سلت بنامند و بر روی آن تاکید ورزند.
با وجود این دریای جنوب ایرلند و شمال کانال مانش را دریای سلتیک میخوانند و کسی هم معترض به این نام نیست. حتی سرزمینهای پیرامون این دریا با گویشهای مخصوص خویش صریحا آن را با نام دریای سلتیک یاد می کنند. دلیل آن نیز آنستکه نخستین بار که این دریا به ثبت جغرافی دانان و تاریخنویسان رسید در پیرامونش بازماندگان قبایل سلت هنوز زندگی می کردند و دریا بنام ایشان خوانده می شد.
ایرلندیها با گویش مخصوص خود هنوز هم آنرا An Mhuir Cheilteach، سکنه ویلز آنرا Y Môr Celtaidd، اهالی بریتانی آنرا  Ar Mor Keltiek و فرانسویها به آن La mer Celtique می خوانند.

نمونه دومی را که در اینجا می آورم نام دریای تیرهنوئی یا بفارسی تیرنی است. این نام هنوز بر این دریا وجود دارد و به دریای میان سرزمین اصلی ایتالیا و جزیره سارد (ایتالیا) و کرس (فرانسه) گفته می شود. تیرنیها نیز از اقوام باستان بودند که نامشان را سه هزار سال پیش از یونانیها گرفتند.
این قوم نیز امروزه دیگر وجود ندارد و مردمانش دوهزار و پانصد سال پیش یا از میان رفته و یا در میان دیگر اقوام مستحیل گشته اند اما نام دریایی که روزگاری بنام ایشان خوانده می شد هنوز هم تغییری نکرده و بقوت خود باقیست. ( به این موضوع شش سال پیش هم در یک پاورقی در همین وبلاگ اشاره کرده بودم).
اینها دو نمونه از مستدلات تاریخی و فرامنطقه ای و برگزیده از میان کشورهای پیشرفته و معتبر جهان میباشند که نشان می دهند نام باستانی جائی را نمی توان سرخود و به میل این و آن تغییر داد بجز در یک مورد و آن اینکه صاحب اصلی نام رضایت خود را رسما اعلام کرده باشد. 
بنابراین خطر تغییر نام شاخاب پارس تنها می تواند از درون مرزهای ایران جلوه گر شود، زمانی که مقامات غیرمسئولانه نامی دیگر برای شاخاب پارس استفاده یا پیشنهاد نمایند.
تغییر بدون اجازه نامها برای دیگران می تواند قابلیت پیگردهای قانونی بین المللی همراه با توبیخ داشته باشد.
شاخاب پارس و دریای کاسپین نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
بنابراین دگرگون کردن نامهایی مانند شاخاب پارس یا دریای کاسپین را که گهگاهی از سوی موسساتی فاقد اعتبار و صلاحیت برای این امور و تنها بخاطر کمکهای مالی که از این و آن دریافت می کنند می تواند بسادگی بسیار گران برایشان تمام شوند زیرا این کار آنها براحتی از طریق مراجع قانونی بین المللی بدور از هرگونه هیاهو و جنجال شدیدا قابل پیگیری می باشند مشروط بر اینکه آگاهی از وجود چنین قوانینی و بکار گرفتن آنها وجود داشته باشد.

در مورد دریای کاسپین که وضع بدتر می باشد. اینجا همه دنیا دریای کاسپین را بنام واقعیش می خواند و در نقشه هایشان بنام دریای کاسپین درجش میکند مگر در خود ایران که حتی در یک جای رسمی نیز با نام واقعیش خوانده نمی شود.  اینجا حتی اعراب از خود ما هم ایرانی تر می شوند و آنرا بحرقزوین که معرب کاسپین می باشد، میخوانند.
گهگاهی برخی از درون و از بیرون ایران بمناسبت تبلیغات سیاسی خود و با آگاهی داشتن از اینکه نامها را نمی توان به اختیار و دلخواه خود تغییر داد، نام این شاخاب را دگرگونه جلوه می دهند تا به مقاصد سیاسی و اقتصادی خود دست یابند و پس از دست یافتن به این مقاصد ماجرا هم دوباره به فراموشی سپرده می شود تا بار دیگر که نیازشان بدان افتد.
بهتر است که پیش از شور زدن های بیمورد به شعور خود مراجعه کنیم و نگذاریم که بازیچه دست این و آن شویم و همزمان نیز بر حقانیت های خود پایفشاری کنیم.