جستجوگر در این تارنما

Thursday 3 September 2015

پاول ارلیش

با مرگِ پل ارلیش در روزِ بیستم آگوستِ سالِ ۱۹۱۵ که یکی‌ از آخرین پزشکانی بود که در زمینه‌هایِ گوناگونِ پزشکی‌ کار آیی‌ داشتند، دورانِ چند  آگاهی یا چند رشته شناسی در دانش پزشکی‌ به پایان رسید و دوران تخصص آغاز گردید. این دورانِ چند رشته شناسی‌ را که از نیمه دومِ سده نوزده آغاز گردیده و به پیشرفت‌هایِ زیاد و پر ارجی نیز دست یافته بود، در کنارِ وجودِ اشخاصی‌ مانندِ روبرت کخ، پاستور و…. همچنین به صلح و تمولی که در اروپایِ آن هنگام  بدست آمده بود، بستگی داشت.
پاول ارلیش در سالِ ۱۸۵۴ در شهرکِ اشترهلن در نزدیکی‌ شهرِ برسلاو واقع در استان نیدر شلزین که امروزه جزوِ لهستان است، در یک خانواده‌ یهودی‌ بدنیا آمد. پاول از سالِ ۱۸۶۴تا ۱۸۷۲ به دبیرستان ماریا ماگدالنا  که از دبیرستانهایِ پرسابقه و خوبِ شهرِ برسلاو بود، رفت. این دبیرستان در سال ۱۲۶۷ برای تدریس لاتین بنیاد گشته بود  و از سال۱۶۴۳ مضامین دیگر نیز در آن تدریس میگشت.
پس از پایانِ دورانِ دبیرستان پاول در شهر‌هایِ برسلاو و استراسبورگ به تحصیلِ در رشته پزشکی‌ پرداخت و در سالِ ۱۸۷۸ در شهرِ لایپزیگ دکترایِ خود را نوشت. او  دارایِ پژوهش‌ها و مطالعاتی در رشته‌هایِ گوناگونِ پزشکی‌ بود که برخی‌ از آنها حتی تا به امروز هم موردِ استناد قرار میگیرند.
در بیست و چهارمِ ماهِ مارسِ سالِ ۱۸۸۲ هنگامیکه  روبرت کخ  در موردِ میکروبِ بیماریِ سل در برلین سخنرانی میکرد و اینکه چگونه موفق به کشفِ آن شده، پاول ارلیش نیز در آنجا حضور داشت. او همیشه از این سخنرانی به عنوان یک پدیده بزرگ در زندگی‌اش یاد میکرد. درست یکروز پس از این سخنرانی بود که ارلیش روشِ کاربردِ رنگ‌ها در پژوهش هایش را بهینه کرد. کخ نیز این کارِ او را  دنبال نموده و روش او را تأیید نمود. از این گاه به بعد ایندو مرد دوستانِ خوبی برایِ هم گشتند.
در سالِ ۱۸۸۳ پاول با دخترِ یک کارخانه دار ازدواج کرد و به گونه کم سابقه‌ای برایِ آنزمان به تساوی حقوقِ میا‌‌ن خود و همسرش اهمیتِ زیادی میداد.
در سالِ ۱۸۹۰ ارلیش به درخواستِ کخ بخشِ سالِ بیمارستانِ دولتی موآبیت را به عهده گرفت و پژوهش‌هایی‌ بر رویِ توبرکولین که توسطِ کخ برای پیشگیری از گسترشِ بیماریِ سل در بیمار ساخته شده بود پرداخت. توبرکولین دارویِ موفقی از آب در نیامد اما ارلیش پشتیبانیِ خود را از خوب شناختنِ این دارو هیچگاه قطع نکرد.
۱۸۹۱ کخ، ارلیش را به بیمارستان و انستیتویِ  تازه تأسیس برایِ بیماریهایِ عفونی آورد و در آنجا حقوقش را زیاد نکرد ولی‌ دسترسی به کلیه آزمایش‌ها و آزمایشگاه‌ها و بیماران و حیواناتِ آزمایشی و داروها را برایش میسر نمود. ارلیش تا پایانِ عمر سپاسگزارِ اینکارِ کخ بود.
در سالِ ۱۸۹۹ پاول ارلیش از راهِ گوتینگن و برلین به فرانکفورت رفت تا در آنجا مدیریتِ انستیتویِ پژوهش و آزمایشِ سرم را به عهده بگیرد. جایی‌ که امروزه به نامِ انستیتویِ پاول ارلیش مشهور است.
سالِ ۱۹۰۴ مقامِ پروفسوری با حقوقِ بالا را در گوتینگن بدست آورد و در سالِ ۱۹۰۶ مرکزِ پژوهش و تحقیقاتِ پزشکی‌ِ گئورگ اشپایر که توسطِ همسرش فرانسیسکا اشپایر بنیاد و اهدا گشت و این موقعیّت را برایِ ارلیش پیش آورد که مدیریتِ آنرا به عهده بگیرد. در اینجا بود که ارلیش روش‌هایِ شیمی‌ درمانیِ خود را عرضه نمود.
پاول ارلیش ولی‌ بیشتر به سببِ کارها و پژوهش هایش در زمینه آسیب شناسی‌ و سیستم‌هایِ ایمنی شناخته شده است. برایِ این کارهایش پاول ارلیش در سالِ ۱۹۰۸ جایزه نوبل را دریافت نمود.
در سالِ ۱۹۱۴ ارلیش که از منتقدینِ سرسختِ کلاس‌هایِ درسی‌ به شیوه آنزمان بود، مقامِ استادیِ رشته داروشناسی دانشگاهِ تازه تأسیسِ فرانکفورت   Goethe_University_Frankfurt را که بنام یوهان وولفگانگ فون گوته سراینده، ادیب، نویسنده، سیاستمدار و فیلسوف شهیر آلمانی که به زبان فارسی آشنایی داست و از حافظ نیز الهام میگرفت، نام گزاری شده بود، بدست آورد. آنزمان شهردارِ فرانکفورت فرانتس آدیکس کوششِ فراوان میکرد که موسسات و انستیتوهایِ علمی‌ و فرهنگی جایِ خود را در این شهر بیابند و به این شهر راه گشایند. بخاطرِ همینهم  پیوسته در فکر آن بود که بدین منظور تسهیلاتی فراهم کند تا علاقمندان تشویق به فرود آمدن در شهر فرانکفورت گردند.
بهر روی ارلیش در دانشگاه آنجا بود که  توانست جلویِ ادغامِ مرکزِ پژوهش‌هایِ پزشکی‌ِ اشپایر را در دانشگاه فرانکفورت بگیرد تا این مرکزِ پژوهش بتواند مستقلا به کارِ خود ادامه دهد.
پزشکانِ متخصصِ سرطان او را از رویِ تشخیص هایش در موردِ غده‌های سرطانی که در صورتِ معالجه نگشتن پیوسته بزرگتر و بدخیم تر می‌شوند، میشناسند و نیز اینکه او نخستین کسی‌ بود که کوشش نمود سیستمهایِ ایمنی بدن را در برابرِ رشدِ غده‌هایِ سرطانی بسیج کند، امری که امروزه دورانِ رنسانسِ خود را تجربه می‌کند و اگر به نتیجه برسد، نامِ ارلیش را به عنوانِ یکی‌ از کاووشگرانِ اصلی‌ِ این زمینه، دوباره مطرح خواهد کرد. ارلیش به همراهِ سالوارسان نخستین دارویِ مبارزه با رشدِ سرطان را ساختند. این دارو چندان موثر نبود ولی‌ نه‌ خودِ دارو بلکه اندیشه ساختِ چنین داروئی او را مبدل به یکی‌ از بنیانگزارانِ داروسازی نوین مینماید.
ارلیش به جز با انستیتو پاستور، رابطه بسیار خوبی با مؤسسات و همکاران خارجی‌ خود داشت. برخی‌ از آنها حتی زمانی‌ نزدِ او و در آزمایشگاه‌های او کار میکردند. از جمله آنها میتوان هنری اچ‌ دیل Henry_Hallett_Dale برنده جایزه نوبل فیزیولوژی و پزشکی و پاول کارر Paul_Karrer  برنده جایزه نوبل شیمی را بر شمرد.
به هنگامِ جنگِ جهانی‌ِ نخست، ارلیش به همراه ۹۲ هنرمند و دانشمندِ دیگر بیانیه‌ای را امضا نمود که در آن تبلیغات دروغی‌ که بر ضدِّ آلمان گفته میشد را محکوم میکرد. با امضاِ این بیانیه او در سطحِ بین المللی شگفتی و خشمِ زیادی را بر علیهِ خود برانگیخت.
پل ارلیش بر اثرِ بیماریهایی که خودِ او در موردشان پژوهش کرده و در آن رشته‌ها طبابت میکرد یعنی سرطان و بیماریهایِ عفونی نمرد بلکه او بر اثرِ حمله قلبی که به او در یکی‌ از کلینیک‌هایِ درمانی در باد هومبورگ دست داد، زندگی‌ را بدرود گفت. پاول ارلیش به سیگار وابسته بود و روزانه بیش از بیست سیگار می‌کشید.
در روزِ هفدهمِ آگوستِ سالِ ۱۹۱۵ به سکته قلبی دچار گردید و سه روزِ بعد در بیستمِ همان ماه درگذشت. کایزر ویلهلمِ دوم پادشاهِ آالمان در تلگرام تسلیتی که برایِ مجلسِ خاکسپاریِ او فرستاد چنین نوشت : من  درگذشتِ چنین پزشک و دانشمندی که به خاطرِ کارهایِ خارق العاده اش خود را برای  جهانیان فعلی و آیندگان گرامی‌ داشته و ایشان را سپاسگزار خود میدارد، به تمامی جهان دانش و علم تسلیت گفته و به همراه آنان به سوگش می‌نشینم.
پاول ارلیش در گورستان یهودیان شهرِ فرانکفورت به خاک سپرده شد.


No comments: