جستجوگر در این تارنما

Sunday 14 March 2010

ایرانیان و یونانیان – گفتار یک بخش هشتم


در دوران کورش بزرگ نیز خشس پاوان (پ1) وجود داشته و آنها زمینداران بزرگی بودند که بر سرزمینهای پهناوری دسترسی داشتند. داریوش بخش بندی نوینی را بمورد اجرا درآورد که به موجب آن سرزمینهای بزرگ خشس پاوانیهای پیشین کوچکتر گشتند و بگونه ای بنیادین در یک پایه قرار داده شدند. همگی خشس پاوانها موظف به پرداخت خراج سالانه بدربار شاه بزرگ بودند : بدون پرداخت خراج در خاور زمین باستان نمیتوانست که جکومت نمود و داریوش در اینجا دنباله روشی را پیش گرفت که پیشتر از او در دوران آشوریها هم مورد استفاده قرار گرفته بود.
هم اکنون ما فهرست خشس پاوانیهای داریوش را بر میشمریم، باید یادآور گردیم که به گاه پادشاهی وی دگرگونیهائی پدید آمدند که هرکدام بتنهائی به سختی خود را به رشته نگارش در میآورند. بنا به سنگ نبشته بیستون که کهن ترین سنگ نبشته های شاهی میباشد، خشس پاوانیهای زیر وجود داشتند : (نامهای بیرون کمان، نامهای پارسی باستان سرزمینها میباشد. برگرداننده)

1- پارس (پ2) 2- هوزا (ایلام) (پ3)
3- بابیروش (بابل) 4- آثورا (آشور)
5- اربایه( شمال عربستان) 6- مودرایه (مصر)
7- خشس پاوانیهای کنار دریا ( جنوب آسیای کوچک)
8- لیدیه 9- یئونا ( ایونی، بخشی از یونان امروزی) (پ4)
----------------------------
پ1- خشتر پاوان واژه مادی میباشد و پارسی باستان آن خشس پاوان است. ساتراپ یونانی شده آن است زیرا که حرف «ش» در زبان یونان وجود نداشت. همچنین ن. ک . به پانویسهای پیشین برگرداننده در صفحات قبل.

پ2- پارس چنانچه پیشتر هم گفتیم، معنای سرزمین کناری را میدهد. پارسیان نخستین بار بهمراه مادیها از نواحی جنوب دریاچه ارومیه بموازات کوههای اسپروچ (زاگرس) راهی نواحی جنوبی ایران امروزی گردیدند و در پارس امروزی مستقر گشتند. اینان بگونه دامداران و دامپروران بی آزاری رو به مناطق مذکور نهادند و غالبا به واسطه داشتن اسپان خوب و گردونه های جنگی به خدمت بومیان درآمده و در مقابل آن از ایشان مرتع و جای اسکان دریافت مینمودند. دستجات پارسیان بهر جا که میرفتند نام سرزمین خویش را بگونه ای پارسه، پارسواش یا پارسوماش مینهادند. پارسواش نخستین بار در 835 پ.م. بعنوان همسایه مانئا (کردستان جنوبی) در گزارشات آشوری یاد گشته و به عنوان سرزمین همجوار میسی (در خاور) و آلابریا (در جنوب) از آن نام به میان آمده است. بنظر میرسد که در اوائل سده هفتم پ.م. پارسواش خود را تا راه بین همدان – بغداد گسترش داده باشد. پس از آن زمانی از پارسواش نامی برده نمیشود تا پسان بگونه پارسوماش (مسجد سلیمان امروزی) در کوههای بختیاری نمایان گردد. پارسیها در پارسوماش زمانی را بخاموشی گذراندند تا اینکه سرانجام پس از برقراری پادشاهی مادها بعنوان یکی از استانهای ماد درسرزمین پارس امروزه و بطور مشخصتر در شهر انشان یا انزان رشد خود را آغاز نماید. پارسها خود از ده یا بعبارتی دیگر از دوازده قبیله که با هم متحد گردیده بودند (شش قبیله از آنها بصورت ساکن و بقیه بحالت کوچی)، تشکیل شده بودند. بعدها نام پارسها را برای کل سرزمینهای ایرانی استفاده کردند و این امر در تاریخ باستان و حال امری بیسابقه و غیرعادی بشمار نمیرفته و هنوز هم نمیرود چنانکه از نام فرانکها هنوز هم برای نامیدن کشور فرانسه و از نام قبیله آله مان برای نامیدن کشور آلمان استفاده میشود. نام کشور انگلستان برگرفنه شده از تیره آنگلوساکسون میباشد همچنان که نام مجارستان از قبیله ماجیر یا مجیر ماخوذ گشته است.

پ3- خوزستان جنوبی. گمان میرود که واژه خوزستان نیز به گونه ای از واژه هوز پارسی باستان سرچشمه گرفته شده باشد . هوز را اگر برابر ایلام یا بخش بزرگی از ایلام بدانیم، بایستی فرهنگی بیش از 2500 سال پیش از هخامنشیان را برایش ملحوظ بداریم. احتمالا هوز تنها بخشی از ایلام بود. ایلام تمامی خوزستان، شمال باختری و باختر استان فارس امروزی تا بوشهر، منطقه بختیاری، استان ایلام امروزی، باختر استان اصفهان تا حدود کرمانشاه را در بر میگرفت و شهرهای تاریخی و بسیار مهم شوش و انشان را در میان داشت که چه پیش از هخامنشیان و چه در زمان ایشان و پس از آن نیز از اهمیتشان کاسته نشد. انشان که پسان پایگاه پارسها گردید شهری کاملا ایلامی بود که حدود چهار دهه پیش (1351) موقعیت جغرافیایی آن در نزدیکی روستای بیضا در استان فارس مشخص گشت. بخاطر ابعاد وسیع شهر، کاوشهای باستانی بطور کامل در این شهرباستانی هیچوقت انجام نگردید.

پ4- در متن Yauna و مردمانشان یکی از سه تیره اصلی آریائیها بودند که به یونان وارد گشته و پسان نیز سکنه اصلی یونان را تشکیل دادند. ایونی ها در اواخر هزاره دوم پ.م. بتدریج به نواحی باختری و جنوب باختری آسیای کوچک مهاجرت کردند و با بنا نهادن شهرها و جوامع مستقل و نیمه مستقلی مانند میلت، فوکیه، اوبویا و ........ دست به تشکیل اتحادیه دوازده گانه ای زدند که تا حدی منافع ایشان را از لحاظ اقتصادی، ارضی و نظامی حفاظت میکرد. شهرهای ایونی با برخورداری از موقعیت ممتاز جغرافیائی خود که از طرفی با خاور زمین در تماس مستقیم بود و از طرف دیگر با خاک اصلی یونان در رابطه، مقام ویژه ای را در زمینه واسطه میان شرق و غرب زمان خویش و حتی تا مدتها پس از آن حائز گردیدند. ایرانیان تمامی سرزمین هلاس را بنام این تیره میخواندند و هنوز نیز میخوانند.
28


10- ماد (پ1) 11- ارمنیه (ارمنستان)
12- کاپادوکیه (پ2) 13- پارت (پارثه)
14- زرنگ(درانگیان)(پ3) 15- هرایوآ (آرئیا) (پ4)
16- هوارزمیا (خوارزم) (پ5) 17- باکتریا (پ6)
18- سگدیانا (پ7) 19-گاندهارا (پ8)
20- سکه یا سکا (سرزمین اسکیتها) 21- تاتاگوس(ساتاگید) (پ9)
22- هراهواتی (آراخوزیا) (پ10) 23- مکا (شناسائی محل مورد تردید است) (پ11)
بایستیکه به این کشورهای دوران نخستین پادشاهی داریوش چندسرزمین دیگررا نیز افزود، پیش از همه پوتیا (لیبی)،
---------------------------------------------
پ1- ماد به زبان پارسی باستان به معنای سرزمین میانه، بزبان آشوری به معنای سرزمین ناآشنا و آن کشور تیره ای از آریائیهائی بود که از هزاره دوم پ.م. بتدریج و به آرامی به ایران مهاجرت کرده با بومیان این سرزمینها ادغام گشته و جایگزین ایشان گشتند. سرزمین ماد که از دو جزء ماد بزرگ و ماد خرد تشکیل میشد، مناطق مرکزی، غربی و شمال غربی ایران امروزی بعلاوه بخشهائی از آناتولی و عراق را در بر میگرفت. ماد خرد یا بنا به گزارشهای مورخین رومی ماد آتروپات، بخشی از مازندران و تمامی آذربایجان تا رود ارس را در برگرفته و اصولا نام آذربایجان معرب آتروپاتکان میباشد که خود از سه جزء آتور یا آتر بمعنای آتش + پات = پاد = باد بمعنای پاینده و نگاهبان و پسوند مکانی گان یا کان تشکیل میگردید و کلا معنای سرزمین نگاهبان آتش را میدهد و این بخاطر ارزش والای آتشکده آذرگشسب نزد ایرانیان باستان بوده است که در این سرزمین وجود داشت. این آتشکده نه تنها نیایشگاه بود بلکه گنج نبشت (کتابخانه) بزرگی را نیز شامل میگشت و از آن گذشته محل گردآوری نذورات و هدایای مردمان و شاهان بود و از این جهت گنجینه بزرگ و مهمی را دارا بود. اسکندر مقدونی پس از تصرف ایران کلیه دفاتر گنج نبشت آذر گشسب را جهت برگرداندن به زبان یونانی، به یونان فرستاد و گنج نبشت تخت جمشید را به تلافی سوزاندن اکروپولیس در آتن بدست ایرانیها، به آتش کشید. ایندو مکان با موازین امروزی مراکز اسناد و بایگانی مدارک و بمنزله شناسنامه ملی ایرانیان باستان بودند که توسط یونانیها یکی سوزانده و دیگری بتاراج رفته شد.

پ2- به پارسی باستان کته پتو که و آن ناحیه بین ارمنستان، کیلیکیه، فریگیه و دریای سیاه میباشد که در مرکز ترکیه امروزی واقع است و معنی لغوی آن به اوستائی سرزمین اسبهای زیبا میباشد و این لقب را ایرانیان به سرزمین همکیشان و همنژادهای خویش در آسیای صغیر داده بودند.

پ3- زرنگ یا درانگیا یا زرنگستان که پسان بواسطه ورود سکاها , سکستان و سپس سیستان نامیده شد از نواحی بسیار حاصلخیز و دلاور پرور ایران بود. از پربرکتی و حاصلخیزی گفتن این ناحیه همین بس که پس از حمله اعراب، سیستان دومین خراجگزار بزرگ ایران پس از خراسان بود. مغولها در حمله به سیستان و با علم از دلیرپروری این ناحیه، کشتزارها و باغات و اکوسیستم بسیار حساس و آسیب پذیر آن را ویران کردند، بیشتر چشمه های آنرا خشکاندند. قناتها و کاریزها توسط مغولها عمدا ویران گردیدند تا بر اثر خشکی و طبیعتا ویرانی کشت، مردم در مضیقه و غم توشه افتند و بر اثر اجبار در تحمل سختی ها در گذران زندگی روزمره، دلمشغول باشند و دیگر خطری از ناحیه ایشان مغولان را تهدید نکند. سیستان از نظر آبادانی پس از آن دیگر کمر راست نکرد و هر سال بر مساحت شنزارهایش افزوده گشت و از سطح آبادش کم. اینگونه سیاست بعدها هم در ایران بکار گرفته و پیاده شد. بهر حال، درانگها که نام خویش را به درنگ یا زرنگستان داده بودند یکی از ده قبیله اتحادیه پارسی بودند.

پ4- Haraiwa (Areia) این نام در اوستا بگونه نخست یعنی هرایوا و در پارسی باستان به هر دو گونه آمده که آن ناحیه بخش هرات و خاور خراسان بزرگ و بخش باختری کوههای هندوکش میباشد و هخامنشیان آنرا آرتاکوآنا مینامیدند. در اوستا بعنوان یکی از 16 سرزمین آریائیهای نخستین.

پ5- Huwarazmia خوارزم و مراد از آن جلگه های پائین آمودریا هستند. واژه خوارزم از دو جز خور بمعنای خورشید و زم بمعنای زمین تشکیل گردید و رویهمرفته معنای مکانی که خورشید از زمین سر بر میآورد را میدهد.

پ6- باکتریا سرزمین واقع در خاور هرایوا یعنی بخش شمالی کوههای هندوکش تا آمودریا. از 16 سرزمین آریائی.

پ7- سغدیان و آن ناحیه میان سیردریا و آمودریا میباشد. یکی از 16 سرزمین آریائی

پ8- قندهار در جنوب افغانستان امروز و حدودش تا کابل در افغانستان بعلاوه شمال پاکستان تا حد پیشاور امروزی میباشد که امروزه محل سکونت اقوام آریائی نژاد پشتون است. پشتونها خود یکی از اقوام دلیر و جنگی آریائی هستند و از نامهای مروج میان ایشان یکی نیز توران میباشد.

پ9- به پارسی باستان ثث گوش و به معنای سه گاو میباشد. هرتسفلد معتقد است که این منطقه همان هفت آب یا پنجاب امروزی واقع در شمال غربی هند میباشد. فرهنگ ایرانی هنوز در این منطقه وجود دارد ولی در حال زوال میباشد.

پ10- Harahuwati آراخوزیا این منطقه نیز در اوستا بعنوان یکی از 16 سرزمین آریائیهای نخستین یاد شده و ناحیه افغانستان جنوب شرقی و شرقی را در بر میگیرد. یونانیان به آن آرکوزیا و اعراب به آن رخج میگفتند.

پ11- احتمالا مراد از ناحیه مکران (کارمانیا (؟) = کرمان) واقع در باختر و تا حدی جنوب سیستان و بلوچستان امروزی است که دارای فرهنگی بسیار کهن و با سابقه میباشد (بیش از 7000 سال). مکرانیان نیز یکی از ده قبیله اتحادیه پارسی را تشکیل میدادند. که بتدریج و به آرامی وارد این منطقه گشته و پس از امتزاج با بومیان آنجا و نیز تداوم مهاجرتهایشان بتدریج جایگزین ایشان گردیده و خود در آنجا مستقر گشتند.
29


کوسیا(نوبیه) و همچنین پس از لشگرکشی داریوش بر ضد اسکیتها، سرزمین اسکودرا (تراکیه)(پ1). از میان خراجها تنها خراج استانهای ثروتمند، بابیروش (بابل) و مودرایه (مصر) بر شمرده شده اند. بابیروش که به گفته هرودوت حاصلخیزترین سرزمین کشور میبود، میبایستی که خراجی برابر با هزار تالان (پ2) پرداخت کند. پیشکش های بابیروش (بابل) به گونه ظروف نقره و زر، پارچه های زربفت و گاومیش که در این سامان بفراوانی یافت میشد و به مصرف دربار و ارتش میرسید، بودند. میزان خراج مودرایه (مصر) از سوی هرودوت رویهم هفتصد تالان نقره برآورد شده است. سرزمین نیل موءظف به گسیل غله و دام میبود. اینکه آیا عوارض ماهیگیری دریاچه موریس (پ3) هم جزو همین هفتصد تالان بوده یا نه، مورد اختلاف است.
------------------------
پ1- تراکیه ناحیه ای از سه طرف محصور در میان دریای سیاه، دریای تراکیه و دریای اژه واقع در خاور شبه جزیره بالکان میباشد و بگاه باستان شمال شرق یونان امروزی، شمال غرب ترکیه، جنوب و مرکز بلغارستان و شرق یوگوسلاوی تا سرحد دانوب را تشکیل میداد. امروزه 78 درصد تراکیه (برابر با 110912 کیلومتر مربع) در بلغارستان، 16 درصد ( 23348 کیلومتر مربع) در ترکیه و 6 درصد آن (8586 کیلومتر مربع) در یونان واقع شده است. کرانه های جنوبی تراکیه از سده هشتم پ.م. توسط مهاجرین ایونی که از میلت بدانجا رهسپار شده بودند، مسکونی شد. پیش از آن مهاجران آریایی از اوایل هزاره دو پ.م. به تراکیه کوچیده و در آنجا سکنی گزیده بودند. تراکیه ایها خود از اسکیتها یعنی از اقوام هند و اروپائی بوده و زبانی را صحبت میکردند که امروزه از آن بجز چند نام و چند واژه چیزی باقی نمانده است . اینان حدود هزاره دوم پیش از میلاد به سرزمین تراکیه آمده و در آنجا ماوا گزیده بودند. مذهب یونان باستان شدیدا متاثر از باورهای تراکی بود. تراکیها در نزد یونانیان باستان بعنوان سوارکارانی خشن شناخته میشدند. به نقشه موقعیت تراکیه در صفحه بعد توجه نمائید. نام ایزد تراکیه سالموکسیس بود که به زبان سکائی پادشاه سرزمین چرم معنی میداد و این بخاطر چرمها و تسمه های مرغوب ساخت این منطقه بوده است. بیشتر آثار و گنجهای یافته شده از تراکیها در بلغارستان امروز بوده است.
پ2- تالان واحد اندازه گیری وزن در یونان باستان و برابر با شصت مین یا شش هزار درهم میبود. وزن تالان 26،2 کیلو گرم، و معنای لغوی آن "وزن شده" میبود.
پ3- دریاچه موریس واقع در صد کیلومتری جنوب شهر ممفیس که خود در سمت چپ رودخانه نیل و به فاصله 20 کیلومتری از شهر قاهر امروزی قرار داشت و از دید ماهیگیری و کشاورزی حائز اهمیت بود. شهر ممفیس از گاه نخستین سلسله فراعنه، پایتخت مودرایه (مصر) باستان بود و در کنار جنبه سیاسی از نظر مذهبی نیز اهمیت بسزائی داشت. این شهر که بزرگترین و مهمترین مرکز پرستش گاو آپیس بشمار میرفت تا گاه هیکسوس از سلسله چهاردم فراعنه، مرکزیت خویش را حفظ کرد و از این زمان به بعد تنها دارای جنبه مذهبی بود. گاو آپیس در الفبای هیروگلیف مصر باستان نشان باروری بود و بعدها این نشان به هیبت واقعی گاو آپیس درآمد که در زمان حیات مظهر قدرت و باروری و خلاقیت بشمار میرفت و پس از مرگش نیز جسدش پس از مراسم عزای عمومی مومیائی گشته و نگاهداری میگردید و پرستشگاهی بزرگ با کاهنینی پرنفوذ در ممفیس داشت که از آنجا این دین را در سر تا سر مودرایه پراگندند و بدینگونه گاو آپیس را مبدل به یکی از بزرگترین خدایان و پیشگویان سرزمین فراعنه نمودند. این جریان ادامه داشت تا اینکه آمون خدای شهر تب جای او را گرفت. خشایارشا پس از گشودن مودرایه با کشتن گاو آپیس (امری که تا کنون هنوز مسلم نشده و بیشتر به تبلیغات سیاسی اجتماعی برای پیشبرد اهداف طبقه بخصوصی میماند و به این مطلب نیز در بخش شانزدهم این کتاب اشاره شده است) خشم کاهنین و مردم مودرایه (مصر) را برانگیخت بگونه ای که او را نفرین کردند. پس از مرگ خشایارشا، مردم مودرایه خشم خدایان را سبب مرگ وی میدانستند و گروه کاهنین نیز در این زمینه تبلیغات زیادی مینمودند. این امر سبب گردید که اقامت ایرانیان در مصر بگونه ای جبارانه متجلی گردد و مردم مصر این امر را هیچگاه فراموش ننمودند.
مصریها با وجودیکه در زمان بطالمه (جانشینان اسکندر) و پس از آن بگاه رومیان در شرایط سیاسی بدتری زندگی میکردند، ولی راضیتر بنظر میرسیدند و این خود نمایانگر : یکی قدرت و نفوذ کاهنین معبد آپیس و دین ایشان بوده و اینکه خشایارشا منافع چه گروهی را بخطر انداخته بود و دوم بهبود اوضاع اقتصادی مردمان بمناسبت توانایی داد وستد با دیگر کشورهای حوزه دریای میانه (مدیترانه) بود که بگاه رومیان و یونانیان برقرار گشته بود ولی در عهد هخامنشیان بسبب تنشها و کششهای میان ایران و حوزه های یونانی نشین میسر نمیبود .
گاو آپیس برای مصریها مظهر جسمانی خدای پتا و نماد باروری و برکت بر روی زمین بود. کاهنین ممفیس سالانه گاو سرخ موئی را بدین صورت که در آب نیل غرقش میکردند، برای او قربانی مینمودند. با مرگ آپیس عزای عمومی اعلام میشد و تا زمانیکه گاو دیگری بعنوان گاو آپیس از سوی کاهنان برای پرستش انتخاب گردد این سوگواری و اهدای نذورات بدرگاه خدایان ادامه میافت که البته کاهنین معابد متولیان صاحبان اصلی این نذورات میبودند و به میل و روش و اشاره ایشان بود که نذورات میان مردم بخش میگردید.
30

1 comment:

Unknown said...

دورد بر شما دوست عزیز! نام من به قرعه ی شاهنامه، فرینوش هست و نام "سارای" نام یکی از زنان اسطوره ای هست که بهشون ارادت و علاقه زیادی دارم. خوشحالم که می بینم در مورد عکس با دوستانم سلیقه مشترکی دارم! امیدوارم در ککنار آتش روز و روزگار خوش و نیکی داشته باشید ... و روزهای بهتری