جستجوگر در این تارنما

Friday 13 February 2015

نگاه کن - به یاد فروغ فرخزاد

نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره اب مي شود
چگونه سايه سياه سرکشم
اسير دست افتاب مي شود
نگاه کن!
تمام هستي ام خراب مي شود
شراره اي مرا به کام مي کشد
مرا به اوج مي برد
مرا به دام مي کشد
نگاه کن
تمام اسمان من
پر از شهاب مي شود
ز سر زمين عطرها و نور ها
نشانده اي مرا کنون به زورقي
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر اميد دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره مي کشانيم
فرا تر از ستاره مي نشانيم
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چين برکه هاي شب شدم
چه دور بود پيش از اين زمين ما
به اين کبود غرفه هاي اسمان
کنون به گوش من دوباره مي رسد
صداي تو
صداي بال برفي فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسيده ام
به کهکشان به بي کران به جاودان
کنون که امديم تا به اوجها
مرا بشوي با شراب موجها
مرا بپيچ در حرير بوسه ات
مرا بخواه در شبان ديرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از اين ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره اب مي شود
سراحي سياه ديدگان من
به لالاي گرم تو
لبالب از شراب خواب مي شود
به روي گاهواره هاي شعر من نگاه کن
تو مي دمي و افتاب مي شود


No comments: