جستجوگر در این تارنما

Wednesday 4 January 2023

گوریافته ای کوچک با داستانی بزرگ

 

پیش از آنکه به اصل مقاله بپردازم، می خواهم توجه خواننده را به چند واژه و معانی احتمالی آنها که در فرهنگ های واژه ها آمده اند جلب نمایم.

ما از شاهنامه فردوسی می دانیم که فریدون کشور خویش را میان سه فرزندش ایرج و تور و سلم بخش نمود و سهم سلم سرزمینهای روم و سقلاب گردید.

قوم سلم یا سرم همان اقوامی هستند از ریشه سکائی که به زبانهای اروپائی سرمت خوانده می شوند. در اوستا از آنها با نام سئیریمه یاد گشته.

فرهنگ دهخدا یکی از معانی را که برای واژه  سقلاب  پیشنهاد کرده سگ آبی است که به انگلیسی بیور beaver  و به آلمانی بیبر Biber  نامیده می شود.

در ویکیپدیا سگ آبی  تعریف شده و   مکانهای زیست آن ها نیز مشخص گردیده است.  مقایسه نقشه های مکانهای زیست سرزمینهایی که سگ آبی (سمور) در آنها زندگی می کنند با نقشه ای که در پایان این مقاله می آید می تواند جالب باشد.

نوشته زیر بر پایه مقاله ای است که در روزنامه وست دویچه تسایتونگ  منتشر شده است و تعاریف و اضافاتی نیز بدان افزوده شده اند.

باستان شناسان غالبا می گویند: «تاریخ در دل زمین نهفته است».

بهنگامیکه یک فرد معمولی  از یک حفاری بازدید می کند و چیزی جز خاک رس، ماسه و سنگ نمی بیند، اما همزمان با آن باستان شناسان اغلب در تغییر رنگ لایه های زمین داستان دیگری را می خوانند.

آنها در میان همه اینها خرده بقایا، سکه ها و قطعاتی از اشیاء روزمره پیدا می کنند. از به اصطلاح بافت یافته شده، نتیجه می گیرند که یک شیئی از چه زمانی و از چه کسی منشأ می گیرد. و بنابراین گاهی اوقات یک داستان خارق العاده پشت یک یافته بسیار کوچک وجود دارد. برخی از این داستان ها در حال حاضر در نمایشگاه "وطنی در خارج از کشور – گلدوبا سرزمینی در امپراتوری روم" در موزه باستان شناسی در کرفلد، از جمله داستان یک زن و یک آینه جادویی بیان می شود.

بلافاصله این پرسش می تواند مطرح گردد که گلدوبا کجاست؟ من کوشش میکنم تا به این پرسش احتمالی خواننده این مقاله پاسخ دهم.

برای پاسخ دادن باید نخست موقعیت شهر کرفلد واقع در ایالت نورد راین وستفالن کشور آلمان  را برای خواننده مشخص نمایم. کرفلد شهریست با جمعیت تقریبی 230 هزار باشنده که در حدود 25 کیلومتری شمال باختری شهر دوسلدورف (مرکز ایالت نورد راین وستفالن) و حدود 22 کیلومتری جنوب باختری شهر دویسبورگ قرار دارد.

                   موقعیت جغرافیایی شهر کرفلد در میان شهرهای دوسلدورف و دویسبورگ


            موقعیت جغرافیایی شهر کرفلد نسبت به شهرهای پاریس، لندن، برلین و آمستردام

گلدوبا  Gelduba که امروز زیر نام کرفلد گلپ Krefeld-Gellep  شناخته می شود، ناحیه ای است در جنوب خاوری شهر کرفلد که در کنار شاخه ای امن و آرام از رودخانه راین قرار دارد. 

                                    موقعیت ناحیه گلدوبا در شهر کرفلد
 

           موقعیت دژ و باروهای رومی گلدوبا (با علامت سبز نشان داده شده) در کنار شاخه راین 

بایستی به نگاره های بالا اینرا بیفزایم که مسیر جریان رودخانه راین در زمان تسلط رومیها بر سرزمینهای آلمانی با مسیر امروزیش کمی تفاوت داشت.

آن زمان رومیها و متحدان آلمانی آنها و همچنین نیز سربازان و اقوامی را که رومیها از سرزمینهای دیگر با خود به گلدوبا آورده بودند در کرانه باختری رودخانه راین ساکن بودند و قبایل دیگر آلمانی در کرانه خاوری راین ( ن. ک. به نقشه زیر).

در نقشه بالا محل سکونت قبایل آلمانی در کرانه خاوری رودخانه راین با عدد 7 مشخص شده است. گذشتن رومیها و یا قبایل آلمانی از رودخانه راین معنای جنگ را داشت و از اینرو هر دو طرف بدقت رفتار و کنش های طرف دیگر را زیر نظر داشتند.

با وجود این میان دو طرف بازرگانی نیز برقرار بود بطوریکه گروههایی از قبایل آلمانی اجازه داشتند که بصورت محدود کالاهای خود را برای فروش به طرف دیگر رودخانه برده و عرضه کنند و در ازای آن چیزهای مورد نیاز خود را خریداری نمایند.

           پادگانهای رومی در سمت باختری رودخانه راین و همچنین بر روی جزایر این رودخانه 

در گلدوبا گورستانی نیز وجود داشت که رومیها و متحدانشان مردگان خویش را آنجا بخاک می سپردند.

گور نهفته ای که در سال 1983 کشف شد

در ماه اکتبر سال 1983 گوری در گورستان گلدوبا Krefeld-Gellep (Gelduba) پیدا شد که در آن اشیایی و از جمله در میان آنها آینه کوچکی وجود داشتند. در نگاه نخست این آینه کوچک چیز بخصوصی به نظر نمی رسد. این آینه تنها گوریافته ای عادی بنظر می رسید. این داستان پرماجرا اینگونه آغاز شد. تا به امروز نیز گور شماره 4607  در نوع خود منحصر بفرد مانده است، نه تنها منحصر بفرد در این بزرگترین گورستان رومی - فرانکویی در شمال کوه های آلپ با 6500 گور، بلکه کلا در تمامی اروپای غربی.

این گور از نیمه دوم سده چهارم تا حدودی از گورهای دیگر جدا شده بود و به وضوح با آنها در طرح بندی متفاوت است: بخشی کوچکی از گور تنها 1.30 متر ژرفا داشت، بخش دیگر که مستقیما مجاور بخش نخست بود، دومتر گودی داشت. در آن آثاری از تابوت چوبی و چند میخ آهنی یافت شدند. از اسکلت متوفی تنها بقایای بخش کوچکی از جمجمه موجود بود که تکه‌ای از گیره موی نقره‌ای در کنار آن قرار دا شت. این نشان می داد که اینجا گور یک زن است. در میان اشیاء یافته شده، آینه شکسته ای هم وجود داشت که نشان دهنده خاستگاه و ریشه های جغرافیایی دور این زن بود.

امپراتوری روم زمانی از اقیانوس اطلس تا دریای سیاه و از شمال انگلستان تا شمال آفریقا گسترش داشت. گلدوبا - در کرفلد-گلپ امروزی - نام مکان یکی از چندین دژهای متعدد در لیمس Limes واقع در جرمانیای سفلی بود. در آنجا رودخانه راین مرز «مرطوب» امپراتوری روم را برای قبایل آلمانی در بارباریکوم (بربرستان از دید رومیها) تشکیل می داد. گلدوبا علیرغم موقعیت آن در لبه امپراتوری، منعکس کننده تنوع مردم، مذاهب و تجارت در امپراتوری جهان باستان نیز است. هانس پیتر شلتر، باستان شناس شهری، می گوید: «برای این قسمت از گلدوبا می توانیم تحرک و مهاجرت جمعیت از استان های رومی و فراتر از آن را برای پنج سده  ثابت کنیم. اگرچه محل این دژ، با وجود تمرکز و استقرار غیرنظامیان در آن مرکزیت و اهمیت مراکز دیگری مانند کلن Cologne  یا  اکسانتن  را نداشت، اما یافته های غنی از محل دفن و منطقه دژ  نشان دهنده تنوع اقوام در این مستعمره رومی است. و آینه یافته شده نشانی از مردمی دارد که اصلا در شرق زندگی می کردند، سرمتها - Sarmatians ، مردمی سوارکار متشکل از چندین قبیله. آنها از ناحیه ایران کنونی آمده بودند. از آنجا بود که آنها پیوسته بیشتر و بیشتر در غرب پراگنده شدند.

سند اصلی که منشأ این زن گلپ را مشخص می کند، یک آینه سرمتی است که فقط 4.8 سانتی متر قطر دارد. وجود چنین آینه هایی به عنوان گوریافته ها در مقبره های رومی در راینلند (باختر آلمان) و گال  (شمال فرانسه) ناشناخته هستند.

این دست ساخته تنها نمونه منحصر بفرد از نوع خود در بخش غربی امپراتوری روم است

یک قطعه مشابه در گور یک زن از اوایل سده پنجم در رنس Reims واقع در شمال خاوری کشور فرانسه در سال 1895 کشف شد، اما در طول جنگ جهانی اول گم شد. این امر باعث می‌شود آینه کرفلد اکنون تنها آینه از این نوع در بخش غربی امپراتوری روم باستان باشد: بخش جلویی که از آن بعنوان آینه استفاده می‌شد صاف است، در حالی که پشت آن با نقش برجسته‌ای به شکل صلیب، احتمالاً نماد خورشید، تزئین شده است. آینه عمدا شکسته شده و در گور گذاشته شده بود.

این آینه ها احتمالاً مبدا و منشأ خود را در چین دارند و از آنجا نیز به سرمتیان رسیدند. حتی در چین، آینه ها هرگز تنها یک شیئی مصرفی نبود، بلکه همزمان نیز حامل نیروهای جادویی بود که به صاحبش منتقل می شد و می توانست از او در برابر آسیبها  محافظت کند. از اینرو این آینه که یک بار نگاره زنده صاحب خویش را بر روی قاب خود ضبط کرده بود، دیگرنمی‌توانست به همین شکل وجود داشته باشد، آینه باید با شرایط جدید صاحبش تطبیق داده می‌شد، یعنی با مرگ مالک از بین می‌رفت.

هنگامیکه در نیمه دوم سده چهارم میلادی پیکر این زن در گلدوبا به خاک سپرده شد، باید این ایده و عقیده در میان هم قبیله‌های ساکن گلدوبای او وجود داشته باشد.

شلتر تأکید می کند: «احتمالاً یک زن سرمتی توسط سرمتی ها در اینجا دفن شده است. زیرا این که این آینه قطعه ای است که به طور اتفاقی به راین سفلی راه یافته و به این گونه شگفت انگیز در گور صاحبش گذاشته شده است را می توان بسادگی رد کرد.

آینه هایی از این دست را در نواحی گوناگون اروپا یافته اند. نقشه زیر مکانهای یافته شدن اینگونه آینه ها و شکل های آنها را که مربوط به سده های سوم و چهارم میلادی میباشند، نشان می دهد.

اما سرمتی ها چگونه به راین سفلی رسیدند؟ از نظر باستان شناسی، درک آنها تا کنون دشوار بوده است. منابع تاریخی اواخر دوران باستان از اسکان سرمتی ها در امپراتوری روم، از جمله در گال و ایتالیا خبر می دهند. محل های استقرار نیز در امتداد رود دانوب شناخته شده است. اسرای جنگی یا سرمتی نیز وجود داشتند که داوطلبانه به ارتش روم گرویده بودند. به‌ صورت مجرد یا در گروه‌های کوچک، احتمالاً در مرز امپراتوری به وظایف خود عمل کردند. به عنوان واحدهای سواره نظام به شدت مسلح و زرهی، آنها همچنین در سنت نیروهای کمکی سوار در گلدوبا قرار می گیرند.

برای من اینگونه نوشتن باستان شناس آلمانی کمی غریب می آید. در سال 2014 میلادی در مقاله ای زیر نام  بیگانگان در الزاس  از اثبات وجود سرمتی ها در الزاس فرانسه نوشتم که نمایانگر آنست که نه تنها منابع تاریخی از اسکان سرمتها خبر دادند بلکه منابع متاخر هم به آن اشاره کرده اند و اینکه این سرمتی ها بخاطر رفتارشان چگونه با آغوش باز از سوی بومیان پذیرفته می شدند.

پایان





 

 


No comments: