شاهنامه
ستایش شاهان نیست؛ ستایشِ مردمِ ایران است.
شاهنامه
تاریخ و سیرت شاهان است اما بر خلاف آنچه گاهی برخی خاماندیشان و ناآگاهان و
مغرضان پنداشته و گفتهاند، ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و مردم ایران است.
ستایش همهٔ نیکان و دلاوران و خردمندان است.
شاهان سلطنت
میکردند اما قدرت مطلقهٔ حکومت به دست آنان نبود. شهریاری رشتهای بود که
ایرانیان را به هم میپیوست و مرزهای ایران و سنن و آیین و فرهنگ ایران را
نگاهبانی میکرد و رمز قدرت و شوکت ایران بود.
شاهنامه
مجموعهٔ تجارب تاریخی ایرانیان در ادارهٔ صحیح اجتماع و تأمین آسایش مردم است. خرد
و دانش و ژرف بینی و باریکنگری حکیم فردوسی سبب گردیده که شاهکار او به صورت
آیین کشورداری و درس فرمانروایی خردمندانهای درآید و منطبق با اصول صحیح مدیریت
باشد. حتی امروز هم فرمانروایان و زمامداران در همهٔ جهان حتی یک فرماندار و
بخشدار ناحیهای کوچک میتواند از شاهنامه نکاتی در مدیریت توأم با عدالت بیاموزد.
در میان
پنجاه پادشاه ایرانی شاهنامه، شاهانِ خوب هستند، شاهانِ بد هم هستند. فردوسی شاهان
خوب را میستاید و شاهانِ بد را مینکوهد. شاهِ خوب گوش به فرمان سروش دارد و فرّ
کیانی یا فرّ ایزدی (تأیید خداوندی) با اوست و در دادگری و آبادی کشور و آسایش
مردم میکوشد. شاهِ بد گوش به اهرمن و جادو میسپارد و فرّ ایزدی از او دور میشود
و مردم هم از او بر میگردند.
از نمونههای
شاهان خوب، فریدون، کیخسرو، بهرام گور، نوشیروان و نمونههای شاهان بد، ضحّاک و
کیکاوس و گشتاسب و هرمز و شیرویه هستند.
آنچه فردوسی
دربارهٔ فریدون میگوید خطاب به همهٔ فرمانروایان است:
فریدونِ فرخ
فرشته نبود
به مُشک و به
عنبر سرشته نبود
به داد و
دِهِش یافت این نیکوی
تو داد و دهش
کن فریدون تویی
برگرفته از:
کتاب فردوسی،
استاد دکتر محمدامین ریاحی، ۱۳۸۷، طرح نو، صص ۲۰۸- ۲۰۷.
No comments:
Post a Comment